سيماي زن در شاهنامه فردوسي و ايلياد و اديسه هومر (1)


 

نويسنده:رقيه نيساري تبريزي




 
چکيده :
حضور زناني مثل سودابه ،منيزه ،رودابه ،فرنگيس ،گردآفريد و ...
در شاهنامه ،لطافت ،احساس ،روح و عشق به حوادث شاهنامه بخشيده است و فردوسي در اکثر داستان ها آنها را با مقامي ارجمند و والا و سيماي دلپسند نمايانده است .
وطن پرستي ،آزادگي ،شجاعت ،خردمندي ،مناعت ،متانت ،پاکي و کلاً شخصيت انساني ،آراستگي ظاهر و اخلاق نيکوي آنها صفاتي هستند که آنها را بتر از زنان حماسه هاي ديگر جهان نمايانده است .
البته گاهي نيز نابکاري و هوسراني هاي زنان معدودي مثل سودابه نتايج شومي به بار آورده و باعث شده که آن فرد مورد سرزنش و مذمت قرار گيرد فلذا نمي توان اين را حکم کلي دانست و شاهنامه را کتابي ضد زن ناميد .
مقايسه زنان برتر دو حماسه ي بزرگ ايراني اين نکته را باي ما روشن مي کند که حميت ،نجابت ،وفاداري ،فرزند دوستي ،وقار زنان و ...در شاهنامه آنان را از همه زنان ديگر حماسه ها چهره اي برجسته تر و انساني تر بخشيده و زن مثل ديگر مظاهر انساني آن کتاب والايي و کمال دارد .در حالي که در آثار هومر علي رغم نظر موافقي که هومر درباره زن دارد و او را همگام با مردان مي شمارد ومهرباني ،زيبايي و شکيبايي آنها را مي ستايد اما در واقع در ايلياد ،بويژه در اديسه زنان با سيماي پريده رنگ و کم اهميت در حوادث حضور دارند و اغلب نقش انگيزاننده حوادث و جنگ ها را دارند و اين نکته اي است که بسياري از صاحب نظران با آن موافقند .
و همين عامل باعث مي شود که در مواردي نيز هومر زنان را مورد طعن و ملامت قرار مي دهد و با لحني تلخ تر و گزاينده تر درباره ي آنان سخن بگويد .
مقدمه :
ادبيات هر قومي فرهنگ آن قوم و بيانگر طرز نگرش آن قوم به هستي مي باشد و در حقيقت هويت هر جامعه در ادبيات آن متجلي مي گردد.
در ادبيات ايران نيز ديدگاههاي متفاوتي نسبت به موقعيت زن وجود دارد .در اکثر آثار ادبي ايران زيبايي ها و عشوه گري هاي زن مطرح گرديده است و به صورت هاي مختلف ساقي ،مطرب ،خنباگر ،معشوقه ،کنيز و در کل وسيله اي براي رفع نيازهاي مردان تلقي شده است و در حقيقت ارزش واقعي زن مورد بي توجهي قرار گرفته است .
از علت هاي مهم زن ستيزي در ادبيات ،مردانه بودن جامعه و رواج عقايد نادرست و باورهاي غلط درباره ي غلط درباره ي زن مي باشد ،البته در ميان داوري هاي تند و خشني که درباره ي زن و ظلمي که در حق او شده سخنان مشفقانه و منصفانه اي نيز هست و از ميان بزرگاني که زن را به ديده ي تحقير نگريسته اند ،کساني نيز هستند که ارزش والاي زن را بيان کرده و در واقع زن را از ديدگاه انساني نگريسته اند .
از جمله ي اين افراد فردوسي سراينده و بزرگترين حماسه ملي ايران است که «زن را در آن به رغم سيطره پدر سالاري بر اکثر داستان ها با مقامي ارجمند و والا و سيماي دلپسند و زيبا نمايانده است .»(*)
«زن در شاهنامه همانند ديگر مظاهر انساني آن کتاب ،والايي و کمال دارد و تصوير شخصيت او تحت الشعاع اميال و افراد داستان نيست ،حال آن که در داستان هاي ديگر ،خاصه در منظومه هاي عاشقانه که شاعران چيره دست ايراني به ان پرداخته اند ،تصوير وي غالباً به تبع داستان ترسيم شده است »(*)
دقت در اين نوع نگرش به زن در شاهنامه و مقايسه آن با جايگاه زنان در ديگر حماسه ي بزرگ جهان يعني ايلياد و اديسه ي هومر اين نکته را براي زنان جامعه ما روشن مي سازد که به علت برخورداري جامعه ي ما از فرهنگ اصيل اسلامي چگونه «زنان در عين برخورداري از فرزانگي و بزرگ منشي و حتي دليري از جوهر زنانه نيز بهره مندند »(*)
در حالي که در اثار هومر علي رغم همساني هايي فراواني که با شاهنامه دارد اين نوع نگرش نسبت به موقعيت زنان وجود ندارد .
اميدوارم اين تطبيق و مقايسه ، وسيله اي باشد تا زنان عصر ما بدانند که گذشته آنها چه بوده و اکنون چه هويتي دارند ،چرا که شناخت گذشته و حال راهنمايي است براي سپردن راهي که در پيش دارند .
زن در شاهنامه فردوسي :
حضور زن در اسرار شاهنامه ،لطافت خاصي به حوادث شاهنامه مي بخشد و اصولاً قهرمانان و شخصيت هاي شاهنامه ،داراي طبايع گوناگونند و ذهن خلاق فردوسي نيز همه را خوب آفريده است .
زنان و همسران همه به صفت پارسايي و صفا و مهرباني و خويشتن داري بيان شده اند ،در واقع وجود زنان است که به داستانهاي شاهنماه آب و رنگ جذابي بخشيده است ،زن با حضور خود ،احساس ،روح و عشق راب ه کالبد داستانها بخشيده است ،حضور سودابه ،منيژه ،تهمينه،رودابه ،و فرنگيس و ...لطف ديگري به داستانهاي شاهنامه داده است ،استاد يوسفي در اين باره چنين مي گويد :
«زنان در شاهنامه هم زيبايند و هم عشق آفرين و هم پاکدامن و باوقار ،تنها زيبايي و لطف و خرام زنانه شان نيست که دل را به سوي آنها مي کشد ،بلکه منش نيک و فضائلشان هم به جاذبه و جمال آنان مي افزايد و دل انگيزست و دوست داشتني ،عبث نيست که رفتار و سيرت خاص اين زنان در شاهنامه در سرزميني دور ،،بانو «اميکواکادا»را مجذوب مي کند و او را بر مي انگيزد تا مقاله اي در باب چهره زن در شاهنامه به زبان ژاپني بنويسد ،اگر قرار بود ،در شاهنامه از زن و عشق سخن نرود ،کمال آن کاستي مي گرفت ،از قضا در کشاکش تلاشها و جنگها و چکاچک شمشيرها ،نغمه لطيف عشق در اين حماسه بزرگ مطلوب است و دل نواز »(*)
در شاهنامه ،چهره زن به شرمندگي و حيا و دل او به مهر و صفا آراسته است ،علاوه بر حسن سيرت ،زيبايي هم دارند و کمال زنان نيز در جمع اين هر دو است ،در توصيف فردوسي ،رودابه سروي آزاد است .فرنگيس بتي زيبا ،گردآفريد ،قهرماني است که چشمي چون گوزن و ابرواني چون کمال دارد .به شهادت ابيات شاهنامه ،زنان شجاع ،دلير ،آزاده ،وطن پرست ،داراي مناعت و عزت نفس ،متانت و بدباري ،پاک ،روشن روان ،خردمند و هوشمند هستند و بر روي هم از شخصيتي انساني و ظاهري آراسته و اخلاق نيکو برخوردارند و در مقايسه با زنان ديگر حماسه ها ،در اوج احترام و ارزش به سر مي برند و رامش افزاي و فريادرس روز سختي و ناراحتي هستند .
گزاينده تر و تلخ تر سخني که در شاهنامه در حق زن آمده است درداستان سياوش و سودابه است :
چو اين داستان سر بسر بشنوي
به آيد ترا گر به زن نگروي
به گيتي بجز پارسا زن مجوي
زن بد کنش خواري آرد به روي (*)
اين ابيات ،نتيجه نابکاري ها و هوسراني هاي سودابه که از نهاد پليد او سرچشمه گرفته است والبته لازم به ذکر است که در شاهنامه به مواردي بر مي خوريم که گاه زني بيگانه ،يعني غير ايراني مرتکب اعمالي مي شود که نتيجه شومي را بار آورده و داستان ايجاب مي کند که آن فرد مورد سرزنش و مذمت قرار گيرد و لذا نمي توان اين را حکم کلي دانست و شاهنامه را کتابي ضد زن ناميد ،زيرا بسا که در شاهنامه بزرگان ،شاهان و سرداران مشهور در داستان از زبان دشمنان يا مخالفان مورد انتقد و نکوهش قرار مي گيرند .در صورتي که از نکوهش آنا نمي توان حکم کلي درباره بزرگان يا سران صادر کرد .
براي نمونه :دور شدن فره ايزدي از جمشيد ،آدم کشي ضحاک و بدعت شوم پدرکشي که از خود به جاي مي گذارد ،مقام خواهي گشتاسب و ناسپاسي قباد ،عمل قبيح کور کردن هرمز توسط بندوي و گستهم و همداستاني او با بندوي و گستهم ،در قتل پدر براي رسيدن به قدرت ،همداستاني شيرويه در قتل خسرو پرويز و پانزده برادرش و چندين نمونه ديگر که هر يک به نوعي مورد نکوهش و سرزنش و انتقاد قرار گرفته اند ،همه شاهدي ب سودجويي ،منفعت طلبي و خودخواهي اين سران و برگان مي باشد ،ولي نمي توان حکم کلي باي تمامي مردان در شاهنامه صادر کرد .لذا عتاب و سرزنش ،در اين کتاب ،آنگونه که بعضي از نويسندگان گفته اند ،مخصوص زن نيست ،بلکه اين مسأله شامل حال مردان نام آور نيز مي گردد.
شاهنامه يک کتاب ضد زن نيست :
آقاي اسلامي ندوشن مي گويد :
«شاهنامه ،يک کتاب ضد زن نيست ،در تمام دوران پهلواني از سودابه که بگذريم ،يک زن پتياره ديده نمي شود ،برعکس در همين دوره ،به تعدادي زن بسيار بزرگوار بر مي خوريم که نظير آنها از لحاظ فداکاري و دلاويزي نه تنها در آثار ديگر فارسي ،بلکه در آثار بزرگ باستاني ساير کشورها نيز به ندرت مي توانيم ديد »(*)
آقاي محمد رضا راشد نيز مي گويد :
«سيماي زنان در اين کتاب آراسته است و بر مردان برتري هم دارد ،اگر زني چون سودابه در اين کتاب ديده مي شود ،دلاور زنان چون گردآفريد و وفاداراني چون منيژه و تهمينه و جريره ،بخش هايي را به خود اختصاص داده اند و اکثر آنان نمونه انسانيت هستند .
زنان در شاهنامه ،در عين خردمندي و دلاوري از زيبايي ،دلربايي و پاکدامني نيز برخوردارند ،حتي آن دسته که بيگناه به حساب مي آيند ،چون به ايرانيان مي پيوندند ،هرگز در انديشه خيانت نمي افتند ،تنها زني که در بخش حماسه ها موجب بدنامي زنان شده ،سودابه دختر شاه هاماوران است که با کاووس به ايران آمده و مورد محبت اوست ،اما عشقي گناه آلود به سياوش دارد و چون پاسخ نمي يابد به چاره گري متوسل مي شود و سرانجام هم به دست رستم کشته مي شود »(*).
پس به يقين مي توان گفت که شاهنامه کتابي است که زن در سراسر آن با پاکدامني ،عشق ،وقار ،شوي دوستي و با حس وطن دوستي حضور دارد .و اصولاً ،بقول آقاي کزازي ،اگر با نگاهي فراگير به حماسه هاي باختر زمين بنگريم ،آشکارا مي بينيم که زنان در آنها نقشي بنيادين دارند و در پس هر رويداد بزرگ حماسي ،زني را مي توان نهفته دانست ،داستان تروا خود در پي ربوده شدن هلن بانوي منلاس پديد آمد ،يونانيان به تروا تاختند تا او را باز پس بگيرند .
و در اديسه نيز در پس واپسين و برترين رويداد داستان به زني باز مي خوريم به نام پنلوب »(*)

منبع:پايگاه نور شماره 9