بررسي تاريخ عالم آراي عباسي (3)


 






 

2 ـ 4 ـ بررسي ميزان تاثيرپذيري تاريخ عالم آرا از خلاصه التواريخ
 

خلاصه التواريخ، يک تاريخ عمومي پنج جلدي است، ليکن تنها جلد پنجم آن ( وقايع عصر صفوي ) باقي است. (1) قاضي احمد قمي، پس از اتمام مجلدات چهار گانه ي کتاب در 984 هـ ق به تشويق شاه اسماعيل دوم بر آن بود کتابي در تاريخ صفويه از شاه اسماعيل اول تا شاه اسماعيل ثاني، به سبک مطلع السعدين نوشته عبدالرزاق سمرقندي در دوره ي تيموري تاليف کند، ليکن، مشکلات ناشي از همراهي او با اردوهاي نظامي و... و عدم وجود يک « صاحب دولت » تصميم او را با دشواري هايي مواجه ساخت. با اين همه، وي توانست کتاب خود را سرانجام در سال 999 هـ ق به اتمام رساند(2) و آن را به شاه عباس تقديم کند. (3) قاضي احمد که خود، استاد اسکندر بيک بوده است (4) و نيز به عنوان يکي از صاحب منصبان دربار شاه طهماسب به اسناد دولتي دسترسي داشته است، از اين حيث، بر تاريخ نويسي عالم آرا تاثير ـ گذار بوده است ؛ ثبت عين نامه شاه طهماسب به شاه سليم که قاضي احمد، خود، در نوشتن آن دخالت داشته است، از جمله اسنادي است که روايات تاريخي اين اثر را اعتبار خاصي مي بخشد. اين قبيل نامه ها و اسناد در تاريخ عالم آرا نيز به چشم مي خورد و نشانگر اين مسأله است که اسکندر بيک نيز به مانند قاضي احمد به اسناد دولتي دسترسي داشته است. متن نامه هاي موجود در تاريخ عالم آرا به لحاظ تاريخ نويسي، روايات آن را استحکام مي بخشد، گاه به شکل سواد (5) و گاه اصل نامه مي باشد. (6)

2 ـ 5 ـ بررسي تأثير گذاري تاريخ عالم آرا و ذيل آن بر خلد برين
 

تاريخ خلد برين، از جمله تواريخ عمومي است که پس از تاريخ عالم آرا و زمان حکومت شاه سليمان صفوي (1078 هـ ق ) نوشته شده است. (7) مؤلف اين تاريخ، محمد يوسف قزويني، برادر کوچک تر محمد طاهر وحيد قزويني ( مؤلف عباسنامه ) است که خلد برين را در هشت روضه و يک خاتمه نوشته است. (8)
محمد يوسف، در نوشتن کتاب خود هم به تاريخ عالم آرا و هم ذيل آن، نظر داشته است. زماني که وي مصمم به نوشتن روضه هاي هفت گانه ي کتاب خود بوده است، درباره ي تاريخ عالم آرا اظهار مي دارد :
«... چون راه تماشا به گلستان بي خزان تاريخ عالم آرا افتاد و گل هاي رنگارنگ آن گلستان را در نظر انديشه جلوه داد، بسياري از آن گل ها را در هجوم سبزه ي بيگانه طول کلام پنهان ديد و در هم شکفتگي گل ها نيز دامن انديشه از دست قرار داد، خاطر بيرون کشيد و بنا بر آن که در قطع بوداي اخبار، راهنماي ديگر دستگير خامه ي مطلب نگار نمي گرديد قطع نظر از ايجاز و اختصار نموده، در طي تحرير حديقه ي سيم و چهارم، قدم بر قدم اسلوب کتاب مذکور گذاشته، دست از مطلب نگاري نداشت... (9)
وي در اين راه، خود را « دنباله کاروان اخبار باستان » مي داند که « به ضرورت نابلدي پيروي وي پيش گرفته » (10) او، در تاريخ نويسي، به حدي به اسکندر بيک اعتماد دارد که وي را « متاع گرانبهاي هنر و عيارشناس مس از زر و حزف از گوهر » مي داند. (11)
محمد يوسف، به حدّي، در کتاب خود تحت تأثير تاريخ نگاري اسکندر بيک است که حتي در شرح حوادث زمان سلطان جنيد و سلطان حيدر، تنها نظرات و تحقيقات شخصي اسکندر بيک را مد نظر قرار داده است؛ مثلاً زماني که درباره ي مدفن سلطان جنيد توضيح مي دهد، اشاره مي کند که تعدادي از مردم طبرسران که از هواخواهان صفوي بودند، جسد او را از ميدان جنگ به کناري آوردند و در همانجا دفن کردند و اکنون مدفن او در طبرسران است. (12) اين روايت، نظر اسکندر بيک در تاريخ عالم آرا است و به نظر محمد يوسف از روايت فتوحات اميني که از نظر زماني مقدم تر است و مدفن او را از اردبيل دانسته معتبرتر است.
از نظر روش تاريخ نويسي، نيز محمد يوسف دنباله رو سبک اسکندر بيک در تاريخ عالم آرا بوده است. او در پايان تاريخ سلطنت شاه صفي، به شرح احوال امرا، وزرا، صدور عظام، مقامات نظامي، حکما، سادات، و علماي اين دوره پرداخته است ؛ درست به مانند روشي که اسکندر بيک در پايان تاريخ سلطنت شاه طهماسب و شاه عباس انجام داده است.

2 ـ 6 ـ بررسي تأثيرگذاري عالم آرا بر عباسنامه
 

از ميان ديگر منابعي که اسکندر بيک بر تاريخ نويسي آن مؤثر بوده است مي توان به عباسنامه، نوشته ي محمد طاهر وحيد قزويني اشاره کرد. محمد طاهر وحيد که از صاحب منصبان شاه عباس دوم بود، (13) به عنوان منشي دربار، نوشتن نامه هاي مهم سياسي را بر عهده داشت. (14) وي، عباسنامه را که از جمله تواريخ اختصاصي اين دوره پس از عالم آرا است، به دستور شاه نوشته است. (15)
عباسنامه که به مانند اکثر منابع اين دوره بر اساس سبک سالنامه نويسي است، در پايان هر سال در ذيل عنوان « وقايع متنوعه » به شرح عزل و نصب ها مي پردازد. (16) موضوعي که اسکندر بيک در بخش متوفيات به آن توجه داشته است. محمد طاهر وحيد همچنين به مانند اسکندر بيک در آغاز کتاب خود به معرفي القاب شاهان صفوي که به طور خاص در کتابش به کار رفته است مي پردازد. (17)
و هم سلسله نسب شاه را توضيح مي دهد. (18) او باز به مانند اسکندر بيک هرگاه به نام شخص خاصي مي رسد تاريخچه اي از روزگار او را به خواننده معرفي مي کند و در اين تاريخ به مناصب اداري و يا نظامي توجه ويژه دارد. (19)
ذکر خلاصه اي از يک واقعه قبل از شرح تفصيلي آن به منظور آماده سازي ذهن خواننده نيز که هم اسکندر بيک و هم تقريباً ساير مورخان اين دوره آن را در تاريخ خود به کار برده اند، از ديگر روش هاي تاريخ نويسي عباسنامه است. (20) شايان ذکر است اين روش تقريباً در کليه ي تواريخ قبل از عصر صفوي نيز مشاهده مي شود.

نتيجه :
 

تاريخ نويسي، مقوله اي است که اساساً تحت تاثير اوضاع سياسي و اجتماعي زمان خود مي باشد. در عصر صفويه، حرکت حکومت از آشفتگي سياسي، ديواني و اجتماعي به سوي تمرکز طلبي، وحدت و انسجام بود. محدود شدن تواريخ محلي به دليل از ميان رفتن حکومتهاي محلي از جمله مصاديق اين سخن است. اين نظام که به ويژه از نظر سياسي و ديواني در عهد شاه عباس اول به اوج وحدت و تمرکز رسيده بود، در عرصه هاي گوناگون به آفرينش نمونه ها و نمادهاي برتر و منحصر به فرد تمايل يافت. در ميان تواريخ عصر صفوي، تاريخ عالم آراي عباسي، يکي از آثاري بود که آفرينش آن با اين تلاش حکومت صفوي يعني خلق نمونه هاي برتر پيوند مي يابد و در حقيقت نقطه ي اوج تاريخ نويسي عصر صفوي است و تمام نمادهاي تمرکز گرايانه دستگاه صفويان در اين کتاب بازتاب يافته است. اطلاعات ديواني موجود در عالم آرا و شرح حال نويسي درباره ي مأموران دولتي با توجه به عزل و نصب آنها که در پايان هر سال ثبت شده است، از جمله ي اين نمادها است و بر سبک مورخان پس از اسکندر بيک مانند محمد يوسف قزويني و برادرش محمد طاهر وحيد و... و تأثيراتي بر جاي نهاد. شايان ذکر است نمونه هايي که در بخش نقد دروني به عنوان روش هاي تاريخ نويسي اسکندر بيک منشي نام برده ايم به اين مفهوم نيست که تمامي آنها خاص اسکندر بيک مي باشد بلکه آنچه مورد نظر است اين است که برخي از آن روش ها در مقايسه با ديگر تواريخ عصر صفوي در اين کتاب بسيار پر رنگ تر و نمايان تر است.
در خاتمه، ذکر اين مطلب، ضروري است که اسکندر بيک با وجود اين که به عنوان منشي شاه عباس مطرح بود و حتي تاريخ عالم آراي عباسي را نيز به درخواست شاه نوشت، ليکن جز در موارد معدود بر خلاف ديگر مورخان صاحب منصب ديگر، از ذکر حقايق سياسي و اجتماعي و... خودداري نکرده است بر اساس اين مطالب مي توان به ميزان دقت و اعتبار تاريخ عالم آراي عباسي پي برد.

پي نوشتها
 

1 ـ احمد منزوي، فهرست نسخ خطي فارسي، تهران، 1340، ج 6، ص 4318.
2 ـ قاضي مير احمد حسيني قمي، خلاصه التواريخ، به کوشش احسان اشرافي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1359، ج 1، ( مقدمه مصحح، ص 17 ).
3 ـ همان، صص 3 ـ 5.
4 ـ قاضي مير احمد حسيني قمي، گلستان هنر، به کوشش احمد سهيلي خوانساري، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران بي تا، صص 54 ـ 55.
5 ـ اسکندر بيک منشي، ج 1، صص 159 ـ 160.
6 ـ همان، ج 3، صص 608 ـ 611.
7 ـ اسکندر بيک منشي، ذيل تاريخ عالم آرا، مقدمه مصحح، ص د .
8 ـ روضه ي هشتم اين تاريخ، اختصاص به دوره ي صفويه دارد که شامل هفت حديقه است. حديقه ي نخست، توسط مير هاشم محدث و حديقه ششم و هفتم از روضه ي هشتم توسط محمد رضا نصيري، به تصحيح رسيده است. بخشي از اين روضه را نيز غلامرضا مجد طباطبايي تصحيح کرده است.
9 ـ محمد يوسف واله قزويني اصفهاني، خلدبرين، به کوشش مير هاشم محدّث، تهران، بنياد موقوفات افشار، 1372، حديقه ي چهارم، ص 841.
10 ـ همان، حديقه دوم، ص 406.
11 ـ همان، حديقه ي دوم، ص 407.
12 ـ همان، حديقه ي اول، ص 52.
13 ـ محمد طاهر وحيد قزويني، عباسنامه به کوشش ابراهيم دهگان، انتشارات کتابفروشي داوودي، اراک، 1329، ( مقدمه مصحح، ص يح).
14 ـ همان، صص 119 ـ 127.
15 ـ همان، صص 8 ـ 9.
16 ـ همان، صص 89 ،138 ، 171 ،172 ،180 ،181 ، 182 و...
17 ـ همان، صص 8 ـ 9.
18 ـ همان، صص 15 ـ 16.
19 ـ همان، صص 47، 56 ـ 57.
20 ـ همان، ص 73.
 

منابع و مآخذ :
ـ اسکندر بيک منشي، تاريخ عالم آراي عباسي، تصحيح محمد اسماعيل رضواني، تهران، انتشارات دنياي کتاب، 1377.
ـ اسکندر بيک منشي و محمد يوسف مورخ، ذيل تاريخ عالم آرا عباسي، به کوشش احمد سهيلي خوانساري، تهران، چاپخانه ي اسلاميه، 1317.
ـ اشپولر، برتولد و ديگران، تاريخ نگاري در ايران، ترجمه يعقوب آژند، تهران، انتشارات گستره، 1360.
ـ انصاري، نوش آفرين، « وضع مردم ايران در دوره صفويه » مجله گوهر، شماره ي هشتم، سال سوم، 1354.
ـ حسيني، غياث الدين بن همام الدين ( خواند مير )، تاريخ حبيب السير في اخبار افراد البشر، تهران، انتشارات خيام، بي تا.
ـ حسيني قمي، قاضي مير احمد، خلاصه التواريخ، به کوشش احسان اشراقي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1359.
ـ حسيني قمي، قاضي مير احمد، گلستان هنر، به کوشش احمد سهيلي خوانساري، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، بي تا.
ـ خطيبي، ابوالفضل، « اسکندر بيک منشي »، « دائره المعارف بزرگ اسلامي » ج 8، تحت نظر کاظم موسوي بجنوردي، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامي، 1377.
ـ روملو، حسن بيک، احسن التواريخ، به کوشش عبدالحسين نوايي، تهران، انتشارات بابک، 1357.
ـ سيوري، راجر، « تحليلي از تاريخ و تاريخ نگاري دوران صفويه » ايران نامه، سال سيزدهم، کانادا، 1995 م.
ـ سيوري، راجر، در باب صفويان، ترجمه ي رمضان علي روح اللهي، تهران، انتشارات مرکز، 1380.
ـ قزويني اصفهاني، محمد يوسف، ايران در زمان شاه صفي و شاه عباس دوم ( حديقه ي ششم از روضه ي هشتم خلد برين ) به کوشش محمد رضا نصيري، تهران، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1380.
ـ قزويني، محمد طاهر وحيد، عباسنامه، به کوشش ابراهيم دهگان، انتشارات کتابفروشي داوودي اراک، 1329.
ـ محمود بن خواند مير، تاريخ شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوي، به کوشش محمد علي جراحي، تهران، انتشارات گستره، 1370.
ـ منزوي، احمد، فهرست نسخ خطي فارسي، تهران، 1340.
ـ Quinn , Sholeh :Historical Writing During the Reign of Shah Abbas. Ideology Imitation and Legitimacy in Safavid Chronicles. The University of Utah press. Salt Lake City. 2002
- Erdmann Franaz.von "Iskender Munschi undsein Werk", Zeitschrift der Deutschen morgenlandischen Gesellchaft , Leipzig. (1861)
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 22