كارگران خارجي(1)
كارگران خارجي(1)
كارگران خارجي(1)
نویسنده : ژرارليون كان*
مترجم : دكتر سيد عزت الله عراقي
مترجم : دكتر سيد عزت الله عراقي
1- مفهوم كارگر خارجي
گاه مهاجر Immigrant كسي است كه به كشور پذيرنده مي آيد تا براي مدت طولاني مستقر شود . او در طول زمان شهروندي رابدست خواهد آورد ، مانند مهاجراني كه از اروپا آمدند و در جريان قرن نوزدهم جمعيت آمريكاي شمالي را تشكيل دادند .
گاه مهاجر در كشور پذيرنده كاري را جستجو مي كند كه در كشور خويش موفق به يافتن آن نمي شود . اما مقصودش اين نيست كه در آنجا باقي بماند . او گهگاه به كشور خود ميرود ويك روز هم بصورت قطعي بدان باز مي گردد. اين وضع مهاجرت فعلي مكزيكيها ( شيكانوها ) به ايالات متحده آمريكا است .
در ايالات متحده آمريكا ، تفكيك دومي هم مي شود كه ارزش كلي دارد در برابر مهاجري كه جهت كار كردن خواه براي مدت طولاني و خواه بطور موقت مي آيد ، غير مهاجر non – Immigrant قرار مي گيريد ، يعني كسي كه توقفش فقط جنبه گذرا دارد همانند يك دانشجوي در حال كارآموزي يا حقوق بگيري كه به طور موقت به كار ديگري ( فرعي ) اشتغال دارد يا يك جهانگرد . در اين مطالعه وضع آن دسته از خارجيان كه جز به صورت استثنائي براي هدفهاي شغلي نمي آيند بكنار نهاده شده است . در ايالات متحده آمريكا مهاجرت قطعي و مهاجرت موقت بيش از آنكه در كنارهم وجود داشته باشند جانشين يكديگر شده اند . اين وضع در مورد فرانسه نيز مشاهده ميشود . فرانسه مدت مديدي كشور مهاجرت طولاني بود كه جذب مهاجران را ( در جامعه فرانسوي) بصورت پذيرش به تابعيت Naturalisation بدنبال داشت ( لهستانيها - ايتاليائيها ) . اين كشور در حال حاضر تمايل دارد ، جز مكان موقت كار يا عرضه شغل نباشد ، عرضه اي كه پرتغالي ها يا الجزايريهائي را كه غالباً قصد ماندن طولاني ندارند جلب مي كند . همين وضع در آلمان وجود دارد كه كارگران را جز براي يك دوره محدود نمي پذيرد ( نظام جايگزيني ) و هيچگاه يك كشور مهاجر پذير براي مدت طولاني نبوده است وتابعيت اكتسابي را به سختي اعطاء مي كند ( اگر چه اخيراً تمايلي براي شناخت حق اقامت و تمديد پروانه كار بعد از مدت معيني ( پنج سال ) وجود دارد . ) بنظر مي رسد كه در انگلستان مهاجرت هاي اخير ، برخلاف مهاجرت به آلمان و فرانسه ، مهاجرت دراز مدت باشد .
اين تفكيك ، نتايج حقوقي چندي در پي دارد . وضعيت مهاجر دائمي و شرايط جذب او در بين مردم آن كشور ، قسمت اعظمش به حقوق تابعيت مربوط است ليكن وضعيت مهاجر موقت و شرايط پذيرش او به كار به حقوق كار مربوط مي شود ( سياست اشتغال ).
2- كشورهاي مهاجر پذير و كشورهاي مهاجر فرست
مثلاً ايتاليا بعد از يك قرن ، در نتيجه صنعتي شدن ، عزيمت كارگرانش براي كار در كشورهاي ديگر تقريباً بطور كامل ، متوقف شده است بدون آنكه از آن كشور ، مملكتي مهاجر پذير ساخته شود . مسائل حقوقي ويژه اي - جدا از آنچه كه وضع صرفاً مدني تبعه خارجي بر مي انگيزد - مطرح نمي شود مگر وقتي كه توسل به كارگران خارجي بصورت پديده اي منظم در آيد .
مورد آلمان جالب است . تا 1955 آلمان هيچگاه كارگران خارجي را بصورت انبوه نپذيرفته بود . طي 15 سال اخير است كه اين كشور در اين راه وارد شده است . از اين پس در جمهوري فدرال آلمان سياست منظم پذيري وجود دارد .
انگلستان كه تا قرن بيستم كشور مهاجر فرست بود كشوري مهاجر پذير شده است . در حاليكه به موازات آن كشوري مهاجر فرست به ممالك مشترك المنافع « سفيد » ( استراليا ، زلاندنو ، كانادا ) باقي مانده است . آنچه هرنوع مطالعه اي را غير كامل مي سازد فقدان اطلاعات مربوط به سياست هاي منظم مهاجرت و مسايل ناشي از كارگراني است كه بعد از مهاجرت به كشورهاي خود بطور قطعي باز مي گردند .
بين گزارشهاي ملي، پاره اي خاطر نشان مي كنند كه كشورشان مهاجر پذير نيست و تعداد كارگران خارجي در آن ناچيز است . وضع در گزارش يوگسلاوي يا ايتاليا بدين منوال است . اما در كشورهايي كه مهاجرت كردن مورد تشويق ويا لااقل تحت نظارت وكنترل است ، تحقيقات مربوط به نهادهاي حقوقي مهاجرت بايد بصورت عميقتري انجام گيرد .
3- كارگران مهاجر و استعمار زدائي
در واقع پس از افول استعمار شاهد بكار بردن دو روش مكمل هستيم كه بعنوان جانشين آن بكار مي روند . يكي انتقال سرمايه ها به جائيكه نيروي كارفراوان و ارزان است ، اين نيروي كار از تايوان تا سنگاپور، از مكزيك تا اسپانيا بكار گرفته شده است . ديگري انتقال نيروي كار قابل استفاده از كشورهايي است كه داراي جمعيت زياد - ولي بدون سرمايه - هستند به مراكز صنعتي است . روزي ملاحظه خواهد شد كه اين دو يك پديده اند ، افول حاكميت دولتها به نفع ظهور بازار جهاني واحدي كه در صحنه آن بدون محدوديت ، قدرت سرمايه بين المللي اعمال مي شود .
اگر كشورهاي اروپاي غربي باستثناي وضع گذرا وموقت ايتاليا ، كشورهاي مهاجر پذير شده اند - وبايد برروي واژه « شدن » تأكيد كرد - بنظر مي رسد كه رابطه اين حالت با پايان امپراطوريهاي استعماري روشن باشد . از آنجاكه گويي نوعي استثمار نيروي كار كشورهاي فقير يك ضرورت مطلق براي توسعه اقتصادي است ، اين نيرو را در لندن بكار مي گيرند ، وقتي كه نمي توان ديگر آنرا در بمبئي بكار برد ، در پاريس از آن استفاده مي كنند ، هنگاميكه ديگر در الجزاير نمي توان آنرا بكار گرفت .
گاه نيروي كار بدين ترتيب به طرف كارخانه ها ميرود و گاه كارخانه ها به جستجوي نيروي كار مي پردازند . اين گرايش زير فشار شركتهاي چند مليتي افزايش يافته است . كمپاني رنوكارخانه اي در اسپانيا در الجزاير مي سازد و به موازات آن ، كارگران اسپانيايي يا الجزايري را به فرانسه مي آورد .
از پاره اي جهات اين سرمايه گذاري ها واين مهاجرت نيروي كار ، استعمار گري سابق را بخاطر مي آورد . بدين ترتيب شگفت آور نيست كه جريان مهاجرت براي كشورهايي مانند بريتانياي كبير يا فرانسه ، اساساً مربوط به وابسته هاي استعماري سابق چون هند شرقي يا غربي ويا آفريقاي سياه باشد .
مورد انگلستان بويژه از اين جهت آموزنده است كه اولين جريانهاي مهاجرتي مربوط به ايرلند ، وابسته قديمي آن كشور ، بود . از آغاز نخستين انقلاب صنعتي ، ايرلنديها به جزاير بزرگ سرازير شدند . در آخرين دوره ، اتباع ممالك مشترك المنافع جديد هستند كه گروههاي عظيم مهاجر را تشكيل مي دهند ( هندوها پاكستانيها و غير آنان ) يعني مهاجرت اشخاصي كه رنگي جز سفيد دارند
( گزارش مربوط به انگلستان از آقاي هپل ) .
4- كارگران مهاجر و كارگران بومي
جمعيت فعال محلي ، كمتر به نقل مكان تن در ميدهد ، تعداد آن در پاره اي رشته ها غير كافي است و همچنين اينان پر توقع اند ، ساعات كار نيز بسوي كم شدن متمايل گرديده است. بدين ترتيب نيروي كار مهاجر بهيچوجه با نيروي كار محلي رقابت نمي كند زيرا مكمل آن است و فقدان نيروي كار محلي شرط استخدام واشتغال نيروي كارمهاجر است . اين نيروي كار بصورت انبوه آورده مي شود و به سهولت به جاي اول خود فرستاده مي شود وسيله اي است كه برحسب اوضاع واحوال اقتصادي و براي تعديل آن بكار گرفته مي شود . نژاد پرستي در برابر اين نيروي كار دروهله اول جنبه ضد اقتصادي دارد . اما در مورد نيروي كار مهاجر همان چيزي بوقوع خواهد پيوست كه در مورد پاره اي مواد اوليه كمياب صورت گرفته است . ارزشش فزوني خواهد يافت و اين نيروي كار كمياب خواهد شد .
كشورهاي جهان سوم روزي جلوي نيروي كار خود را خواهند گرفت و بر سرآن مجادله در خواهد گرفت . قرارداد اخير بين فرانسه وتركيه امتيازات بيشتر و بالاتري از آنچه قرار داد آلمان و تركيه در برداشت پذيرفته است ، تا بتواند اين نيروي كار را كه كمتر به فرانسه مهاجرت ميكند بدين كشور جلب نمايد .
آقاي هپل ( گزارش انگلستان .م ) از اين نظر طرفداري مي كند كه علت اساسي مهاجرت عدم اشتغال كافي در كشور اصلي ( مهاجر فرست ) نيست بلكه از نيازهاي نيروي كار در كشور پذيرنده ناشي ميشود .
در واقع ،بي ميلي و عدم علاقه كارگران اروپايي نسبت به حرفه هاي دستي صنعتي ، هزينه سنگين مكانيكي و خود كارگران وسائل توليد از يك سو، فقدان صنعت ، وجود بيكاري و فقر از سوي ديگر ، اين موجهاي مهاجرت را پديد آورده اند ونوعي تقسيم جديد كار را شكل داده اند . و تاريخ انتقام مي گيرد . خلف حادثه جويان اسپانيولي كه به فتح آمريكا مي رفتند مجبور است از جبال پيرنه براي بدست آوردن نان عبور كند ( و بفرانسه بيايد م . ) زيرا سرمايه اي كه در اسپانيا بكار افتاده مدتها ناچيز بوده است و اسلافش آمريكا را استعمار كرده اند .
فرزند لوزيتاني ( Lusitanie ) يكي از تقسيمات اسپانياي قديم بود كه شامل قسمتي از سرزمين پرتغال فعلي مي شود و در اينجا منظور نويسنده كارگران پرتغالي است .م ) دركشور خود كار پيدا نمي كند ، بدين سبب كه حكومتش بموقع گردش استعمار زدائي را درك نكرده و او در كارخانه هاي اروپايي با آفريقاي اي برخورد مي كند كه برادران مسلحش كوشش مي كنند او را در زير يوغ استعمار نگه دارند ، كارگر سيسيلي ، يوناني ، ترك مجبور به ترك سرزمين ورمه هاي خود شده است ،عيناً بهمان نحو كه در قرن گذشته دهقان پرونس عليا Haute – Provence و روستائي سون ها Cevennes ( دو منطقه از فرانسه ) براي كاركردن به سويس مي رفتند زيرا ثروتمندان كشورشان به جاي صنعتي كردن مملكت خود سرمايه شان را به آن كشور ( سويس ) منتقل كرده بودند .
بر اين اصل كلي كه غلبه با كارگران مهاجر غير متخصص است استثنائي وجود دارد و آن مورد ايالات متحده آمريكا است اكثريت مهاجرين به اين كشور ، لااقل در گذشته كارگران متخصص بوده اند .
5- سياست و حقوق
نيروي كار بيگانه ،به شكل ديگري ، در همه كشورها نيروي كاري تلقي مي شود كه بايد به عاقلانه ترين وجهي و با كمترين خرج اجتماعي ممكن بكار گرفته شود . اوضاع و احوال اقتصادي در اين زمينه از تأثير زيادي برخوردار است . اين امر مثلاً درباره آلمان تأكيد شده و مورد قبول قرار گرفته است . دراين شرايط نظام حقوقي نقش ثانوي و كم اهميتي را ايفا مي كند .
معهذا اين نقش ، به آن اندازه كه در ديد سطحي به نظر مي رسد ، بي اهميت نيست اين اهميت در دو سطح به چشم مي خورد :
در سطح پائين يعني سطح « آئين نامه ها و مقررات »
در همه گزارشها به فراواني متون خاص ، از آئين نامه ها ، اجازه ها وتكاليف اداري اشاره شده است كه عدم اعتماد و سوء ظن معيني را درباره يك شخص حقيقي خارجي نشان ميدهد ، در حاليكه اين شخص ، ضعيف و بي وسيله است . اين سوء ظن ، مخصوصاً وقتي كه اين شخص بخواهد در برابر مزد كار كند ، بيشتر مي شود .
به محض اينكه در قلمرو مسائل مربوط به كارگران مهاجر وارد ميشويم حوزه آزادي واحترام به اصول كلي حقوق را رها مي كنيم و وارد حوزه آئين نامه ها ونظارت و كنترل ها مي شويم .
اما سهم حقوق در سطح بالا يعني در زمينه حقوق بشر و تضمينهاي آن نيز به چشم مي خورد .
ايالات متحده آمريكا ، بريتانياي كبير ، فرانسه و آلمان ، كشورهاي بنلوكس ( هلند ، بلژيك و لوكزامبورگ ) و سويس كشورهايي هستند كه ادعا دارند از يك نظام حقوقي كه حقوق آزاديهاي عمومي ، حقوق كار ، حقوق بين الملل خصوصي را در بر مي گيرد پيروي مي كنند . آيا اين وضع حقوقي كارگران خارجي ، كارگراني را كه از جنوب اروپا يا از آفريقا آمده اند ،نيز در بر ميگيرد ؟ اگر اينطور نيست ، آيا دلائل قانع كنند ه اي براي عدم اجرا يا اجراي جزئي ( ناقص ) آنها وجود دارد ؟
آيا خودداري از اعطاي تضمين هاي حقوقي فقط به خارجيان صدمه ميزند يا اينكه براي دولت پذيرنده ، مردمش و كارگرانش نيز زيان بخش است . حكومت حقوق و رفاه ، اگر به اين آساني تجاوز به حقوق را ، هرگاه مربوط به « ديگران » ( بيگانگان ) باشد ، بپذيرد ، به چه صورت در خواهد آمد ؟
6- منابع حقوق
بدينسان ، خارجيان ، برابر گزارش آقاي هرزوگ حق دارند كه از قاعده تشريفات صحيح قانوني due process of ( اصلاحيه چهاردهم ) و قاعده حمايت مساوي equal protection استفاده كنند .
حقوق ورود و اقامت خارجيان ،تابع قانون فدرال است و مقررات مربوط باشتغال بكارهاي مختلف بوسيله خارجيان از قانون ايالات ناشي مي شود .
گاهي قانون ( قانون خاصي ) در مورد مهاجرت وجود دارد مانند انگلستان اما غالباً مقرراتي درباره وضع بيگانگان به چشم مي خورد (آلمان ، فرانسه ) و گاهي هم هردو ديده مي شوند . ( عنوان 8 مجموعه كلي قوانين ايالات متحده آمريكا ) . اما در نهايت امر، اين مقررات در سرنوشت مهاجران تأثير ناچيزي دارد .
در اين چهارچوب كلي آنچه اساسي مي باشد تصميمات اداري است كه ممكن است فردي يا كلي باشد ( بخشنامه ها ) اين وضع در ايالات متحده آمريكا ، انگلستان و فرانسه حكمفرما است اجراي آنها به يك هيأت كارمندان متخصص واگذار شده است . از اين رو ميزان دخالت قدرت شخصي ( اعمال قدرت طبق تمايل شخصي .م ) زياد است .
رويه قضايي ، جز شايد در ايالات متحده آمريكا، منبع كم اهميتي از منابع حقوق به شمار مي رود در انگلستان يك دادگاه اختصاصي در اين زمينه وجود دارد كه تابع وزارت كشور است(adjudicatores ) كه تصميماتش در يك دادگاه استيناف مهاجرت Immigration appeals tribunal قابل رسيدگي است با امكان محدود مراجعه به دادگاه عالي عدالت High Court ) .
در فرانسه و آلمان دادگاههاي اداري نقشي مؤثر ولي محدود ايفا مي كنند . بايد يادآوري كرد كه در انگلستان بخشنامه هاي اداري تابع نوعي نظارت و كنترل پارلمان هستند . منبع اساسي حقوق مي بايست بوسيله عهد نامه هاي بين المللي ايجاد شود . قرار دادهاي گلي مانند عهد نامه هاي سازمان بين المللي كار ( مقاوله نامه شماره 97 در دست تجديد نظر ) ، مقررات جامعه اروپائي ، و بويژه عهد نامه هاي دو جانبه .
مقاوله نامه شماره 97 ، هر چند كه از طرف بريتانياي كبير مورد تصويب قرار گرفته كاملاً بوسيله اين كشور اجرا نشده است و موارد متعدد تجاوز از عهد نامه اروپائي حقوق بشر در گزارش انگليس خاطر نشان گرديده ، با وجود اينكه عهد نامه مذكور در اين كشور به تصويل رسيده است ، حتي انطباق مفهوم patrialite كه سياست مهاجرت انگلستان بر اساس آن بنا شده است ، با عهد نامه مذكور مورد ترديد است . كميته صلاحيتدار كارشناسان نيز در چند نوبت رفتار بريتانياي كبير را ( از لحاظ عدم رعايت ) مقررات منشور اجتماعي اروپائي مربوط به كارگران خارجي مورد انتقاد قرارداده است .
مقررات اروپائي در همه گزارشهاي اروپائي ذكر شده اند . اين مقررات در نه كشور عضو اجراء مي شد ( با دوره انتقالي ويژه اي براي ايرلند شمالي ) .
به سختي ميتوان تحت تأثير اين نظر قرار نگرفت كه مقاوله نامه هاي بين المللي بيش از اندازه در سطح بالا هستند و اثر كمي در شرايط زندگي ( كارگران ) مهاجر دارند .
7- پذيرش و وضع مهاجر
اما در هردو مورد اشكال يكي است : اشكال در اين است كه مبناي خاصي براي تحقيق جستجو شود . سياست مهاجر پذيري يكي از اركان و اجزاء سياست اشتغال است كه خود قسمت اساسي هر سياست اقتصادي جديدي است . اين سياست اشتغال ضرورتاً وضعيت بازار كار را در هر مرحله از اوضاع و احوال اقتصادي منعكس خواهد كرد .
در مورد وضع كارگر مهاجر بايد گفت كه اين وضع و جهه اي از نظريه كلي وضع بيگانگان را ( در كشور پذيرنده ) تشكيل مي دهد كه فقط از زندگي مدني به زندگي شغلي گسترش پيدا كرده است .
با وجود اين تجزيه ، موضوع ، وحدت ( وهم فائده ) خود را از آنجا باز مي يابد كه قابليت انتقال نيروي كار ، همانند قابليت انتقال سرمايه ، مشخص كننده مرحله فعلي روابط بين المللي مي باشد . علاوه بر اين ، تموجات نيروي كار ، اگر چه در وهله اول بيشتر مورد توجه قدرت سياسي هستند ، امكان ندارد بطور كامل تحت سيطره اين قدرت قرار گيرند و براي حقوق ، در حد قابل ملاحظه اي ، امكان مداخله و بحث باقي مي گذارند .
رابطه بين پذيرش و حقوق كارگران مهاجر به روشني در گزارش آلمان بوسيله آقاي هانو نشان داده شده است : يك رابطه ضروري بين تعداد پذيرفته شدگان و درجه جذب كارگران خارجي در جامعه ملي وجود دارد .
بيش از آنچه زيربناي اجتماعي دولت پذيرنده ( مسكن ، مدرسه و بيمارستان) قدرت جذب دارد نمي توان مهاجر پذيرفت ، به قسمي كه اساس سياست مهاجر پذيري بدين ترتيب خلاصه مي شود . چگونه تعداد مهاجران را با امكانات ورود آنها به جامعه ملي مي توان هماهنگ كرد ؟
در انگلستان دو مجموعه قانوي مجزا حكومت مي كند .
- برروابط كارگران خارجي و مردم ( از نظر مبارزه عليع تبعيض نژادي ) ، قانون 1968
- برامر مهاجرت ، قانون 1971
پی نوشت ها :
استاد دانشكده حقوق دانشگاه پاريس
منبع:www.lawnet.ir
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}