مفهوم نبی و جایگاه آن در فلسفه سیاسی ابن سینا (4)
مفهوم نبی و جایگاه آن در فلسفه سیاسی ابن سینا (4)
11. رئیس مدینه : ( فرمان روای آرمانی : خلیفه/ امام )
پادشاهان و ملوک که بنابر گوهر آفرینش ایشان خداوند، تدبیر شهرها و امور مردم و سیاست و امر حفاظت از رعیت را به ایشان سپرده است، برترین مردمان مدینهاند و در نظام مدینه که هر فرد بر اساس جایگاه اجتماعی خود زیر دست کسی است، فرمان روای فرد دیگری نیز میباشد، اما حاکمان افرادیاند که زیر دست گروهی و یا فردی واقع نشدهاند.
جامعه مدنی ابنسینا، مدینهای پسا پیامبر است؛ شهر و اجتماعی که توسط برترین انسان ها که پیامبر باشد، زیست مدنی انسانی را در حال تجربه دارد. جامعهای که قوانین و سنن آن توسط نبی اعلام شده و سنن برای حفظ قاعده اساسی شریعت در مدینه در حال تکرار است. پیامبر، تمدن ایجاد شده خود را که بر اساس مصالح جامعه بشری و اصول شریعت و سنت است به مردمان مدینه و در رأس آن رئیس مدینه واگذار میکند. لزوم وجود نبی که نقطه نهایی تکامل نظریه نظام هستی سینایی است و به تحقق خیر و عنایت در عالم انسانی منجر میشود. امری است نا مکرر و از این جهت است که به امر خلافت و ریاست بعد از نبی درحد اصول پرداخته شده است.
در الهیات شفا در این باره آورده است:
و آن چه در خلافت بیشتر بدان میتوان اعتماد و تکیه کرد، خردمندی و حسن ایالت است. پس هر کس در باقی صفات متوسط بوده باشد، ولی از آنها بیگانه هم نباشد و بر اضداد آنها تمایل نباشد و در این دو صفت مقدم باشد، او به این سمت سزاوارتر از کسی است که در این دو صفت مقدم نباشد، هر چند که در باقی صفات مقدم بوده باشد ... پس عالم تر آن دو را لازم است که با عاقلتر همکاری کند و او را یاری دهد و عاقلتر را بایسته است که از عالمتر یاری بگیرد و به او رجوع کند، ....»[42]
خلیفه بعد از عقلانیت، لازم است که از لحاظ اخلاقی دارای شجاعت و حسن تدبیر باشد و همین طور آگاه و مطلع از شریعت بوده، امر رجحیت با تدبیر در امور حسن و زمام داری است که باقی صفات را تحت الشعاع قرار میدهد.
در نظر ابنسینا رئیس مدینه، همچون رأس جسد ـ سر در تن ـ است، که باید مجموع صفات عدل و سنت باشد، و به هر فرد از هر طبقه باشد، واجب است[43] که به عادت پسندیده و اخلاق فاضلهای که رئیس سنت وضع کرده عمل کند، عامه مردم باید در تطبیق رفتار خود با شریعت بکوشند و از این روست که زندگی مدنی انسان مسیری میشود برای رسیدن به سعادت اخروی که مفهوم سعادت نزد ابنسیناست.
ابن سینا در الهیات شفا آورده است:
انضباط جامعه و شهر، بعد از این با معرفت و شناخت ترتیب پاسداران نظامیان و دخل و خرج آنها مربوط میشود و در این قسمت احکام و مسائل جزئی فرض نمیشود؛ چرا که فرض احکام جزئی فساد آور است ، به خاطر آن که تغییر اوقات باعث تغییر احکام جزئی میشود.[44]
شیخ الرئیس در مورد صفات امام، بیشترین توجه را به دو صفت «عقل» و «حسن سیاست» معطوف داشته و کاربرد حسن ریاست یا عقل را در امر جهاد مورد توجه قرار میدهد.
وظیفه عمده حاکم / امام / خلیفه نزد ابنسینا تدبیر و شکل دهی جامعه انسانی به آن شکل و صورتی است که شارع مقرر فرموده و سنت گذار بر مبنای آن فرم نخستین مدینه را ایجاد کردهاند. اکنون باید مردمان هر یک در یکی از گروه های صنفی قرار گیرند و هیچ کس عاطل و باطل نباشد و به رشد فضایل درونی در خود بپردازد و فراهم نمودن این امر وظیفه رئیس مدینه است.
12 . نبوت ( نبی )
ابنسینا در این باره در الهیات نجات ص 310 آورده است:
و باید دانست که چون وجود از مبدأ نخستین آغاز شود، پیوسته، هر مرتبه پسین از نظر کمال ، از مرتبه پیشین ، پایین تر است و این تنزل و انحطاط همواره ادامه مییابد. پس ملائکه روحانی مجردی که عقول نامیده میشوند، در مرتبه اول هستی قرار دارند، سپس مرتبه فرشتگان روحانی دیگری است که اهل علمند و به آنها نفوس میگویند. سپس مراتب اجرام و کرات آسمانی است که تا به آخر نسبت به یک دیگر برتری دارند، سپس بعد از آنها نوبت به پیدایش ماده میرسد که در مرحله نخست صورت عناصر را میپذیرد و به تدریج و اندک اندک ، صورت های کامل تر را قبول میکند. در نتیجه، نخستین پدیده مادی از نظر مرتبه پستتر و فاضلتر از پدیدههای بعدی خواهد بود. پس پایینترین مرتبه هستی همان ماده است، سپس عناصر ، سپس مرکبات جماد ، سپس جوهرهای نامی و بعد از آنها مرتبه حیوانات قرار دارد و برترین حیوان، انسان است و برترین انسان کسی است که نفس او به صورت عقل بالفعل تکامل یافته، اخلاقی را که سرچشمه فضایل عملی است به دست آورده باشد و برترین فرد این گروه کسی است که استعداد رسیدن به مرتبه نبوت را به دست آورد و او کسی است که قوای نفسانیش دارای ویژگیهای سه گانه است که قبلاً مطرح شدهاند، یعنی شنیدن کلام خداوند و دیدن فرشتگان در برابر شخصی که به او وحی میشود ، با شکل و شبح حاضر میشوند و از طرف خدای تعالی و فرشتگان صدایی در گوش او پدید میآید که او آن را بدون آن که سخنی از سوی مردم یا موجودات زنده زمینی باشد میشنود، او همان شخصی [که به او] وحی شده است.[45]
مفهوم اساسی نبوت را در فلسفه سینایی، نقطه گره و تلاقی عالم کائنات فیوضات الهی و معارف عقول مجرده که ناشی از عنایت واجب الوجود است و نیز خود ذات وجود نبی نیز زاییده عنایت الهی است که در تعریف عنایت[46] بیان شد، به مقامی برتر از عقول مجرده بدون تغییر میرسد که هر یک به ثبوت و سکون در مکان خود محکومند، اما نبی به حکم انسان بودن و انتصاف به ماده صاحب ویژگی تغییر و کمال یابی میباشد، بنابراین نبی، توانایی ادراک افاضات صادره به عقل اول را نیز خواهد داشت و اما ادامه بحث در باب نبوت را در عالم مادون قلمرو در جامعه انسانی مطرح کرده است، بنابر آن چه آمد، پیامبر را برترین فرد گروه برتر افراد انسانی قلمداد نموده در این باره در الهیات شفا چنین آمده است:
واجب است (به ضروره) باید او انسان باشد و لازم (واجب) است خصوصیتی در او باشد که در سایر انسان ها یافت نمیشود. بنابراین سایر مردم درک میکنند که در او امری هست که در بقیه افراد یافت نمیشود و (بدان وسیله) از آنها متمایز میشود، پس برای او معجزاتی وجود دارد که توسط آنها خبر میدهد. و این فرد، هنگامی که یافت میشود واجب است برای مردم در امورشان، سنتی وضع نماید که به اذن خداوند تعالی و امر وحی (خداوند) او را انزال روح القدس بر وی (نبی) است. ابن سینا این توضیحات را در مقاله فی اثبات النبوه و کیفیه دعوه النبی الی الله تعالی و المعاد الیه به دنبال توضیح در باب زندگی اجتماعی انسان و ضرورت وجود سنت گذار و سنت و عدل او معدل آورده است، که نمایان گر موقعیت پیامبر (نبی) در زندگی اجتماعی و مدنی انسان میباشد.[47]
وی بعد از بیان لزوم وجود قانون در زندگی جمعی انسان ها و ضرورتاً وجود قانون گذار، که این نقش را به نبی واگذار میکند، معتقد است:
اساس این قانون گذاری باید بر اساس شناساندن آفریدگار یگانه و توانا و دانای آشکار و نهان به مردم باشد؛ آفریدگاری که شایسته فرمان بردن است... از این روست که پیامبر از باب نبوت آگاه به معارف الهی است و با تجلیب نبوت در وی بر او واجب است که حقایق را به کمک تشبیه و تمثیل برای مردم بازگو کند و مردم را از عظمت پدیدههای محسوس به عظمت و جلال الهی رهنمون شود و نیز در میان جزئیات معارف ثقیل، زیاده روی نکند، زیرا اکثر مردم توانایی درک این حقایق را ندارند، مگر تعداد کمی میتوانند حقیقت توحید تنزیه را دریابند و در تعلیم مردم به این اندازه کفایت کند که خداوند، بینظیر و بیشریک و بیمانند است و اما حقیقت سعادت اخروی و شقاوت اخروی برای توده مردم، جز به اجمال قابل طرح و بیان نیست.[48]
ابن سینا سعادت را در جهان اخروی مورد بررسی قرار داده وجود نبی را در رسیدن به سعادت چه برای عوام و چه برای خواص ضروری و لازم میداند.
ابن سینا در مسئله فضایل نیز به نبوت و نبی اشاره میکند. (شفاء الهیات ص 455).[49]
فضائل بر سه دستهاند: حالت متوسط(وسط) و در قوه شهوانیه ... و حالت متوسط (وسط) در قوه غضبیه و ... حالت متوسط در تدبیر امور، رؤس این فضایل، عفت و حکمت و شجاعت است که مجموع آنها عدالت را به وجود میآورند، اینها خارج از فضایل نظریاند، و کسی که علاوه بر این صفات به خواص نبوت نیز مفتخر شود، شاید بتوان او را ربی انسان دانست و عبادت او پس از خداوند جایز میباشد، چنین کسی سلطان عالم و خلیفه خداوند در زمین است.
و نیز در قسمت آخر رساله العروس، نبی را اشرف از اشرف الناس فی هذا العالم می داند که دارای نفس ناطقه عقل بالفعل همراه با نفس قدسی نبوی میباشد؛ اشرف الناس همان حکیم است که نفس ناطقه و عقل بالفعل را داراست و فاقد نفس قدسی نبوی است، بنابراین نبی، اشرف از حکیم است.
وی که فرستادن پیامبر را در حکمت الهی واجب میداند، قوانینی را که هم توسط نبی آورده شده اند را واجب دانسته است، بعد از وجوب عبادت به این امر میپردازد که:
این انسان [پیامبر] همان کس است که میتواند به تدبیر احوال مردم بپردازد. به گونهای وسیله زندگی دنیوی و مصلحت اخروی آنان فراهم آید و او انسانی است که از دیگران به لحاظ برتری در خدا شناسی و علوم الهی ممتاز است.[50]
موارد مذکور، نمایان گر نقش سیاسی نبی است. به اجمال میتوان مشاهده کرد که ابن سینا نبی را در درجهای قبل از خلیفه از نظر فضایل و مافوق حکیم از نظر معارف و تنظیم کننده و مدبر زندگی مردمان میداند، و برای او وظیفه قانون گذاری را که اصل اول زندگی متمدن جمعیت انسانی میباشد، را قائل است و اساس این قوانین را به شناساندن آفریدگار یگانه و توانا و دانای آشکار و نهان به مردم میداند[51] که ادامه بیان معرفت نبی از عالم علوی است.
قائل شدن نقش سیاسی برای نبی، نقطه پیروزی و توفیق سیاسی ابنسیناست، از آن رو که ارتباط بین لزوم زیست جمعی انسان و متصور بودن غایت سعادت اخروی برای بشر و نیز امکان ارتباط دو عالم مفارق از هم با یک دیگر و تجلی نظریات فیض صدور و عنایت در وجود نبی ممکن میگردد.
13. نتیجه گیری
با طرح مفهوم عنایت، وجود نبی نه یک ضرورت، بلکه امری بدیهی تلقی میشود؛ امری از امور آفرینش که لازمه تکمیل قاطبه نظام هستی است.
در کنار تمام مباحث عقلانی که مطرح میشود، در عین تلاش عقلانی برای مشروعیت بخشیدن عقلی به نظام وحیانی که ارائه خواهد شد، عنایت، پس زمینه قوام بخش تلاش حکیمانه شیخالرئیس است که میتواند هر خلأ عقلانی را در راستای اثبات شریعت پر کند. عنایت تعریفی از نوعی اراده بر آغاز و استمرار آفرینش است که عنصر حکمت را در تعریف خود چندان نپذیرفته و از جنس دین بر آمده و به اثبات صحت امر دین پرداخته و نیز تناهی در آن راه ندارد، هم چنان که در دین، هم چنان که در هستی.
علاوه بر نیاز به اجتماع، نیاز به سنت گذار و معدل و معامله مدن و ناگزیر بودن روابط اجتماعی، ابنسینا نیاز به دین را نیز مطرح میکند.
بیتردید لزوم وجود نبی برای نوع انسان مطرح میشود، هم چنان که خود ابن سینا نیز بدان اشاره کرده، در این جا فلسفه باید برای انسان ها راه گشا باشد. این امر انتزاعی باید ملموس شود. فلسفه سیاسی به منزله قسمت انسانی نظام انتزاعی فلسفه مطرح میشود، مفاهیم چالشی بزرگ را آغاز میکنند، چالشی که در نظام فلسفه سیاسی ابن سینا حول مفهوم بنیادین نبوت صورت می گیرد.
در فلسفه سیاسی ابن سینا دیگر خبری از رئیس حکیم نیست، جامعه با رئیس نبی متولد میشود و مدینه با وجود و حضور او شکل میگیرد و با جانشینی به طور ارجح به انتخاب نبی (نص) ادامه مییابد و بدین سان آغاز نگاه ابن سینا به سیاست و اجتماع، مساوی و هم زمان است با عنوان کردن و نام بردن از کسی که در نهایت امر همان پیامبر است، کل سیاست نزد ابن سینا با مفهوم نبوت قابل تعریف است و اگر مفهوم نبوت را از فلسفه سیاسی ابن سینا حذف کنیم، کلیت بحث فلسفه سیاسی وی در نظام فلسفیاش تاریک و خاموش خواهد شد.
پي نوشتها
40. و نقول الان: انه من المعلوم «أن الانسان یفارق سائر الحیوانات بأنه لایحسن معیشته لو انفرد وحده شخصاً واحداً یتولی تدبیر أمره من غیر شریک یعاونه علی ضروریات حاجاته، و انه لابد من ان یکون الانسان مکفیا بآخر من نوعه یکون ذلک الاخر ایضاً مکفیاً به و بنظیره، فیکون مثلا هذا یبقل لذلک و ذالک بخبر لهذا، و هذا یخیط لاخر و الاخر یتخذ الابره لهذا، حتی اذا اجتمعوا کان أمرهم مکفیا، و لهذا ما اضطروا الی عقد المدن و الاجتماعات فمن کان منهم غیر محتاط فی عقد مدینه علی شرائط المدینه وقد وقع منه و من شرکائه الاقتصار علی اجتماع فقط فانه یتحیل علی جنس بعید الشبهه من الناس و عادم کمالات الناس و مع ذلک فلابد الا مثابه من اجتماع و من تشبه بالمدینین.
41. «... فلابد فی وجود الانسان و بقائه من مشارکته، ولا تتم المشارکه الا بمعامله، کما لابد فی ذلک من سائر الاسباب التی تکون له، و لابد المعامله من سنه و عدل، و لابد للسنته و العدل من سانّ و معدّل و لابد من أن یکون هذا انسانا، و لا یجوز ان یترک الناس و آراء هم فی ذلک فیتخلفون و یری کل منهم ماله عدله، و ما علیه ظلما، فالحاجه الی هذا الانسان فی أن یبقی نوع الانسان و یتحصل وجوده أشد من الحاجه الی انبات الشعر علی الاشفار و علی الحاجبین و تقعیر الاخص من المقدمین، و اشیاء أخر من المنافع التی لاضروره...»
42. علی اصغر حلبی، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی (تهران: انتشارات زوار، 1361) ص 360.
43 . انه مستقل بالسیاسه و انه أصیل العقل حاصل و غیره الاخلاق الشریفه من الشجاعه و العفه و حسن التدبیر و انه عارف بالشریعه حتی لا أعرف منه، تصحیحا یظهرو یستعلن و یتفق علیه الجمهور عند الجمیع و یسن علیهم أنهم اذا افترقوا أو تنازعوا الهوی و المیل...»
44. دکتر رضوان سید، سیاست و جامعه مدنی نزد شیخ الرئیس ابوعلی سینا، ص 90 کتاب تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی چاپ اول، موسی نجفی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1374).
45. ابن سینا، شفاء الهیات، پیشین، ص 436ـ435 یجب ان تعلم أن الوجود اذا ابتدأ من عند الاول لم یزل کل تال منه أدون مرتبه من الاول. و لا یزال ینحط درجات. فاول ذلک درجه الملائکه الروحانیه المجرده التی تسمی عقولا. ثم مراتب الملائکه الروحانیه التی تسمی نفوساً و هی الملائکه العملیه. ثم مراتب الاجرام السماویه و بعضها أشرف من بعض الی ان یبلغ آخرها. ثم من بعدها یبتدی وجود الماده القابله للصور الکائنه الفاسده فتلبس اول شیء صوره العناصر. ثم تتدرج یسیراً یسیرا فیکون اول الوجود فیها أخس و أرذل مرتبه من الذی یتلوه فیکون أخس ما فیه الماده، ثم العناصر، ثم المرکبات الجمادیه. ثم النامیات و بعدها الحیوانات و افضلها الانسان و افضل الناس من استکمت نفسه عقلا بالفعل و محصلاً للاخلاق التی تکون فضائل علمیه. و افضل هولاء هو المستعد لمرتبه النبوه و هو الذی فی قواه النفسانیه خصائص ثلاث ذکرناها: و هو ان یسمع کلام الله و یری ملائکه الله تعالی و قد تحولت علی صوره یراها. و قد بینا کیفیه هذا و بینا أن هذا الذی یوحی الیه تتشبّح له الملائکه و یحدث فی سماعه صوت یسمعه یکون من قبل الله تعالی و الملائکه. فیسمعه من غیر ان یکون ذلک کلاماً من الناس و الحیوان الارضی. و هذا هو الموحی الیه.
46. فلا یجوز أن تکون العنایه الاولی تقتضی تلک المنافع و لا تتقضی هذه التی هی اسها و لا أن یکون المبدأ الاول و الملائکه بعده یعلم ذلک و لا یعلم هذا، و لا أن یکون ما یعلمه فی نظام الخیر الممکن وجوده الضروری حصوله لتمهید نظام الخیر لا یوجد بل کیف یجوز ان لا یوجد و ما هو متعلق بوجوده مبنی علی وجوده موجود؟ فواجب اذن أن یوجد النبی...»
47. ابن سینا، الهیات شفا، پیشین، ص 488.
48. ابن سینا، الهیات نجات، پیشین، صص 323ـ322. «ولا ینبغی له الی أن یشغلهم بشیء من معرفه الله تعالی فوق معرفه أنّه واحد حق لا شبیه له ... فما کل بمیتسر له فی الحکمه الالهیه. و لا یصح بحال أن یظهر أن عنده حقیقه یکتمها عن العامه بل لا یجب ان یرخص فی التعریض بشیء من ذلک بل یجب أن یعرفهم جلاله الله تعالی و عظمه برموز و امثله من الاشیاء التی هی عندهم عظیمه و جلیله...»
49. ابن سینا، الشفاء الهیات، پیشین، تحیشه از حسن زاده آملی، ص 508 پاورقی.
50. ابن سینا، الهیات نجات، پیشین، ص 330. «... هذا الانسان هو الملی بتدبیر احوال الناس علی ما تنتظم به أسباب معیشتهم و مصالح معادهم و هو انسان یتمیز عن سائر الناس بتالهه».
51. ابن سینا، الهیات نجات، پیشین، ص 322. «...حتی یتلقی الجمهور رسمه المنزل علی لسانه من الاله و الملائکه باسمع و الطاعه».
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}