فکر کردن ممنوع !
فکر کردن ممنوع !
فکر کردن ممنوع !
نويسنده : اعظم دانشجو
استرس ، فشار عصبي ، سوهان روح ، تنش ، ضربه ي روحي ، در منگنه قرار گرفتن و ...اصطلاحات روزمره اي است که تقريباً همه ي ما از آنها استفاده مي کنيم . هميشه فکر مي کنيم همه ي اينها ، عوامل بيروني ست که کسي يا چيزي آنها را به ما تحميل مي کند و باعث آزارمان مي شود اما واقعيت اين است که کسي تبر بر نمي دارد تا به روح ما ضربه بزند و آن را تکه تکه کند ، کسي سوهاني ندارد تا روي روان و اعصاب ما بکشد و ما را ناراحت کند ، واقعاً منگنه اي وجود ندارد که فکر و روح ما را در آن قرار دهند تا خرد شويم و زندگي براي مان جهنم شود .تمام اينها ، نشات گرفته از ذهن و فکر خود ماست .
فرض کنيد با همسرتان دچار مشکل شده ايد. مدام در ذهن تان مساله را بررسي مي کنيد تا راه حلي پيدا کنيد . به هر کتاب فروشي که مي رسيد ، به دنبال کتابي مي گرديد تا راهي جلوي پاي تان بگذارد ، با دوستان و همکاران تان راجع به اين مشکل پيش آمده صحبت مي کنيد تا اگر آنان تجربه اي دارند ، در اختيارتان بگذارند ، در حالي که مدام خودتان را به اين در و آن در مي زنيد تا فرجي شود . آيا متوجه هستيد که مشکل را بحراني تر از اولش مي کنيد و با تعريف کردن آن براي دوست و آشنا ، مدام به آن پر و بال مي دهيد و آنان هم با صحه گذاشتن به اينکه شما واقعاً دچار مشکل هستيد و بايد آن را حل کنيد ، اين وضعيت را بغرنج تر از قبل مي کنند ؟
شما به جاي اينکه به حال و آينده فکر کنيد (جايي که شايد اميدي باشد و راه نجاتي براي شما ) ، گذشته را مدام مرور مي کنيد ؛ آن هم چه مرور بي حاصلي !سعي مي کنيد اجزايي که باعث تنش در شما و روابط تان شده را کشف و حذف کنيد و از آنجايي که به دنبال عامل خارجي هستيد که منشا مشکل شماست و هنوزبه اين باور نرسيده ايد که ريشه ي مشکل را در ذهن و فکر خودتان جستجو کنيد ، در دور باطلي قرار مي گيريد که جنگي بي پايان است با کمترين احتمال پيروزي و اگر هم نتوانستيد پيروزي را نصيب خودتان کنيد ، به دنبال توجيه و دليل تراشي خواهيد بود و خودتان را با اين تصور واهي ، فريب خواهيد داد که اگر شرايط بيروني و محيطي را تغيير مي داديد ، بي شک موفقيت ، از آن شما بود .
با کمي دقت مي توانيد متوجه شويد که فشارهاي روحي و استرس ها ، کاملاً دروني ست . اين ما هستيم که وقايع و اتفاقات را براي خودمان پر تنش کرده يا آنها را به مساله اي قابل حل تبديل مي کنيم .
بيشتر ما انسان ها ، براي اينکه خودمان را گرفتار افکار پرتنش و بيهوده کنيم ، افراد با استعداد و ماهري هستيم به خصوص اينکه قبلاً در يک مورد خاص هم ذهن مان جهت گيري منفي داشته باشد .
گرفتار شدن به يک مشکل ، به اندازه ي کافي وضعيت ناراحت کننده اي را براي ما ايجاد مي کند اما اينکه مدام مشکل را در ذهن مان تجزيه و تحليل کنيم تا اجزاي مقصر را کشف کنيم ، زجرآورتر خواهد بود .
با اين اوصاف ، گرفتار افکارمان مي شويم و بدون اينکه بدانيم و متوجه باشيم ، هر لحظه بيشتر در اين گردابي که خودمان درست کرده ايم ، فرو مي بريم و اسمش را مي گذاريم فشار روحي ، استرس و ...
باور کنيم که فشارروحي ، عاملي بيروني نيست و افکار پرتنش ما ، فقط برداشتي ست که ما از وضعيت موجود داريم نه خود وضعيت . فشار روحي ، چيزي ست که مي تواند کاملاً در کنترل ما باشد ؛ در اين صورت ، مي توانيم نسبت به بدترين لحظات هم با اطمينان به اينکه : «ما بر آن موقعيت مسلط هستيم » احساس مثبتي داشته باشيم .
منبع:مجله ي شادکامي و موفقيت شماره ي 66
/س
فرض کنيد با همسرتان دچار مشکل شده ايد. مدام در ذهن تان مساله را بررسي مي کنيد تا راه حلي پيدا کنيد . به هر کتاب فروشي که مي رسيد ، به دنبال کتابي مي گرديد تا راهي جلوي پاي تان بگذارد ، با دوستان و همکاران تان راجع به اين مشکل پيش آمده صحبت مي کنيد تا اگر آنان تجربه اي دارند ، در اختيارتان بگذارند ، در حالي که مدام خودتان را به اين در و آن در مي زنيد تا فرجي شود . آيا متوجه هستيد که مشکل را بحراني تر از اولش مي کنيد و با تعريف کردن آن براي دوست و آشنا ، مدام به آن پر و بال مي دهيد و آنان هم با صحه گذاشتن به اينکه شما واقعاً دچار مشکل هستيد و بايد آن را حل کنيد ، اين وضعيت را بغرنج تر از قبل مي کنند ؟
شما به جاي اينکه به حال و آينده فکر کنيد (جايي که شايد اميدي باشد و راه نجاتي براي شما ) ، گذشته را مدام مرور مي کنيد ؛ آن هم چه مرور بي حاصلي !سعي مي کنيد اجزايي که باعث تنش در شما و روابط تان شده را کشف و حذف کنيد و از آنجايي که به دنبال عامل خارجي هستيد که منشا مشکل شماست و هنوزبه اين باور نرسيده ايد که ريشه ي مشکل را در ذهن و فکر خودتان جستجو کنيد ، در دور باطلي قرار مي گيريد که جنگي بي پايان است با کمترين احتمال پيروزي و اگر هم نتوانستيد پيروزي را نصيب خودتان کنيد ، به دنبال توجيه و دليل تراشي خواهيد بود و خودتان را با اين تصور واهي ، فريب خواهيد داد که اگر شرايط بيروني و محيطي را تغيير مي داديد ، بي شک موفقيت ، از آن شما بود .
با کمي دقت مي توانيد متوجه شويد که فشارهاي روحي و استرس ها ، کاملاً دروني ست . اين ما هستيم که وقايع و اتفاقات را براي خودمان پر تنش کرده يا آنها را به مساله اي قابل حل تبديل مي کنيم .
بيشتر ما انسان ها ، براي اينکه خودمان را گرفتار افکار پرتنش و بيهوده کنيم ، افراد با استعداد و ماهري هستيم به خصوص اينکه قبلاً در يک مورد خاص هم ذهن مان جهت گيري منفي داشته باشد .
گرفتار شدن به يک مشکل ، به اندازه ي کافي وضعيت ناراحت کننده اي را براي ما ايجاد مي کند اما اينکه مدام مشکل را در ذهن مان تجزيه و تحليل کنيم تا اجزاي مقصر را کشف کنيم ، زجرآورتر خواهد بود .
با اين اوصاف ، گرفتار افکارمان مي شويم و بدون اينکه بدانيم و متوجه باشيم ، هر لحظه بيشتر در اين گردابي که خودمان درست کرده ايم ، فرو مي بريم و اسمش را مي گذاريم فشار روحي ، استرس و ...
باور کنيم که فشارروحي ، عاملي بيروني نيست و افکار پرتنش ما ، فقط برداشتي ست که ما از وضعيت موجود داريم نه خود وضعيت . فشار روحي ، چيزي ست که مي تواند کاملاً در کنترل ما باشد ؛ در اين صورت ، مي توانيم نسبت به بدترين لحظات هم با اطمينان به اينکه : «ما بر آن موقعيت مسلط هستيم » احساس مثبتي داشته باشيم .
منبع:مجله ي شادکامي و موفقيت شماره ي 66
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}