لنين ، مردي كه انقلاب را نابود كرد (2)

تهيه كننده : محمود كريمي شروداني
منبع : راسخون




پس از لنين

لنین در وصیت‌نامه خویش جانب تروتسكی را در مقابل استالین گرفت: «استالین بسیار خشن است و این نقص كه برای ما كمونیست‌‌ها قابل پذیرش است در مقام دبیر كلی حزب قابل پذیرش نیست. لذا به رفقا پیشنهاد می‌كنم راهی را بیابند كه استالین را از مقام خود بركنار كرده و فرد دیگری را كه از تمام جهات برتری، از استالین متفاوت باشد به جای او بگمارند.» مرگ لنین اما پایان نظام برساخته او نبود كه اقدامات لنین در زمان حیات آنگونه به تثبیت پایه‌ها و نظام انجامیده بود كه با مرگ او جانشینان مسیر را ادامه دهند. لنین مرد اما لنینیسم زنده ماند تا زمانی بعدتر كه حتی نزدیك‌ترین رفقایش نیز به نقد او بنشینند كه او با ساده كردن بی‌رویه تئوری ماركسیستی سیاست ریشه‌كن كردن تدریجی تمامی آزادی‌های سیاسی را پیش گرفته بود. به این ترتیب مرگ لنین پایان لنینیسم نبود؛ آغازی دیگرگونه بر آن بود كه در استالینیسم تداوم یافت و جلوه‌ای توتالیترتر پیدا كرد.

لنینیسم

لنینیسم برداشت ولادیمیر لنین (۱۹۲۴-۱۸۷۰)، سیاست‌مدار انقلابی و تئوریسین کمونیست روس و بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، از مارکسیسم بود.
اندیشه لنین در نزد برخی به عنوان «مارکسیسم دوران امپریالیسم یا آخرین مرحله سرمایه داری» به شهرت رسید و به عنوان شالوده نظری انترناسیونالیسم پرولتری و کارپایه ایدئولوژیک بسیاری از احزاب و جنبش‌های کمونیستی جهان شناخته شد.
اندیشه لنین بر پایه برتری طبقه کارگر و حقانیت تاریخی آن استوار است. به نظر لنین طبقه کارگر حق دارد برای انجام رسالت تاریخی خود، به سلطه طبقات دیگر پایان دهد و سیادت مستقل خود را، که همان دیکتاتوری پرولتاریا است، مستقر سازد. افزار کارگران برای رسیدن به این هدف حزب طبقه کارگر است که به گفته لنین «آگاه‌ترین عناصر طبقه کارگر» در آن گرد آمده و متشکل شده‌اند.

دیدگاه‌های مختلف دربارهٔ بلشویسم و لنینیسم

ولادیمیر لنین، بی‌شک از بحث برانگیزترین شخصیت‌های تاریخ است. بعضی طرفدارانش او را چون قدیسی آسمانی بالا می‌برند و برخی مخالفان او را تجسم شیطان روی زمین می‌دانند. حتی در نگاه به زندگی او، دیدگاه‌های بسیار متفاوتی موجود است. بهرحال از کشتارگرترین آدم‌ها چون استالین تا انسان‌دوست‌ترین آدم‌ها، کسانی بوده‌اند که خود را دنباله‌روی لنین دانسته‌اند. و در صف دشمنان او نیز می‌توان چنین تنوعی یافت.

دیدگاه منتقدینی که معتقدند لنین از مارکس منحرف شده بود

لنین خود را شاگرد مکتب کارل مارکس و ادامه دهنده ایده‌های آن فیلسوف آلمانی می‌دانست. او پیوسته بر مخالفان خود می‌تاخت که اندیشه مارکس را تحریف کرده و از این راه به مبارزه طبقات زحمتکش ضربه زده‌اند. اما بعضی از منتقدان معتقدند که در اندیشه خود لنین می‌توان به روشنی نقض پاره‌ای از مبانی فکری مارکس را مشاهده کرد.
منتقدان لنین انحراف‌های اصلی او از بنیادهای فکری مارکس را در مسائل زیر می‌دانند:

فراهم نبودن شرایط انقلاب کارگری در روسیه

به زعم عده ای، مارکس عقیده داشت که انقلاب سوسیالیستی تنها در پیشرفته‌ترین جوامع سرمایه داری و به دست یک طبقه کارگر آگاه انجام می‌گیرد. بسیاری از متفکران مارکسیست معاصر لنین مانند برنشتاین و کائوتسکی در اروپای غربی و متفکر بزرگی مانند پلخانوف در روسیه عقیده داشتند که روسیه هنوز جامعه‌ای فئودالی است، فاقد طبقه کارگر پیشرفته‌است، و تا مرحله انقلاب کارگری راه درازی در پیش دارد. روشنفکران روسیه نخست باید به پیدایش و رشد پرولتاریای صنعتی در این کشور یاری برسانند.
منتقدان لنین می‌گویند او باید متوجه فراهم نبودن شرایط یک انقلاب سوسیالیستی در روسیه می‌بود.

انقلاب در یک کشور واحد

به زعم عده ای، مارکس به خیزش و رهایی پرولتریا تنها در زنجیره‌ای از انقلابات سوسیالیستی اعتقاد داشت. عده‌ای از اندیشه مارکس اینگونه برداشت می‌کنند که به نظر او انقلاب در رشته‌ای از کشورهای پیشرفته روی می‌دهد و جنبه بین‌المللی دارد و انقلاب در یک کشور یگانه یا به آسانی سرکوب می‌شود، و یا به انحراف می‌رود.
منتقدان می‌گویند که اقدام لنین با این اصول مغایرت داشته‌است.
بی اعتقادی به دموکراسی و آزادی‌های دموکراتیک
لنین هر نوع حکومتی را اعمال نوعی از سلطه طبقاتی می‌دانست. او به دموکراسی به عنوان یک فرم و آئین سیاسی مدرن اعتقادی نداشت و آن را سرپوشی بر اختناق و سرکوب طبقاتی بورژوازی می‌دانست. او عقیده داشت که حکومت کارگری باید آشکارا دیکتاتوری پرولتاریاً را برپا سازد و طبقات استثمارگر را سرکوب کند.
این دسته از مخالفان لنین می‌پندارند که او برخلاف مارکس برای آزادی‌های دمکراتیک ارزشی قائل نبود.

دیدگاه رزا لوکزامبورگ

رزا لوکزامبورگ، انقلابی کمونیست آلمانی، همیشه در رابطه با لنین موضع داشت. در جریان انقلاب ۱۹۰۵ به دفاع از لنین و حزب بلشویک پرداخت، و پس از به قدرت رسیدن نیز از بلشویک‌‌ها حمایت کرد و آن‌ها را «وفاداران همیشگی به سوسیالیسم بین‌المللی» نامید. البته به زعم او، بعد از قدرت‌گیری «دیکتاتورمابانهٔ» حزب بلشویک، رزا اختلافاتی با لنین و یارانش پیدا کرد. عمدهٔ این اختلافات بر سر نبود دموکراسی و آزادی بیان در شوروی پس از انقلاب و قرارداد صلح بلشویک‌ها با آلمان بود.
رزا لوکزامبورگ آثار زیادی در مورد روسیه و طبعا لنین دارد که از آن‌ها می‌توان از «انقلاب روسیه» و «تراژدی روسی» نام برد.
دیکتاتوری بلشویک‌ها و دیکتاتوری پرولتاریا
او پس از قدرت گرفتن حزب بلشویک، در حالی که خود در زندان بود، در کتاب «انقلاب روسیه» اذعان می‌کند که دیکتاتوری حزب بلشویک، دیکتاتوری پرولتاریا، به آن شکل که مارکس توضیح داده، نیست.
او می‌گوید:
« بله دیکتاتوری! اما این دیکتاتوری شامل نحوهٔ کاربرد دموکراسی و نه نابودسازی آن است. این دیکتاتوری شامل حملات جانانه و قاطع بر حقوق و روابط اقتصادی خوب محافظت شدهٔ جامعهٔ بورژوایی است که بدون یک تحول سوسیالیستی ناممکن است. اما این دیکتاتوری کار یک طبقه‌است نه یک اقلیت پیشاهنگ که به نام طبقه عمل می‌کند، بدین معنا که این دیکتاتوری می‌باید گام به گام از طریف مشارکت فعالانهٔ توده‌ها به پیش رود و زیر نفوذ مستقیم آن‌ها و تحت کنترل فعالیت عمومی باشد. چنین دیکتاتوری می‌بایست برخاسته از آموزش سیاسی رشد یابندهٔ توده‌های مردم باشد.»
شرایط سخت جنگ داخلی
البته رزا لوکزامبورگ، شرایط سخت جنگ داخلی را درک می‌کند و در این مورد لنین و رفقایش را بر حق می‌داند.
رزا می‌نویسد:
«این مطلب توقعی فوق انسانی از لنین و رفقایش است، اگر انتظار داشته باشیم که آن‌ها تحت چنین شرایطی عالی‌ترین شکل دموکراسی، مثال‌زدنی‌ترین دیکتاتوری پرولتاریا و یک اقتصاد سوسیالیستی مطلوب را خلق کنند. با موضع قاطعانهٔ انقلابی‌شان، با قدرت عمل مثال زدنی‌شان و با وفادازی شکست ناپذیرشان به سوسیالیسم بین‌المللی،تحت این شرایط فوق‌العاده سخت، آن‌ها هرچه را که می‌توانسته‌اند انجام داده‌اند. خطر تنها هنگامی آغاز می‌شود که آنان امر مطلوب را به امر اخلاقی تبدیل می‌کنند و آن‌ها را به صورت مدلی از تاکتیک‌های سوسیالیستی به پرولتاریای بین‌المللی توصیه می‌کنند. »
مخالفت با قرارداد صلح شوروی و آلمان
رزا لوکزامبورگ، بعدها در کتاب «تراژدی روسی» با امضای قرارداد صلح برست-لیتوفسک با آلمان به مخالفت برخاست و از لنین و شوروی به خاطر این کار انتقاد کرد.

دیدگاه گئورگ لوکاچ

گئورگ لوکاچ، فیلسوف و انقلابی مجار، از مهم‌ترین نظریه‌پردازان مارکسیست در اوایل و اواسط قرن بیستم به حساب می‌آید.
لوکاچ خود را لنینیست می‌دانست و نه تنها در زمان انقلاب اکتبر و پس از مرگ لنین که حتی تا سال‌ها بعد و تا آخر عمر خود، از لنین و اندیشه‌هایش، سرسختانه حمایت می‌کرد و او را بسیار نزدیک به کارل مارکس می‌دانست. او می‌پنداشت که لنین: «...بزرگ‌ترین متفکری است که پس از مارکس از جنبش انقلابی طبقهٔ کارگر برخاسته است».
لوکاچ در دههٔ ۲۰ و اندکی پس از مرگ لنین، کتابی به نام «تاملی در وحدت اندیشهٔ لنین» نوشت و در آن به دفاع از اندیشه‌های لنین در باب انقلاب، طبقهٔ کارگر و حزب پرداخت.

نقد منتقدانی که لنین را محدود به روسیه می‌دانند

او در نقد منتقدان لنین می‌گوید:«فرصت‌طلبان که نه قادر به انکار و نه چشم‌پوشی از اهمیت او هستند، یاوه می‌بافند که لنین چهرهٔ سیاسی سترگی در روسیه بود اما فاقد آن بینش لازم در تمایزات میان روسیه و کشورهای پیش‌رفته‌تر بود که بتواند ره‌بر پرولتاریای جهان بشود».
لوکاچ، با اذعان این که این انتقادات، به غلط، به مارکس هم وارد می‌شده، آن‌ها را با دلایل خودش رد می‌کند. او لنین را تا حد مارکس بالا می‌برد و می‌گوید :«...لنین کاری در دوران ما کرد که مارکس در کل توسعهٔ سرمایه‌داری. لنین در مسایل توسعهٔ روسیهٔ مدرن هم‌واره مسالهٔ قرن را در کلیت آن می‌دید:آغاز آخرین مرحلهٔ سرمایه‌داری و امکانات تغییر مبارزه نهایی اجتناب‌ناپذیر بورژوازی و پرولتاریا به نفع پرولتاریا – نجات بشریت».

هسته و مرکز تفکر لنین

جدا از این، گئورگ لوکاچ، هسته و مرکز تفکر لنین را نگاه به مسائل جهانی از دیدگاه مارکسیستی «فعلیت انقلاب» می‌دانست. لوکاچ می‌گوید: «فعلیت انقلاب، هستهٔ تفکر لنین و علقه‌تعیین‌کننده‌اش با مارکس است».

سیمای انسانی لنین

گئورگ لوکاچ، که حرف‌های فوق‌الذکر را در سال ۱۹۲۴ زده‌است، سال‌ها بعد در سال ۱۹۶۷، و در حالی که بسیاری از کمونیست‌ها، به بهانهٔ دوران استالین و استبداد شوروی از لنین رو گردانده بودند، پس‌گفتاری به کتاب خودش، تاملی در وحدت اندیشهٔ لنین، نوشت و در آن نه تنها اعلام کرد که هنوز لنینیست است که حتی از وجوهی که در آن کتاب فرصت پرداختن به آن‌ها نشده بود، سخن گفت.
برای مثال، لوکاچ، در این «پی‌نوشت» از کتاب سابق خود انتقاد می‌کند که :«قادر به معرفی سیمای انسانی لنین نیست.» و در مورد سیمای انسانی لنین می‌نویسد:
او سرشاز از زندگی و طنز است. از همهٔ چیزهای زندگی لذت می‌برد، از شکار،ماهی‌گیری، و شطرنج تا مطالعهٔ آثار پوشکین و تولستوی. وی شیفتهٔ انسان واقعی است. این وفاداری به اصول در جنگ داخلی، تبدیل به سازش‌ناپذیری آهنین می‌شود. اما هرگز بوی نفرت از آن به مشام نمی‌رسد».

اقدام و مبارزهٔ مستمر، تریبون بی‌همتای خلق

گئورگ لوکاچ در این پی‌نوشت مجدداً با شور از لنین دفاع می‌کند که:«زندگی او سرشار از اقدام مستمر و مبارزهٔ مداوم در دنیایی است که بنا به اعتقاد عمیق وی هیچ موقعیتی بدون راه حل برای او یا دشمنانش وجود ندارد. پس ترجیع‌بند زندگی وی چنین بود:همواره برای اقدام آمده بودن».
و «بنابراین سادگی سنجیدهٔ لنین تأثیر نافذی بر توده‌ها داشت. ..... وی بدون نشانی از لفاظی، تریبون بی‌همتای خلق بود. چه در زندگی خصوصی و چه عمومی انزجار بی‌حدی از عبارت‌پردازی، گنده‌گویی یا اغراق داشت».
در مورد عقد قرارداد صلح برست-لیتوفسک
او در این «پی‌نوشت» هم‌چنین از برخی سیاست‌های لنین، همچون عقد قرارداد صلح برست-لیتوفسک -که در آن زمان با مخالفت بعضی کمونیست‌های چپ‌گرای آلمانی و رزا لوکزامبورگ، از ره‌بران بین‌المللی کمونیسم، روبرو شد- دفاع می‌کند. گئورگ لوکاچ می‌نویسد:«‌این که وی (لنین) در مشی رئال پولیتیک خود در مقابل کمونیست‌های چپ رو بر حق بود، اکنون حقیقت تاریخی پیش پاافتاده‌ای است. (در مورد قرارداد صلح مذکور) چناچه کمونیست‌های چپ‌رو در صحنهٔ بین‌المللی مدافع پشتیبانی از انقلاب آتی آلمان از طریق جنگ انقلابی بودند، جنگی که جز قمار بر سر موجودیت شوروی روسیه نبود. اما عمل درست لنین در این مورد بر تحلیل تئوریک عمیق از خصوصیت ویژهٔ توسعهٔ کل انقلاب متکی بود. ارجحیت انقلاب جهانی بر هر رخداد دیگری به نظر وی حقیقتی اصیل به شمار می‌رفت».

میل به آموختن در لنین

خصوصیت دیگر لنین، که برای گئورگ لوکاچ تحسین برانگیز است، میل به آموختن است. او می‌نویسد:«لنین در سراسر زندگی‌اش همیشه می‌آموخت. چه از منطق هگل و چه از عقیدهٔ کارگری دربارهٔ نان. » «خودآموزی مداوم، صداقتی مستمر در قبال درس‌های جدید تجربه‌، یکی از ابعاد اساسی ارجحیت مطلق عمل در حیات لنین است».

طراز نوین از نگرش به واقعیت

لوکاچ در نهایت، در انتهای «پی نوشت»،سعی می‌کند لنین را در جمله‌ای توضیح دهد. «چهره لنین در ورای اعمال و آثارش،چونان تجسم عینی آمادگی پایدار بیان‌گر ارزشی جاودانه‌است – صورتی طراز نوین از نگرشی نمونه به واقعیت».

لنين و ايران

لنین پس از پیروزی انقلاب روسیه در 16 دسامبر1917 (25 آذر 1296) اعلامیه‌ای خطاب به مسلمانان روسیه و مشرق زمین منتشر كرد «... ما اعلام می‌كنیم كه عهدنامه سری راجع به تقسیم ایران محو و پاره گردید و همین كه عملیات جنگی خاتمه یافت قشون روس از ایران خارج می‌شود و حق تعیین مقدرات ایران به دست ایرانیان تامین خواهد گردید».
بحثهایی كه پس از انتشار پیام لنین درگرفت و ادامه رفتار نامناسب سربازان روس در ایران باعث شد مدتی بعد تروتسكی كمیسر امور خارجی دولت بلشویكی در نامه‌ای به شارژدافر ایران در سن‌پترزبورگ بار دیگر بر مواضع لنین تاكید كند «. موافق نص‌صریح اصول سیاست بین‌المللی كه در كنگره ثانی كمیسرهای ممالك روسیه در 26 اكتبر 1917 مقرر شده است شورای كمیسرهای ملت روس اعلام می‌دارند كه معاهده فوق‌الذكر نظر به اینكه بر علیه آزادی و استقلال ملت ایران بین روس و انگلیس بسته شده به كلی ملغی و تمام معاهدات سابق و لاحق آن نیز كه هر جا حیات ملت، آزادی و استقلال ایران را محدود نماید از درجه اعتبار ساقط خواهد بود... صمیمانه امیدوارم موقع آن نزدیك شده باشد كه ملل دنیا حكومتهای خود را به جلوگیری از تجاوزات نسبت به ملت ایران وادار و موانع توسعه قوی و ترقی آزادانه مملكت مزبور را مرتفع نمایند به هر حال شورای كمیسرهای ملت روس فقط روابطی را با ایران معتبر می‌داند كه مبنی بر تعهداتی به رضایت طرفین و احترامات بین دو دولت باشد». (2 اردیبهشت 1299)
روسيه به بهانۀ تعقیب روسهای ضد انقلاب وارد انزلی شد و شهر را تصرف كرد هر چند میرزا و یارانش در همكاری با ارتش سرخ تردید داشتند ولی امیدوار بودند بتوانند از شرایط جدید برای مبارزه با انگلستان استفاده كنند. میرزا به دعوت فرمانده ارتش سرخ شوروی وارد انزلی شد و پس از چند دوره مذاكره سیاسی، به توافقنامه نه مادّه‌ای دست یافتند. انقلاب روسیه، اعلامیه لنین و نامه تروتسكی، در ایران مورد استقبال فراوان قرار گرفت به‌ طوری كه محمدتقی بهار آن را «معجزه سیاسی» نامید. در این دوران، شوروی جدید برای استقلال‌طلبان ایرانی یك همپیمان و دوست وانمود می‌شد.

مفاد پيمان :

1. عدم اجرای اصول كمونیزم از حیث مصادرۀ اموال و الغای مالكیت و ممنوع بودن تبلیغات در گیلان 2. تأسیس حكومت جمهوری انقلابی موقت 3. تأسیس مجلس مبعوثان پس از ورود به تهران، و ایجاد هر نوع حكومتی كه نمایندگان ملت بپذیرد. 4. سپردن مقدرات انقلاب به دست این حكومت و عدم مداخله شورویها در ایران 5. عدم ورود هیچ قشونی از شوروی به ایران بدون اجازه و تصویب حكومت انقلابی گیلان زاید بر قوای موجود 6. قبول مخارج این قشون توسط جمهوری گیلان 7. تسلیم هر مقدار مهمات و اسلحه كه از شوروی خواسته شود، در مقابل پرداخت قیمت 8. تحویل كالاهای بازرگانان ایران كه در بادكوبه ضبط شده، به حكومت جمهوری گیلان 9. واگذاری كلیه موسسات تجارتی روسیه در ایران به حكومت جمهوری گیلان.

تشكيل شوراي انقلاب

میرزا با ائتلاف ارتش سرخ، دست به تشكیل «شورای انقلاب» زد. اعضای این شورا عبارت بودند از: میرزا كوچك ‌خان، كاژانف فرمانده قوای شوروی در ایران، كامران آقایف عضو حزب عدالت باكو، احسان‌الله خان دوستدار، گائوك آلمانی با نام هوشنگ، میرصالح مظفرزاده، حسن آلیانی معین‌الرعایا و كارگاتیلی با نام ایرانی شاپور.
شورای انقلاب این بار در تلگرافی به سفارتخانه‌های خارجی، انحلال سلطنت و تشكیل جمهوری موقت را اعلام نمود و در سطح گیلان دست به اصلاحات اساسی زد و حاكمان محلی و روسای ادارات را انتخاب نمود.

ميرزا مي رود

این پیروزیها دیری نپایید و كمیته مركزی حزب كمونیست ایران، میرزا را به سبب مخالفتش با اشاعه مرام كمونیستی، از سمتهایش از دولت انقلابی عزل كردند. میرزا به عنوان اعتراض در 18 تیر 1299 رشت را به قصد فومن ترك كرد.
همزمان با خروج میرزا، چند تن از فرماندهان نظامی شوروی نیز، كه جانبدار نهضت و همكار با میرزا بودند، به مسكو فراخوانده شدند. میرزا امیدوار بود كه دولت شوروی از اقدامات نمایندگان خود جلوگیری كند. و به همین امید نامه‌ای به لنین رهبر انقلاب روسیه نوشت.

متن نامه ميرزا به لنين

هنگامی كه قشون فاتح كارگران و دهاقین روسیه، دشمنانشان را شكست داده، مظفرانه به قلب لهستان پیش می‌روند و نیروی سرمایه‌داری انگلیس در برابر دستجات متحد ایران و روس عقب می‌نشیند بسیار متأسفم كه از كار كناره‌گیری كرده، مطلبی را متذكر می‌شوم كه ملال‌آور است، لیكن از ذكرش خودداری نمی‌توان نمود، چرا كه همه در ایران واقع شده‌اند: پیش از ورود ارتش سرخ به انزلی، من و همكارانم در جنگلهای گیلان به ضد مظالم انگلیس و دولت سرمایه‌داری ایران می‌جنگیدیم و تنها قدرت واقعی و ذیصلاح ما بودیم كه توانستیم مافوق تصور، به نام آزادی ایران، پرچم سرخ را برافرازیم و به تمام جهان آرزوی آزاد شدنمان را از قیود سرمایه‌داری اعلان كنیم.... پروپاكاندهای اشتراكی [= تبلیغات كمونیستی] در ایران، عملاً تاثیرات سوء می‌بخشد، زیرا پروپاگاندچیها از شناسایی تمایلات ملت ایران عاجزند. من به نمایندگان شما در موقعش گفتم كه ملت ایران حاضر نیست، برنامه و روش بالشویزم را قبول كند، زیرا این كار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق می‌دهد. نمایندگان شما با من هم عقیده شده، از سیاست من پیروی كردند، زیرا تشخیص دادند كه فقط با اتخاذ این سیاست است كه می‌تواند ما را به وصول به مقاصدمان در شرق كامیاب سازد و نیز با تعقیب همین سیاست كه تسلط انگلستان از شرق، دور و نفوذ شاه محو می‌شود.
قراردادمان با نمایندگان روسیه این بود كه مسلك اشتراكی بین اهالی، پروپاكاند تبليغ نشود، ولی رفیق «ابوكف» كه خود را گاهی نماینده روسیه و زمانی نماینده «كمیته عدالت» معرفی می‌كند، با چند تن از اشتراكیون (كمونيستهاي) ایرانی كه از روسیه آمده‌اند و از اخلاق و عادات ملت ایران بی اطلاعند، به وسیله میتینگ و نشر اعلامیه در كارهای داخلی حكومت مداخله و آن را از اعتبار ساقط و زیر پایش را خالی می‌كنند و بدین طریق عملاً قوای نظامی انگلیس را تقویت می‌نمایند. حتی من و رفقایم را آلت دست سرمایه‌داران معرفی و كار انقلاب را به تخریب كشانده‌اند. از تمام نقاط ایران علیه تبلیغات اشتراكی (كمونيستي) اعتراض شده و اظهار داشته‌اند كه هیچ‌گونه مساعدتی به انقلاب نخواهند نمود. مخصوصاٌ اهالی گیلان كه تا چندی پیش حاضر بودند، خود را به آب و آتش بزنند از عملیات اشخاص مزبور اظهار تنفر نموده و حتی حاضر شده‌اند به ضد انقلاب اقدام كنند من می‌دانم كه در تمام ممالك آزاد، برنامه هر فرقه سیاسی، آزادانه نشر و تبلیغ می‌شود؛ ولی برنامه‌ای كه در ایران پروپاكاند می‌كنند، علی‌رغم تمایلات مردم است و تنها تاثیرش جلوگیری از پیشرفت انقلاب و تقویت شدن افكار ضد انقلابی است... مداخلات نامشروع دركارهای داخلی سبب شده كه انقلابیون ایرانی از خود سلب مسئولیت كنند و صریحاٌ اعلام دارند كه كاركردن با این وضع به هیچوجه امكان ندارد... ما معتقدیم كه قدم اول را برای آزادی ایران برداشته‌ایم، لیكن خطر، از جانب دیگر به ما روی آورده است؛ یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود، معنی‌اش این است كه هیچوقت به مقصود نخواهیم رسید؛ زیرا به جای مداخله یك دولت خارجی كه تاكنون وجود داشت، مداخله دولت خارجی دیگر شروع شده است. ما می‌توانیم، افتخارات انقلابی خود را كه طی 14 سال، كوشش و فداكاری به دست آورده‌ایم، یكباره محو كنیم و به حقوق ملت ایران خیانت ورزیم. من اكنون رشت را ترك كرده، به پناهگاه سابقم «جنگل» رفته‌ام و در آنجا به انتظار جواب موافق نسبت به نظریات خود خواهم نشست... بالاخره دقت شما را در یك مسئله دیگر جلب و می‌گویم كه ملت ایران از مأمورین دولت، تعدیات فراوان دیده و از آنها بیزارند؛ ممكن است تسلط شاه محو شود، ولی غیر ممكن است بتوان احساسات ایرانی را خفه كرد. تاریخ نشان می‌دهد كه چند بار سیاست دول بیگانه در كشورمان نفوذ كرد، اما همین كه خواستند احساسات ملی و آزادمنشی ایرانی را منكوب كنند، مساعی‌شان عقیم ماند. اكنون كه ملت ایران به خوبی لذت آزادی را درك كرده؛ دور ساختنش از این نعمت غیر قابل تصور است. من به وسیله این نامه، روسای ملت آزاد روسیه را مخاطب قرارداده، از آنها می‌خواهم كه به آثار مظالم و تعدیات دولت جبار تزاری كه هر وقت به نحوی به وسیله عمالش جلوه‌گر شده، خط بطلان بكشند و قراردادهای منحوسه را لغو و لغوشان را یكباره اعلام نمایند. من و رفقایم اطمینان كامل داریم كه ملت آزاد روسیه، آزادی خویش را به نحو شایسته حفظ خواهند كرد و به تمام ملتهای خواهان آزادی، كمك لازم خواهد نمود تا به ضد دشمن مشتركشان قیام كنند و انتظار آن را داریم كه افراد ناسالمی را كه، با تاكتیكهای ناصواب از آزادی ملت ایران جلوگیری می‌كنند، از صحنه انقلاب دور سازند. من تا رسیدن جواب مساعد به این نامه، به رشت برنخواهم گشت و به منظور حفظ ارتباط حتمی و لازم، دو تن از رفقا میر صالح مظفرزاده و هوشنگ را خدمت شما فرستادم.

ديگر نامه ها

میرزا دو نامه نیز به مدیوانی نوشت و در آنها خشم خود را نسبت به شیوه برخورد كمونیستها با جنبش جنگل ابراز داشت. «... اگر این اقدامات شما دوام پیدا كند، ناچاریم به هر وسیله باشد به تمام احرار و سوسیالیستهای دنیا حالی كنیم كه وعده‌های شما همه‌اش پوچ و عاری از صحت و صداقتند. به نام سوسیالیزم، اعمالی را مرتكب شده‌اید كه لایق قشون مستبد نیكلا و قشون سرمایه‌داری انگلیس است...» اما میرزا، پاسخی از لنین و دیگر رهبران شوروی دریافت نكرد.

حكومت جديد روسيه هم دروغ گفت

پس از كودتای سوم اسفند 1299، منافع شوروی و انگلیس ایجاب می‌كرد كه دو كشور به پای میز مذاكرات سیاسی بروند و به درگیری‌های خود در ایران خاتمه بدهند. روسیه نه تنها حمایت خویش از جنگلیان را به نفع مذاكرات و توافق با دولت مركزی در ایران به فراموشی سپرد كه راه اضمحلال جنبش جنگل را نیز از مسیر مذاكره و به راه آوردن گشود. روتشتاین سفیر بلشویكهای روسی، پیامی به جانب میرزا فرستاد و اعلام كرد كه «ما یعنی دولت شوروی در این موقع، نه تنها عملیات انقلابی را بی‌فایده، بلكه مضر می‌دانیم، این است كه سیاستمان را تغییر داده و طریق دیگری اتخاذ كرده‌ایم. بنا به مفاد قرارداد فوریه 1921 (اسفند 1299) ما مجبوریم دولت ایران را از وجود انقلابیون و عملیات آنها راحت كنیم .... ما مكلف شده‌ایم كه در مقابل دولت از قوای انقلابی ایران حمایت كنیم.»
منابع تحقیق :
لنین و لنینیسم، دیوید شوب، ترجمه محمد رفیعی‌مهرآبادی، انتشارات خجسته
زندگی و مرگ لنین، رابرت پاین، ترجمه عبدالرحمن صدریه، نشر‌ آبی
لنین در تبعید و مهاجرت، و. والتینوف، ترجمه فتح‌الله دیده‌بان، انتشارات امیركبیر
بزرگان قرن بیستم، [از مجله] تایم، ترجمه مریم احمدی (تهران: نشر موج، 1379)، ص 15-17
روژه كارانتینو فرانسوا كاراتین، دایره‌المعارف تاریخ عمومی جهان، ترجمه محمود بهفروزی، تهران: نشر قطره، 1382
باقرعاقلی، روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج 1(تهران: نشر گفتار، 1372)
« آزادمنشی ایرانیان؛ نامه میرزا كوچك خان به لنین»، اطلاعات، آذر 1383؛ ص 6 .
جام جم آنلاین
هفته نامه - خردنامه همشهری - 1384 - شماره 87
سایت باشگاه اندیشه