نمايش، فرآيندى خلاق در آموزش غيرمستقيم

1 - لازمه زندگى کردن در جهان دارا بودن اطلاعاتى از پيرامون خود است هرچه اين اطلاعات صحيح‌تر باشد به کار گيرنده آن نتايجى سودمند به دست مى‌آورد که اين سودمندى در بهتر زندگى کردن او را يارى مى‌کند تمام اين اطلاعات از راهى به نام آموزش انتقال پيدا مى‌کنند. آموزش به دو صورت مستقيم و غيرمستقيم صورت مى‌گيرد که ما امروزه آن را در جوانب مختلف زندگى خود مى‌بينيم. آموزش به زبان ساده‌تر آموختن يکسرى اطلاعات است که يک انسان دارد و برحسب نياز آن را به انسان نيازمند اطلاعات مى‌دهد.
يکشنبه، 5 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نمايش، فرآيندى خلاق در آموزش غيرمستقيم
 نمايش، فرآيندى خلاق در آموزش غيرمستقيم
نمايش، فرآيندى خلاق در آموزش غيرمستقيم
نويسنده:غلامرضا کتال‌‌زاده
منبع:روزنامه رسالت
1 - لازمه زندگى کردن در جهان دارا بودن اطلاعاتى از پيرامون خود است هرچه اين اطلاعات صحيح‌تر باشد به کار گيرنده آن نتايجى سودمند به دست مى‌آورد که اين سودمندى در بهتر زندگى کردن او را يارى مى‌کند تمام اين اطلاعات از راهى به نام آموزش انتقال پيدا مى‌کنند. آموزش به دو صورت مستقيم و غيرمستقيم صورت مى‌گيرد که ما امروزه آن را در جوانب مختلف زندگى خود مى‌بينيم. آموزش به زبان ساده‌تر آموختن يکسرى اطلاعات است که يک انسان دارد و برحسب نياز آن را به انسان نيازمند اطلاعات مى‌دهد.
موفقيت يک آموزش به يکسرى شاخص‌هاى اصلى ارتباط نزديک دارد؛
الف - راه درست برقرار کردن خط ارتباط
ب - درستى و وسعت منبع اطلاعات
ج - قدرت کشش و دريافت طرف مقابل
آموزش مى‌تواند داراى جوانب زيادى باشد. از هر اطلاعاتى که به طرف مقابل داده مى‌شود آموزش صورت مى‌گيرد چه اطلاعات مفيد باشد يا مضر. تربيت اما فقط در صورت مفيد بودن اطلاعات و به کارگيرى مناسب آن از طرف گيرنده صورت مى‌پذيرد.
تربيت يک کودک از درست راه رفتن او، نحوه برخوردش با ديگران، نوع انديشه‌اى که دارد و در آينده خواهد داشت و روشى که براى زندگى انتخاب مى‌کند را در بر مى‌گيرد. قويترين عامل در تربيت کودک جدا از تجزيه و تحليل او (که خود به طور غيرمستقيم با تربيت کودک ارتباط دارد) تصادفات روزمره زندگى طبيعي، آموزش غيرمستقيم است که کودک مى‌بيند. آموزش غيرمستقيم از لحظه تولد صورت مى‌گيرد. نوع رفتار و کردار والدين، مربيان و افراد مورد علاقه کودک خود از اين نوع مى‌باشد.
آموزش هر انسان از طريق حواس هاى مرتبط سازنده او باجهان خارج صورت مى‌گيرد بيشترين خط مرتبط سازنده او با دنياى خارج، ديدن (آموزش بصري) و شنيدن (آموزش شنيدني) است.
انسان از بدو تولد مى‌بويد، مى‌شنود، مى‌بيند، لمس مى‌کند، مى‌چشد، ضبط مى‌کند و کمى که جلوتر آمد تجزيه و تحليل مى‌کند.يکى از موفق‌ترين راه‌هاى آموزش غيرمستقيم، هنر است که به علت زيبايى و انتزاعى بودنش مى‌تواند هر آموزش را در لفافه‌اى حريرى در اوج اثرگذارى بر ذهن مخاطب بنشاند. نمايش يکى از طبقات بلورين بهشت هنر است که مى‌توان از آن براى اين مقصود سود جست. نمايش به خاطر دارا بودن تحرک، فضاى خاص و ديگر ويژگى‌ها، مورد توجه کودک است. نمايش مانند ديگر هنرها مى‌تواند براى کودک پديد آورنده حس انديشه، جستجوگري، مطالعه، رفتار مناسب، اخلاق نيکو، ديدن درست پيرامون خود، حس نوع دوستى و در نهايت کمک به او در ايجاد ارتباط صحيح با دنياى اطراف و درک متقابل از همديگر باشد.
البته نمايش را نبايد در چند پند و نصيحت خشک و شعارى خلاصه کرد، بايد به آن وسعت بخشيد و جوانب مختلف زندگى را در آن جريان داد و به کودک شناساند. حتى دادن آموزش‌هاى علمى هم در يک نمايش نبايد به صورت مستقيم باشد. اگر مطالب علمى و اخلاقى مورد نظر آموزش دهنده را در لا به لاى داستان نمايش در حرکات، ديالوگ و يا پاداش کيفر نشان دهيم براى او قابل قبول‌تر است، کودک نبايد احساس کند که بر سر کلاس درس ديگرى آمده است.
2- آموزش بصرى کودک از لحظه ديدن اولين حرکت شروع مى‌شود. از حرکت دست مادر که او را نوازش مى‌کند و رفت و آمد اطراف او و رفتار و حرکاتى که اطرافيان نسبت به هم دارند. اين جنبش‌ها در واقع يک نوع حرکت ريتم‌دار منظم است که تقريبا هر روز تکرار مى‌شود و يک نوع نمايش واقعى است که کودک از آن موارد اوليه زندگى را مى‌بيند و مى‌آموزد.کودک در مراحل بعد علاوه بر تماشاگر بودن، خود نيز در اين نمايش نقشى به عهده مى‌گيرد که البته اين نمايش‌ها هميشه خوشايند او نيست و او براى خود دنياى خاصى مى‌سازد. او در اين دوران داراى قابليت دريافت بالايى است. کودک از تمام اطلاعات و حرکات رفتارى و شنيدارى در ذهن براى خود دنيايى بنا مى‌کند که در واقع نيمى از دوران کودکى و بزرگسالى را در آن مى‌گذراند.
نمايش اما خود نيز مقوله‌اى است نزديک به ذهن و خيال که در مکان، زمان و داستانى محدود اجرا مى‌شود و به کمک ابزار و وسايل خاص سعى در واقعى جلوه دادن آن مى‌شود. کودک قدرت تفکيک قوى ندارد و مرز نمى‌شناسد هرچند داراى هوش و استعداد زيادى است.
بنابراين نمايشى را هم که مى‌بيند جزئى از زندگى واقعى مى‌پندارد. کودک اگر نمايشى را بپسندد خود را به جاى قهرمان آن مى‌پندارد (همان طور که در زندگى واقعى خود را به جاى کسانى مى‌گذارد که دوست دارد) رفتارش را تقليد مى‌کند و از او الگو مى‌‌سازد و با آن زندگى مى‌کند. او در زمان ديدن نمايش، خود را تنها مخاطب و ناظر فرض مى‌کند. اين شعبه واقعى بودن يک نمايش حتى براى بزرگسالان هم اتفاق مى‌افتد.نمايشى که کودکان را در بازى‌هاى خود درگير مى‌کند و در زمان اجرا بازيگران آن با کودکان صحبت مى‌کنند و از آنان نظر مى‌خواهند بسيار موفق‌تر است چون کودک خود را مسئول عواقب نمايش مى‌داند و توجه بيشترى به آن مى‌کند. کودک دوستار آن است که به او مسئوليتى بدهيم.
اگر کودک را از کارى باز مى‌داريم به واقع يک امکان فعاليت غريزى را از او سلب مى‌کنيم حال به هر دليلى که باشد. در چنين مواقعى بايد به فراخور حال او و شرايط موجود، يک امکان جديد در زمينه‌اى مناسب به او داد چه کودک نيازمند به فعاليت و بروز دادن رفتار و حرکات خود مى‌باشد و سرخوردگى او در اين مورد نتيجه‌اى ندارد جز ناهنجارى‌هاى رفتارى و فکري.
3- رويا و تخيل، خوشايند هر انسانى است هر انسان از زمان تولد براى خود دنياى خيالى مى‌سازد. اين دنياى خيالى هرچه بر وسعت اطلاعات کودک افزوده مى‌شود بزرگتر مى‌شود. کودک اطلاعات و تجربيات دريافتى را مطابق ميل خود در دنياى ذهنى بازسازى مى‌کند و خود را حاکم آن مى‌داند البته ميلى که کودک در ساختن دنياى خود به کار مى‌بندد مقدار زيادش باز بستگى به نوع آموزش اوليه، رفتار والدين و ديگران با کودک دارد.
او يک دنياى ذهنى مى‌سازد و در واقع آينده خود را (خواسته يا ناخواسته) براساس آن بنا مى‌کند.
در تمام کارهاى نمايشى کودکان کارى که ذهنى باشد بيشتر مورد توجه کودک قرار مى‌گيرد. يکى از عوامل خلاقيت، رويا و تخيل است. رويا ذهن را وسعت مى‌بخشد و آن را ورزيده مى‌کند. در رويا دنياهايى بنا مى‌شود که لازمه اين بناها شناخت دقيق، تجسم بالا و يک برنامه‌ريزى نسبتا حساب ‌شده و به کارگيرى مناسب آن است. تجسمى که در آن قدرت فهم و بررسى مسائل آسان مى‌شود. چه اينکه در تجسم يک شى بايد آن را در ذهن بازآفرينى کرد و اين امر امکان پيدا نمى‌کند مگر با شناخت و فهم کامل از شى مورد نظر.
کودک در خيال خود بدون محدوديت مى‌آفريند و هرچه که به پيش مى‌رود با اطلاعاتى که از اطراف مى‌گيرد اين آفرينش را تکميل مى‌کند. پس مى‌توان با دادن اطلاعات صحيح اين دنياهاى نوبنيان را نجات داد تا با اتحاد اين دنياهاى نو براى خود و ديگران فرداى روشن بيافرينند، هرچه قدرت تجسم بالاتر باشد دنياى ذهنى قابليت کنترل بيشترى دارد و گوشه‌هاى مبهمى در آن به حداقل مى‌رسد. در دنياى رويا مى‌شود مسائل را پس و پيش کشيد تا به حد مطلوب خود رسيد و اين مواردى است که به کودکان امکان فکر کردن و بررسى مسائل را به طور مناسب مى‌دهد.سخنى که از دهان يک عروسک مورد علاقه کودک گفته مى‌شود اثرش به مراتب بيشتر از نصيحت‌هاى خشک و تهديدآميز معلم سر کلاس مى‌باشد، کودک شخصيت خود را در قالب قهرمان داستان مى‌بيند، مى‌خواهد چون او باشد شجاع، با گذشت، قوى و مهربان و همه دوستش داشته باشند براى مثل او شدن بايد اعمال و رفتار قهرمان را انجام داد و کودک ناخواسته ياخواسته چون قهرمان حرف مى‌زند و رفتار مى‌کند. او را وارد دنياى ذهنى خود مى‌کند و الگوى خود مى‌سازد البته بزرگسالانى هم که دنياى خيالى خود را رها نکرده‌اند تن به اين نوع الگو‌بردارى مى‌دهند يا آگاهى بيشتر.
4- احساس در تمام افراد متفاوت است اما چيزى که مسلم است وجود مقدارى از آن در تمام نوع بشر مى‌باشد برانگيختن اين احساس توسط عوامل مختلف در جهان مثبت يا منفى در انسان توليد نوعى نيروى بالقوه مى‌کند که قدرت اين نيرو به مقدار حساسيت احساس افراد بستگى دارد. حال اگر اين نيرو در جهت مثبت يعنى توليد شادى به کار رود ايجاد ثبات آرامش و نيرو و سازندگى مى‌کند کودک به خاطر دارا بودن دنياى خاص و ذهنى و احساس پاکى که هنوز آلوده نشده تمايل به زيبايى و شادى دارد و از همه مهمتر داراى حس بسيار قوى مى‌باشد که با کوچکترين کنشى واکنش نشان مى‌دهد.
عوامل شادى بخش مى‌تواند يک نيروى بالقوه شاد و زيبا به وجود آورد که طبعا کودک آن را تبديل به يک نيروى بالفعل شاد و زيبايى‌بخش خواهد کرد. شادى در کودک توليد خلاقيت، قدرت آفرينش، ايجاد امنيت و ثبات فکرى و ميل به زندگى مى‌کند. او در شادى ياد مى‌گيرد همه را دوست بدارد و با ديگران مهربان باشد. او در ساختن دنياى آينده خود نياز به انرژى و پشتوانه دارد که مى‌توان مقدارى از آن را با شادى و زيبايى در او توليد کرد. برانگيختن احساس شادى در کودک، او را يارى مى‌کند که در فضايى زيبا و به ياد ماندنى نصايح و آموزش را به خاطر بسپارد. حالت پر از غم و ترس، ايجاد اضطراب و فشار عصبى مى‌کند که کودکان از نظر روحى وادار به واکنش مى‌شوند. در اين مواقع يادگيرى به حداقل يا صفر مى‌رسد زيرا مغز شديدا درگير رفع حالت پيش آمده مى‌باشد. اين اثرات بد بسته به ميزان شدت آن تا مدتى در ذهن کودک باقى مى‌ماند.
5- راه يافتن به دنياى کودک مستلزم امکانات خاصى مى‌باشد. اين امکانات را به خوبى مى‌توان در يک نمايش به وجود آورد و آن را توسعه داد. براى اين منظور بايد کارى ارائه داد فراخور حال مخاطبين خود. هر اثر هنرى بايد جوابگوى نيازهاى چند وجهى مخاطب خود باشد.نمايش ويژه کودکان بايد داراى داستانى ساده با مضمون مناسب کودک تا حد امکان فانتزى يا ريتم تند و شاد باشد. يکى از ويژگى‌هاى مهم اين نوع نمايش درگير کردن کودک در نمايش با يک پرسش و پاسخ يا از طريق ديگر مى‌باشد. استفاده از رنگهاى شاد و مدت زمان کوتاه نمايش ديالوگ‌هاى ساده و ندادن پند و نصيحت مستقيم هم به اين‌گونه نمايش‌ها به قابل فهم شدن براى کودکان کمک مى‌کند. هدف فقط وارد شدن به دنياى کودک نيست بلکه باور او از مسائل مطرح شده و نگه داشتن آن در ذهن او به گونه‌اى ملموس هم بايد مورد توجه باشد.انتخاب موضوع داستان نمايش علاوه بر شرايط نمايشى بستگى خاص به ويژگى‌هاى زمانى نوع فرهنگ، آداب و علاقه کودکان هر منطقه به مسائل خاص دارد. حتى ساخت فضاى نمايشى بايد بانوع معمارى ذهنى کودک منطبق باشد و در او ايجاد تنش نکند.
در کارهايى که مربوط به او مى‌باشد بايد از فضاهاى وهم‌انگيز و دلهره‌آور که مخصوص ذهن بزرگسالان است دورى شود. براى او بايد تصويرى زيبا خلق کرد با شادى و شعف. کودک در تصويرسازي، ذهنى بسيار قوى دارد بايد در کودک حس زيبايى‌شناسى را تقويت کرد و زيبايى را به طور جدى به او شناساند. بالا بردن شعور تصويرى در کودک يکى از وظايف نمايش است. اين عمل به کودک کمک مى‌کند که به اطراف بنگرد و دنيا را با ديد باز مورد بررسى قرار دهد و از کنار مسائل تصويرى به راحتى نگذرد. بايد کودک را با اين‌گونه مسائل مناسب آموزش داد و در او ايجاد خلاقيت کرد. ندادن تمام اطلاعات در مواقعى به کودک بلکه دادن نشانه‌اى به او در مواردخاص براى رسيدن به اصل مطلب کافى است چگونه بايد براى ذهن کودک خوراکى فراهم کرد و آن را با تلنگرى به حرکت درآورد نه اينکه همه چيز را کنسرو شده به خوردش داد. در هر اثر هنرى بايد جايى براى تفکر کودک در نظر گرفته شود.
کودک را نبايد ساده انگاشت و هرچيز پيش پا افتاده‌اى را به خود او داد و يا کارهاى سبک و به دور از خلاقيت کميک و بى‌مايه را به بهانه لبخندى در مقابلش نهاد. او باهوش و استعداد سرشارى که دارد زود پى به نقض نمايش خواهد برد و نه تنها کار را نمى‌پذيرد بلکه در او يک واکنش منفى نسبت به مسائل آموزش نمايش به وجود مى‌آيد. بايد به او احترام گذاشت و او را با هوش ديد چون يک انسان واقعي.امروزه همه آرزو مى‌کنند که در جامعه‌اى سالم و کوشا زندگى کنند جامعه‌اى به دور از هر نوع زشتى و فريب، سرشار از نيکى‌ها و مهر.
اما کمتر از خود مى‌پرسيم که اين جامعه و زندگى ايده‌‌آل چگونه به وجود مى‌آيد؟




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط