سنت هاي الهي و رويدادهاي تاريخ (3)
سنت هاي الهي و رويدادهاي تاريخ (3)
مهم ترين عوامل در تغييرات جوامع از ديدگاه مقريزي
مقريزي در مهم ترين مبحث كتاب اغاثهًْ الامه در فصل دوم، فرضيه اصلي و بسيار مهم خود را بيان مي كند و به اسباب بروز بلايا و اشكال مختلف عذاب هاي الهي در مصر مي پردازد. (34) نكات اصلي اين فرضيه عبارت است از :
1. اسبابي كه محنت ها از آن ناشي شده است؛ مثل آفات سماوي و بلاياي طبيعي.
2. همشگي و طبيعي بودن اين امور در عالم وجود.
3. بروز بلاياي گوناگون چون كمي آب نيل در مصر، عدم نزول باران در شام عراق و حجاز و ... و آفاتي از قبيل بيماري حيوانات يا بادهاي گرم و سوزان و ملخ هايي كه مزارع را مي خورد و نابود مي كند.
4. همه اين بلايا سنّت ها و عادات خداوند در ميان خلق است.
5. و مهم ترين مسئله اين است كه اين بلايا زماني ظهور مي يابند كه مردم با خدا مخالفت كرده و محرّماتش را مرتكب شوند و جزا و پاداشي جز اينها در انتظارشان نخواهد بود.
نكته بسيار مهمي كه در بند آخر ديده مي شود اين است كه مقريزي اجراي اين سنت را منوط با مخالفت با خداوند و انجام مُحرّمات او مي داند. او در بررسي تاريخ مصر و وضعيت جامعه خويش متوجه يك سري مشابهت ها بين دوره هاي مختلف تاريخي گرديد. اين شباهت ها در نوع عمل حاكمان و زعماي جامعه و به دنبال آن در مشابهت وقايع ناگواري بود كه اتفاق مي افتاد. در بررسي او مشخص شد كه از گذشته هاي دور همواره مردم به دنبال ظلم ظالمان، با وقايع تلخ طبيعي هم مواجه مي شدند، به طوري كه در پي يك دوره ظلم حكومت ها موجي از بيماري و قحطي هاي گسترده همراه با مرگ و مير، جامعه مصر را گرفتار مي كرد.
او بررسي خود را از دوران فراعنه شروع كرد و رفتار آنان را مورد بررسي قرار داد. سپس در دوره فتوحات مسلمانان در مصر، ظلم واليان مسلمان و ماليات هاي غير اسلامي برتازه مسلمانان را نمونهاي از ظلم حكومت گران دانست كه در پي آن هم قحطي در جامعه پديدار شد. در دوره ايوبي و مماليك اين ظلم در اخذ مواريث عشريه و گرفتن اموال مردم ادامه يافت.
مقريزي با نگاهي به تاريخ گذشته مصر در اين كتاب، بر نقش انسان به عنوان مهم ترين بازيگر تاريخ و تأثير اعمال او در جامعه پرداخت. او در اين نگاه نه تنها انسان را در سرنوشت جامعه دخيل دانسته بلكه نقش زعما و حاكمان را در علل تكوين حوادث پررنگ تر از ديگران معرفي كرده است. مقريزي در مقدمه كتاب اذعان مي كند كه در هنگام نزول عذاب هاي الهي، مردم هيچ گاه در اسباب حوادث دقت نمي كنند و به علت آن جاهل هستند؛ در حالي كه اگر در حوادث تاريخي از آغاز انجام تأمل كنيم مي بينيم كه در همه آن حوادث انسان ها گرفتار سوء تدبير زعما و حكام شدهاند؛ حكامي كه از مصلحت بندگان غافل مانده اند0(35)
اين سخن مقريزي از اعتقاد او به نقش مؤثر افراد در سرنوشت جامعه حكايت دارد؛ البته او نقش طبقه حاكم را پررنگ تر از مردمان عادي مي داند، اگر چه عمل مردم عادي را بي تأثير در تحولات نمي بيند؛ براي مثال در دوره كتبوغا (36) از امراي دولت ممالك، به علت نباريدن باران قحطي شد، چشمه ها خشك شدند و زراعت از بين رفت و در نتيجه قيمت ها بالا رفت.(37) تبعات گراني كمبود اموالي بود كه به خزانه واريز مي شد؛ از طرف ديگر مردم در اين قحطي دست به سوي دولت دراز مي كردند؛ در نتيجه مخارج و هزينه هاي دولت افزايش پيدا كرد. در اين اوضاع دولتيان فرصت را براي مصادره اموال مردم مناسب ديدند و كالاهاي قاچاق به چند برابر به مردم فروخته مي شد.(38) به تعبير مقريزي، گراني به مانند باد سياهي وزيدن گرفت و با خود خاك يأس و نااميدي را بر مزارع پاشيد، به گونهاي كه ديگر مردم اميدشان را براي بهبودي اوضاع از دست دادند. و نتيجه آن شروع مرگ و ميرها و امراض واگيرداري بود كه باعث از بين رفتن نفوس و چارپايان گرديد. (39) اين مرگ و ميرها به اندازهاي ادامه يافت كه اسامي ثبت شده در دفاتر نفوس در يك روز به نصف كاهش پيدا كرد و براي دفن اجساد مجبور به حفر كانال و چاه شدند.
مقريزي در شرح اين وقايع با صراحت به دست اندازي دولتيان به اموال مردم و كسب اموال نامشروع اشاره كرده؛ اما تغيير در اين وضعيت را هم در اقدامات ديگران پي مي گيرد. او اقدامي كه اميرفخرالدين طنبغا انجام داد را صدقات و نيكي در راه خدا مي داند؛ كه در نتيجه آن زمين ها رو به حاصل خيزي آمدند و وي با آيه «والله يضاعف لمن يشاء والله واسع عليم» (40) سخنش را تأييد مي كند. (41)
اما به تعاقب آن حرص و آز و طمع انسان ها كه منشأ بسياري از مفاسد بود، عامل در ارسال عذاب شد.
زياد شدن اموال از قبل تجارت پر سود قاچاق و گراني برخي از كالاها آفتي بود كه گريبان گير امرا و تجار در اين حوادث مي شد، علاوه برآن، اجناس توسط دولت احتكار و ظلم امرا و اتباع سلطان بر رعايا زياد گرديد و در اخذ رشوه (براطيل) و حمايات طمع ورزيدند. به اعتقاد مقريزي، اين نوع رشوه اول بار در زمان صالح بن زريك معمول گشت و از صاحبان ده ها و ولات و قضات مناطق اخذ مي شد. رشوه گيري در ايام مماليك و دوران ظاهر برقوق هم با شدت تمام دنبال شد (42) و براي رشوه ديوان و مباشر در نظر گرفتند و مقريزي اين روش را يكي از علل خرابي مصر قلمداد مي كند. (43) در همين زمان، رشوه آن قدر فراگير شد كه هيچ امري بدون رشوه انجام نمي گرفت اين وضعيت به كسادي بازار منجر شد. با اوج گيري زياده خواهي هاي نفساني، عطا و بخشش در ميان مردم نيز به حداقل رسيد.(44)
مقريزي علاوه بر احتكار، قاچاق كالا توسط دولت، اخذ رشوه و حمايات، ظلم امرا و غصب اموال و رباي پول را تغيير احوال دولت مصر مؤثر مي داند. با بالا رفتن هزينه ها، دولتيان به خود اجازه دادند تا اموال مردگان را هم تصاحب نمايند. اين امر در دولت فاطمي به دليل ارث بردن نزديكان از فرد متوفا ممنوع شده بود؛ امّا در دوران ايوبي و مماليك دوباره آغاز شد و دولت، خود را صاحب اموال مردگاني مي دانست كه وارث نداشتند. كم كم در اخذ اموال، ظلم و بي عدالتي صورت گرفت؛ (45) حتي اموال مردگان با وارث هم توسط دولت ضبط مي شد و مردم را مجبور به اثبات نسب يا استحقاق او در مال مي كردند و آن قدر اين عمل به طول مي انجاميد كه عمر افراد گاه كفاف بر گرداندن اموال را نمي داد و ورثه هم باز در همين پيچ و خم ها از طلب مال نااميد و مال در اختيار سلطان قرار مي گرفت. اين تعرضات در مورد مالكاني كه زمين شان گران قيمت بود نيز سرايت كرد و به اين ترتيب اموال و زمين هاي زيادي از مردم مصادره شد.
پيامد اين سياست ها، بازگشت وضعيت سابق و گراني و قحطي در سرزمين مصر و به عبارت واضح تر نزول عذاب الهي بود كه در ايام ناصر محمد قلاوون و اشرف شعبان هم به وجود آمد. (46)
مقريزي سه مسئله مهم زمانش را، اختلاف در پول و سكه هاي رايج، كمي مايحتاج عمومي و سوء تدبير و فساد رأي مي داند و معتقد است به واسطه اين مسائل بلاياي عظيمي بر جامعه مصر نازل شد.(47) او علت اين امور را در سه عامل مي داند:
1. فساد در ولايت سلطاني و مناصب ديني و رسوخ رشوه در اين مناصب: شغل هايي مثل وزارت، قضاوت، نيابت اقاليم و حسبه به حدي با رشوه آميخته شد كه هيچ كاري بدون پرداخت رشوه امكان نداشت. اين امر به گونهاي شيوع يافت كه امرا از هيچ ظلمي به زيردستان ابا نداشتند. به تدريج تمامي ضياع و آبادي ها از مردم خالي مي شد، چون مردم براي پرداخت رشوه مجبور به دادن زمين ها و خانه هاي خود گرديدند و از قريه ها و آبادي ها مهاجرت كردند، به طوري كه در آبادي ها به ندرت كشاورزي براي كشت پيدا مي شد.
با مرگ ظاهر برقوق و شروع اختلاف در دولت مملوكي امرا از پرداختن به امور مردم باز ماندند و اوضاع از قبل هم وخيم تر گرديد، در نتيجه بدخويي ها و راهزني ها شيوع پيدا كرد، و امرا در مصالح بندگان خدا كاستي نموده و در لذات هلاك شدند. اين وضع طبق آيه «و اذا اردناان نهلك قريه امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحقّ عليها القول فدمرناها تدميّرا» (48) از نظر مقريزي خود عامل نزول عذاب الهي است.
2. بالا رفتن اجرت زمين هاي زراعي: دومين عاملي كه مقريزي بيان مي كند رسوخ جماعتي از خادمين جبون امرا به دستگاههاي دولتي و مناصب حكومتي است اين عده كه با پرداخت رشوه و مال صاحب مناصب گشتند براي كسب تقرب بيشتر مجبور به تعدي و ظلم به صاحبان زمين و اقطاعات شدند و در نتيجه قيمت اجاره زمين هاي زراعي به چند برابر افزايش يافت. آنها اجرت زمين هاي زراعي را به نحوي بالا بردند كه بر كشاورزان سنگين بود و خوشي از آنها گرفته شد و از طرفي ديون آنها هم افزايش يافت. مقريزي در مقايسه اجرت آن سال با قبل از اين واقعه قيمت اجرت هر جريب زمين را ده برابر قبل ذكر مي كند. اين افزايش قيمت خود را در گران شدن گندم، افزايش دستمزد كارگران زمين در هنگام برداشت محصول و همچنين بذر براي كشت سال بعد نشان داد. همه اين موارد موجب تسلط امرا و عمل ولات بر مردم و سختي كشاورزان و پايمال شدن حقوق آنها گرديد، به طوري كه ديگر كشت و كار و زراعت براي كشاورزان سودي نداشت و آنها مجبور به ترك زمين ها و رها كردن زراعت شدند. نتيجه طبيعي اين عمل كم شدن محصولات كشاورزي، بالا رفتن قيمت ها و در ادامه قحطي و گرسنگي عده زيادي از مردم بود. (49)
3. رواج سكه هاي كم ارزش به نام فلوس: در مصر به مانند ديگر سرزمين ها طلا و نقره دو نوع فلزي بودند كه با وزن و عيار مشخص در مبادلات تجاري به كار گرفته مي شد. در دوران مماليك به جهت ركود اقتصادي در ضرب سكه ها اشكال به وجود آمد. سلاطين مصر براي برخي مبادلات روزمره مجبور به ضرب فلوس شدند. در ابتدا اين نوع سكه با مخالفت مردم و عدم استقبال مواجه شد. فلوس در يك درهم كامل بالغ بر 43 فلس مي شد. مردم براي احتياجات روزمره كم كم مجبور به استفاده از اين نوع پول شدند. تا سال 650 (ق) اين امر ادامه داشت. تا اينكه امراي دولت در آن فايدهاي براي خود ديدند و فلوس را تحت انحصار خود گرفتند و براي هر فلس نزديك به دو مثقال قرار دادند؛ در نتيجه هر درهم نزديك به 24 فلس رسيد و اين براي مردم سنگين بود. لذا در آن طمع كردند از اين رو آنچه را كه تاكنون با يك درهم مي خريدند به نصف آن خريد و فروش كردند. در سال 659 (ق) امري در حكومت مماليك رايج شد كه همه را حيران كرد و آن اينكه هر 435 گرم از فلوس دو درهم ارزش داشت؛ يعني فلوس را با وزن ارزش گذاري مي کردند. درايام ظاهر برقوق و ولايت محمودبن علي تعداد زيادي فلوس ضرب شد و آنها امر كردند تا مقادير زيادي مس از بلاد فرنگ جهت ضرب وارد مصر شود تعداد فلوس ها در دست مردم زياد شد و كم كم به پول غالب و رايج در ميان مردم مصر بدل شد. از آن طرف درهم نيز در ميان مردم ناياب شد. علت اين كمبود عدم ضرب درهم و نيز اتلاف آن توسط امرا و سلاطين در سرگرمي ها و اسراف كاري در بذل و بخشش ها بود. زماني كه ظاهر درگذشت فلوس به پول رايج و غالب بدل گشته و طلا در درجه دوم و نقره به طور كل از رونق افتاد. چون هر مثقال از طلا به 150 فلوس رسيد و هر درهم خود 24 فلوس بود، لذا هر مثقال از طلا به 303 درهم از فلوس رسيد؛ پس مردم در آن مكر و حيله كردند. در نتيجه روزي مردم كم شد و كسب حلال با دشواري مواجه شد و اين امر به سبب اختلاف در نقد و سكه به وجود آمد. «واذا اراد الله بقوم سوء أفلا مردّ له و ما لهم من دونه من والٍ». (50)
در اينجا مقريزي به تحليل فلسفي از اوضاع مي پردازد و مي گويد ظلم مضاعف انسان در زمين است كه خاك از دادن بركاتش ممانعت نموده و از دادن خوردني ها استنكاف مي نمايد. در اين ميان امرا و بزرگان در لذات ظاهري و رفاه خود غرق بودند و هيچ توجهي به اين وقايع نداشتند.اين بلا و افزايش قيمت ها ادامه داشت و به سبب بي توجهي به آن اكثر قريه ها و آبادي ها نابود شدند، كشاورزان زيادي تلف شدند و عده زيادي از مزارع آواره گشتند. شدت سختي اين سال ها به اندازهاي بود كه بسياري از احشام از بين رفتند و اين به سبب عجز صاحبان زمين از كشت آن بود، چون قيمت بذر بالا رفت. و بسياري از كشاورزان كشت نداشتند. بدين ترتيب بهترين سرزمين – مصر – به علت اين اقدامات در ويراني و خرابي افتاد. مقريزي اين سلسله اتفاقات را در قالب سنت الهي تبيين مي كند: «سنهًْ الله في الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنت الله تبديلاّ».(51) مال و سلطنت دو موضوعي است كه قرآن بر آن تأكيد كرده و آن را از عوامل طغيان انسان دانسته است. در مال از حد گذشتن انسان او را در جايگاه مترفين قرار مي داده و در سلطه سبب ظلم او به ديگران مي شود.(52)
لذا سلب نعمت در جامعه بر اثر فساد افراد است و از جهت ديگر ظلم امرا اميرالمومنين (ع) در اين مورد مي فرمايد: «هيچ چيزي بيشتر از اقامه بر ظلم سبب تغيير نعمت و تعجيل نقمت نيست... و خدا در كمين ظالمين است».(53) ابن خلدون هم يكي از عوامل از بين رفتن عمران و دولت ها را ظلم دانسته است. وي با عنوان اينكه ستم ويران كننده اجتماع و عمران است، اذعان داشته كه اين امر طبيعي و اجتناب ناپذير است و فرجام آن به دولت ها باز مي گردد.(54) او علاوه بر ستم، تجمل خواهي را هم عامل از هم پاشيدگي تلقي مي كند.(55)
پي نوشت ها :
34.همان، ص 59.
35. مقريزي، اغاثه الامه بكشف الغمه، تصحيح جمال الدين الشيال (پور سعيد: المكتبه الثقافه الدينيه، 1420 ق ) ص 11.
36. كتبوقا ترك هاي مخالف چركسي ها بود كه اشرف خليل (689 – 692) از سلاطين مملوكي را به جهت توجه به چركسي ها ترور كرد. و پس از مدتي با نام عادل زين الدين كتبوقا (694-696) به حكومت رسيد. اين تغري بردي، النجوم الزاهره، ج 8، ص 42.
37. مقريزي، پيشين، ص 48.
38. هما، ص 49.
39. همان، ص 50.
40 بقره (2) آيه 261.
41. مقريزي، پيشين، ص 53.
42. مقريزي، المواعظ و الاعتبار، (بي جا، موقع وراق، مكتبه شامله، بي تا) ج 1، ص 103-111.
43. همان، ج 1، ص 103- 111؛ ابن تغري بردي در النجوم الزاهره به نقل از مقريزي به شرح ماجراي اين سال ها و اقدامات ملك ظاهر اشاره كرده است. ر. ك: ابن تغري بردي الجوم الزهره، ج 3، ص 280- 285.
44. ابن تغري بردي، النجوم الزاهره، ج 3، ص 180.
45. همان، ص 111.
46. مقريزي، اغاثه الامه، ص 55.
47. همان، ص 61.
48. اسراء (17) آيه 16؛ مقريزي، همان، ص 64.
49. همان، ص 65-66.
50. سوره رعد (13) آيه 11، مقريزي، همان، ص 90-97.
51. احزاب (33) 62، مقريزي، همان، ص 66.
52. عبدعلي بن جمعه العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، تصحيح رسولي محلاتي، ص 190-193.
53. همان، ص 163.
54. عبدالرحمان بن محمد الن خلدون، ديوان المبتدأ و الخبر في تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوي الشأن الاكبر، تحقيق خليل شحاده (بيروت: دارالفكر، 1408 ق/ 1988 م) ج 1، ص 356.
55. همو، مقدمه ابن خلدون، ترجمعه محمد پروين گنابادي، ص 231.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}