کنشهاي متقابل اجتماعي






تحت عنوان کنش متقابل اجتماعي (1) از بين بسياري از روشهاي گوناگوني که مردم مي توانند با يکديگر ارتباط برقرار کنند، ما دو روش را برگزيده ايم. اين دو روش کاملاً با هم متفاوت و متضاد هستند. يکي منفي است که نهايتاً منجر به مرگ مي شود و ديگري مثبت است که پتانسيل و انرژي سازندگي در حيات را دارد و زندگي ساز است. اولي، پرخاشگري و دومي، عشق نام دارد.
در بحث از پرخاشگري ما بايد بين دو نوع رفتار که يکي پرخاشگري و ديگري احساس عصبانيت است، فرق قايل بشويم؛ يا به عبارت ديگر لازم است، بين دو نوع پرخاشگري تفاوت قايل شويم. اين دو نوع پرخاشگري عبارتند از: پرخاشگري وسيله اي، پرخاشگري خصمانه. ما مي خواهيم بدانيم که منشا پرخاشگري چيست؟ و چه شرايطي فراخوان رفتار پرخاشگرانه است؟ با در نظر گرفتن اين موارد ما مي خواهيم نگاهي به پرخاشگري با تبعات خطرناکي که دارد و بايد کنترل و کاهش داده شود، داشته باشيم.
بعد از پرخاشگري به موضوع دلپذير و خوشايند عشق خواهيم پرداخت. ما مي دانيم که وقتي دو نفر براي اولين بار همديگر را ملاقات مي کنند و با هم آشنا مي شوند و به دنبال آن رابطه دوستي با هم برقرار مي کنند که ممکن است نهايتاً به عشق بينجامد.
مي پرسيم:" عشق چيست؟ " ما وجود آن را از تمامي جهات، از شيفتگي تا عشق واقعي و عشق کامل، مورد بررسي قرار خواهيم داد.

پرخاشگري

مشکل تعريف

پرخاشگري در زبان ما لغتي معمولي و عمومي است و همه معني آن را مي دانند. اما به ندرت ديده مي شود که چند نفر در اين که دقيقاً پرخاشگري چيست؟ با هم توافق داشته باشند. به طوري که در بعضي از لغت نامه ها ذکر شده، پرخاشگري را دشمني معني کرده اند و/يا آن را رفتار خصومت آميز، مضر و مخرب تفسير مي کنند. اين تعاريف کمک چنداني به ما نمي کند و تنها باعث مي شود که ما معاني خصومت آميز، مضر و مخرب را بدانيم. آيا فحاشي، يک نوع پرخاشگري است؟ آيا رقابت در بازار، پرخاشگري است؟ آيا رفتار ما در نسبت به فرزندش، پرخاشگري است؟ حتي روان شناسان هم در تعريف پرخاشگري متفق القول نيستند. با اين حال، تعاريف چندي از پرخاشگري ارائه شده است که بهترين و جامعترين اين تعاريف از طرف برون(2) ارائه شده است (1977). بَرون، پرخاشگري را چنين تعريف مي کند:"هر نوع عمل و رفتاري که به طور مستقيم در جهت هدفي به منظور آزار و اذيت رساندن به ديگران، کساني که مايل نيستند مورد آزار و اذيت قرار بگيرند".

قصد (3)

شرط لازم در تعريف برون، اين است که رفتاري پرخاشگري ناميده شود که هدفش آسيب رساندن و صدمه زدن باشد، و آن متضمن اين است که فردي که چنين رفتاري را دارد، منظور و هدفش آسيب رساندن باشد. به تعريف مزبور بايد جنبه شناختي نيز اضافه شود. و اين امر ثابت مي کند، هنگامي که فردي به ديگري آسيب و صدمه مي رساند، بايد قصد آن را در ذهن داشته باشد. طبق معمول براي اين که بدانيم و بفهميم در ذهن فرد چه مي گذرد، بايد سؤالاتي را در ارتباط با صداقت و درستي امر از او بکنيم. آيا تا به حال از کسي که پاي شخص ديگري را لگد کرده، پرسيده ايد که منظورش چه بوده است؟ و اگر در جواب چنين سوالي، بگويد که عملش غيرعمدي بوده، آيا او حقيقت را به شما گفته است؟ وقتي در هنگام دکتر بازي، دختر بچه اي صورت برادرش را نيشگون مي گيرد و برادرش از شدت درد ناله و گريه مي کند، چنين استنباط مي کنيم که دختر بچه هدفش آسيب رساندن بوده است؟ اينجاست که بايد بگوييم اين سوالات تاکنون بدون جواب مانده است.

تعريف عملياتي (4)

پژوهشگران به منظور انجام تحقيق در موارد مختلف به طور اعم و در مورد پرخاشگري به طور اخص، به گونه اي محدود و براي منظور خاص خود، ابتدا به تفکر و انديشه مي پردازند، مثلاً، در يکي از مطالعات راجع به پرخاشگري معلوم شده است که پرخاشگري مثل فشار دادن دکمه اي است که پرخاشگر فشار مي دهد تا به فرد ديگري شوک الکتريکي وارد شود. در مطالعه ديگري که از طريق اجراي پرسشنامه به عمل آمده، اطلاعات و داده هاي ديگري به دست آمده است، مثلاً، مشخص شده که داشتن نمره اي خاص در پرسشنامه مبين اين است که فرد پاسخگو، پرخاشگر است. داشتن چنين شيوه اي در شناسايي پرخاشگري، نمايانگر به کار گرفتن تعريف عملياتي است، يعني، پژوهشگر روشي (عملياتي) را مايل است در نشان دادن پرخاشگري بيان دارد. ولي پژوهشگر ديگري ممکن است در تعريف و بيان پرخاشگري، به عمليات يا رفتارهاي ديگري اشاره کند. اما هر چقدر يک تعريف روشن و عيني باشد، به همان اندازه پژوهشگران ديگر قادر خواهند بود، بررسي مجدد در آن زمينه انجام دهند و از اين طريق باعث رشد و ترقي علم شوند و به ما هم در فهم و درک بهتر کمک کنند. و حتي ممکن است در تصورهاي اشتباه آميز ما، ناشي از صدمه و آسيبي که مي تواند کلمه پرخاشگري ايجاد کند، کاهش به وجود آورد.

روشهاي تحقيق

اين که ما مثلاً شخصي را داخل اتاقي بنشانيم و به او دکمه اي را که با فشار دادن به آن، شوک الکتريکي به فرد ديگري وارد کند، نمي تواند به ما ثابت کند که دليل پرخاشگري را يافته ايم. اين فرق مي کند با فرد پرخاشگري که به راستي با چاقويي شکم انساني را پاره مي کند. همانند بررسي و مطالعه اضطراب و استرس، غيرممکن است که ما بتوانيم پرخاشگري واقعي را در آزمايشگاه ايجاد کرده و مورد مطالعه قرار دهيم. در نتيجه در اين زمينه پژوهشگران تنها کاري که مي توانند انجام دهند، اين است که به روشها و مطالعات قياسي(5) دست بزنند که در آن اعمال بي ضرر جايگزين اعمال حقيقي زيان آور مي شود.
بخش اعظم چيزهايي که ما در مورد پرخاشگري مي دانيم، از منابع زير حاصل مي شود: از طريق بررسي پاسخ آزمودنيها به پرسشنامه ها، مصاحبه با افرادي که ناظر جنايتي وحشتناک بوده اند يا خود مرتکب آن شده اند، يا از طريق تحليلهاي آماري نتايج بررسيهاي به عمل آمده پيرامون اين گونه جرمها.

دو نوع پرخاشگري

به ياد داريد که پرخاشگري وسيله اي يک هدف عيني و خارجي را در نظر مي گيرد که در اينجا پرخاشگري وسيله اي براي رسيدن به هدف، مورد نظر است. به عنوان مثال، وقتي که يک بوکسور حرفه اي به صورت حريف خود مشت مي زند، در واقع هدف او برنده شدن و دست يافتن به جايزه، يعني، پول است. و اين امر به وقوع نمي پيوندد مگر اين که حريف آسيب ببيند و مسابقه خاتمه يابد. گر چه اين فعاليّت به عنوان يک ورزش ناميده مي شود با اين وجود، بوکس يک حالت پرخاشگري است، پرخاشگري وسيله اي. توجه داشته باشيد که پرخاشگري وسيله اي، داراي عنصر شناختي قوي است، يعني، کسي که صدمه مي زند، مي داند که چه کار مي کند، از هدف خود آگاه است و براي رسيدن به آن نقشه اي دارد.

پرخاشگري خصمانه

نوع ديگر پرخاشگري، پرخاشگري خصمانه است که غالباً بيشتر با آن مواجه مي شويم و نسبت به پرخاشگري وسيله اي پردردسرتر است. برخلاف پرخاشگري وسيله اي که در آن فرد پرخاشگر، دنبال هدفي است و از پرخاشگري براي رسيدن به آن استفاده مي کند، پرخاشگري خصمانه با تمايل همراه نبوده و نياز به عنصر آگاهانه ندارد. در اين نوع پرخاشگري شخص تمايل دارد که تکانشها را با کوچکترين مساله يا با يک فکر قبلي بيرون بريزد. پرخاشگري خصمانه از يک احساس هيجان آميز، يعني، عصبانيت استنباط مي شود و پيامد عمل پرخاشگري، احساس خشنودي، آرامش يا رضايتي است که با فروکش يافتن آن هيجان به دست مي آيد. آزار، اذيت و صدمه زدن به ديگري ممکن است در بردارنده آن احساس رضايت باشد يا نباشد. پرت کردن يک بشقاب از روي خشم برکف اتاق، مانند مشت زدن شخص بر روي بيني ديگري است. گر چه تعريف بَرون از پرخاشگري که قبلاً ذکر شد، در بردارنده اين رفتار نيست.
ضمناً مواردي از ترکيب پرخاشگري خصمانه و وسيله اي وجود دارد که معمولاً منجر به رفتاري خشنتر از زماني مي شود که صرفاً يکي از اين دو نوع پرخاشگري وجود داشته باشد. زماني که يک بوکسور به خاطر برنده شدن، عصباني باشد، به مبارزه اي سخت تر تمايل نشان مي دهد. مربيان و تشويق کنندگان با تشويق و ترغيب قهرمان خود، از اين مزيت سود برده و با تهييج کردن وي، سعي بر کسب سود بيشتر و کارآمدتر و مؤثرتر شدن او مي کنند.

پرخاشگري و هيجان

پرخاشگري وسيله اي چنان که گفتيم، جنبه شناختي قوي را داراست. به خاطر جنبه عاطفي قوي خشم است که به آن پرخاشگري خصمانه گفته مي شود. خشم موجب برانگيختگي فيزيولوژيکي شده که فرد آن را به عنوان يک حالت تنش وناخوشايند تجربه مي کند. پس از بروز رفتار پرخاشگرانه، تنش حاصل کاهش يافته و باعث مي شود که فرد احساس آرامش کند. بر حسب نظريه يادگيري (فصل هفتم)، ممکن است بتوان پرخاشگري خصمانه را به عنوان رفتار ياد گرفته شده، تعبير کرد که احتمالاً در شرايط مشابه ديگر مجدداً تکرار خواهد شد؛ زيرا از اين طريق باعث خلاص شدن و رهايي از تنش و احساس ناخوشايند و تقويتهاي منفي مي شود. چه شرايطي باعث ايجاد خشم مي شود؟ و چه ارتباطي بين خشم و پرخاشگري وجود دارد؟

پيشايند (6) خشم

به نظر مي رسد دو نوع رويداد عمده و اساسي در به وجود آوردن حالت برانگيختگي فيزيولوژيکي که ما آن را خشم مي ناميم، دخالت داشته باشد: يکي حمله جسماني(7) يا حمله کلامي(8) و ديگري ممانعت(9) از رفتار هدف گرا(10).
حمله جسماني ضرورتاً نيازي به حمله و يورش افراد ديگر يا حيوانات ندارد، بلکه به صورت وقايع و اتفاقهايي از اين قبيل مي تواند باشد؛ مثلاً، وقتي شما براي برداشتن سس گوجه فرنگي به سراغ کابينت آشپزخانه مي رويد، ناگهان قوطي کنسرو لوبيا بر روي سر شما مي افتد، يا وقايعي که تهديدي براي سلامت
جسماني شماست،گرماي طاقت فرسا و/يا سر و صداي غيرقابل تحمل. اما در حمله کلامي، به وجود افراد ديگر نياز هست که اين کار را انجام دهند. حمله کلامي به صورت توهين مستقيم، ارزيابي منفي، خستگي جسماني، برانگيختگي حاصل از برخورد رودررو، محتواي يک نامه يا تلفن فرد ناشناسي مي تواند باشد.
ممانعت از رفتار هدف گرا مي تواند به شکلهاي مختلف وجود داشته باشد، مثلاً، وقتي شما مي خواهيد به جايي برويد، يک نفر مانع از رفتن شما بشود يا کسي نمي تواند به موقع چيزي را که شما از او انتظار داريد به شما بدهد، مانند: پرداخت چک يا غذاي به موقع.
از عوامل غيرانساني ممانعت از رفتار هدف گرا، مي توان از درها و روزنه هاي اميدي که بر روي شما بسته اند، دستگاههاي سکه اي از کار افتاده، تلفني که کار نمي کند و/يا زماني که با عجله مي خواهيد سوار آسانسور بشويد و ناگهان قبل از ورود شما، در آن بسته مي شود را نام برد.
ممانعت از رفتار هدف گرا، مي تواند به علت موقعيتهاي شلوغ هم باشد. بدين معني که شلوغي باعث مي شود که راه جهت پيشرفت بسته شود، يا اين که امکانات محدودي جهت دسترسي به هدف وجود داشته باشد. راه رسيدن به هدف به شکل ديگري هم مي تواند مسدود شود، مثلاً، وقتي که فردي حق انتخاب محدودي داشته باشد، يا حق انتخابش سلب شده باشد، يا تحت کنترل يا قدرت مطلق و مستبد قرار گيرد، لزوماً ضرورت ندارد که منبع مسدود کننده، يک عامل خارجي باشد. گاهي منبع مسدود کننده، ممکن است مربوط به خود فرد هم باشد. امکانات و شرايط شخصي فرد، از قبيل صلاحيت نداشتن يا نقص عضو مي تواند راه دستيابي به هدف را مسدود کند.
تمام مسائل و اموري که مي توانند مانع از رسيدن فرد به هدف باشند- غيرقابل دسترسي بودن، موقعيتهاي شلوغ، کمبودها، فقدان آزادي، نداشتن صلاحيت- همه مي توانند باعث بروز خشم شوند که نهايتاً منجر به پرخاشگري مي شود. با توجه به کثرت اين وقايع که افراد را با اين مسائل درگير مي کند، تکرار پرخاشگري تعجب آور نيست. ولي چون بسياري از شرايط و موقعيتهاي ناکامي غيرقابل پيشگيري نيستند، بنابراين، امکان کاهش بسامد آنها خارج از حيطه توانايي ما نخواهد بود. ما بعداً نيز بدين نکته خواهيم پرداخت.

ناکامي، خشم و پرخاشگري

تعريف

همان طور که در زبان عاميانه استفاده مي شود، کلمه ناکامي معاني متعددي دارد. از ناکامي براي بيان حالتهاي دروني (من ناکام هستم)، براي بيان يک هيجان ( من احساس ناکامي مي کنم)، براي بيان يک عامل(آن باعث ناکامي من مي شود)، براي بيان يک انگيزه (من آن را بدون ناکامي انجام دادم)، استفاده مي شود. اينها بسيار پيچيده اند. بنابراين، اجازه بدهيد بپذيرم که در شرايط حاضر ناکامي تنها يک معني دارد و آن، همان معنايي است که در ذهن روان شناسان وجود دارد و/يا آن چيزي است که روان شناسان مي پذيرند و آن را به کار مي بندند. ناکامي موقعيتي است که در آن رفتار هدف گرا مسدود مي شود. آن چيزي که يک فرد در هنگام وقوع آن احساس مي کند، خشم است نه ناکامي.
زماني تصور مي شد که ناکامي به ناچار به پرخاشگري منجر مي شود و از اين نظر اعتقاد بر اين بود که همه اعمال تهاجمي نتيجه ناکامي است. اين طرز فکر در نظريه ناکامي- پرخاشگري مطرح شده است. اين ديدگاه، ناکامي- پرخاشگري، توسط دلارد، دوب(11)، ميلر، ماورر(12) و سيرز(13) در سال 1939 مطرح شده است. تحقيقاتي که از آن زمان تاکنون انجام گرفته، نشان داده است که هيچ گونه رابطه اي ما بين پرخاشگري و ناکامي وجود ندارد و مواجه شدن با ناکامي مي تواند به انواع پاسخهاي مختلف که هيچ ربطي به پرخاشگري ندارد، منجر شود.
نظريه پذيرفته شده زمان حاضر اين است که ممانعت از يک رفتار هدف گرا، خشم را بر مي انگيزد. خشم يک هيجان فيزيولوژيکي است که اثر آن، افزايش دامنه و شدت هر عکس العملي است که فرد در آن مورد، نشان مي دهد. البته محتمل ترين پاسخ يا عکس العمل، همان پاسخي است که فرد در زمان ممانعت رفتار هدف گرا در شرف انجام آن بوده است. وقتي اين پاسخ دوباره تکرار شود، با شدت زيادتري بروز مي کند، مثلاً، دري که مي خواهيم باز کنيم و آن را قفل شده در مي يابيم، با شدت بيشتري آن را مي کشيم و تکان مي دهيم و اهرم ماشين سکه اي که خوب کار نمي کند، چندين دفعه بيشتر و شديدتر کشيده مي شود. يک فرد که اين رفتارهاي زورمندانه و بيش از حد خشن را مي بندد، ممکن است آن را يک رفتار پرخاشگرانه بداند. در حقيقت بايد گفت که شدت زياد رفتار، يکي از خصوصيات آنچه ما آن را پرخاشگري مي ناميم، است.
با اين حال، تکان دادن شديد در و حرکت دادن شديد دسته يا اهرم ماشين سکه اي تنها واکنشهاي موجود براي فردي که با ناکامي مواجه مي شود، نيستند. تحريک يا برانگيختگي فيزيولوژيکي نيز مي تواند پاسخهاي متفاوت ديگري نظير انديشيدن در مورد چگونگي حل مشکل، طلب کمک کردن، يافتن راه هاي فرعي در اطراف مانع را ايجاد کند. هنگامي که فرد ديگري عامل سد راه رفتار هدف گراست، پاسخ هاي ديگري غير از پرخاشگري ممکن است بيان شود، از قبيل گفتگو، پافشاري و اصرار، سازگاري يا ديگر شکلهاي مسالمت آميز حل مشکل.
آيا اين که فرد در مقابله با پرخاشگري، پاسخهاي سازنده ديگري از خود ارائه مي دهد يا نه؟ تا اندازه اي بستگي به تجارب اوليه او که از زمان کودکي شروع شده است، دارد. اگر قبلاً حمله جسماني تقويت شده باشد، حمله جسماني محتمل ترين پاسخ فرد خواهد بود. امّا اگر حمله جسماني قبلاً اتفاق نيفتاده باشد و/يا در واقع در هنگام بروز آن، تنبيه شده باشد، در حالي که به خاطر پاسخهاي مناسب و سازنده مورد تشويق و تأييد قرار گرفته باشد، يکي از اين عکس العمل هاي مثبت و سازنده محتمل ترين پاسخ به ناکامي خواهد بود. رفتار پرخاشگرانه مي تواند به عنوان رفتار آموخته شده، تلقي شود. اما يادگيري رفتار پرخاشگرانه که در فصل هفتم ديديم، احتياج به تقويت مستقيم ندارد، بلکه مي تواند از طريق مشاهده الگوها و نمونه ها ياد گرفته شود.
در مطالعات کلاسيک بندورا، راس (1961) نشان داده شده است، کودکاني که شاهد زد و خورد پرخاشگرانه بزرگترها هستند، بعدها خودشان چنين رفتارهايي را نشان مي دهند. اين يافته ها که پشتوانه مطالعات بعدي قرار گرفته است، به طور وسيع و گسترده تأييد کننده اين امر است که يادگيري رفتار پرخاشگرانه وابسته به شيوه هاي تربيتي کودکان(14) و الگوهايي که در معرض ديد و تماشاي آنها قرار مي گيرد، است؛ مخصوصاً الگوهايي که در تلويزيون ظاهر مي شوند (ايرون(15)، 1982). تجربه هاي قبلي تنها بخشي از آنچه موجب ايجاد رفتار پرخاشگرانه در فرد شده را شامل مي شود. بخش ديگري از عوامل موثر در ايجاد رفتار پرخاشگرانه، شرايط و موقعيت خود فرد است.

شرايط ايجاد کننده خشم

اسلحه

مطالعات آزمايشگاهي نشان داده اند که حضور نشانه هاي پرخاشگري مثل وجود اسلحه در محيط زندگي فرد، هنگامي که افراد با ناکامي مواجه مي شوند، احتمال وقوع رفتار پرخاشگرانه را افزايش مي دهد. در اين مطالعات، پرخاشگري شکلي از وارد کردن ضربه الکتريکي به افراد ديگر است که در برگيرنده اسلحه نيست، بلکه به علتي خاص وابسته است. به هر حال، در زندگي واقعي، به هنگامي که فرد با ناکامي مواجه مي شود که برانگيزنده خشم است، اگر اسلحه در دسترس باشد، احتمال استفاده از آن بيشتر مي شود.

الکل (16)

مصرف الکل نيز احتمال وقوع رفتار پرخاشگرانه را افزايش مي دهد. البته تنها زماني باعث بروز رفتار پرخاشگرانه مي شود که با ناکامي يا با ساير محرکهاي ايجاد کننده خشم همراه شود. همان طوري که قبلاً گفتيم محرکهايي که رفتار پرخاشگرانه را ايجاد مي کنند، شامل گرما، شلوغي، توهين کردن و حمله جسماني است. هنگامي که يکي از اين عوامل حضور داشته باشد، مثلاً، مصرف الکل مي تواند رفتار پرخاشگرانه را از طريق پايين آوردن کنترل تکانه هاي فردي و تخريب قضاوت و از بين بردن توجه که ممکن است خشم را کاهش دهند، ايجاد کند.

شرايط کاري و زندگي

حتي بدون مصرف الکل، گرما، شلوغي و سرو صدا، ميزان بيان رفتار پرخاشگرانه به طرق ديگر ممکن است افزايش يابد. اين واقعيت بخوبي به وسيله تجارب آزمايشگاهي که ميزان بروز شکل نهايي پرخاشگري که همانا قتل و آدم کشي است، ثابت شده است.

کنترل پرخاشگري

قبل از اين که اين مبحث نامطبوع را به پايان برسانيم و به يک مبحث مطبوع و خوشايند چون عشق بپردازيم، ارزش آن را دارد که ببينيم آيا مي توان پرخاشگري را کنترل کرد، کاهش داد و/يا حتي آن را از بين برد؟ البته تعدادي از افراد منکر اين امر هستند که پرخاشگري نامطلوب است و باعث ناهماهنگي در اجتماع مي شود، ارزشها را از بين مي برد، خسارت و صدمه به مردم مي رساند و اغلب موجب مرگ و نابودي تعدادي از افراد مي شود.
اگر چه مطالعه پرخاشگري به دليل نياز به رعايت موازين اخلاقي که در مطالعات آزمايشگاهي حاکم است، مشکل است. با اين حال، ما به قدر کافي مجاز به اجراي برخي تحقيقات و مطالعات نظري هستيم که از آن طريق دريابيم که اگر کودکان رفتار پرخاشگرانه را از طريق مشاهده آن ياد مي گيرند، بنابراين، از ارائه الگوهاي رفتار پرخاشگرانه خودداري کنيم. تا از اين جهت، مانع يادگيري رفتار پرخاشگرانه در آنها شويم. اينها تنها شامل ملاکهاي پرخاشگري در تلويزيون نيست، بلکه شامل پدر خشمگين که فرزند خود را کتک مي زند نيز است. به موجب اين مدل و تقليد آن، شما ممکن است از چيزهايي که عصباني هستيد، شخصي را که از شما کوچکتر است، کتک بزنيد. اگر گرما، شلوغي، سر و صدا و محدود شدن منبع درآمد، باعث افزايش ميزان پرخاشگري مي شود، يک اجتماع مسئول و متعهد بايد راه هايي در جهت تخفيف دادن اين مشکلات و مسائل پيدا کند. اگر وجود اسلحه احتمال زور و بي حرمتي و خشونت را افزايش مي دهد، راه حل آن مشخص است. پرخاشگري يک مشکل اجتماعي است و جامعه بايد راه هايي را در جهت کنترل آن پيدا کند.

دوستي و عشق

وضعيت ناگوار محقق

ما قبلاً با قيودات اخلاقي حاکم بر مطالعات آزمايشگاهي مربوط به اضطراب، استرس و پرخاشگري برخورد کرده ايم. در پايان فصل قبلي، ذکر کرديم که قيودات، يک وضع دشواري را براي محققي که مي خواهد، تحقيقات کنترل شده اي در مورد عشق انجام دهد، ايجاد مي کند.

سناريو (17)

تصور کنيد، براي شرکت در يک مطالعه که با عنوان رفتار جاذبه(18) ميان فردي آگهي شده است، داوطلب شده ايد، هنگامي که شما به اتاق مربوط، در زمان معين وارد مي شويد، متوجه مي شويد که آنجا با نور ضعيف شمع روشن شده است و موزيک آرامي نواخته مي شود. يک آزمايشگر که کت سفيدي (روپوش سفيد) پوشيده است به شما سلام مي کند و از شما مي خواهد، در نيمکت نرمي که جلوي آن ميز کوچکي که روي آن يک بطري و دو ليوان است، بنشينيد، و اينها کلاً تمام وسائلي هستند که در اتاق وجود دارند. قبل از اين که آزمايشگر اتاق را ترک کند به شما مي گويد که دانشجوي ديگري در اين تحقيق همبازي شماست و هم اکنون به شما ملحق خواهد شد. اين دانشجو، همسن شماست و بسيار جذاب و شيک پوش است و بعد از آن که من اتاق را ترک کردم، تخيلات شما به چه شکل در مي آيد؟ ولي آنچه مسلم است اين است که شما در ارتباط با دانشجوي همبازي خود، عاشق او مي شويد. آزمايشگر در ادامه صحبتش مي گويد: حالا همبازي شما اتاق را ترک مي کند و آزمايشگر وارد اتاق مي شود و مي گويد: بسيار خوب و از اين که در اين مطالعه به ما کمک کرديد، متشکريم. من هم اکنون فشار خون شما را اندازه گيري مي کنم و پرسشنامه اي به شما داده مي شود که آن را تکميل کنيد و سپس مي توانيد، برويد. در ضمن خواهش مي کنم سعي نکنيد که با دانشجويي که همبازي شما بود تماس پيدا کنيد، يعني، کسي که در صورت جلسه آزمايش(19) با وانمود کردن علاقه به شما نقش داشت.
واضح است که اين واقعه هرگز اتفاق نيفتاده است. هيچ آزمايشگري هيجانهاي شرکت کنندگان در تحقيق را با اين روش نمي تواند دريابد و بدين دليل است که صورت بنديهاي نظري و اطلاعات علمي در مورد دوستي و عشق بر اساس مصاحبه ها، پرسشنامه ها يا آزمونهاي نوشتاري قابل دسترسي است نه بر اساس مطالعات آزمايشگاهي.

جاذبه ميان فردي (20)

ما قبلاً در مورد ديدگاهي که معتقد است دوستيها مقدمه عشق هستند، بحث کرديم، زيرا اکثر اوقات همان شرايط هستند که منجر به عشق مي شوند. دوستي و عشق نمي تواند بدون برخورد دوستانه دونفر و پاسخ مثبتي که به هم مي دهند، رخ دهد. اين همان چيزي است که دانشمندان علوم اجتماعي آن را اصطلاح پيش پاافتاده جاذبه ميان فردي مي نامند. در زنجيره روابط در اينجا براي روشن شدن مراحلي که براي اولين بار منجر به برخورد و دوستي دو نفر مي شود، بهتراست به مفهوم سازي(21) لوينگر(22) واسنوک(23)(1972) اشاره کنيم. بر طبق اين ديدگاه، دوستيها در سه مرحله عمده و مهم شکل مي گيرند. اين سه مرحله عبارتند از: الف- آگاهي(24)، ب- سطح تماس(25)، و ج- تقابل(26) که ما اينها را مورد بررسي قرار خواهيم داد.

الف- آگاهي

اين مسأله کاملاً روشن و واضح است که اگر دو نفر مي خواهند دوستي خود را حفظ کنند، ابتدا بايد يکديگر را بشناسند. اما آن، چه چيزي است که باعث مي شود توجه خاصي نسبت يکديگر داشته باشند، در حالي که هر دوي آنها روزانه بسياري از افراد را در موقعيتهاي مختلف ملاقات مي کنند.

نزديکي (27) و تکرار (28)

به نظر مي رسد نزديکي، تماس جسماني، تکرار و تعدد تماس افراد با همديگر در ميزان آگاهي آنان از يکديگر تاثير مي گذارند. تحقيقات نشان داده است که اگر افراد در نزديکي يکديگر زندگي کنند و/يا در کلاس درس مجاور هم بنشينند، احتمالاً آگاهي و آشنايي آنها از همديگر افزايش مي يابد. اين نيز به نوبه خود تحت تاثير شرايط اقتصادي، موقعيت اجتماعي، سن و تا حدودي جنس قرار مي گيرد. شرايط اقتصادي و موقعيت اجتماعي، محلي که فرد زندگي مي کند و مکاني که به مدرسه مي رود را تحت تاثير قرار مي دهد. سن مي تواند به ما بفهماند که آيا شخص به مدرسه مي رود يا خير و اگر مي رود، آيا در دبيرستان، کالج، دانشگاه يا در حال فارغ التحصيل شدن است. جنسيت ممکن است تعيين کننده رشته هاي تحصيلي که بر مي گزينند، باشد. بدين معني که در کدام کلاس بايد تحصيل کنند. به طور کلي، اين عوامل، تعدد تماسي را که با آن فرد به خصوصي، محتملاً مکاني را در مجاورت وي اشغال مي کند، تحت تاثير قرار مي دهد تا اين که فرد نسبت به او آگاهي يابد.

ب- سطح تماس

گاهي نزديکي جسماني و برخوردهاي مکرر منجر به آشنايي دو فرد با يکديگر مي شود. آنها ممکن است به طور تصادفي و معمولي در برخورد با يکديگر، عکس العمل نشان دهند، لذا هر يک را قادر مي سازد که تصويري از ديگري براي خود ترسيم کند.
اين برداشتهاي(29) اوليه بحراني هستند، زيرا اين موارد، تعيين مي کنند که آيا تماس در آنجا پايان مي پذيرد و/يا به عنوان گامي براي تماسهاي بعدي و بيشتر مطرح مي شود. در شکل گيري برداشتهاي اوليه سه عامل دخالت مي کند. اين عوامل تعيين مي کنند که آيا تماسهاي بعدي مطلوب خواهند بود يا نامطلوب. اين عوامل عبارتند از: ظاهر جسماني، الگوهاي رفتار و ويژگيهاي شناختي. بدين مطلب توجه داشته باشيد که همه اظهارات ما براساس مطالعاتي پايه گذاري شده و تعميم يافته است که بر روي گروه ها و نتايج متوسط آنها انجام گرفته، ناگفته نماند که افرادي هم هستند که اين نتايج درمورد آنها کاربردي ندارد و آنها با نامه نگاري و/يا در اولين نگاه عاشق مي شوند.

ظاهر جسماني

کسي که از ظاهر و نمود خوبي برخوردار است، خيلي جذابتر به نظر مي رسد نسبت به کسي که از اين ويژگي برخوردار نيست. سؤال اينجاست که ظاهر خوب که افراد ديگر را جذب مي کند، چيست؟ تحقيقات نشان مي دهد که هم مردان و هم زنان چنين مي پندارند که يک فرد جذاب از لحاظ ظاهري، از هر جنسي که باشد از نظر صفات مطلوب اجتماعي مانند نوعدوستي(30)، قابليت اطمينان(31)، حساسيت(32)، و صميميت(33) بر يک فرد غيرجذاب برتري دارد. به علاوه، چنين قضاوت شده که احتمال موفقيت افراد جذاب در مقايسه با افراد غيرجذاب بيشتر است. آنها مي توانند ازدواجهاي موفقي داشته باشند و در زندگي زناشويي همسر صالح و مطمئني براي شريک زندگي خود داشته باشند. همچنين اين امر، چنين پيشنهاد مي کند که افراد خوش ظاهر نه تنها خودشان جذاب هستند، بکله باعث مي شوند که ديگران هم صفات مثبت ديگري را به خصوصيات آنها اضافه کنند.

الگوهاي رفتار

آنچه يک فرد مي گويد و شيوه اي که بيان مي کند، به عنوان پايه و اساس ديگري است که افراد را ياري مي دهد تا اولين برداشتهاي خود را از آن فرد شکل دهند. عموماً مردم افرادي را ترجيح مي دهند که در مورد اعمال خود، صحبت مي کنند. در اينجا فقط لهجه، دستور زبان و تلفظ مطرح نيست، بلکه مضمون و محتواي آنچه گفته مي شود نيز مورد توجه قرار مي گيرد. افرادي که در صحبتشان اصول و موازين جامعه پسند را مراعات مي کنند، احتمالاً توسط افرادي که صحبتشان همراه با بي حرمتي و توهين به مقدسات است، جذب نمي شوند. عکس آن نيز صادق است. بدين معني که کساني که در گفتگوهايشان اصول و قوانين اجتماعي را رعايت نمي کنند، از طرف افرادي که قوانين را رعايت مي کنند، خودخواه و متکبر قلمداد مي شوند.
ارتباط کلامي ديگري که نقشي را در جاذبه ميان فردي در طي مرحله اي از سطح تماس بازي مي کند، خودافشايي(34) است. منظور از خودافشايي اين است که فرد اطلاعاتي را در مورد خودش آشکار مي سازد، هر چند اين امر بستگي به اين دارد که فرد زن باشد يا مرد.
هم زنان و هم مردان دريافته اند که زني که به آساني خودافشايي مي کند، نسبت به زني که محتاط است، جذابتر بوده و سازگاريش بهتر است. برعکس هم مردان و هم زنان معتقدند که مردي که چنين اطلاعاتي را در مورد خودش آشکار مي کند، جذابيت و سازگاري کمتري نسبت به مردي که اطلاعات در مورد خودش را مخفي نگاه مي دارد، دارد.
علاوه بر رفتارهاي کلامي که در اولين برداشتها دخيل هستند، رفتارهاي غيرکلامي هم وجود دارند که ما با استفاده از آنها در مورد ديگران قضاوت مي کنيم. در ميان اين رفتارها، عادات غذا خوردن، آداب سر ميز غذا نشستن، حرکات مفيدي مانند برداشتن چيزي که ديگري انداخته است و دست دادن همراه با سلام و احوالپرسي در زمره رفتارهاي غيرکلامي هستند.

ويژگي هاي شناختي

سومين عاملي که در برداشتهاي اوليه دخالت دارد و با دو عامل قبلي ارتباط نزديکي دارد، ويژگيهاي شناختي است. ويژگيهاي شناختي شامل افکار، احساسها، نگرشها، علايق، عقايد، و ارزشهاي فرد مي شود. اطلاعات ما در مورد ويژگي هاي شناختي از طريق اين که مردم چگونه به نظر مي رسند، چگونه عمل مي کنند و همچنين به چه شکل صحبت مي کنند و چه چيز مي گويند، کسب مي شوند. چگونگي لباس پوشيدن و خود را آراسته نگهداشتن، ديد افراد را نسبت به هنجارهاي اجتماعي، نشان مي دهد. و همين امر گوياي اين است که آنها چگونه از خودشان مراقبت مي کنند و چگونه به تاثير گذاشتن بر ديگران اهميت مي دهند. از طريق آداب لباس پوشيدن است که ما مي فهميم يک فرد تا چه اندازه رسمي است يا غيررسمي، اهل شوخي و تفريح است يا محتاط و کم حرف، فردي جدي و سختگير است يا آرام و سهلگير. از طريق کتابهايي که افراد دارند يا نوع روزنامه هايي که مي خوانند، مي توانيم به علايقشان، ديدگاه سياسيشان، ميزان تحصيلاتشان و به سطح هوششان پي ببريم. از نحوه صحبت کردن افراد اغلب مي توان به موقعيت اجتماعي افراد، فرهنگ و ويژگي هاي قومي آنان پي برد. و از طريق مضمون و محتواي صحبت افراد مي تواند از عقايد سياسي، ارزشها و نگرشهاي آنان آگاه شد.(35) اغلب اينها، استنباطهايي را که يک فرد قبلا از طريق اطلاعات بصري محض به دست آورده است، تاييد مي کنند. در يک موقعيت انتخابي، ما ترجيح مي دهيم با افرادي معاشرت و همنشيني داشته باشيم که داراي رفتارهايي شبيه ما هستند. به علاوه، وقتي که معتقد مي شويم، فرد ديگري با عقايد و نگرشهاي ما هماهنگي دارد، تمايل پيدا مي کنيم که او را فردي دوست داشتني تر، باهوش تر، آگاهتر و داراي اخلاقي بهتر و مناسبتر از کسي بدانيم که عقايد و افکارش با عقايد و افکار ما تفاوت دارد.

شباهت (36)

چه عامل تعيين کننده اي در ظاهر جسماني، الگوهاي رفتاري و ويژگي هاي شناختي وجود دارد که يک فرد، يک شخص ديگري را جذاب يا غيرجذاب مي يابد؟ جواب اين سوال شباهت است.
مفهوم شباهت اين ضرب المثل را در ذهن تداعي مي کند که" کبوتر با کبوتر، باز با باز،کند همجنس با همجنس پرواز". اگر چه دراين مورد استثنايي وجود دارد که بعداً مورد بررسي قرار خواهيم داد، ولي همين ضرب المثل در مورد جاذبه هاي ميان فردي صادق است. به ميزاني که فردي را شبيه خودمان مي يابيم، به همان ميزان هم او را جذاب مي پنداريم. ولي در مورد اين که چه چيزي وجود دارد که ديگران ما را جذاب مي پندارند چه مي توانيم بگوييم؟ پيش از اين نيز ذکر کرديم که ما مجذوب و دلباخته افرادي مي شويم که خوش ظاهرند و همه ويژگي هاي مطلوب را دارا هستند. و حالا مي توانيم بدين مطلب، اين مورد را هم اضافه کنيم که ما همچنين مايل هستيم که افراد غريبه خوش ظاهر نيز، رفتارهايي شبيه رفتارهاي ما داشته باشند. حقيقت اين است که ما دلباخته و شيفته افراد خوش ظاهر مي شويم، نه تنها بدين دليل که ما استنباط مي کنيم، آنها ويژگي هاي شخصيتي مطلوبي دارند، بکله بدين دليل که ما گمان مي کنيم آنها شبيه ما هستند.

قاعده تقابل (37)

يکي از دلايلي که ما به وسيله افرادي که در جنبه هاي مهم شبيه ما هستند، جذب مي شويم به نظر مي رسد، اين امر باشد که ما از آنها انتظار داريم، ما را بپذيرند و دوست بدارند. اين مطلب به عنوان قاعده تقابل شناخته شده است. دوست داشته شدن و پذيرفته شدن، تقويت کننده است. و همين امر نشان مي دهد، ما در جستجوي افرادي هستيم که مايل هستند، جذب شدن ما را به سوي خودشان تقويت کنند، يعني، اين که اين افراد جاذبه دارند و مي توانند ما را به سوي خود جذب کنند. علاوه براين، انتظار ما از افرادي که رفتار و طرز برخوردي شبيه به ما دارند، اين خواهد بود که ما را تصديق و تاييد کنند. اين امر، عزت نفس ما را افزايش مي دهد و باعث مي شود، ما در جستجوي کساني باشيم که شبيه ما هستند. شخص ممکن است در اين زمينه جسارت به خرج داده و بگويد:"اگر آنها شبيه ما باشند، احتمالاً ما را دوست دارند و ما نيز آنها را دوست خواهيم داشت."

مکمل (38)

اشاره کرديم که استثنايي براي جذابيت متقابل(39) افراد شبيه به هم وجود دارد. براي اين استثنا نيز ضرب المثلي وجود دارد."متضادها همديگر را جذب مي کنند"، "دو قطب غيرهمنام همديگر را جذب مي کنند". اين مطلب حقيقتي را آشکار مي سازد، ويژگي مهم يک فرد، ويژگي و خصوصيت ديگري را تکميل مي کند. به عنوان مثال، يک زن مطيع و سلطه پذير(40)، مرد سلطه جو(41) را جذاب مي داند و برعکس. در اين وضعيت گفته مي شود که اصل تکميل بر اصل ارتباط حاکميت يافته است. قاعده جذابيت متقابل افراد شبيه به هم، در قلمرو جذابيتهاي جسماني نيز استثنايي دارد. خوش ظاهر بودن هميشه منجر به جذابيت ميان فردي نمي شود. مخصوصاً وقتي که دو نفر از يک جنس باشند. يک فرد بسيار جذاب ممکن است از پيوند و معاشرت با فردي که جاذبه مساوي با او دارد، اجتناب کند و يک فرد با جاذبه کمتر را ترجيح دهد تا از اين تفاوت سود بيشتري ببرد. بر عکس کسي که جذابيت کمتري دارد، ممکن است در جستجوي فردي باشد که جذابيت بيشتري دارد، و ظاهراً بر اين تصور است که اين همراهي و معاشرت، موقعيت، مقام و شأن او را پيش همرديفانش، افزايش خواهد داد.

ج- تقابل

همه آنچه تاکنون گفتيم و مورد بحث قرار داديم، در رابطه با مراحل اوليه جاذبه هاي ميان فردي افراد و نيز در رابطه با شرايطي که آگاهي را افزايش مي دهد و همچنين فاکتور و عواملي که نتيجه تماسهاي سطحي را تعيين مي کنند، بود. تحقيق درباره اين موضوعها نسبتا ساده است، زيرا مي توان با نشان دادن عکسهايي به آزمودنيها و پرسيدن در مورد ميزان جذابيت آنها عملي شود. و/يا اين که از آزمودنيها بخواهيم، ترجيحات و انتخابهاي خود را درميان مردم با توحه به ويژگيهاي مختلفي که در اظهارات کتبي بيان شده اند، مشخص کنند.
گام بعدي و نهايي در گسترش دوستي، تقابل است. همين که دو نفر همديگر را ملاقات بکنند و مجذوب يکديگر شوند، يک رابطه مداوم دوستي را پي ريزي خواهند کرد. همان طوري که در شروع اين بحث بيان کرديم، چنين روابطي را نه در آزمايشگاهها و نه در عکسها و/يا توضيح هاي کتبي که در پرسشنامه ها وجود دارند، نمي توان- جايگزيني در جهت ايجاد روابط دوستانه- مورد استفاده قرار داد. بنابراين، چيزي که در مورد تقابل شناخته شده است، چيزي محدود و نسبتاً پيش پا افتاده است.

دوستان

آنچه از مطالعات و بررسيهاي منتشرشده به دست آمده، جاي تعجبي ندارد که بدانيم دوستان عموماً همسن، همجنس، همنژاد و داراي تجارب، منافع و فعاليتهاي مشترک هستند. دوستان وقتي با هم هستند احساس راحتي و آرامش مي کنند، با يکديگر به گفتگو مي نشينند و آنها يکديگر را به عنوان افرادي قابل اعتماد، پشتيبان، داراي حس تفاهم و پذيرنده در نظر مي گيرند. دوستان افرادي هستند که فرد مي تواند روي آنها حساب کند. تحقيقات نشان مي دهند که مردان در دوستيهايشان تمايل دارند که به مشارکت در فعاليتها و علايق تاکيد ورزند، در حالي که زنان در دوستيهايشان بيشتر به جنبه هاي حمايتي آن تاکيد مي ورزند.
در زمينه دوستي، يک نوع بازي وجود دارد که اگر دو يار بازيگر به هم اعتماد داشته و با هم همکاري و تعاون داشته باشند، هر دو به بهترين وجه به پاداشهاي مساوي مي رسند. اما اگر به همديگر اعتماد نکنند و همدگير را حمايت نکنند يکي از آن دو برنده و ديگري بازنده خواهد بود. در يک مطالعه (مورگان(42) و ساويير(43)، 1979)از اين بازي در مورد افرادي که همديگر را نمي شناختند و افرادي که با هم دوست بودند، استفاده شد و نتيجه آزمايش پس از تجزيه و تحليل مشخص کرد که دوستان بيشتر از غريبه ها نسبت به همديگر و همبازي خود مايل بودند اعتماد داشته باشند. واين امر مويد اين است که رقيب و همبازي او براي گرفتن امتياز، منافع شخصي را مدنظر قرار نخواهد داد.
حال از چگونگي شکل گيري دوستي بگذريم و به مرحله اي که گاه گاهي در آن جاذبه هاي ميان فردي به اوج خود، يعني، عشق مي رسد، بپردازيم.

عشق

عشق چيست ؟

دوستان همديگر را دوست مي دارند، عشاق به هم عشق مي ورزند، چه تفاوتي بين دوست داشتن و عشق ورزيدن وجود دارد؟ براي پاسخ دادن بدين سوال رابين(44) در سال 1970 يک پرسشنامه خودسنجي که شامل دو مقياس بود، تهيه کرد. يکي مقياس دوست داشتن(45) و ديگري مقياس عشق ورزيدن(46). در مقياس دوست داشتن آيتمهايي براي سنجش قضاوت، باليدگي(47)، شباهت و قابليت دوست داشتن همبازيها، و در مقياس عشق ورزيدن آيتمهايي براي سنجش شيوه مشارکت، حمايت، احساسها و علايق در نظر گرفته شده است. هر مقياس يک نمره دارد. اين نمره ها به شکل خاصي با هم همبستگي پيدا مي کنند که از اين طريق نشان داده مي شود که عشق و دوست داشتن يکي نيستند. پس عشق چيست؟
استمبرگ(48) و کراچک(49) در سال 1984 مطالعه اي بر اساس مقياس عشق ورزيدن رابين انجام دادند. اين محققان طبق نتايج حاصل از اين مطالعه، عشق را به شکل زير تعريف کردند:
"عشق يعني، احساس عاطفي، شناخت و انگيزش است که بر اساس ارتباط، مشارکت و حمايت متقابل ابراز مي شود". طبق نظر اين محققان، افرادي که به هم عشق مي ورزند داراي روابط زير هستند:
- عشاق همديگر را عميقاً درک مي کنند.
- داراي عقايد و آگاهيهاي مشترک هستند.
- احساسهاي شخصي خود را به همديگر ابراز مي کنند.
- احساسهاي همديگر را در ک مي کنند و به هم احترام مي گذارند.
- در ارتباط با هم به راحتي همديگر را تحمل مي کنند.
- در پيشرفتهاي شخصي به همديگر کمک مي رسانند.
- يار و ياور يکديگر مي شوند.
- به احساسهاي يکديگر نياز داشته و سعي در جلب آن هستند.
- علاقه خود را به همديگر ابراز مي دارند.

نظريه مثلث عشق (50)

استمبرگ در سال 1986 نظريه مثلث عشق را مطرح کرد. بر طبق اين نظريه، عشق داراي سه بعد است: تعلق(51)،هوس(52)، و تصميم گيري(53) يا تعهد(54). هر کدام از اين سه بعد را تعريف کرده و سپس اين نظريه را مورد بررسي قرار خواهيم داد.
تعلق: تعلق مستلزم ارتباط و درک متقابل است. در اين ارتباط به رفاه و آسايش يکديگر اهميت مي دهند. احساسهاي همديگر را درک کرده و به آن احترام مي گذارند. اعتماد راسخ دارند به اين که در هنگام نيازمندي مي توانند روي يکديگر حساب کنند و از معاشرت همديگر لذت مي برند.
هوس: اين بعد با معاشقه و برانگيختگي جنسي(55) در روابط عاشقانه همراه است که شامل نياز جنسي و ارضاي آن، ولي تنها به ميل جنسي و ارضاي آن محدود نمي شود، بلکه نيازهايي نظير پيوندجويي(56)، سلطه گري(57) و عزت نفس نيز ممکن است در اين امر دخالت داشته باشند.
تصميم گيري و تعهد: جنبه شناختي مدل مثلث عشق، تصميم گيري و تعهد است. در اين بُعد به شناخت اوليه عشاق اهميت داده مي شود. و به نظر مي رسد، جهت فعال نگهداشتن عشق براي مدت طولاني نياز به تعهد است. هر يک از اين سه بعد مي توانند به صورتها و اشکال مختلف با ساير ابعاد ترکيب شوند و همين امر باعث مي شود که ما بتوانيم بين دوست داشتن و ارتباط دوستانه که خيلي شبيه به عشق است تفاوت قايل شويم. عشق حقيقي(58) مي تواند به اشکال زير بروز کند:
1- دوست داشتن، يعني، بدون هوس و تعهد. اين مرحله به وسيله دوستيها و رفاقتها شکل مي گيرد.
2- شيفتگي(59)، يعني، هوس بدون تعلق يا تعهد. شيفتگي رابطه اي است ميان دو نفر که از همان ابتدا بر اساس ارضاي نيازهاي جنسي بنا نهاده مي شود.
3- عشق پوچ(60)، يعني، تعهد، تصميم گيري بدون تعلق يا بدون هوس. اين نوع رابطه نه تنها پوچ است، بلکه عشق هم نيست. اين نوع رابطه معمولا بين دو نفري يافت مي شود که زندگي مشترکشان صرفا به خاطر اين که سرپناهي داشته باشند و/يا صرفا به خاطر وجود بچه ها دوام مي يابد.
4- عشق رمانتيک(61)، يعني، هوس و تعلق بدون تعهد. عشق رمانتيک رابطه اي است که در آن هيچ کدام از دو طرف نمي خواهند يا قادر نيستند که نسبت به هم تعهد داشته باشند. هر دو بر اين امر آگاه اند که ممکن است رابطه شان به طور ناگهاني قطع شود. اما در صورت ادامه داشتن آن را غنيمت مي شمارند.
5- عشق همسري(62)، يعني، تعلق و تعهد بدون هوس. عشق همسري حکايت از زوجي دارد که براي ساليان زياد در کنار هم بخوبي و خوشي زندگي مي کنند.
6- عشق کامل(63)، يعني، تعلق، هوس و تعهد. عشق کامل در فرهنگ ما کمال مطلوب بوده و در ادبيات و هنر ما از آن تجليل شده است. وقتي که بين دو نفر اين نوع عشق در حد بسيار بالا وجود داشته باشد وهمين طور هم ادامه يابد، بايد انتظار داشته باشيم که اين دو نفر زندگي طولاني و سعادتمندي در کنار هم داشته باشند.

وابستگي فرهنگي

مدل سه بعدي استمبرگ در برگيرنده همه اشکال روابط نزديکي است که مردم در فرهنگ ما يا از طريق تجربه هاي شخصي و/يا به طور مستقيم از طريق ادبيات، هنر و سينما و/يا موارد مشابه با هم آشنا مي شوند.
قابل توجه است درحالي که ما وجود عشق کامل را براي ازدواج شرط لازم مي دانيم، جوامعي وجود دارد که در فرهنگ آنها، به عشق اعتقادي ندارند و ازدواجهاي جوانها به وسيله والدين آنها ترتيب داده مي شود و جوانان هم انتظار ندارند که عاشق شوند و در اين زمينه کوچکترين کمبودي احساس نمي کنند، انتقاد نمي کنند و تصور نمي کنند که چون عاشق نشده اند، چيزي را از دست داده اند. عشق کامل در فرهنگ ما رفتار بهنجار است و مورخان هم در نوشته هاي خود عشق را مورد توجه قرار داده و درباره آن مطالبي را گزارش کرده اند.

حفظ روابط

ما تاکنون در مورد جاذبه هاي ميان فردي از زماني که اولين آشنايي صورت مي گيرد و به دنبال آن رابطه محبت آميز بين دو نفر ايجاد مي شود و بعد شباهتها و خصوصيات مورد علاقه دو طرف به طور متقابل کشف و مورد توجه قرار مي گيرند تا جايي که منجر به ايجاد و توسعه عشق بين آنان به اشکال مختلف مي شود، بحث کرديم.
قدم بعدي در اين فرآيند اين است که اين رابطه، عشق و دوست داشتن به شکلي حفظ مي شود که در دراز مدت(64) به ازدواج منتهي شود. در چه شرايطي اين نوع روابط به عشق و دوستي منجر مي شود؟ اين شرايط را در زير مورد بررسي قرار مي دهيم.

1- شباهت (65)

در يک مطالعه طولي(66) 231 زوج را که عاشق همديگر بودند به مدت دوسال زير نظر گرفتند. در پايان اين مدت فقط 128 زوج از 231 زوج مذکور به رابطه عشقي خود ادامه مي دادند( هيل(67) ، رابين و پيلور(68)، 1976). وقتي زوجهايي که رابطه عشقي شان پابرجا بود با زوجهايي که از هم جدا شده بودند، با هم مقايسه شدند، مهمترين عاملي که در بقاي رابطه عشقي آنها نقش عمده اي داشته است، شباهتهاي موجود بين آنان بود. زوجهايي که رابطه عشقي شان پابرجا بود در بسياري از زمينه ها مانند سن، برنامه زندگي، هوش، جذابيت جسماني، بيشتر از زوجهايي که از هم جدا شده بودند، همانندي و شباهت داشتند. زوجهايي که از هم جدا شده بودند، دلايلي چون اختلاف در علايق و سليقه ها، انتظارات جنسي متعارض(69)، نداشتن زمينه هاي تجربي يکسان، داشتن ايده ها و عقايد متضاد در زمنيه زندگي زناشويي و عدم تساوي در هوش را به عنوان علت جدايي خود ذکر کرده اند.
اغلب افرادي که از هم جدا شده بودند در توضيح و تبيين جدايي شان مي گويند که دوستي شان ملال انگيز، يکنواخت و خسته کننده شده بود. و اين هم دليل ديگري است که باعث شده، زوجها علاقه به هم نداشته باشند تا باعث دوام و بقاي دوستي آنان شود.

2- زندگي زناشويي دراز مدت

همان طوري که قبلا ذکر کرديم عشق کامل در فرهنگ ما داراي سه بعد است، که اساس و پايه ازدواجها شناخته شده است. در حالي که عشقهايي هم هستند که در اثر زندگي طولاني زناشويي بين دو نفر به وجود مي آيد.
شايد در اين عشقها تمايل جنسي که يکي از ابعاد مهم و سازنده عشق کامل است در دراز مدت حالت خسته کننده و کسل کننده اي داشته باشد. البته اين بدان معني نيست که در زندگي زناشويي، فعاليت جنسي از بين برود، بلکه کاملاً روشن است که در زندگي زناشويي مردان و زنان سالم، فعاليت جنسي و علاقه تا سنين پيري هم بخوبي ادامه مي يابد.
به دليل اين که عشق حاصل از زندگي طولاني زناشويي و دوستيهاي درازمدت به هم شبيه هستند، ما نگاهي به نوع خاصي از عشق مي افکنيم که شامل آنها باشد. به ياد داريد که قبلا گفتيم که آن نوع عشق ترکيبي از تمايل و تعهد است. تعهد کاملاً چيز بديهي است که وقتي دو نفر تصميم مي گيرند که با عشق، سالهاي زيادي با هم زندگي بکنند، بايد آن را داشته باشند. تمايل شامل يک ارتباط متقابل که در آن اعتماد، درک، توجه به نيازها و راحتي و رفاه يکديگر، شرکت در فعاليتهاي مربوط به هم ، درک احساسهاي يکديگر و شريک بودن در غم و شادي يکديگر، نقش اساسي و عمده اي دارد. تمام اين موارد را مي توان تحت عنوان مراقبت، مواظبت و نگهداري خلاصه کرد.

خلاصه مطالب

حالت برون شخصي کنش متقابل اجتماعي که در آغاز اين فصل مورد بررسي قرار گرفت، در برگيرنده روابط عميق انساني که مشتمل بر پرخاشگري و عشق است. ما دريافتيم که مطالعه اين رفتارها با مشکلاتي همراه است که قسمتي از اين مشکلات مربوط به اين است که به طور دقيق نمي توانيم اين رفتارها را تعريف کنيم. و قسمتي هم مربوط به اين است که محققان نمي توانند آنها را در آزمايشها مورد بررسي و آزمايش قرار دهند.
دو نوع پرخاشگري وجود دارد:1- پرخاشگري وسيله اي که داراي جنبه شناختي قوي است که به طور ارادي در جهت هدف و منظور خاصي بيان مي شود.2- پرخاشگري خصمانه که داراي جنبه هيجاني قوي است. که تحت شرايط خاص بيرون بروز مي کند. اين شرايط مي تواند به صورت حمله، يورش و ممانعت از رفتار هدف گرا باشد که ما آن را به عنوان ناکامي ناميديم.
پرخاشگري نتيجه مسلم ناکامي نيست. براي اين که پرخاشگري يکي از پاسخهاي بي شماري است که ممکن است افراد در موقعيتهايي از خود بروز بدهند که در انجام دادن کاري موفقيتي به دست نياورند. جامعه مي تواند بسياري از شرايطي را که منجر به پرخاشگري مي شود را تغيير دهد. شرايطي از قبيل: ازدحام، سرو صداي مزاحم، گرماي طاقت فرسا، محدوديت منابع مالي و نمايش الگوهاي پرخاشگري رفتار که از طريق اين شرايط، پرخاشگريها کاهش مي يابد.
جاذبه هاي موجود بين دو نفر اغلب به ايجاد رابطه دوستي بين آن دو ختم مي شود که در نهايت ممکن است وقتي که اطلاعات آگاهيهايي از يکديگر به دست آورند، عاشق هم شوند. احتمالاً اين امر در اثر تکرار برخوردها و تماسهاي آن دو به وجود مي آيد که بستگي به سن، موقعيت اقتصادي، اجتماعي و جنس آنان دارد. اولين برداشتها از خصوصيات فرد، وضع ظاهر فرد و الگوهاي رفتاري فرد در استنباط شناختي او تاثير مي گذارند.
شباهت يکي از شرايط عمده اي است که در جذابيت متقابل افراد به هم مهم است. گر چه شرايط ديگري هم در شکل گيري و تکميل روابط دوستانه بين افراد دخالت دارند. دوستان اغلب همسن، همجنس و داراي زمينه هاي ديگر يکسان هستند. دوستان معمولاً در علايق و فعاليتها مشترک هستند و همديگر را قابل اعتماد مي پندارند و يکديگر را درک مي کنند.
عشق داراي سه بعد تمايل، هوس و تعهد است. شيوه ترکيب مختلف اين سه بعد، روابط دوستانه متفاوتي را به وجود مي آورد. عشق دامنه اي از صرفاً هوس آلود و شيفتگي تا عشق رمانتيک است که فاقد تعهد است. عشق ناشي از معاشرت و نزديکي که در آن هوس نقش عمده اي دارد و بالاخره عشق کامل که در آن هر سه بعد عشق نقش آفرين هستند.
در يک مطالعه که روي شرايط لازم براي بقاي دراز مدت روابط دوستانه انجام گرفته، اين نتيجه به دست آمده که شباهت يکي از عناصر مهم در جذاب بودن افراد به همديگر است که همين امر بقا و ادامه روابط دوستانه آنها را براي مدت درازي تضمين مي کند. اختلاف افراد در هوش، زمينه هاي تجربي و علايق، اغلب باعث مي شوند که افراد خيلي زود از هم جدا شوند. اين فصل با نگاهي به جنبه هاي خوب و طولاني ازدواج و زناشويي و شباهت آن را روابط دوستانه دراز مدت پايان مي پذيرد. با توجه به موارد فوق، ما دريافتيم که عشق حاصل از معاشرت و روابط بر اساس همين موارد گفته شده، بنا مي شود، نه تنها شامل تعهد متقابل، بلکه همچنين ضرورت دارد که به همديگر اعتماد متقابل داشته باشند و همديگر را درک کنند. نيازهاي يکديگر را بر آورده سازند، در فعاليتها شريک باشند، و در غم و شادي يکديگر سهيم باشند.
خواندنيهاي پيشنهادي
Averill, J. R. 1982. Anger and Aggression: An Essay on Emotion. New York: Springer Verlag.
Evans, P. 1989. Motivation and Emotion. New York: Rutledge.
Hattfild, E., and G. W. Walster. 1981. A New York at Love. Reading, MA: Addision- Weasley.
Novaco, R. J., and M. L. Baram(eds.) 1988. The Psychology of Love. New Haven, CT: Yale University Press.

پي نوشت ها :

1-social interaction
2-Baron
3-intent
4-operational definition
5-analogue
6-antecedent
7-physical assault
8-verbal attack
9-interruption
10-goal directed behavior
11-Doob
12-Mowrer
13-Sears
14-child-rearing
15-Eron
16-alcohol
17-scenario
18-attraction
19-protocol
20-interpersonal attraction
21-conceptualization
22-Levinger
23-Snoek
24-awareness
25-surface contact
26-muluality
27-proximity
28-frequency
29-impression
30-altruism
31-dependability
32-sensitiuity
33-warmth
34-self-disclosure
35-به قول سعدي:
تا فرد سخن نگفته باشد
عيب و هنرش نهفته باشد(م)
36-similarity
37-reciprocity rule
38-complementarity
39-mutual
40-submissive
41-domineering
42-Morgan
43-Sawyer
44-Rubin
45-liking scale
46-love scale
47-maturity
48-Stemberg
49-Grajek
50-triangular theory of love
51-intimacy
52-passion
53-decision making
54-commitment
55-excitement
56-affitiation
57-dominance
58-true love
59-infatuation
60-empty love
61-romantic love
62-companionate love
63-consummate love
64-long-term
65-similarity
66-longitudinal
67-Hill
68-Peplav
69-conflicting sexual expectations

منبع: کتاب روان شناسي شخصيت