نقد تاريخ نگاري ابن کثير (4)


 

نويسندگان:دکتر حسن حضرتي*
منيره شريعت جو **




 

د) نقد دروني و بيروني تاريخ نگاري البدايه و النهايه با توجه به عناصرتاريخ نگاري ابن كثير
 

مطالبي كه به عنوان سوژه اين كتاب به طور مختصر ذكر گرديد داراي ويژگي‌هايي است كه برخي از آن ها خاص اين كتاب بوده و برجستگي آن را نسبت به ساير كتاب هاي تاريخي و منابع نشان مي‌دهد؛
نگارش اين كتاب بر اساس حوليات (سال نگاري) تنظيم شده است. شروع آن از آغاز خلقت و اتمام آن به سرانجام تاريخ و منتهي شدن به قيامت، چهره اي خاص به تاريخ وي بخشيده است. نويسنده در بخش رخدادهاي مرتبط به خلقت، انبياء و گذشتگان سعي نموده ضمن رعايت ترتيب سير حوادث تاريخي با ذكر آيات قرآن و احاديثي كه توسط راويان مختلف بيان گرديده است به شرح حوادث بپردازد. در اين بخش به دليل آن که سال رويدادها نامشخص است، روال نگارش مبتني بر سال شماري نيست. اما از عصر نبوي به بعد به صورت سال شمار و گاه همراه با ذكر ماه و روز حوادث را نقل مي‌نمايد. آنچه از عصر خلفا تا پايان كتاب به چشم مي‌خورد توجه به سه موضوع كلي در هر سال است كه با عنوان «ثم دخلت سنه...» آغاز مي شود؛
ـ معرفي خليفه، سلطان و حاكمان سرزمين هاي مختلف اسلامي
ـ رخدادهاي پيش آمده در هر سال با عبارت هايي چون «و فيها» يا «و في هذه السنه...»
ـ اخبار متوفيات و درگذشتگان آن سال با عبارت «ممن توفي فيها من الاعيان» و يا «فيها توفي...». لازم به ذكر است كه ابن كثير ذكر وفيات را در بخش اخبار عرب نيز آورده است.
علاوه بر رعايت ترتيب تاريخي رخدادها، در برخي موارد نيز مطالب را به صورت موضوعي بيان كرده است. نمونه بارز آن بخش پاياني سيره پيامبر(ص)، که چند فصل به موضوعاتي چون غزوات، وفود، شمائل و دلائل اختصاص يافته است. اين روال در دوره هاي بعد نيز گاه ادامه مي يابد. به عنوان نمونه در مدخل مربوط به سال 746 ق. با نام بردن از سلطان و حاكماني كه البته ذكر آن ها در سال هاي پيشين رفته است، از تكميل ساختمان جامع شهر مزه، سخنراني خود (ابن كثير) در آن مجلس و پيش آمدن بحثي پيرامون حلال بودن شرط‌ بندي در مسابقه و آراي مختلف، اخباري را ذكر نموده، سپس به وفيات آن سال مي پردازد.(1)
استفاده از صنعت ايجاز در عين استفاده از منابع، روشي است كه ابن كثير در كتاب خود در پيش گرفته و با زباني ساده، رسا و جذاب مطالب را ذكر مي نمايد. همين شيوه باعث شده كه وي بتواند در كوتاه ترين جملات بيشترين مطلب راجع به حوادث را بيان دارد. وي هر چند به موارد جزئي اشاره مي نمايد اما هيچ گاه با شرح و توصيف كلمات متن را به درازا نمي كشاند. همچنين نگارش يكدست متن در سرتا سر كتاب نشان از توانايي بالاي نويسنده در استفاده از روش نقل به معنا، تلخيص و يا شرح و تفصيل و نقادي روايات مي‌باشد.
ذكر اشعار نيز از ويژگي هاي بارز ديگر اين كتاب است. استفاده از آن كه در حدود 6942 بيت بوده، نشان‌دهنده اهميتي است كه وي به نقل اشعار در راستاي استفاده از منابع ساير علوم و روايات مرتبط با رخدادهاي تاريخي قائل است. لازم به ذكر است كه در بخش آغاز خلقت و امم گذشته، همچنين در ذيل خود به ندرت از شعر استفاده نموده و عمده شعرهاي مندرج در کتاب، سروده ي ساير شعرا است.
كتاب تاريخي البدايه، علاوه بر خصوصيت دايره‌المعارفي و بهره مندي از علوم گوناگون، داراي نگاهي ويژه به تاريخ از ابعاد مختلف است كه جنبه‌هاي سياسي، مذهبي، اقتصادي و فرهنگي را در برگرفته و امتياز خاصي به اثر او از جهت جامعيت ارائه مطالب بخشيده است.
ذكر عنوان خليفه، سلطان و حاكمان سرزمين هاي اسلامي به ويژه منطقه تحت قلمرو مماليك، رخدادها و تنش هاي سياسي و اجتماعي مهم داخلي و خارجي در بين طبقات و اقشار مختلف اجتماع كه در وقايع مذكور سال و وفيات ذكر مي گردد، توجه به وضعيت مذاهب مختلف و فعاليت‌هاي آنان در گستره جامعه، ارائه اطلاعات بسيار در زمينه اوضاع فرهنگي همچون مدارس، مدرسان آن، مشاهير، محققان، آثار تحقيقي نگاشته شده در علوم مختلف و اشاره به آثار تاريخي بجاي مانده از جمله در بغداد، عجايب و غرايب و مواردي از اين قبيل، بايگاني عظيمي از اطلاعات در زمينه‌هاي مختلف به خصوص عصر مماليك به شمار مي‌رود كه با گردآوري مطالب اين كتاب، در هر كدام از اين موارد، معجمي سرشار از اطلاعات و در برخي موارد منحصر به فرد گردآوري خواهدشد. به عنوان مثال وي از كنيزي نام مي برد كه داراي تصنيفاتي نيز بوده است.(2) نمونه ديگر، اطلاعات بسيار زيادي است كه ابن كثير از حيات علمي، مذهبي، سياسي و اجتماعي استاد خود ابن تيميه در كتاب خويش به خصوص جلد چهاردهم ارائه مي دهد. ابن کثير در شرح حال ابن تيميه تلاش هاي وي با زبان، قلم و شمشير را در مقابل دشمنان داخلي از صوفيه گرفته تا تاتار، مقابله با مفاسد اجتماعي، مخالفت برخي از علماي مذاهب نسبت به آراء و عقايد و سرانجام زنداني شدن وي را به تفصيل آورده است. تأثيرگذاري عقايد ابن تيميه بر ابن كثير را مي توان در حمايت از اقدامات وي در اين كتاب به وضوح مشاهده نمود. به هر حال در صورت جمع آوري اين مطالب، مجموعه‌اي عظيم و برجسته كه در برگيرنده مطالبي دقيق و جزئي از زندگاني اين شخصيت ابن تيميه تأثيرگذار در تاريخ گردآوري خواهد شد.
يكي از سؤالات مطرح درباره كتاب البدايه و النهايه، ذيلي است كه ابن كثير بر تاريخ خويش نگاشته است. وي ذيل خود را از سال 752 ق. بر ذيل تاريخ برزالي كه بر تاريخ ابوشامه نگاشته است آغاز نموده (3) و تا سال 767 ق. ادامه داده است. اما عده اي انتساب بخش هايي از اين ذيل، به خصوص اواخر آن را به ابن كثير رد كرده، يا با ديده ترديد نگريسته و آنرا متعلق به شاگردان وي مي دانند. دليل آنان اين است كه سبك كتاب به هم خورده، در فرازهايي از ذيل، از ابن كثير با عنوان سوم شخص نام برده شده است.(4) مهم‌ترين دلايل آنان گزارش درس تفسير ابن كثير در جامع اموي است كه در ذيل حوادث سال 767 نقل، نقل شده است. (5) ليكن در مقابل، به مواردي نيز مي توان اشاره نمود كه ابن كثير به طور مستقيم با عباراتي همچون به من چنين خبر رسيده و چنين مي گويم (قلت)، به ذكر حوادث پرداخته و يا نظر خويش را ابراز مي دارد. ـ گذشته از اين همان گونه كه در نقل قولي كه در پاورقي پيشين ذكر گرديد ـ در حوادث سال 741 ق. خبري از ابن كثير نقل گرديده، در حالي كه وي ذيل خود را از تاريخ 752 آغاز نموده است.
با وجود اين شرايط مي توان احتمال داد كه اصل تاريخ البدايه متعلق به وي بوده، اما شاگردان او در زمان حيات يا پس از وفات وي، تاريخش را گردآوري نموده و در حاشيه مطالب ابن كثير به وقايع مربوط به وي كه در نسخه هاي او نيامده، اشاره نموده اند. احتمال ديگر اين است كه ابن كثير وقايع را در جلسات درس يا اماكن ديگر بيان نموده و ديگران با نام وي آن ها را به همراه تاريخ وي ثبت نموده اند (6) كه البته نابينايي ابن كثير در اواخر عمر و مشكلات ناشي از آن همان گونه كه در زيست نامه به آن اشاره شد، تقرير بخش هايي از آن توسط ديگران را قوي تر مي نمايد.
همان گونه كه قبلا نيز اشاره گرديد، ابن كثير به عنوان يك مفسر، محدث، فقيه و مورخ توانسته است از گستره وسيعي از مراجع در تاريخ خود استفاده نمايد. قرآن و ساير كتب آسماني از جمله تورات و انجيل، تفاسير، كتب حديثي همچون صحاح، مسند، سنن و كتب سيره، مغازي، دلايل، شمايل و نيز كتاب‌هايي با موضوعات متفرقه مراجعي است كه وي از آن بهره برده است. البته استفاده از اين مراجع در بخش هاي مختلف كتاب به تناسب موضوع تفاوت مي‌كند.
در بخش البدايه بيشترين منابعي كه مورد استفاده وي قرار گرفته، قرآن و ساير كتب آسماني، تفاسير و كتاب‌هاي محدثين است. در ذكر اخبار عرب، سيره ابن اسحاق از مهم ترين مراجعي است كه مد نظر وي بود.
در بخش سيره نبوي نيز كتاب هاي سيره، مغازي، دلايل و شمايل و در بخش تاريخ جهان اسلام از زمان خلافت به بعد كتاب هاي تاريخي منابع عمده مورد استفاده وي بوده است. سيره ابن هشام، تاريخ ابن جرير طبري، المنتظم ابن جوزي و تاريخ الاسلام ذهبي از مهم ترين منابع وي در اين دو بخش مي باشد. همچنين همان گونه كه قبلا ذكر گرديد، وي بيان مي نمايد كه ذيل خود را بر كتاب استادش علم الدين برزالي از سال 751 ق. نگاشته است.
رسائل و نامه ها، اسناد، معاهدات، شنيده ها و ديده‌ها علاوه بر استفاده از ساير منابع مكتوب، مراجع ديگر ابن كثير در ذيل متعلق به وي است كه در كتاب تاريخ عمومي البدايه و النهايه استفاده نموده است. همچنين در موارد بسيار به خصوص در بخش البدايه از تفسير خود بر قرآن كريم ياد نموده و ذكر مي‌نمايد كه به جهت عدم تكرار، از ذكر مجدد مطالبي كه در تفسير خويش آورده است خودداري مي نمايد.(7)
در بخش البدايه از نظر وي مهم ترين منبعي كه در اين موارد اطلاعات ارائه مي‌دهد قرآن كريم و سپس روايت هايي است كه از رسول اكرم(ص)در اين موارد آمده است. لذا در اين بخش سبك وي بدين صورت است كه ابتدا آيات قرآن را در موارد مذكور آورده، سپس روايت ها را با استفاده از تفاسير كه بيشترين منابع مورد استفاده وي در اين بخش است، بيان مي نمايد.
نقل رويدادها به شيوه حديثي بارزترين ويژگي كتاب وي است كه در آن به ذكر منبع و سلسله راويان پرداخته مي شود. وي معمولا از عبارات رواه، حدثنا، قال، حكاه، روي، ذكر، أنبأنا، ثبت في...، در مواردي كه از شخص يا كتابي به صورت مستقيم نقل قول مي نمايد؛ استفاده كرده و عنوان كتاب را نيز پس از كلمه «في» ذكر مي نمايد. پس از آن سلسله راويان با كلمات و عباراتي چون: من طريق، عن، حدثنا، أخبرنا، أنبأنا، من حديث معرفي مي گردند. گاهي نيز به بيان نظر گروهي علما با عباراتي چون «و قد ذكر كثير من المفسرين»(8) ، «يقول أهل الانجيل» (9)، «قد جاء في بعض الاثار» (10)، «ذكر اهل التواريخ»(11)مي پردازد.
همچنين ابن كثير در نقل روايت ها، سه روش را به مرحله اجرا گذارده است:
1 ـ نقل مطالب به صورت كامل(12)
2 ـ نقل مطالب به صورت خلاصه (13)
3 ـ ارائه گزارش از يك منبع و ذكر راويان و منابع موافق و يا مخالف (14)
وي با توجه به عناصر سازنده تاريخنگاري اش به نقد روايت مي پردازد. گاه آن را رد كرده، و گاه ديگري را به عنوان بهترين معرفي مي نمايد. در مواردي نيز نه آن را رد كرده و نه قبول مي نمايد، بلكه به عنوان حديثي ضعيف معرفي مي نمايد. در اكثر موارد در پايان روايت از عبارت والله أعلم كه نشان دهنده ترديد و يا اين كه ممكن است حقيقتي ديگر وجود داشته باشد استفاده مي‌نمايد.(15)
بيشترين موردي كه ابن كثير روايتي را رد مي نمايد زماني است كه آن را جزو اسرائيليات معرفي مي‌كند. (16)«حديث منكر جدا»(17)، «لايصح اسناده»(18)، «في اسناده رجل مبهم»(19)و يا اين كه روايت بدون سند، دليل يا مخالف با ظاهر آيه مي باشد(20)عباراتي است كه در مواقع رد حديث از آن ها استفاده نموده است.
در موارد تأييد نيز عباراتي چون «هذا اسناد صحيح»(21) ، «هذا أصح اسنادا و أثبت رجالا»(22) ، «حسن صحيح»(23) ، «الصحيح...» (24) و «يؤيد هذا ما رواه...» (25) را به كار مي برد.
«و هو ضعيف»(26) ، «و هو ضعيف الحديث»(27) ، «و في صحته عندي نظر والاشبه أنه...»(28) ، «و في اسناده نظر»(29) ، «و هذا غريب جدا»(30) ، «هذا حديث غريب من هذا الوجه»(31)نيز عباراتي است كه ابن كثير با توجه به آن ها ترديد و يا ضعف حديث را بيان داشته و در بسياري موارد نظر خويش را با گفتن كلمه «قلت» در ابتداي جمله ابراز مي دارد.
برشمردن ويژگي هاي كتاب يا مؤلف آن، معيار ديگري است كه ابن كثير در معرفي منابع خويش از آن ها استفاده مي نمايد. به عنوان مثال وي عبارات «لايوجد له نظير» را براي تفسير ابن جرير طبري،(32)«و له التفسير الحافل الذي اشتمل علي النقل الكامل الذي يربو فيه علي تفسير ابن جرير الطبري و غيره من المفسرين الي زماننا»(33)را در تمجيد از تفسير ابن ابي حاتم، و «صاحب التفسير الحافل»(34)را درباره عبد بن حميد به كار برده است.

پی نوشت ها :
 

*استاديار گروه تاريخ دانشگاه تهران
** کارشناس ارشد تاريخ از دانشگاه باقرالعلوم
1) همان، ج 14، ص 249.
2) همان، ج 13، صص 198 و 199.
3) همان، ج 14، ص 214.
4) همان، ص 219 و 220: « ثم دخلت سنه إحدى وأربعين وسبعمائه ... وقد أخبر القاضي أمين الدين بن القلانسي رحمه الله شيخنا الحافظ العلامه عماد الدين بن كثير رحمه الله ...» ؛ همان، ص 348: « ثم دخلت سنه خمس و ستين و سبعمأئه ... وفي يوم الأحد حادي عشر صفر درس بالمدرسه الفتحيه صاحبنا الشيخ عماد الدين إسماعيل بن خليفه الشافعي، وحضر عنده جماعه من الأعيان والفضلاء ...» .
5) همان، صص 365 و 366.
6) همان، ص 361 : « ولما كان يوم الجمعه التاسع عشر من الشهر ـ أعني ربيع الآخر ـ طلب القضاه الثلاثه وجماعه من المفتيين ... والمصنف الشيخ عماد الدين بن كثير».
7) همان، ج 2، ص 342: «... كما بسطناه سندا و متنا في تفسيرنا».
8) همان، ج 1، ص 322.
9) همان، ص 16.
10) همان، ص 12.
11) همان، ص 105.
12) همان، ج 7، ص 39 : «... ذكر المتوفين في هذه السنه مرتبين علي الحروف كما ذكرهم الحافظ الذهبي».
13) همان، ج 3، ص 136 : « و لنذكر ملخص كلام ابن اسحاق ...».
14) همان، ج 8، ص 359: « و قد استقصينا أخباره في كتاب الكامل في التاريخ ... و هكذا حكي شيخنا عن الدولابي و كذا رأيت في التاريخ لشيخنا الذهبي و ...».
15) همان، ج 1، ص 201؛ ج 2، ص 138؛ ج 3، ص 159.
16) همان، ج 1، ص 39.
17) همان، ص 40.
18) همان، ص 22.
19) همان، ص 25.
20) همان، ص 22.
21) همان، ص 40.
22) همان، ص 51.
23) همان، ص 56.
24) همان، ص 67.
25) همان، ص 10 .
26) همان، ص 38.
27) همان، ص 40.
28) همان، ص 51.
29) همان، ص 25.
30) همان، ص 45.
31) همان، ص 48.
32) همان، ج 11، ص 165.
33) همان، ص 216.
34) همان، ص 7.
 

منبع:فصلنامه تخصصي تاريخ اسلام شماره 37