بررسي و نقد تاريخي المعجم في آثار ملوک العجم (2)
بررسي و نقد تاريخي المعجم في آثار ملوک العجم (2)
کيکاووس
به سر شد همي قصه کيقباد
ز کاووس بايد کنون کرد ياد (1)
از حوادث عمده ي دوره ي حکومت کيکاووس بيشتر به داستان سياوش توجه داشته است که خلاصه ي آن چنين است :«کاووس را پسري بود سياوش نام، به حسن و دليري و مردانگي از مردان جهان و خوبان آفاق طاق [...]ئ اگر چه از رستم دستان تربيت يافته بود [...] اما به حقيقت رستم غاشيه ي او کشيدي [...] زن کيکاووس تهمتي بر وي نهاد و پدر بر او متغير شد و سياوش از آن انديشه [...] مملکت پدر بدرود کرد و پيش افراسياب رفت و دختر او را خطبه کرد، و چون در وي صلاحيت کارهاي بزرگ مشاهده کرد هر روز در رفع منزلت و بلندي محل او مي افزود، [...]برادر افراسياب از راه رشک به سعايت او برخاست [...] و سخن او پيش افراسياب درگرفت، و در انجام کار، سياوش کشته شد، دختر افراسياب که زن او بود بعد از ميعاد وضع حمل پسري آورد و نام او کيخسرو نهاد...»(2) اين مطالب با آنچه در شاهنامه (3) و زين الاخبار (4)آمده مطابقت دارد. مدت عمر و حکومتش به روايت المعجم (5) و فارس نامه (6) يکصد و پنجاه سال است.
کيخسرو
چو صد سال کيخسرو نامدار
به هرچ آرزو کرد شد کامکار
بدانست آخر چر فرزانگان
که گيتي سراب است و ما تشنگان
همي تشنه چندان که پي بيشتر
نهد، باشدش تشنگي بيشتر
به لهراسب داد افسر خسروي
ولي عهدي و تاج کيخسروي (7)
پس از آن که ولي عهدي را به کي لهراسب داد، از ميان قوم کرانه گرفت و از آن پس کس او را نيافت (8). در فارس نامه مدت پادشاهي او را 60 سال ذکر کرده است (9).
لهراسب
چو پيري اثر کرد لهراسب را
ولي عهدي خود کرد گشتاسب را (12)
زمان دولت و اوان پادشاهي او صد و بيست سال بود (13).
گشتاسب
بهمن
فرزندان بهمن دو پسر به نام هاي ساسان و دارا، و سه دختر به نام هاي فرنگيس، بهمن دخت و خماني است (22). مدت پادشاهي او 112سال گزارش شده است (23).
داراي اکبر (داراي بهمن)
دارابن دارا(داراي اصغر)
اسکندر
پس از اسکندر ملوک الطوايف بودند. بعضي از اهل تاريخ گويند مدت ملک ملوک الطوايف دويست و پنجاه سال بود و به زعم قومي ديگر چهار صدوسي سال (34).
در فارس نامه مي نويسد: «طبقه ي سوم از ملوک فرس اشقانيان بودند و مدت ملک ايشان 429سال بود» (35)، وي نام 20 پادشاه و مدت حکومت يکايکي آن ها را نقل مي کند، که آخرين آن ها «اردوان است که بر دست اردشيربن بابک هلاک شد» (36).
اردشير بابکان
شاپوربن اردشير
هرمزبن شاپور بن اردشير
پس از هرمز نوبت به بهرام بن هرمز رسيد
در فارس نامه (60) و زين الاخبار (61) از يک بهرام ديگر به نام بهرام بن بهرام بن بهرام بن هرمز يا بهرام بن بهرام بن بهرامان ياد شده که در المعجم ذکري از او نيست.
پس از او نوبت به نرسي پسر بهرام، و بعد به هرمز بن نرسي مي رسد که مطلب زيادي درباره ي اين دو نفر در کتاب ها نيست. بعد از هرمز نوبت به شاپور ذوالاکتاف مي رسد.
شاپور ذوالاکتاف
در المعجم في آثار ملوک العجم، درباره ي اردشير برادر شاپور مطلبي نيامده است، و بعد از شاپور ذوالاکتاف، از شاپوربن شاپور ياد کرده است که مردي مشفق و نيکو خلق بود (67). مدت حکومتش پنج سال و پنج ماه بود. روزي در خيمه نشسته بود، ناگاه بادي مخالف برخاست و چندان قوت کرد که اطناب گسسته شد و ستون ها بر وي افتاد و هلاک گشت (68).
بعد از او از پسرش بهرام بن شاپور ملقب به کرمانشاه ياد کرده است. ولي در فارس نامه اين بهرام را پسر شاپور ذوالاکتاف، و برادر شاپوربن شاپور مي داند (69)، و علت تسميه ي او به کرمانشاه اين است که والي و حاکم کرمان بود (70) و مدت ملک او در زعم اهل تاريخ يازده سال بود (71).
يزدجرد اثيم (بزه کار)
بهرام بن يزدجرد اثيم (يا بهرام گور)
در خصوص پايان زندگي و دوره ي پادشاهي او تقريباً روايات يکسانند؛ در المعجم آمده: «روزي در نخجيرگاهي بر اثر صيدي مي تاخت، ناگاه به زميني شوره رسيد و اسب در وي راند و در آن شوره زار فرو رفت و ناپديد شد، و مادرش بيامد مال بسيار صرف کرد به اميد آن که جثه او بازيابد، چندان که بيش کاويد از وي اثري نديد» (78). گرديزي نوشته: «چون شصت و سه سال از پادشاهي او گذشت روزي در شکار از پي صيدي مي تاخت، نگاه در چاهي افتاد و هلاک شد»(79). مدت ملک او شانزده سال و شش ماه و بيست روز بود و به قولي بيست و سه سال و دو ماه و بيست روز (80)؛ به روايت فارس نامه، مدت پادشاهي او بيست و سه سال بود (81).
يزدجردبن بهرام
فيرزو را دو پسر بود يکي پلاش و ديگري قباد (92)، چون پلاش به پادشاهي نشست قباد از وي بگريخت، و به ترکستان رفت و از خاقان مدد خواست و بعد از چهار سال او را مدد داد؛ و چون به نيشابور رسيد، خبر مرگ پلاش يافت و بيامد و به پادشاهي نشست (93). اين مضمون با شرح و تفصيل بيشتري در المعجم آمده است (94).
از حوادث مهم دوره ي قباد ظهور مزدک است. به روايت المعجم «در روزگار قباد، مزدک ظهور کرد [...] و مردمان را رخصت داد در تصرف کردن زرها و درم ها و تعلق ساختن به خانه ها و حرم هاي يکديگر [...] بدين سبب خلقي از رنود و اوباش بوي جمع شدند [...] و قباد نيز به خداع مزدک فريفته شد چنان که درم و دينار و خانه و حرم از او دريغ نمي داشت، و او را نبي مرسل و سخن او را وحي منزل مي پنداشت؛ لاجرم، همگنان متفق شدند و قباد را بگرفتند و در بند و قيد کشيدند. (95) در کتاب کيانيان چنين آمده: «در عهد قباد مزدک پسر بامداد ظهور کرد. اشتراک مردم را در زن و مال مباح دانسته بود. وي کواد [قباد] را فريفت، ليکن چون خسرو انوشيروان بزرگ شد مزدک را کشت و کيش مزديسنا را مستقر ساخت (96). مدت ملک او به روايت المعجم چهل و سه سال (97) و به روايت فارس نامه (98) چهل سال است.
آخرين بخش کتاب، در «ذکر پادشاهي انوشروان بن قباد و صفت عدل او» است. در اين شرح حال چهار نکته اهميت دارد. عدالت انوشيروان، کشتن مزدک، وزارت بوذرجمهر و ولادت حضرت رسول (ص) که در همه ي کتب تاريخي آمده است. به روايت ابن بلخي «مدت ملک او چهل و هفت سال و هفت ماه بود» (99) که در تاريخ المعجم به آن اشاره نشده است.
آيا با اين همه موارد موافقت مطالب کتاب با ديگر منابع تاريخي و ادبي، منصفانه است که بگوييم: «کتاب را هيچ گونه ارزش تاريخي نيست» (100)؟
پی نوشت ها :
*استاديار دانشگاه آزاد اسلامي بيرجند
1-حسيني قزويني: همان، ص337.
2-همان، ص340.
3-فردوسي، همان، ص75.
4-گرديزي: همان، ص48.
5-حسيني قزويني: همان، ص340.
6-ابن بلخي، همان، ص35.
7-حسيني قزويني: همان، ص351.
8-رک:زين الخبار، ص49و المعجم،ص49.
9-ابن بلخي، همان، ص35.
10-حسيني قزويني: همان، ص358.
11-گرديزي: همان، ص50.
12-حسيني قزويني: همان، ص360.
13-همان، ص361،فارس نامه، ص360.
14-همان، ص370،فارس نامه، ص35.
15-همان، ص370،فارس نامه، ص75؛زين الخبار، ص51.
16-همان، ص367،فارس نامه، ص77؛زين الخبار، ص52.
17-همان، ص368،فارس نامه، ص78؛زين الخبار، ص53.
18-همان، ص369،فارس نامه، ص78؛زين الخبار، ص53.
19-همان، ص376،فارس نامه، ص79.
20-همان.
21-همان، ص376،فارس نامه، ص79.
22-همان، ص375،فارس نامه، ص80.
23-همان، ص377،فارس نامه، ص35.
24-همان، ص382،فارس نامه، ص81..
25-همان، ص382،فارس نامه، ص36.
26-همان، ص382.
27-همان، ص383،فارس نامه، ص82.
28-همان،ص383.
29-همان، ص384،فارس نامه، ص82.
30-همان، ص384،فارس نامه، ص82و83.
31-همان، ص398،فارس نامه، ص85.
32-ابن بلخي، همان، ص85.
33-حسين قزويني: المعجم، ص397؛فارس نامه، ص85.
34-حسين قزويني: المعجم، ص399.
35-ابن بلخي، فارس نامه، ص37.
36-ابن بلخي، فارس نامه، ص40.
37-رک:المعجم، ص407،زين الخبار، ص64،و فارس نامه، ص41.
38-رک:المعجم، ص407،زين الخبار، ص64،و فارس نامه، ص84.
39-حسين قزويني: المعجم، ص409.
40-گرديزي: زين الخبار، ص66.
41-ابن بلخي، فارس نامه، ص87و88.
42-حسين قزويني: المعجم، ص410و فارس نامه، ص88.
43-حسين قزويني: المعجم، ص410.
44-ابن بلخي، فارس نامه، ص88.
45-حسين قزويني: المعجم، ص414.
46-ابن بلخي، فارس نامه، ص89.
47-گرديزي: زين الخبار، ص67.
48-حسين قزويني: المعجم، ص415 تا417 و فارس نامه، ص89
49-رک:المعجم، ص417، فارس نامه، ص91؛وزين الخبار، ص68.
50-حسين قزويني: المعجم، ص418.
51-حسين قزويني: المعجم، ص423.
52-ابن بلخي، فارس نامه، ص91.
53-گرديزي: زين الخبار، ص69.
54-حسين قزويني: المعجم، ص423.
55-رک:المعجم، ص423، فارس نامه، ص91؛وزين الخبار، ص69.
56-رک:المعجم، ص423، فارس نامه، ص92؛وزين الخبار، ص69.
57-حسين قزويني: المعجم، ص423 فارس نامه، ص93.
58-حسين قزويني: المعجم، ص424 فارس نامه، ص93.
59-ابن بلخي، فارس نامه، ص93.
60-همان، فارس نامه، ص93.
61-گرديزي: زين الخبار، ص69.
62-رک:المعجم، ص433،زين الخبار، ص71و فارس نامه، ص94.
63-رک:المعجم، ص432،زين الخبار، ص72و فارس نامه، ص94 تا 97.
64-گرديزي: زين الخبار، ص72.
65-حسين قزويني: المعجم، ص434.
66-حسين قزويني: المعجم، ص436 فارس نامه، ص101.
67-حسين قزويني: المعجم، ص441.
68-حسين قزويني: المعجم، ص441 فارس نامه، ص102
69-حسين قزويني: المعجم، ص441.
70-حسين قزويني: المعجم، ص441و نيز رک: زين الخبار، ص73؛ فارس نامه، ص102.
71-همان، المعجم، ص441 فارس نامه، ص102
72-همان، المعجم، ص447و (نيز رک: فارس نامه، ص103 ؛زين الخبار، ص75).
73-همان، المعجم، ص447.
74-ابن بلخي، فارس نامه، ص104.
75-حسين قزويني: المعجم، ص453.
76-همان، المعجم، ص453.
77-رک:فارس نامه، ص106و 107؛زين الخبار، ص75.
78-حسين قزويني: المعجم، ص460.
79-گرديزي: زين الخبار، ص78.
80-حسين قزويني: المعجم، ص460.
81-ابن بلخي، فارس نامه، ص112.
82-حسين قزويني: المعجم، ص468.
83-ابن بلخي، فارس نامه، ص112.
84-گرديزي: زين الخبار، ص78.
85-ابن بلخي، فارس نامه، ص112.
86-همان، ص112.
87-گرديزي: زين الخبار، ص78.
88-حسين قزويني: المعجم، ص468.
89-همان، ص469و فارس نامه، ص114.
90-همان، ص469.
91-ابن بلخي، فارس نامه، ص113.
92-حسين قزويني: المعجم، ص469؛فارس نامه 114.
93-ابن بلخي، فارس نامه، ص114.
94-حسين قزويني: المعجم، ص469،470.
95-همان، ص470و نيز ر.ک: زين الخبار، ص80،و فارس نامه ص114و 115.
96-کريستن سن: کيانيان، ص97.
97-حسين قزويني: المعجم، ص471.
98-ابن بلخي، فارس نامه، ص45.
99-همان، ص129.
100-صفا: تاريخ ادبيات، ج3،ص1258.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}