مفاهيم مربوط به روز و شب در شاهنامه و آثار نظامي (1)
مفاهيم مربوط به روز و شب در شاهنامه و آثار نظامي (1)
قرن ششم ،روزگاري است که بيشترين ايام زندگي نظامي در آن سپري شده و گنجه ،زادگاه و اقامتگاه او بوده است .
وي با حکومتهاي محلي و دربارهاي اتابکان آذربايجان ،ارتباط داشته است ولي اين پيوند نمود چنداني در مثنويهاي پنجگانه او ندارد و منحصر به هديه کردن آن اثر مي باشد .
اين عصر مصادف با دوره ي دوم حکومت غزنوي ،اوج عزت و ذلت سلجوقيان و حکومت خونريز خوارزمشاهيان ،است و حکيم جمال الدين محمد الياس ابن يوسف نظامي گنجه اي ،ميراث دار شعراي بارز قصيده سرا و حماسه سرا از طرفي ،معاصر خاقاني است که قصيده را با بالاترين اوج شکوهش نزديک کرد .
محتواي غني ديني ،حماسي ،طبيعي ،علمي و حتي خرافي قصايد پيش از دوره ي خاقاني و خود خاقاني ،شاعر نيک انديش گنجه را بسوي سرودن آن دسته از اشعاري فرا مي خواند که پيشوايان بزرگ ،اما بسيار اندکي داشت ،يعني ،به مثنوي و مثنوي سرايي ،هر چند که پيش از نظامي عنصري ،فردوسي و فخرالدين گرگاني بسياري از عرصه هاي ميدان سخن را در نورديده بودند ،اما براي باريک بين تيزانديشي چون نظامي مجال گفتار هنوز باقي بود .
ساختار عرفاني و مواعظ و حکم مخزن الاسرار و ساختار حبّي و عاشقانه خسرو و شيرين و ليلي و مجنون ،با بن مايه هاي تاريخي اسطوره اي درباره ي اسکندر و بهرام که در اسکندرنامه و هفت پيکر به آنها پرداخته شده است .کوشش هايي بود که سابقه هايي چون حديقه ي سنايي ،ويس و رامين فخري گرگاني ،ورقه و گلشاه عيوقي ،وامق و عذرا ،و خِنگ بت و سرخ بت عنصري و داستانهاي از اجزاي حماسه بزرگ فردوسي را داشت که به نظر مي رسد هر سه نوع مثنوي هاي عرفاني و حکمي (داستان کيخسرو )،مثنويهاي عاشقانه (زال و رودابه )و نيز مثنويهاي حماسي -تاريخي )بهمن ،انوشيروان ،اسکندر و ...)را در جاي خويش ،پيدا و پنهان ،جاي داده بود.
حسن انتخاب نظامي در استقبال ،چنين بزرگاني (سنايي و فردوسي )باريک بيني بي نظيري را نشان مي دهد .هر چند که تفاوت سبک بيان نظامي و جهان بيني ،دانشها و فلسفه ي زندگي او تصويري به نسبت متفاوت از موضوعات مشترک او و پيشينيان را ارائه مي کند .اما براي خواننده آگاه و تيزبين ،اشتراک متعدد و همسويي اين آثار مخفي نمي ماند .
هر چند که اين مختصر ،همه جوانب اين انديشه را نمي تواند بکاود و به نمايش بگذارد اما ناچار از گردن نهادن به اين حقيقت است که در هيچ ابتکار و خلقي ،آنگاه که بتواند مصداق راستين ابتکار و آفرينش باشد ،نمي تواند دور از نفوذ آثار قبلي ...باشد .(صور خيال ،ص202)
يکي از اين حوزه هاي نفوذ را بايد در صور خيال شاعران جستجو کرد. هر چند که غلبه ي انتقال معاني و مفاهيم از دوره اي به دوره اي ديگر و از شاعري به شاعري ديگر ،بيشتر و پرنمودتر است .
طبيعت (کوه ،دريا ،آسمان ،ستارگان و ...)از جمله ي امور و موضوعاتي است که فراخنايي از هنر و ادبيات را به خود اختصاص داده است و در پيوند عميق خويش با انسان و زمان ،توجه نويسندگان و شعرا را به خويش برانگيخته و چنان نفوذي در روح انسانها داشته است که اگر در اثري يا شعري بازتابي هنرمندانه مي يافت آن را زنده و با نشاط و با روح مي گردانيد ؛چنانکه شعر دوره ي خراساني از اين ويژگي برجسته ،به تمام معنا برخوردار است و به خصوص شعر منوچهري به کمک اين روح (طبيعت )زندگي و سرزندگي خاصي را يافته است .
شعر نظامي از اين ديدگاه و انديشه بي بهره نيست ولي تصاويرش ،پويايي تصاوير شعر خراساني را ندارد .همچنين است آن تصاويري که نظامي از «زمان »در شعر خويش نشان داده است .در اينجا سعي مي کنيم اين صورتهاي خيالي را بررسي کنيم و حدود پويايي و ايستايي آنها و نيز تقليدي يا ابتکاري بودن آنها را بنماييم .در اين جستجو در کنار لغات روز و شب و ماه و سال که زمان تقويمي را نشان مي دهند به مفاهيم طلوع و غروب خورشيد و ماه ،آسمان و ستارگان نيز توجه شده و ناچار اطلاعات علمي و نجومي شاعر نيز مورد دقت قرار گرفته است .
در ارتباط با روز در آثار نظامي ترکيبات و تصويراتي از اين قبيل مشاهده مي شود :خوان لاجوردي (آسمان )،تنور صبح ،سپيد کردن خانه ،خليفه بودن ،کافورگوني روز ،زنگي بودن شب ،نقشگري و رنگين بودن صبح ،سر بر زدن خورشيد ،سر فرو بردن سياهي ،برقع گشودن صبح و نيز سه تصوير که در آن از جنبه هاي حماسي و رزمي استفاده شده است ،يعني ،رايت بر کشيدن سپاه روز ،علم زدن خورشيد و ولايت و پادشاهي روز (1):
چو خورشيد از حصار لاجوردي
علم زد بر سر ديوار زردي
خسرو شيرين ،ص43
چو شب روي از ولايت در کشيدي
سپاه روز رايت بر کشيدي
همان ،ص248
سپيده چو سر بر زد از باختر
سياهي به خاور فرو برد سر
شرفنامه ،ص460
در اين ترکيبات و تصاوير ،تشبيه روز به کافور ،نقاش و زن ،براي زنده کرده و دميدن حيات در رگ و خون زمان انجام گرفته و تصاوير حماسي و رزمي که در اين بخش به کار برده شده است ،ادامه ي سنتي است که پيش از نظامي وجود داشته و در شاهنامه هم ،نشانه هايي از آن هم ديده مي شود .(2)
براي «شب »ترکيبات و تصاويري و از اين قبيل در شعر نظامي ديده مي شود :ساقي شب ،هندوي شب ،سيفور شب ،اژدهاي سياه شب ،مشک سياه شب ،علم از مشک کشيدن شب ،سرمه ي شب ،جوشن هزار ميخي شب ،ناف خوشبوي شب ،پرنيان بنفش شب ،دود تيره ي شب ،قفل زن گنج نور ،زلف عطر ساي شب ،جعد مشکين شب ،سيه زاع بودن شب ،زلف سياه شب ،شب صد چشم ،هاروني کردن هندوي شب کرد و بانگ بر زدن شب به روز.
برآويخت هندوي چرخ از کمر
به هاروني شب جرسهاي زر
شرفنامه ،ص102
چو روز آئينه خورشيد در بست
شب صد چشم هر صد چشم بر بست
خسرو شيرين ص217
هر چند که تصويرهاي منفي از شب نظير اژدهاي شب و دود شب و قفل زن گنج نور نيز در ميان ترکيبات نظامي ديده مي شود ولي در کل ديد مثبت و خوشايندي نسبت به شب دارد (3)و تعداد ترکيبات او از شب بيشتر از روز است .در اين ميان تشبيه شب به زن و زاغ و در نظر گرفتن زلف براي شب (تشخيص زنانگي )و علم کشيدن آن تصاويري است که به شعر شعراي متقدم مي پيوندد :
شبي گيسو فرو هشته به دامن
پلاسين معجز وقيرينه گرزن
منوچهري
سپاه شب تيره بر دشت و راغ
يکي فرش گسترد چون پر زاغ
فردوسي ،مقدمه داستان بيژن و منيژه
چو شب بر کشيد آن درفش سياه
ستاره پديد آمد و گرد ماه
فردوسي ،شاهنامه ،ج5،ص227
شب تيره چون چادر مشکبوي
بيفگند و بنمود خورشيد روي ...
همان ،ج6،ص291
چو پيدا شد از آسمان گرد ماه
شب تيره بفشاند زلف سياه
همان،ج7،ص104
چو شويد به عنبر شب تيره روي
بيفشاند آن گيسوي مشکبوي
همان ،ج7،ص25
ابيات فوق دليلي بر اين ادعاست .در اينجا نمونه هايي از ابيات نظامي را که در آن به تصوير شب دست يازيده ،بيان مي کنيم :(4)
چو شب خون خورشيد در جام کرد
در آن منزل آن شب شه آرام کرد
اقبالنامه ،ص190
چو سيفور شب قرمزي در نبشت
در افتاد ناگاه ازين بام طشت
همان ،ص218
شب آمد چه شب اژدهايي سياه
فروبست ظلمت پس و پيش راه
همان، ص250
شب چو از مشک بر کشيد علم
نقره را قير درکشيد قلم
هفت پيکر ،ص236
که چون آتش روز روشن گذشت
پر از دود گشت گنبد تيز گشت
شرفنامه ،ص208
چو آمد زلف شب در عطر سايي
به تاريخي فرو شد روشنايي
خسرو شيرين ،ص27
ولي نبايد فراموش کرد که ترکيباتي از قبيل شب صد چشم ،هاروني شب و قفل زن گنج نور از بيان خاص نظامي است هر چند که محتواي آن مکرر است .در ميان ترکيبات مربوط به شي ،عطف هلالي (5)و حلقه ي عنبري دو ترکيبي هستند که نظامي براي ماه به کار برده است :
چو سياره ي چرخ شبديز راند
به هر برج کامد سعادت رساند
چو زلف شب از حلقه ي عنبري
سمن ريخت بر طاق نيلوفري
اسکندرنامه
در اين شعر که به پيروزيهاي خسرو پرويز پس از بدست آوردن شبديز از پادشاه زن رامني وجود دارد ،ضمن بيان توجه مثبت نظامي به شب و عنايت او به رنگ تيره ي شبديز و ترکيب لغوي اين کلمه (شب +ديس )،به سعادت رسيدن خسرو پس از به دست آوردن شبديز را ،نيز به ظرافتي هر چه تمام بيان مي کند و احتمال قوي در اين انديشه متأثر از فردوسي است (6)
تصوير دو اسب سپيد و سياه از روز و شب که از جمله سؤالات موبدان از زال بود (7)،به دوره هاي بعد و شعر نظامي نيز انتقال يافته است .
سوي عجم ران منشين در عرب
زرده ي روز اينک و شبديز شب
مخزن الاسرار ،ص25
شب و روز ابلقي شد تند ،زنهار
بدين ابلق عنان خويش مسپار
خسرو شيرين ،ص259
در بيت اخير ،نظامي روز و شب را در صورت اسبي واحد ،ترسيم نموده که سياه و سپيد است .شبه ي شب و گهر روز ،خط سياه و سپيد شب و روز و دشمني آن دو با هم ،از ديگر ترکيبهاي شعر نظامي است (8)
بيشترين تصاوير و ترکيب ها از رمان در آثار نظامي ،به صبح و طلوع خورشيد مربوط مي شود .همان تصاويري که در نظر شاعر مورد علاقه اش ،خاقاني ،هم بسيار ديده مي شود و گويي سرزمين آذربايجان آن عهد ،سرزمين تابش پرفروغ و دلنشين ،صبحگاهان بي نظيري بوده که در شعر و سخن خاقاني و نظامي جاودانه شده و اسطوره گشته است .
آفتاب صبحدمان در نظر نظامي ،«يوسفي زيبا و آراسته به زيورهاي جمشيدي ،خونريز و تيغ دار ،چون لعل و چون کان ياقوت ،کان مي ،دينارگون ،گلگون (گل سرخ و گل زرد )،عروس وار ،چشمه سار ،زرين قلم ،تاج زرين ،بورگلرنگ ،خايه ي زر ،گوهر ،ترک سلطان شکوه ،بور بيجاده رنگ ،زورق و کان کافور »است .دنياي رنگارنگ و دلنشين صبحدمان نظامي ،يادآور تصوير زنده و جاندار قرآن مجيد از صبح است :
«والصبح اذا تنفس ».قسم به صبح آنگاه که دم برآورد .
سوره ي تکبير ،آيه ي 18
در شاهنامه ي فردوسي نيز ،صفت گيتي فروز بارها به جاي خورشيد به کار رفته است و خورشيد بارها روشن چراغ ،کوه ياقوت زرد ،چشمه ي (آفتاب )،زرد رخشان چراغ ،زرين چراغ ،بخشنده ي ياقوت زرد ،زرين درفش شير و چراغ زمانه و ...ناميده شده است .از ديگر ويژگيهاي خورشيد در شاهنامه ،داشتن اسباب و لوازم پادشاهي است چنانکه خورشيد در هر طلوع خويش چون سلطاني قدرتمند بر پهنه ي گيتي کرسي نهاده و تاج افروخته ي خويش را به نمايش مي گذارد :
چو کرسي نهد از بر چرخ خورشيد
جهان گشت چون روي رومي سفيد
شاهنامه ،ج5،ص140
گهگاه نيز خورشيد نيز چون دلاوري جنگجو و پيروزمند ،در عرصه ي آسمان .سر بر مي افرازد .(10)در اين بخشها ،مصادر و ترکيبهايي مانند درفش برآوردن ،شمشير رخشان کشيدن ،سنان بر زدن ،نمودن درفش تابان ،برآهيختن تيغ نبرد ،خنجر برآوردن ،چادر مشکبوي شب را دريدن ،تيغ و سپر رخشان ،خنجر از نيام کشيدن و پيراهن شب را دريدن ،به خورشيد نسبت داده مي شوند :
دگر روز چون آسمان گشت زرد
برآميخت خورشيد تيغ نبرد
پی نوشت ها :
*عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحدخوي
1-اين ترکيبات در ابيات زير بکار رفته است :
دگر روزي که خوان لاجوردي
گرفتني از تنور صبح زردي
خسرو شيرين ،ص277
روز آدينه کاين مقرنس بيد
خانه را کرد از آفتاب سپيد
هفت پيکر ،ص292
خليفت وار نور صبحگاهي
جهان بستد سپيدي از سياهي
خسرو شيرين ،ص13
چو روز سپيد از شب زاغ رنگ
برآمد چو کافور از اقصاي رنگ
شرفنامه ،ص325
دگر روزينه کز صبح جهانتاب
طلي شد لعل بر لولوي خوشاب
خسرو شيرين ،ص121
چو صبح از رخ روز برقع گشاد
ختن بر حبش داغ جزيت نهاد
شرفنامه ،ص255
2-به ابيات توجه کنيد :(ر.ک: صور خيال در شعر فارسي ،صص316-304)
بر لشگر زمستان نو روز نامدار
کرده ست راي تاختن و عزم کارزار
منوچهري
دو ابر بسان کمان تراز
برو توز پوشيده از مشک ناز
شاهنامه
چرخ بزرگوار ،يکي لشگري بکرد
لشکرش ابر تيره و بار صبا نقيب
نفاظ برق روشن و تندرش طبل زن
ديدم هزار خيل و نديدم چنو مهيب
رودکي
3-نظامي ،گاهي شب را درخشانتر از روز توصيف مي کند :
رخشنده شبي چو روز روشن
رو (زو )تازه فلک چو سبز گلشن
فروزنده شبي چو روز روشن
جهان روشن به مهتاب شب افروز
ليلي و مجنون ،ص172
شبي باد مسيحا در دماغش
نه آن باري که بنشاند چراغش
زتاريکي در آن شب يک نشان بود
که آب زندگي در روي نهان بود
خسرو و شيرين
4-در اين ابيات نيز ،تصاويري از شب نموده شده است :
چو روز ،آيينه ي خورشيد در بست
شب صد چشم هر صد بر بست
خسرو شيرين ،ص217
چو طاووس فلک بگريخت از باغ
به گل چيدن به باغ آمد سيه زاغ
همان ،ص124
چو شب قفل پيروزه بر زد به گنج
ترازوي کافور شد مشک سنج
شرفنامه ،ص465
تيغ يک ميخ آفتاب گذشت
جوشن شب هزار ميخي گشت
هفت پيکر ،ص306
5-
چو بدر از جيب گردن سر برآورد
زمين عطف هلالي بر سر آورد
خسرو شيرين ،ص324
6-ر.ک :به :شاهنامه ي ،ج7،از ص 2025تا ص 2227(به تصحيح ژول مول )
7-
کنون آن که گفتي زکار دو اسپ
فروزان به کردار آذر گشت
سپيد و سياه است هر دو زمان
پس يکديگر تيز هر دو دوان
شب و روز باشد که مي بگذرد
دم چرخ بر ما همي بشمرد
شاهنامه ،ج1،ص67
8-
در دل خوش ناله ي دلسوز هست
با شيه ي شب ،گهر روز هست
مخزن الاسرار ،ص159
اين سياهي و سپيدي که خط روز و شبست
ببرات من و تو خط مزوّر گردد
گنجينه گنجوي ،ص208
9-
در کام صبح از ناف شب مشک است عمدا ريخته
صبح است گلگون تاخته ،شمشير بيرون آخته
زرّين هزاران نرگسه بر سقف مينا ريخته
بر شب شبيخون ساخته ،خونش بعمدا ريخته
خاقاني ،ديوان ،ص377
10-
چو از کوه خنجر برآورد هور
گريزان شد از خواب بهرام گور
شاهنامه ،ج5،ص285
سپيده چو بر زد سر از کوه سر
پديد آمدن دور رخشان سپر
همان ،ج6،ص295
چو خورشيد برداشت از چرخ رنگ
بدريد پيراهن مشک رنگ ...
همان ،ج4،ص51
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 9
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}