طنز و جلوه هاي شکل گيري آن در ادب فارسي (2)
طنز و جلوه هاي شکل گيري آن در ادب فارسي (2)
طنز و جلوه هاي شکل گيري آن در ادب فارسي (2)
نويسنده:ناصر ناصري*
رسالت طنز نويس :
1 ـ طنز نويس ، نقاط ضعف و غير اصولي افراد و جامعه را هر چه برجسته تر و مضحک تر جلوه مي دهد تا بدين وسيله بنياد جريانات و معتقدات باطل را متزلزل نمايد و قصد افکندن طرحي نو دارد .
2 ـ طنز نويس با هر آن چه غير انساني و خرافي و بي اساس است مبارزه مي کند و بر هر نظام و آييني که انسان را از تازگي و تکاپو به سوي کمال باز دارد عاصي است .
3 ـ طنز نويس نوخاستگان ، چاپلوسان ، اشراف و کساني را که مبادي اخلاقي و شرعي را به زير پا نهاده اند با چاشني سخنان يا تمثيل هاي خنده آميز به باد انتقاد مي گيرد .
4 ـ طنز نويس اغلب ماسک يک مصلح اجتماعي را به چهره مي زند تا مطابق وظيفه ديني خود ، کساني را که به خاطر اغراض دنيوي و شهواني و تعصب هاي بي جا از مقام و دين و مذهب خود سوء استفاده مي کنند به طور ضمني و در قالب طنز ، امر به معروف و نهي از منکر کند .
5 ـ طنز نويس دافع آفات و امراض روحي و اجتماعي از طريق طنز است .
6 ـ طنز نويس: « همچون پزشک دردهاي افراد جامعه ي رو به زوال و تباهي را تشخيص مي دهد براي اينکه حرف هاي حق و بازنمايي پليدي ها و دردها بر مذاق بيماران ، تلخ و ناگوار نيفتد آنها را همچون دارو به شهد شوخي و طنز آغشته مي دارد » (1)
7 ـ طنز نويس : « بناهاي پوسيده و پوشالي جهل و نقصان انسان و جامعه را ويران مي کند تا به جاي آنها بناهاي استوار آگاهي و کمال ساخته شود » (2)
8 ـ طنز نويس : « ديدگان خود را از ظاهر آراسته جامعه خود ، به سوي اندرون پوسيده و نابهنجار آن نفوذ و رخنه مي دهد » (3)
9 ـ طنز نويس: « با شخص و فرد به خصوص در جامعه در نمي افتد و تا آنجا که مي تواند از فردگرايي فاصله مي گيرد چرا که ارزش طنز در گستردگي و نيرومندي طبقه اي است که طنر لبه ي تيز تحقير و استهزاء خود را به سوي آن نشانه رفته است »(4)
10 ـ طنز نويس قصد دارد بوته خارهاي گزنده ذلت و ادبار را که در بطن جامعه ريشه دوانده است بخشکاند و به جاي آن گل هاي عطرآگين سعادت و نيکبختي بکارد .
طنز و آزادي :
با اين توصيف ناقدان ادب معتقدند که اگر در جامعه اي حداقل آزادي از انديشمندان و روشن فکران سلب شده باشد اصلاً طنز نيز به وجود نمي آيد .
دکتر بهزادي در اين خصوص مي نويسد: « طنز هم مانند هنرهاي ديگر به آزادي نياز دارد همچون گياه که به نور و هوا و آب نياز دارد و اگر از اينها کمتر از آنچه نياز دارد ، برخوردار شود برگهايش زشت و خشن و خارهايش خشک و گزنده مي شود اما اگر از نور هوا و آب يکسره محروم شود ناچار مي پژمرد » (5)
و دکتر شوقي در اين باره مي نويسد : « يکي از علل عدم رسوخ طنز در آثار ادبي دوره هاي گذشته ، سلب آزادي فکر و بيان ، از جانب دستگاه حکومتهاست که موجب به وجود آمدن افکار ساکن و بسته شدن افق فکري و پژمردن حس انتقاد و تازه جويي که لازمه ي طنزپردازي است مي گردد زيرا طنز در شکل گيري و رشد ، نيازمند حداقل آزادي است و هر وقت اين امکان براي نويسندگان و شاعران پديد مي آمد که در انديشه و بيان از افق بازتري برخوردار بشوند طنز و انتقاد اجتماعي نيز رشد کرده و رنگ عصيان و طغيان بر ادب آرام فارسي زده و توده هاي محروم و ستمديده را به حرکت و تلاطم درآورده است » (6)
در نتيجه در جوامع آزاد ، آنجا که پليدي ها شکست خورده اند ، امّا هنوز از اين نرفته اند ، طنز صريح و شوخ و شاداب است ولي در جوامعي که آزادي به هر بهانه و عنوان محدود شود يا تا اندازه ي زيادي از بين برود طنز به صورت يک سلاح برنده و رايج به کار مي رود و لحني کنايه آميز ، گزنده و شکننده به خود مي گيرد به هر حال بيهوده نگفته اند که طنز در آزادي شکوفا مي شود مثل نهالي که براي رشد و بارآوري خود نيازي به آب و هوايي سالم دارد . و در ميان شاعران و نويسندگان و هنرمندان ، کساني به اين امر خطير چنگ زده اند که در قيد و بند بندگي سلاطين و رجال و دربار و غيره نيستند و آزاده و آزادمنش هستند و از ديدگاه شاعران عارف چون عطار و مولانا آزادگي در بندگي و خداپرستي است نه در مزدوري و خودفروشي به درباريان .
دکتر نصر الله پور جوادي در همين خصوص مي نويسد :
« با اين حال آزادگي از ديگاه شاعران عارف ، نفي تعيّنات و تعلّقات مادي و دنيايي است و آزاده کسي است که نه غم گذشته را مي خورد و نه غم آينده را . آزادگي در حقيقت چيزي است که انسانيت انسان بسته بدان است » (7)
شيوه هاي رايج در طنز :
الف ) تحقير :
يارب اين نو دولتان را بر خر خودشان نشان
اين همه ناز از غلام ترک و استر مي کنند
ب ) تشبيه به حيوانات :
ج ) تحامق و کودن نمايي:
دکتر علي اصغر حلبي مي نويسد : « اينان مردماني ابله و کودن نبوده اند ، بر خلاف ، بسياري از آنها بسيار هوشمند بوده اند و در شناخت بيماريهاي اجتماعي و نابساماني هاي روزگار و زمانه خود ، از مردم عصر بصيرتر و بيناتر بودند » (9)
اينان منتقداني هستند که نه تنها بر بي عدالتي هاي اجتماع و زر و زور سلاطين و بر ريا و تظاهر صوفيان و عابدان اعتراض مي کنند گاه حتي بر مشيت الهي و حتي نظام آفرينش نيز گستاخي روا مي دارند .
هـ ) خراب کردن سمبل ها :
هـ ) ستايش اغراق آميز و نامعقول :
ان کان مثلک او هو کائن
فبرئت حينئذ من الاسلام
اگر [ ممدوح ] مثل تو است و يا بوده در آن صورت من از اسلام بري هستم يعني مسلمان نيستم .
يا :
حکم تو نافذ است نه احکام روزگار
پس حکم کن که واحد قهار هم تويي
عنصري در مدح سلطان محمود گفته است :
کرام الکاتبينش گر ببينند
که بنويسند بهر روز داور
يکي گويد که مهدي گشت پيدا
يکي گويد نبي الله اکبر (10)
و ) بزرگ کردن :
پي نوشتها:
*عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد خوي
1 ـ پايان نامه ، دکتر احمد شوقي ، ص 2 .
2 ـ خنده سازان و خنده پردازان ، عمران صلاحي ، ص 28 .
3 و 4 ـ خيل خيال ، دکتر عليرضا مظفري ، ص 197 و 198.
5 ـ مجموعه سخنراني ها دومين کنگره تحقيقاتي ايراني ، ج 1 ، طنز چيست ، ص 21 .
6 ـ پايان نامه ، دکتر احمد شوقي ، ص 4 .
7 ـ نشر دانش ، سال 13 ، شماره اول ، 1371 ، ص 5 .
8 و 9 و 10 ـ تاريخ طنز و شوخ طبعي در ايران ، به ترتيب صص 63 و 72 و 82 ـ 80
11 ـ تاريخ طنز در ادبيات فارسي ، ذيل بزرگ کردن ، ص 23 .
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 10
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}