نویسنده: دکتر عبدالرضا مدرس زاده*




 

چکیده
در دهه های اخیر روند توجه به سعدی و آثار او سیری صعودی و امیدوار کننده داشته است ؛اما همچنان می توان با دقّت نظر به کشف زوایای پنهان در شعرِ این استاد سخن نایل شد. در مقاله حاضر، نشان داده ایم که سعدی در آغاز غزل های خود، غزلی صرفاً توحیدی را برای تیمّن آورده است و در آغاز همین غزل در بخش طیبات(که اصلی ترین بخش غزل های اوست)باور توحیدی خود را به شکل زیبایی به روش براعت استهلال بیان کرده است.
سعدی در این غزل توحیدی ، به جای بیان دیگر نعمت ها و آفریده های خداوند در مقام ستایش، می گوید:

اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

جالب توجه این که سعدی همه جا در غزل های خود از صورت و سیرت زیبا سخن رانده و دفاع کرده است و در واقع به آن براعت استهلال نمود بخشیده است . نتیجه چنین براعت استهلال و چنین طرح مطلبی از سوی سعدی به شکل گیری غزل های حد وسط (هم مجازی و هم حقیقی)منجر شده است . و در نهایت او به معرفی و توصیف «عشق اخلاقی»توفیق یافته است، همچنان که در گلستان و بوستان نیز اخلاق عاشقانه را شرح می دهد.
واژه های کلیدی:
غزل سعدی ، براعت استهلال، عشق حد وسط(عشق اخلاقی).
پیش در آمد
یافتن یک مصداق از ارزش و اعتبارِ پنهان در لایه های درونی یک اثر ارزشمند هنری پس از گذشت چند قرن از آفرینش آن اثر، در حقیقت کشف بخش دیگری از راز ارجمندی و والایی صاحب اثر در سال های پس از پایان تدوینِ کارنامه هنری اوست که لذت ناشی از کشف چنین خلاقیّتی به معنی نتیجه دادن کوشش هایی است که کارنامه شناخت آن هنرمند را پربرگ و بار می سازد.
درست است که در دهه های اخیر، روندِ نگاه به سعدی و آثار او سیری تکاملی و معنی دار داشته است و این به معنی آن است «سعدی کُشی»در دهه های نزدیک به ما عملاً راه به جایی نبرده است.(1)و سعدی پژوهی اینک پا به پای حافظ شناسی و به موازات تحقیقات ادبی معاصر، راهی را می پیماید که لا محاله نتیجه آن پی بردن به شگرفی ها و شگفتی های پنهان شده در درون شعر و شخصیّت سعدی است، اما ناگفته پیداست که نگرش به شعر و شخصیّت سعدی از دریچه دانش هایی که در مطالعات سنتی ادب فارسی تا ابتدای سده کنونی جایگاهی نداشته اند (مانند نقد ادبی جدید، سبک شناسی و...)کار محقّق را از کشیده شدن به وادی تکرار و نقل های فرسوده و همیشه مکرر- مانند آنچه که در تذکره ها اتّفاق افتاده است-نجات خواهد داد.(2)
در دسته بندی آثار تحقیقی و ادبی که عنوان آنها سعدی است، در می یابیم که موضوع معمول و مرسوم آنها، زندگی شخصی، مسافرت ها و زمینه های علمی و تخصّصی سعدی از قبیل محل تحصیل، استادان ، معاصران و ...بوده است که البته این موارد در اثر برخورد با بعضی تعارض ها که در مجموعه حکایت های گلستان و داستان های بوستان وجود دارد؛کار پژوهش را ، گاه به تناقض گویی ، رد و تأیید دیدگاه های دیگران و در نهایت تالیف چند اثر منتقدانه دیگر درباره سعدی کشانیده است.
در روزگار کنونی و پس از این همه کارو پژوهش مستمر درباره آثار سعدی، پرداختن به اینکه او براساس مصراع «مرا در نظامیه ادرار بود»(بوستان،ص159)در آنجا درس خوانده یا خیر؟موضوعیت خود را از دست داده است؛ هر چند که طرح چنین مسائلی با هدف نگرش به زوایای گوناگون زندگی و آثار سعدی خالی از لطف نیست، اما ارزش آنها به پای حرف های تازه و دست اول در عرصه سعدی پژوهی نخواهد رسید. و از مناقشات عمده میان سعدی شناسان سنتی و منتقدان آنها، یکی همین شیوه نگریستن به زندگی و شخصیِّت براساس اقرارهای مستقیم و خود آگاه شیخ است .(3)
یکی از این نو نگرش های پژوهشی ، ارتباط کاربرد آرایه های ادبی در شعر شاعر با باورها، رفتار و شخصیّت شاعر و اوضاع اجتماعی روزگار اوست . در این که شاعری از میان آرایه های گوناگون لفظی و معنوی ،آرایه ی خاصی را مورد توجه قرار دهد(4)،نکته ای نهفته است که دانش سبک شناسی جدید آن را به آسانی و زیبایی کشف و آشکار می کند، که پرداختن به آن مجال دیگری را می طلبد.(5)یکی از این آرایه های ادبی، صنعت براعت استهلال است که زیبایی خاص خود را دارد و مورد توجه بسیاری از شاعران قرار گرفته است.
"براعت استهلال"سابقه ای به دیرپایی ادب فارسی پیش از اسلام دارد و در آثار نثر فارسی به زبان پهلوی نیز از این آرایه استفاده شده است (فرشیدورد،1363،ص722)
همچنین براعت استهلال در حکم مقدمه ای برای متن سخن (The main intention)است که شاعر یا نویسنده بر پایه این مقدمه در متن کار خود سخن می گوید .(فرشید ورد، همانجا،ص554)
شاعری که درآغاز مجموعه یا منظومه خویش از آرایه براعت استهلال استفاده می کند، در حقیقت با این «زیبا هلال را رؤیت کردن (6)»اجازه می دهد که از آغاز شعرش و در حالی که فقط گوشه ای از ابروی هلالین مضامین غمزه پرور او، خود را نشان می دهد، خواننده بتواند جان کلام و عصاره سخن او را یک جا دریافت کند. براعت استهلال را در حکم نظیره کوتاهی بر متن دانسته اند ،(صرامی،1383؛ 143)که گواهی بر موضوع داستان است . و در ادب اروپایی که شعر رواج چندانی ندارد این آرایه در آغاز داستان ها به شکل مقدّمه داستان های تراژدی یونانی و همچنین در پیشانی نمایشنامه های اروپایی(مانند آثار شکسپیر)خود نمایی می کند.(اسلامی ندوشن،1351، 264)
«براعت استهلال در بدیع و در عمل تقریض (که عبارت است از دانستن کیفیّت انشای شعر)،تعریف می شود و از فروع صنعت حسن ابتدا و اخص ازآن است در این حالت آغاز سخن مناسب حال گوینده و متناسب با مقصود است و مقدّمه بر مسائل و مباحثی دلالت کند که در متن (ذی المقدمه)بیان می شود»(دادبه،1381،ص628)
براعت استهلال در ادب فارسی
بررسی چند نمونه از براعت استهلال های معروف در ادب فارسی، نقش و جایگاه این آرایه ادبی را نزد شاعران ونویسندگان مختلف نشان می دهد:
در شاهنامه فردوسی آنگاه که داستان رستم و سهراب آغاز می شود فردوسی از «ترنج نا رسیده»یاد می کند که تندباد حوادث آن را به خاک افکنده است و دقیقاً یادآور برنایی و ناکامی سهراب به هنگام مرگ به دست پدر خویش است:

اگر تندبادی بر آید ز کنج
به خاک افکند نارسیده ترنج

(شاهنامه، چ،مسکو، ص185)

و نیز شانزده بیت آغاز داستان رستم و اسفندیار هم، در حکم براعت استهلال است؛ «ناله های بلبل»به مویه او در مرگ اسفندیار تعبیر شده است .(شعار، 1363،ص53)
همچنین در کتاب «مدارج البلاغه»آمده است :خداوندی را ثنا سزاست که همه موجودات عالم، آثار صنع اویند؛ خالقی را سپاس رواست که تمام مخلوقات گیتی نمودار قدرت بر بدایع او»(7)
در آغاز کتاب تاریخ جهانگشای جوینی براساس آنچه که در برخی مطاوی کتاب مغولان را به اشارت، ملحد و کافر می داند به هنگام ستایش از حضرت حقّ - تعالی-می گوید:«سپاس و ثنا معبودی راست که واجب الوجود است. رزّاقی که از راه ربوبیت بر مائده کرمش موحد و ملحد یکسان است .»(ص2)
از آنجا که براعت استهلال معمولا در آغاز منظومه های بلند و مهم در ادب فارسی می آید، در بیشتر منظومه های مهم و معروف نظامی در خمسه، این آرایه مشاهده می شود . در آغاز خسرو و شیرین نظامی در حالی که با خداوند مناجات می کند، می گوید:

خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بگشای

عروسی را که پروردم به جانش
مبارک روی گردان در جهانش

(کلیات خمسه،ص120)

که واژه عروس، یادآور شیرین در این شاهکار ادبی است.
در لیلی و مجنون و به هنگام توصیف و گزارش مرگ اندوهبار لیلی در فراق مجنون، نظامی آغازینه ای با مضمون پاییز و فصل برگ ریزان قرار داده است که در نوع خود براعت استهلالی زیبا و خواندنی است:

رسم است که وقت برگریزان
خونابه شود ز برگ، ریزان

گل نامه غم به دست گیرد
سیمای سمن شکست گیرد

نرگس به جمازه برنهد رخت
شمشاد در افتد از سر تخت

انداخته هندوی کدیور
زنگی بچگان تاک را سر

سیب از زنخی بدان نگونی
برنار زنخ زنان که چونی

نار از جگر کفیده خویش
خونابه چکانده بر دل ریش

در معرکه چنین خزانی
شد زخم رسیده گلستانی

باد آمد و برگ لاله را برد
گرمای تموز ژاله را برد

لیلی زسریر سربلندی
افتاد به چاه دردمندی

(کلیات خمسه،ص578)

سخن سنجِ عرصه ی پنج گنج در آغاز هفت پیکر، این براعت استهلال را می آورد:

ما که جزیی ز سبع گردونیم
با تو بیرون هفت، بیرونیم

تودهی بی میانجی آن را گنج
که نداند ستاره هفت از پنج

(کلیات خمسه،ص601)

هم او در آغاز شرف نامه که سخن از پادشاهی اسکندر است، می گوید:

خدایا جهان پادشاهی تو راست
زما خدمت آید خدایی تو راست

و در آغاز خردنامه (اسکندری)می گوید:

خرد هرکجا گنجی آید پدید
زنام خدا سازد آن را کلید

خدای خرد بخش بخرد نواز
همان نا خردمند را چاره ساز

نهان آشکارا درون و برون
خرد را به درگاه او رهنمون

(کلیات خمسه،ص1164)

تعبیر «ناخردمند»یادآور اسکندر و رفتار خاص اوست.
حافظ نیز در یکی از غزل های معروف خود بیت نخست را به شیوه براعت استهلال آورده که نشان می دهد انگیزه سرودن این غزل، مسند نشینی شاه و امیری بوده است:

افسرِ سلطانِ گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن (8)

(غزل 390)

نورالدین عبدالرحمان جامی نیز در آغاز منظومه لیلی و مجنون، از آرایه براعت استهلال دور نمانده است:

ای خاکِ تو تاجِ سربلندان
مجنونِ تو عقل هوشمندان

محبوب تو را نهاد لیلی
مکشوف تو را سها سهیلی

(هفت اورنگ جامی،ص226)

همچنین عماد فقیه کرمانی در سرآغاز منظومه ده نامه خویش چنین می سراید:

به نام آنکه معجز نامه اوست
حروف کائنات از خامه اوست

محقق شد که بی نامش ز خامه
نمی آید برون فرخنده نامه

(مثنوی های عماد ،ص407)

صباحی بیدگلی، شاعر سرشناس دوره بازگشت ادبی، به هنگام سرودن مرثیه جانسوز و گیرای خویش درباره واقعه کربلا در بند اول این مرثیه-که به اقتفای دوازده بند محتشم کاشانی - سروده است، در مقدمه می گوید:

افتاد شامگه به کنار افق نگون
خورچون سر بریده از این طشت واژگون

(ص141)

همچنین ابیات آغازین مثنوی معنوی مولوی که «نی» به بیان هجران و دور ماندن از اصل خویش و سرانجام، بازگشت به آن اشاره دارد و غزل نخست دیوان حافظ- که با ظرافت و حساسّیت خاصی واژه ساقی در صدر دیوان قرار گرفته است و نشان از اهمیّت مستی نزد حافظ دارد - در نوع خود جلوه های دیگری از براعت استهلال به شمار می آید.
براعت استهلال غزل سعدی
از همین زاویه نگرش به نمونه های بالا، می توان به طرح «براعت استهلال»سعدی در غزل پرداخت . براساس نسخه معروف و معتبر شادروان فروغی و برپایه شکل گیری مجموعه غزل های سعدی بی در نظر گرفتن تقسیم بندی چهارگانه ای که نسخه های کهن، غزل های سعدی را به شکل بدایع، غزلیات قدیم، طیبات و خواتیم در خور دارند، غزل اول کلیات، غزل معروف توحیدیه، با مطلع زیر می باشد:

اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع و پروردگار حی توانا

(کلیات،ص41)

که براعت استهلال مورد نظر این گفتار در بیت دوم آن است:

اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

ممکن است دیدگاه های متفاوت در مورد دسته بندی چهارگانه غزل های سعدی، ابتدائیت این غزل را زیر سؤال ببرد، پاسخ این است که به هر روی، آن تقسیم بندی چهارگانه را هم با هر آغازینه ای بپذیریم، نباید این نکته را از نظر برانیم که اوج هنرمندی سعدی برای طرح مضامینِ عاشقانه در غزل فارسی، در بخش طیبّات است و چنانچه نگاهی به اجمال و از سر مقایسه، دست کم به مطلع غزل های بخش طیّبات و سایر بخش ها(بدایع، غزلیات قدیم و خواتیم)داشته باشیم، پی می بریم که همه شور و اشتیاق سعدی به عشق و نگرش ممتاز و منحصر به فرد او در سرودن شعر عاشقانه سرشار از احساس و تخیّل در طیبات به اوج خویش رسیده است.(9)ضمن این که از محتوای سخن سعدی در غزل، پیداست که طیّبات نام زیباترین بخش از غزل های عاشقانه اوست . زیرا خود در پایان غزلی عاشقانه، که شرح رفتارعاشق پای بند معشوق را بیان می کند، می گوید:

آن چه رفتار است و قامت و آن چه گفتار و قیامت
چند خواهی گفت سعدی؟ طیبّات آخر ندارد

(کلیات،ص472)

در بیت بالا که ظاهراً حالت خطاب النفس هم دارد، سخن سعدی این است که این رفتار و گفتار دوست آنقدر شایان ستایش و نکوداشت است که طیبات سرودن او (در پاسخ به آن اعتراض نهفته در بیت)پایانی ندارد.
علاوه بر این، شروع غزل با تعبیر«اول دفتر»مؤید این است که سعدی ارج و اعتبار بیشتری برای آن مقطع از شاعری خویش- که به هر روی طیبات نام دارد، قائل بوده است و قرینه آن این است که آغاز همه آثار سعدی(گلستان، بوستان، قصایدو...)به مدح و ثنای حضرت حق- تعالی و تقدس-اختصاص دارد.(10)
بنابراین توحید سرایی سعدی به عنوان یک ویژگی سبکی در آغاز آثارش، حضور این غزل را در آغاز بخش طیبات، موجه و منطقی می سازد و شاید همچنان که سعدی پس از تنظیم حکایات و داستان های گلستان و بوستان دیباچه و مقدمه ای بر آنها نگاشت، در بخش غزل ها هم می توان شاهد چنین دقت نظر و رویکردی بود . به ویژه آن که یکی از معانی اصطلاحی واژه دفتر به معنی مجموعه شعر است و سعدی در طیبات تعبیر«اول دفتر» و در بدایع عبارت «به پایان آمد این دفتر»را آورده است.(11)
به هر روی، این غزل در هر کجا از دیوان سعدی - یکی از بخشهای چهارگانه غزل سعدی هم که باشد و در هر مقطع عمر سعدی و در هر شکل وحالتی هم که سروده شده باشد، در سرآغاز غزل های او جا می گیرد و «بر صدر دیوان می نشیند»(12)که توحید باری - تعالی -سخن گفتن سعدی، خود بهترین دلیل و نشانه است .(13)
و به همین اعتبار می توان بر بحث براعت استهلال غزل سعدی تاکید کرد. زیرا آنچه که در بیت:

اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

مورد توجه است و در این براعت استهلال نهفته است، در سراسر اشعار سعدی در مجموعه چهارگانه غزل ها قابل مصداق یابی است . زیرا براعت استهلال آرایه ای دوسویه است؛ از یک سو در آغاز مجموعه یا منظومه می آید و در سوی دیگر باید تا پایان کار مفاهیم نهفته در آن به شکل مشروح و مفصّل گزارش شده باشند.
نکته اینجاست که سعدی در غزل های خود به خلاف دیگر آثارش پیش از آنکه از سایر صنایع و مخلوقات خداوندی سخن به میان آورد، از توجه به مفهوم صورت و سیرت زیبا غافل نمانده است. در حالی که در قصاید توحیدی، سعدی از صنایع مختلف و بدایع رنگارنگ خداوند، سخن به میان می آورد؛ زیرا نتیجه گیری بحث در آنجا چیز دیگری است.(14)
اما چنانچه در بیت مورد نظر دقت شود به نوعی لفّ و نشر هم در آن بر می خوریم که زوج آمدن اکبر و اعظم ، عالم و آدم و صورت و سیرت مؤید آن است . به عبارت دیگر سعدی صفت خاص اکبر را به خدای عالم نسبت داده که صورت زیبا را آفریده است و یادآور آیه مبارکه :فتبارک الله احسن الخالقین(مومنون/114))است . وصفت خاص اعظم را به خدای آدم نسبت داده است که سیرت زیبا را آفریده است .(رعایت تناسب آدم و سیرت زیبا هم بر می گردد به اصل اصیل مورد توجه سعدی که آدمیّت با سیرت زیباست نه با لباس زیبا(15))
رعایت تناسب میان اعظم(که اسم اعظم الهی را یادآور است)با آدم(که احسن المخلوقین از سوی احسن الخالقین است)و سیرت زیبا قطعاً تصادفی نبوده است. و این چیزی است که از عهده سعدی بدین شکل می تواند برآید. این که توجه سعدی را به صورت و سیرت زیبا براعت استهلال غزلهای او دانستیم به نگرش همزمان شیخ دز غزل به مبحث صورت و سیرت دوست(=انسان /محبوب=خداوند)ناظر است.


پی نوشت:
 

* استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان