بازتاب هفتخوان در ادبيات فارسي (2)


 

نويسنده: ناصر ناصري




 

 

1-هفت خوان اسفنديار (حماسه ي اساطيري و پهلواني )
 

گشتاشب ،شاه ايران از پسر خويش اسفديار مي خواهد تا به کين ارجاسب کمر بندد و خواهران خويش ،هماي و به آفريد را از زندان رويين دژ برهاند. اسفنديار براي آزادي خواهران از ميان سه راه، يکي از آنها را که کوتاه و پر خطر است بر مي گزيند و پس از هفت تنگنا خود را به رويين دژ مي رساند و در لباس بازرگان به دژ راه مي يابد و خواهران خود را از بند اسارت ،آزاد مي کند و به ايران مي آورد .

خوان اول :کشتن ،دو گرگ نر و ماده را

 

کمان را به زه کرد مرد دلير
بغريد بر سان غرنده شير

بر اهرمنان تير باران گرفت
به تندي کمين سواران گرفت

ز پيکان و پولاد گشتند سست
نيامد يکي پيش او تن درست

نگه کرد روشندل اسفنديار
بديد آن دو دد را همي سست و زار

يکي تيغ زهر آبگون بر کشيد
عنان را گران کرد و اندر کشيد

سرانشان ببريد و بر کرد چاک
گل انداخت از خون ايشان ز خاک

ج4،ص248،ابيات 1625-1620
 

خوان دوم ،کشتن ،دو شير نر و ماده را

 

بيامد چو با شير نزديک شد
جهان بر دل شير تاريک شد

يکي نرّه بود و دگر ماده شير
برفتند پرخاشجور و دلير

چو نر اندر آمد يکي تيغ زد
بشد رنگ و رويش چو رنگ بد

زسر تا ميانش به دو نيم کرد
دل شير ماده پر از بيم کرد

چو جفتش بر آشفت و آمد فراز
يکي تيغ زد بر سرش رزمسار

به خاک اندر افتاد غلتان سرش
ز خون لعل شد دست و جنگي برش

ج4،ص248،ابيات 1656-1651
 

خوان سوم :کشتن ،اژدها را
 

اژدهايي که با دم خود ماهي را از دريا به کام مي کشد ،از گامهايش آتش بلند مي شود و اندامش چو سنگ خاراست .اسفنديار در اين خوان خردمندانه رفتار مي کند و گردونه و صندقي درست مي کند و خود در درون صندوق جاي مي گيرد و اطراف آن را پر از تيغ و خنجر مي کند که اژدها با کشيدن صندوق به کام خود زخمي و سست مي شود. سپس اسفنديار از صندوق بيرون مي آيد و با شمشير اژدها را به هلاکت مي رساند :

 

فرو برد اسپان و گردون به هم
به صندوق در گشت جنگي دژم

بکامش چو تيغ اندر آمد بماند
چو درياي خون از دهن برفشاند

زگردون و از تيغها شد غمي
بزور اندر آورد لختي کمي

برآمد ز صندوق مرد دلير
يکي تيز شمشير در چنگ شير

به شمشير مغزش همي کرد چاک
همي دود زهرش بر آمد ز خاک

از آن دود آن زهر مدهوش گشت
چو کوهي بيفتاد و بيهوش گشت

ج4،ص252،ابيات 1702-1696
 

خوان چهارم :کشتن ،زن جادوگر را
 

اسفنديار وقتي ،با افسونگري خوش خط و خال روياروي مي آيد نه دل مي بازد و نه خود را گم مي کند جامي شراب به وي مي نوشاند و با زنجير بهشتي خويش ،وي را به دام مي اندازد و بدين سان پيش از آن که نيرنگ زن در گرفتار کردن پهلوان کارساز افتد به نيرنگ وي گرفتار مي آيد .زن جادوگر پس از به دام افتادن به هيئت شير در مي آيد سپس بصورت اصلي خود که پيرزني اهريمني است باز مي گردد :

 

زن جادو از خويشتن شير کرد
جهانجوي آهنگ شمشير کرد

به زنجير شد گنده پيري تباه
سر و موي چون برف و روي سياه

يکي تيز خنجر بزد بر سرش
مبادا که بيني تو سر يا برش

چو جادو بمرد آسمان تيره گشت
بدانسان که چشم اندرو خيره گشت

ج4،ص254،ابيات 1764-1759
 

خوان پنجم :کشتن ،سيمرغ را
 

سيمرغي که پيل تنومند را به چنگ مي آورد ،از دريا نهنگ و در خشکي پلنگ را اسير مي کند .باز اسفنديار گردونه و صندوقي مي سازد که به تيغ ها و تيزها آراسته بود و خود در داخل صندوق جاي مي گيرد .سيمرغ که بسوي گردونه حمله ور مي شود تا آن را به چنگ گيرد ،بال و پر و منقارش آسيب مي بيند و سست مي شود و اسفنديار از صندوق بيرون مي آيد و با شمشير نابودش مي کند :

 

بدان بد که گردون بگيرد به چنگ
بر آن سان که نخجير گيرد پلنگ

بر آن تيغها زد دو بال و دو پر
نماند هيچ سيمرغ را زور و فر...

زره دار شمشير هندي به چنگ
چه زور آورد مرغ پيش نهنگ

همي زد برو تيغ تا پاره گشت
چنان چاره گر مرغ بيچاره گشت

ج4،ص256،ابيات 1806-1800
 

خوان ششم ،گذشتن از برف و سرما
 

پس از سه شبانه روز برف و بوران پياپي اسفنديار از يکايک سپاهيان مي خواهد تا همه با هم دست به دعا بردارند و از خدا بخواهند تا آنان را از اين تنگنا برهاند که پس از نيايش دراز نسيمي خوش وزيدن مي گيرد و سرما پايان مي پذيرد :

 

يکي کار پيش است فردا که مرد
نينديشد از روزگار نبرد

نه گرز و کمان يادت آيد نه تير
نه بيني در جنگ و راه گريغ

به بالا يکي نيزه برف آيدت
به رخ روزگار شگرف آيدت

بماني تو با لشکر نامدار
به برف اندر اي فرخ اسفنديار

همه پيش يزدان نيايش کنيد
بخوانيد او را ستايش کنيد

مگر کين بلاها ز ما بگذرد
کزين پس کس از ما زمين نسپرد

سپه يکسره دست بر داشتند
نيايش از اندازه بگذاشتند

برآمد هم آنگه يکي بادِ خَش
ببرد ابر و روي هوا گشت کش

ج4،ص260،ابيات 1904،1898
 

خوان هفتم :گذشتن از دريا در شب

 

سپهدار چون پيش لشکر رسيد
يکي ژرف درياي بي بن بديد

گذرگاه اين آب دريا کجاست
ببايد نمودن مرا راه راست

به جايي که پاياب را بدگذر
روان گشت لشکر پس يکدگر

چو آمد به خشکي سپاه و بنه
بشد ميسره راست با ميمنه

ج،4،ص262-261
نکته ي جالب توجه در هفتخوان اسفنديار آن است که در هفتخوان وي با سفره هايي که در مدخل هر خوان براي شاهزاده مي گسترند هفت خوان او را به هفت خوان دگرگون کرده اند ؛يعني در هر تنگنا و مانع (خوان )سفرع ي (خوان )مجلّلي نيز براي شاهزاده گسترده مي شود که به آن ابيات در هر خوان اشاره مي کنيم .
در خوان اول

بفرمود تا خوان بياراستند
مي و رود رامشگران خواستند

ج4،ص246،ب1565
در خوان دوم
يکي خوان زرين بياراستند
خورشها بخورند و مي خواستند

ج4،ص249،ب1336
در خوان سوم
نهادند خوان و خوشهاي نغز
بياورد سالار پاکيزه مغز

ج4،ص250،ب1662
در خوان چهارم

مي آورد بر خوان و ميخواره خواست
به يار جهاندار بر پاي خاست

ج4،ص252،ب1716
در خوان پنجم

بر آن بيشه اندر سرا پرده زد
نهادند خواني چنان چون سزد

ج4،ص255،ب1774
در خوان ششم

زمين را به دريا بياراستند
نشستند بر خوان و مي خواستند

ج4،ص257،ب1821
در خوان هفتم

سر جنگويان به خوردن نشست
پرستنده شد جام باده به دست

ج4،ص262،ب1952
 

3-هفت آئين مهرپرستي (هفتخوان ميترائيسم )
 

شايد قديمي ترين مراحل هفتگانه که فرد با طي آن به مرحله ي تکامل مي رسد در آيين مهر پرستي (ميترائيسم )باشد .در اين آيين هم رياضتهاي سخت بود و هم مانند بسياري از مسلکهاي تصوّف ،سالک مي بايد زير نظر مرشد هفت مرحله را به قرار زير طي بکند :
1-مقام کلاغ :
که مربوط به خدمه بود ،کساني که تازه وارد بودند مي بايد مدتي در خدمتگذاري مشغول باشند .
2-مقام همسران يا پوشيدگان
اين مقام خاص مردان بود ،اينها راز داران آيين ميترا بودند .
3-مقام سرباز:
در اين مقام سالک بايد از خود شجاعتهايي نشان دهد ،که يکي از صفات ميترا جنگ آوري است .
4-مقام شير :
در اين مقام سالک علاوه بر شجاعت جسمي بايد شجاعت اخلاقي هم بدست آورد
5-مقام پارسي :
که پارسيها (ايرانيان )در شجاعت و آزادگي معروف بوده اند.
6-مقام خورشيد
که مهر و خورشيد روابط بسيار نزديکي با هم داشتند
7-مقام پير يا مرشد :
مقام پير (پدر )عالي ترين مقام بود (1)

پی نوشت ها :
 

1-آشنايي با اديان غلامعلي آريا، ص112
 

 


منبع:نشريه پايگاه نور شماره 9