مقايسه انديشه مهدويت شيعه اثني عشري و نظريه پايان تاريخ فوكوياما (2)


 

نويسنده: دكتر حسن حضرتي و نفيسه فلاح پور




 

تكامل تاريخ
 

انديشه مهدويت شيعه اثني عشري
 

در ديدگاه شيعه اثني عشري منظور از تكامل،گام برداشتن در مسير كمال است. (13) نظريه تكامل در نزد شيعه اثني عشري ريشه در قرآن كريم دارد. در اين نظريه اعتقاد بر اين است كه بشر و تاريخ بشري از ابتدا تا انتها در مسير تكامل قرار داشته و خواهد داشت و اين تحت عنوان نبرد دائمي ميان حق و باطل و سرانجام برتري و پيروزي حق بر باطل بيان شده است.
جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً: (14)
ليحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون. (15)
ذالك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه هو البطل وان الله هو العليّ الكبير. (16)
مقوله تكامل يعني انسان براساس اختيار خود به نيازها و خواسته هاي فطري اش (17) از جمله حقيقت جويي و حق گرايي و غيره پاسخ مثبت بدهد و در انواع بهتر شدن ها، پاسخ دادن ها به خواسته هاي فطري، در سير تكامل گام بردارد. به علت اصالت فطرت انساني كه نشئت گرفته از اصالت حق است و به علت عدم اصالت باطل (18) كه همانا هرگونه دور شدن از فطرت الهي انسان است و نيز آنجا كه انسان بر اساس اختيار خود در جهت باروري و ثمررساني نهال مستعد فطرت گام بر مي دارد يا باز براساس اختيار و اراده خود و خطاي تطبيق خواسته فطري و حقيقت مورد جست جو، از حق دور مي شود و به سمت باطل حركت مي كند، مقوله تكامل، معنا و تبيين مي شود. قرآن هنگامي كه از هدايت و حركت به سمت حق سخن مي گويد، آن را مقيد به اذن خود كرده است:
... فهدي الله الذين ءامنو الما اختلفوا فيه من الحق باذنه والله يهدي من يشاؤ الي‌صراط مستقيم...(19)
علامه طباطبائي در شرح اين آيه فرموده است:
معناي آيه چنين است كه اگر خدا دسته‌اي از مومنين را هدايت كرده به اذن خود كرده است، چون او مجبور به هدايت كسي نيست، هركه را بخواهد هدايت مي كند و هر كه را بخواهد نمي كند، چيزي كه هست خودش خواسته كه تنها كساني را هدايت كند و به صراط مستقيم رهنمون، شود كه ايمان داشته باشند. (20)
تكامل و مفهوم آن به معناي برتري و ارزش بالاي يك دوره نسبت به دوره قبل از خود نيست. نظريه تكامل به منزله نبرد دائمي ميان حق و باطل و پيروزي نهايي حق تا همين اندازه و به همين مفهوم در نزد شيعه اثني عشري مطرح و پذيرفته است و هر گونه تفسير از تكامل به منزله پيشرفت علوم بشري، افزايش روز به روز جمعيت جهان و پيچيده شدن ارتباطات و غيره مجال و مبحث ديگري را مي طلبد. (21)

نظريه پايان تاريخ فرانسيس فوكوياما
 

ماترياليسم تاريخي يا ماترياليسم ديالكتيك (22) تاريخي برداشتي اقتصادي از انسان بدون برداشتي انساني از اقتصاد و تاريخ است؛ يعني تاريخ ماهيتي مادي و به تبع وجودي ديالكتيكي دارد. منظور از اينكه تاريخ ماهيت مادي دارد اين است كه اساس همه حركات، جنبش ها، نمودها و تجليات تاريخي هر جامعه، سازمان اقتصادي آن جامعه است؛ به عبارت ديگر، نيروهاي توليدي و روابط توليدي در جامعه است كه بر همه نمودهاي معنوي جامعه مانند اخلاق، فلسفه، مذهب، قانون و فرهنگ شكل مي دهد و جهت مي بخشد و با دگرگون شدن آن، همه اين امور دگرگون مي شوند. (23) در ماترياليسم تاريخي، نگاه به تاريخ و به طور كلي نگاه به انسان سازنده تاريخ، نگاه مادي گرايانه است. در اين ديدگاه، ابعاد ديگر وجود انسان مانند آنچه مخصوصاً در اديان الهي مطرح است، در نظر گرفته نمي شود و امور معنوي مانند فلسفه، هنر و دين همگي تابع بُعد مادي وجود انسان است. در قسمت كرامت انسان درباره نگاه به انسان از ديدگاه فوكوياما، به ديگر ابعاد وجودي انسان نيز مي پردازيم.

1. تكامل
 

قدمت اعتقاد به نظريه تكامل، به دوران باستان باز مي گردد. اكثر فيلسوفان دوران باستان، كل بشر را همانند موجود زنده‌اي مي پنداشتند كه مراحل متوالي كودكي، نوجواني و پختگي را طي مي كند؛(24) يعني بشر همواره از بدتر به بهتر و از پست تر به برتر در حركت بوده است؛ از جمله مي توان به پاسكال ويكو، كنت، كندرسه، هگل و ماركس در اين زمينه اشاره كر. (25) اما گروهي معتقد به تكامل نيستند و معتقدند دوره عمر، شكلي از ولادت، نوزادي، خردسالي و كودكي، نوجواني، جواني، مياسالي، كمال و پختگي، پيري و سالخوردگي و مرگ است كه نه تنها در مورد موجودات زنده صادق است، بلكه در مورد جوامع، تمدن ها، تاريخ و... نيز صدق مي كند. افلاطون براي توجيه انحطاط و سقوط دولت- شهر يونان و امپراتوري ايران، معتقد به اين ديدگاه است. (26) معتقدان به ماترياليسم تاريخي از جمله فوكوياما، هگل و ماركس، تاريخ را داراي جنبه تكامل و پيشرفت مي پندارند و البته منظور ايشان از تكامل تاريخ بشري، اعتقاد به پيشرفت و تكامل در خط مستقيم و بدون انحراف و كجروي و بي وقفه نيست، چرا كه همواره دوره هاي ركود و انحراف و عقبگرد وجود دارد. ايشان به طور كلي معتقدند منحني سير جوامع و حركت تاريخ هر چند فراز و نشيب هاي فراوان و چشم گيري داشته باشد، نهايتاً صعودي و روبه بالاست. (27) سير تكاملي جوامع از نظر هگل و ماركس، به صورت حركت از جوامع قبيله‌اي ساده مبتني بر بردگي و كشاورزي معيشتي به تئوكراسي ها، نظام هاي سلطنتي و اشرافي و فئودالي مختلف و دموكراسي ليبرال نو و سرمايه داري مجهز به موتور تكنولوژي است.(28) ملاك تكامل در نظر معتقدان ماترياليسم تاريخي، بعد مادي انسان است. (29) از اين تكامل تاريخي اصطلاحاً تحت عنوان تكامل ديالكتيك (ابزاري) تاريخ ياد مي شود و فوكوياما با استفاده از اين گونه نگرش تكاملي تاريخ را متكامل مي پندارد. (30)

2. ديالكتيك تاريخي
 

انديشمندان معتقد به ديالكتيك، در اين طرز تلقي از تاريخ، تحولات تكاملي تاريخ را از زاويه انقلاب اضداد به يكديگر توجيه مي كنند و اين امر را نه منحصراً در تاريخ بلکه در ديگر ابعاد طبيعت که تاريخ نيز جزئي از آن است يا حداقل مبناي تاريخ، بعد مادي انسان است، در نظر مي گيرند. فوكوياما هم در طرح نظريه خود به عامل طبيعت و تأثير يكسان آن بر تاريخ جوامع تمسك مي جويد. (31) معتقدان به اين ديدگاه براي بينش ديالكتيك، مباني و اصولي را مطرح مي كنند كه مهم ترين آنها عبارت اند از: اصول حركت، تضاد باني حركت، ارتباط بين اجزا و جدال دروني اشيا كه همواره رو به تزايد است. و نيز همه اين اصول و مباني را هم در ماده و هم در انديشه تعميم مي دهند و با تمسك به اصل تضاد كه بسيار حائز اهميت است و منجر مي شود كه از درون شيء، ضدشيء ناشي شود، عقيده ديالكتيك را مطرح مي كنند. (32) اين عقيده ديالكتيك يا مثلث هگلي، مبني بر دو تبديل و يك تركيب است؛ يعني تبديل اشيا به ضدشان و تبديل ضد به ضد ضد و تركيب در مرحله سوم.(33)
بدين ترتيب، هر مرگي، خلاق است. هر چيزي ضد خودش را در درون خودش دارد، ضد خودش از درون خودش جوانه مي زند و تضاد خلاق منتهي به مرحله كامل تر از خود مي شود و با وجود تضاد خلاق است كه تكامل رخ مي دهد و مجدداً تز و آنتي تز و سنتزي در سطح بالا و بالاتر خواهند بود. (34) براين اساس، تاريخ و تكامل آن، اين گونه مطرح مي شود كه تاريخ يك جريان دائم و يك ارتباط متقابل ميان انسان، طبيعت و اجتماع در يك صف آرائي و جدال دائم ميان گروه هاي در حال رشد انساني و گروه هاي در حال زوال انساني است كه در نهايت امر در يك جريان تند و انقلابي به سود نيروهاي در حال رشد پايان مي يابد و بالأخره يك تكاپوي اضداد است كه همواره حادثه به ضد خودش و او به ضد ضد تبديل مي گردد. (35)

پي نوشت ها :
 

13. مرتضي مطهري، فطرت (تهران: انتشارات صدرا، 1370)، ص 137.
14. اسراء (17) آيه 81.
15. انفال (8) آيه 8.
16. حج (22) آيه 62؛ رعد (13) آيه 17؛ انبياء (21) آيه 18، سبا (34) آيه 49؛ ابراهيم (14) آيه 26-18؛ شوري (42) آيه 24 و... .
17. مرتضي مطهري، فطرت، ص 33- 38.
18انفال (8) آيه 8؛ حج (22) آيه 62.
19. بقره (2) آيه 213.
20. سيدمحمد حسين طباطبايي، الميزان (قم: موسسه نشر اسلامي، 1417 ق) ج 2، ص 111-158؛ همو، الميزان، ترجمه سيد محمد باقي موسوي همداني (قم: دفتر انتشارات اسلامي،1374) ج 2، ص 194.
21. محمد تقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 161- 170؛ اي. اچ كار، پيشين، ص 153-188.
22. در قسمت ديالكتيك مطرح مي كنيم.
23. ريمون آرون، پيشين، ص 65، ولفكانك لئونارد، پيشين، ص 5.
24. محمد تقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 161.
25. سيدني پولارد، پيشين، ص 23.
26. محمد تقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 164.
27. همان.
28. فرانسيس فوكوياما، پيشين.
29. مرتضي مطهري، فلسفه تاريخ 1، ص 201-210.
30. فرانسيس فوكوياما، پيشين.
31. همان.
32. مرتضي مطهري، فلسفه تاريخ، ج 1، ص 201- 210.
33. همو، قيام و انقلاب مهدي(ع)، ص 45.
34. همو، فلسفه تاريخ، ج 2، ص 39.
35. همو، قيام و انقلاب امام مهدي (عج)، ص 20-23؛ محمد تقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 154- 155؛ ژان هيپوليت، پيشين.
 

منبع:تاريخ اسلام- ش 38