ارتباطات ميان فرهنگی در دهههای نخستين اسلامی
ارتباطات ميان فرهنگی در دهههای نخستين اسلامی
سزاست اين تجربه از جنبههاي مختلف به بررسي گذاشته شود . در اين مقاله، وجه غالب ارتباطي در عصر فتوحات و چندين دهه پس از آن مورد بررسي قرار گرفته است . ارتباطات غير كلامي غير عمدي بوده كه اعراب مسلمان در آن نقش فرستندة پيام را عهدهدار بودهاند و سپس ارتباط كلامي آن هم در حيطة آداب و آيينهاي ديني و اين نوع ارتباط نخست در حيطة روابط شخصي ، سپس در قلمرو مسائل آموزشي و آنگاه در صحنة سياسي و اجتماعي بوجود آمده است. به همين دليل زبان عربي تنها در ربع آخر قرن اول به عنوان زبان رسمي اعلام شد . همچنين اين ارتباطات غيركلامي در درجة اول داراي كاركرد جايگزيني ارتباطات كلامي و سپس داراي كاركرد تكرار و تكميل ارتباطات كلامي بوده است .
وقتي پيامبر پس از تحمل سيزده سال سختيهاي بسيار در مكه در سال اول هجري برابر با 622 ميلادي راهي، دين و يثرب شهري در حدود 500 كيلومتري شمال مكه شد و توانست به كمك مردم آن شهر حكومت جديدي را پايهگذاري نمايد[2]بلافاصله به فكر گسترش مرزهاي جغرافياي دولت كوچك خود پرداخت و ظرف مدت پنج سال در حالي كه اصليترين دشمن خود يعني قريش مكه را پيش روي داشت ، با بسياري از قبائل اطراف مدينه پيمان دوستي بست . اين اقدام ميتوانست نشانهاي از اين باشد كه اين دين قرار نيست در محدودهاي كوچك متوقف بماند . آنچه از سنت و سيرة پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در منابع تاريخي نقل شده است ، نيز نشانههايي آشكار از نگاه جهاني آن حضرت دارد . به عنوان نمونه ميتوان به چند حادثه اشاره كرد : پيامبر پس از صلح حديبيه ( 6هـ . / 626م. ) كه نقطه پاياني بحرانهاي داخلي حكومت نوپاي مدينه بود ـ گرچه به صورت موقت ـ بيدرنگ با ارسال نامه به سران قدرتهاي بزرگ جهاني آن روزگار ، محدود نبودن دين اسلام به داخل مرزهاي شبهجزيرة عربستان را نشان داد . همچنين آن حضرت پس از گسترش قلمرو جغرافيايي حكومت مدينه و استقرار اقتدار مدينه بر سراسر شبهجزيرة عربستان با اعزام سپاه به مرزهاي روم در سرية موته[3] و غزوة تبوك[4]جهتگيري دين اسلام را براي گسترش آفاق مخاطبان خود رقم زد و بدينسان بذر فتوحات در دورههاي پس از رحلت شريفش را افشاند .
اين اقدام پيامبر با مفاد آيات زيادي از قرآن كريم همخواني دارد . آن دسته از آيات كه به صراحت يا به صورت غيرمستقيم از جهاني بودن رسالت پيامبر و محدود نبودن آن به مصر و عصر مشخصي سخن گفتهاست و نگاه جهاني دين را حكايت كرده است . به عنوان نمونه به اين آيات ميتوان اشاره كرد :
ـ قل يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعا الذي له ملك السموات و الارض [5]
بگو اي مردمان ، من فرستادة خدا به سوي همة شما هستم ، خدايي كه پادشاهي آسمان و زمين از اوست .
ـ و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين [6]
و ما ترا نفرستاديم ، مگر رحمتي براي همة جهانيان
ـ تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا [7]
كسي كه فرقان را بر بندهاش فروفرستاد تا بيم دهندة همة جهانيان باشد .
ـ و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيرا و نذيرا و لكن اكثر الناس لايعلمون [8]
و ما ترا نفرستاديم مگر بشارت دهنده و بيم دهندة همة مردم [9] ولي بسياري از مردم نميدانند .
همچنين تمامي مواردي كه آيات قرآن با خطاب عام يا ايها الناس ( اي همة مردم ) آغاز ميشود ميتواند شاهدي بر جهاني بودن پيام قرآن باشد [10]افزون بر اين همه ،برپاية اعتقادات مسلمانان حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم خاتم انبياست [11] و لازمة اعتقاد به خاتميت دين اسلام نيز اعتقاد به جهاني بودن اين دين است ، زيرا اگر قرار باشد از اين پس هيچ پيامبري مبعوث نشود ، دين اسلام بايد قابليت پاسخگويي به نيازهاي همة انسانها را در همة زمانها و همة مكانها داشته باشد ، يعني بايد دين اسلام هم از نظر زماني و هم از نظر مكاني فراگستر و جهاني باشد تا نياز هميشگي بشر به هدايت آسماني را برآورده سازد . [12]
با توجه به آنچه گذشت ، به روشني ميتوان دريافت كه دين در هيچ جنبهاي بومي ، محلي و موقت نيست بلكه سمت و سوي جهاني دارد . بر پاية چنين اعتقادي مسلمانان كه در عهد حيات پيامبر تا مرزهاي ايران و روم پيش رفته بودند ، بعد از مرگ پيامبر اين مسير را ادامه دادند و بر خلاف عموم مورخان كه فتوحات را از ابتكارات خليفه اول و دوم ميدانند ، فتوحات ادامه روند طبيعي حركتي بود كه پيامبر خود آغاز كرده بود .
نشانهها و دلائل جهاني بودن دين اسلام :
2- اعتقاد به خاتميت
3- تجربة تاريخي: حركت اعراب مسلمان به سمت ايران و روم ( فتوحات )
انگيزة پيامبر و مسلمانان اوليه از اين فتوحات كشورگشايي نبود . بلكه انجام يك وظيفة ديني به نام جهاد بود كه هدف فراهم آوردن امكان دسترسي همة بشريت به پيام آسماني و نجاتبخش دين خاتم را تعقيب ميكرد . اين موضوع به صراحت در احكام خليفة اول براي فرماندهان مسلمان بيان شده است .[13] جهاد تنها يك اقدام نظامي و جنگي نيست ، بلكه تلاشي است براي ايجاد فضايي مناسب كه در آن پيام اسلام به همه برسد كه براي دستيابي به اين هدف مسلمانان آمادگي هر نوع فداكاري و نثار جان و مال خود را دارند و شهيد كسي است كه جان خود را در مسير جهاد اهداء ميكند . بنابراين براي تحليل فتوحات اوليه بيش از آن كه ما نيازمند يك تحليل نظامي باشيم ، نيازمند يك ديدگاه و چارچوب نظري در بارة ارتباطات ميانفرهنگي[14] هستيم .
در اين زمينه كتاب توماس آرنولد با عنوان “ The Preaching of Islam: A History of the Propagation of The Muslim Faith “ ميتواند بخوبي ما را كمك كند . [15] همچنين تحليلي دقيق در اين زمينه را ميتوان در كتاب ابوالفضل عزتي با نام “ An introduction to the history of The Spread of Islam “ يافت . [16]
اعراب مسلمان به حكم مجموعه شرايط تاريخي و اقليمي خود ، براي انجام وظيفة ديني جهاد و پراكندن پيام اسلام به ديگر سرزمينها به عنوان يك ارتباط ميانفرهنگي با موانع جدي ارتباطي روبرو بودند .[17]
مهمترين اين موانع را ميتوان در چهار دسته به شرح زير بيان كرد :
الف ـ پائين بودن سطح فرهنگي و تمدني ـ سطح تمدني اعراب پيش از گرويدن به دين اسلام در مقايسه با سطح تمدن كشورهايي چون ايران و روم سطحي نازل بود . مورخان بر اين باورند كه با وجود مرابطاتي كه اين اعراب با سرزمينهاي ايران و روم از طريق تجارت داشتند ، آشنائي آنها با يافتهها و دستاوردهاي تمدني آنها و بهرهمندي از آن بسيار نبود [18]. حتي اگر بپذيريم كه تشكيل نهادي مردمي و دمكراتيك به نام دارالندوه [19]از روميها اقتباس شده بود .
نظام قبيلگي ، بتپرستي ، فساد ، فحشاء ، خوردن غذاهاي آلوده ، دروغگويي ، ظلم ، بدرفتاري با زنان از جمله نشانههاي سطح نازل فرهنگي و تمدني اعراب بود . اعراب پيش از اسلام هيچ دستاورد تمدني جز شعر آن هم با محتواي نازل نداشتند . امير المؤمنين علي عليه السلام در يكي از سخنان خود اين مردم را چنين وصف كرده است :
” ان الله بعث محمدا نذيرا للعالمين و امينا علي التنزيل و انتم معشر العرب علي شر دين و في شر دار منيخون بين حجاره خشن و حيات صم تشربون الكدر و تأكلون الجشب و تسفكون دماءكم و تقطعوا ارحامكم و الاصنام فيكم منصوبه و الآثام بكم معصوبه ” [20]
” همانا خداوند محمد را هشداردهندهاي براي عالميان و امانتدار وحي برانگيخت در حالي كه شما عربها بر بدترين دين بوديد و در بدترين منزلگاهها بين سنگهاي سخت و مارهاي گنگ ميزيستيد ، آب آلوده مينوشيديد و غذاي ناگوار ميخورديد و خون خويشان خود ميريختيد و پيوندهاي خويشاوندي ميگسستيد و بتها در ميان شما برافراشته بود وگناهان شما را به خود بسته بود . ”
همچنين وقتي مسلمانان به حبشه هجرت كردند جعفر بن ابيطالب نزد نجاشي پادشاه حبشه چنين گفت :
” ايها الملك كنا قوما اهل جاهليه نعبد الاصنام و نأكل الميته نأتي الفواحش و نقطع الارحام ، نسيء الجوار و يأكل القوي منا الضعيف فكنا علي ذلك حتي بعث الله الينا رسولا منا ” [21]
” پادشاها ، ما مردمان اهل جاهليت بوديم ، بت ميپرستيديم ، مردار ميخورديم ، كارهاي ناپسند انجام ميداديم ، پيوندهاي خويشاوندي ميگسستيم ، به همسايگان بدي ميكرديم و توانمندان ما ( حق ) ضعيفان را ميخوردند ، اينچنين بوديم تا اين كه خداوند پيامبري را از ميان خودمان به سوي ما برانگيخت ”
ب ـ احساس خودكمتربيني فرهنگي ـ قرائني بسيار حكايت از اين ميكند كه اعراب پيش از گرويدن به اسلام نوعي احساس خودكمتربيني فرهنگي نيز نسبت به سرزمينهاي متمدن آن روزگار به ويژه نسبت به ايرانيها داشتند . اعراب همواره به جنبههاي فرهنگي ايرانيان و روميها به ديدة اعتنا مينگريستند و مشابهسازي زندگي خود با آنها را يك ارزش ميشمردند و به گونهاي نگاهي الگويي به آنها داشتند و ميكوشيدند خود را از نظر روش زندگي فردي و اجتماعي و فرهنگي به گونة آنها درآورند . اين احساس و واقعيت سبب شد كه در عصر فتوحات ، خليفة دوم از هراس تغيير هنجارهاي اجتماعي و فرهنگي جامعة نوپاي مدينه مانع حضور غير عربها در شهر مدينه شود و نيز از استقرار ياران پيامبر در سرزمينهاي تازه فتح شده ممانعت به عمل آورد .[22] با وجود اين سياست عمر بن خطاب ، پارهاي ايرانيان در مدينه ساكن شدند و به دنبال آن تحولاتي فرهنگي در مدينه اتفاق افتاد . نمونههايي جالب از اين هنجارشكنيهاي ناشي از ارتباطات ميانفرهنگي در عصر خليفة سوم گزارش شده است .[23]اين احساس تا حدود دو قرن با اعراب همراه بود تا آنجا كه دستگاه خلافت عباسي در تقليد از آيين حكومتداري ايرانيان تا آنجا پيش رفت كه مستشرقان يكي از منابع بررسي حكومت ساسانيان ـ آخرين حكومت ايراني پيش از اسلام ـ را بررسي دستگاه خلافت عباسي شمردهاند . در سدة نخستين خلافت عباسي ، خلفاي عباسي آموزش فرهنگ و آداب ديگر تمدنها به ويژه ايراني را از معلمان فرزندان خود ميخواستند .
ج ـ ناهمزباني ـ داشتن زبان مشترك يكي از عوامل مهم تسهيل و تسريع ارتباطات ميانفرهنگي است و و فقدان آن نيز از موانع بسيار جدي ارتباطي به شمار ميرود . [24]مشكل ديگري كه اعراب مسلمان براي ايجاد ارتباط فرهنگي با ديگر اقوام داشتند ، تكلم به زبان عربي بود . اعراب به زباني كه زبان عربي ناميده ميشود تكلم ميكردند و حتي اگر افرادي معدود با زبان فارسي آشنا بودند ـ مانند نضر بن حارث ـ زبان رايج محاوره بين اكثريت اعراب همان زبان عربي بود و آنها با زبان ايرانيها و روميها آشنائي نداشتند . يعني صرفنظر از چند استثناء و صرفنظر از محدودهاي كوچك اين اعراب مشكلي جدي در ايجاد ارتباط با ديگران داشتند . تعبير زبان عجمي كه در قرآن نيز به آن اشاره شده به معناي زبان غيرفصيح و غيرقابل فهم است كه بر هر زبان غيرعربي اطلاق ميشده است . [25]اين اصطلاح نشان ميدهد كه اعراب در آن روزگار هر زبان غيرعربي را غيرقابل درك و فهم نيز ميدانستند . مسلمانان در عصر فتوحات ، حتي براي ارتباطات اولية خود از مترجم استفاده ميكردند.[26] تغيير تلفظ نام شهرهاي ايران و عجز اعراب مسلمان از تلفظ درست نام آنها كه نشانههاي تا اين زمان نيز باقي است از جلوههاي اين ناهمزباني است . ديوانهاي خراج و ماليات نيز تا نيمة دوم قرن اول هجري همچنان به زبان فارسي بود و در عهد عبدالملك بن مروان به زبان عربي ترجمه شد . [27]
د ـ دشواري درك و انتقال پيام يك دين جديد ـ دشواري ارتباطي چهارم فراروي مسلمانان دشواريهاي طبيعي ناشي از درك و انتقال يك دين جديد بود . دين اسلام كه بر اعراب نازل شد گرچه به زبان عربي بود ؛ اما ساختار ، محتوا و پيام ، و نمادها و قالبهاي خاص خود را همراه داشت . مدت زماني گذشت كه اعراب با اين نمادها ،قالبها و پيام جديد مأنوس شدند . مفسران و صاحبنظران معتقدند كه يكي از عوامل و شايد مهمترين عامل نزول تدريجي قرآن طي بيست و سه سال زمينهسازي براي انس تدريجي مردم با محتواي اين دين آسماني بوده است . به اين ترتيب اعرابي كه خود طي بيست و سه سال طول كشيده بود كه با پيام آسماني اسلام انس بگيرند ، حال وظيفه داشتند اين پيام را به ديگر سرزمينها نيز برسانند و طبيعي مينمود در اين راه مشكلاتي داشته باشند .
اين عوامل موانعي جدي در مسير ارتباط ميانفرهنگي مسلمانان با ساكنان ديگر سرزمينها پديد آورد .
موانع ارتباط ميان فرهنگي مسلمانان :
احساس خودكمتر بيني فرهنگي
اختلاف زباني
دشواري درك و انتقال پيام يك دين جديد
نمودار شمارة 1 ـ موانع ارتباطات ميانفرهنگي در مراحل اولية فتوحات
مدل فوق وضعيت اين پيامرسانان را در آغاز انتقال پيام روشن ميسازد . يعني اگر حالت مطلوب انتقال پيام از سوي فرستنده ( اعراب مسلمان ) به دريافت كنندگان پيام ( كه در اينجا تنها مخاطبان ساكن در سرزمينهاي تازه فتح شده مورد نظر ماست ) عدد يك باشد با توجه به موانع ارتباطي فوق به ويژه مانع ناهمزباني انتظار ميرفت پيام انتقال يافته به صفر نزديك باشد .
0 =—
اما چند دهة بعد با وجود اين موانع جدي ارتباطي شاهد يك ارتباط كامل ميانفرهنگي ميان مسلمانان و ساكنان سرزمينهاي تازه فتح شده هستيم . در اواخر قرن اول هجري ، بخش عمده ايران و روم به اسلام گرويده بودند و با دل و جان ( به ويژه ايرانيان ) به انديشهها و رفتارهاي ديني پايبندي نشان ميدادند و براي نشر اسلام ميكوشيدند و زبان عربي زبان رسمي اداري و علمي قلمروي گسترده حكومت اسلامي شده بود .
به استناد واقعيات غيرقابل انكار تاريخي ، به رغم همة مشكلات و موانع ارتباطي ، ارتباط بسيار كارآمدي بين حاملان وحي و مخاطبان غير عرب آنها پديد آمد كه راه انتقال فرهنگ و آموزههاي جديد ديني را هموار كرد .
در مدل زير ميتوان تصويري از ميزان موفقيت مسلمانان در ايجاد چنين ارتباطي را برداشت كرد :
نمودار شمارة 2 – وضعيت ارتباطات ميانفرهنگي چند دهه پس از فتوحات
يعني بعد از چند دهه ميزان پيام دريافت شده نسبت به پيام ارسالي نزديك به عدد يك بوده است :
اكنون پرسش اينجاست كه اعراب مسلمان از كدام ابزارها ، روشها و نمادهاي ارتباطي بهره جستند تا بدين كاميابي دست يافتند ؟
براي پاسخ به اين پرسش ميتوان از نظريههاي مختلفي استفاده كرد . يكي از نظريههاي موجود در اين زمينه ، تقسيمبندي ارتباطات به دو گونة ارتباطات كلامي و غيركلامي[28] است . هر كدام از اين دو نوع ارتباط را ميتوان به دو دستة ارتباطات عمدي و غير عمدي ، آگاهانه و ناخودآگاه تقسيم كرد .
وقتي به نخستين صحنههاي فتوحات مينگريم درمييابيم كه نخستين گونة انتقال پيام در اين دوره ارتباطات غير كلامي بوده است . رفتار مسلمانان و آوازة آنها از نظر سادهزيستي و شجاعت جذب كنندة ايرانيها و روميها به سمت آنها بود و مسلمانان در شرايطي كه هنوز خود را براي انتقال پيام دين به ويژه در ميان تودهها آماده نساخته بودند به صورت ناخودآگاه و غير عمدي به انتقال پيام دين پرداختند و سپس در مرحلة بعد به ايجاد ارتباط كلامي پرداختند .
اينك به ذكر چند نمونه ميپردازيم [29] :
وقتي مسلمانان به جهاد فتح شام مشغول بودند و دمشق را در محاصره داشتند هر چه مييافتند در اختيار فرماندهان و متوليان تقسيم غنائم قرار ميدادند تا بعدها طبق ضوابط فقه اسلامي بين آنها تقسيم شود . اين مسلمانان گاه غنائمي كمارزش مانند بقچهاي پشم يا كرك با خود ميآوردند . وقتي اين خبر به بطريق دمشق رسيد از امانتداري و عدل و خوشرفتاري مسلمانان حيرتزده شد و خطاب به ديگر بطارقة روم گفت آيا امانتداري و پاكدامني آنان را نميبينيد آنها حتي در اشياي كمبهاء نيز ميخواهند سهم ديگران را پرداخت نمايند و آنچه را كه حق آنها نيست از آن خود نسازند . ديگر بطارقه رو به او كردند و گفتند : آري آنان عابدان و راهبان شب و روزهداران روز هستند ، اگر حتي فرمانده آنها سرقت كند دستان او را قطع ميكنند و اگر يكي از آنان زنا كند او را سنگسار ميكنند . بطريق بزرگ گفت : آري اين نكات را من نيز شنيدهام ، و سوگند به خدا درون زمين براي من بهتر از روي آن است زيرا من دريافتهام كه ياراي مقابله با آنان را ندارم و در جنگ با آنها خيري براي من نيست و اگر ترس از پادشاه نبود همانا از آنها درخواست صلح ميكردم و به دين آنها وارد ميشدم.[30]
و وقتي در يكي از نبردها روميها نمايندهاي به سوي فرماندة مسلمانان يعني ابوعبيده فرستادند ، وي وقتي وارد سپاه مسلمانان شد به چهرههاي مسلمانان مينگريست ولي ابوعبيده را در ميان آنها نيافت ، زيرا فردي كه لباس اميران بر تن كرده باشد و يا در مكان مخصوصي نشسته باشد يا هيأت و هيبت خاصي داشته باشد نديد ، مدتي متحير ماند سپس از اعراب پرسيد فرماندة شما كيست ؟ و باو پاسخ دادند آن كسي كه مقابل تو نشسته است . وي بعد از اطمينان از اينكه او همان فرمانده است با حيرت پرسيد : چرا اينگونه بر زمين نشستهاي و ابوعبيده جواب داد براي تواضع نسبت به پروردگار .[31]
و وقتي شهر حمص [32]از دست روميها بيرون رفت بطارقه آنجا در انطاكيه با قيصر روم ملاقات كردند . قيصر كه از سقوط حمص سخت اندوهگين بود از آنها پرسيد آيا مگر نه اينكه آنها نيز مانند شما بشر هستند پاسخ دادند :چرا . پرسيد تعداد شما بيشتر بود يا آنها ؟ پاسخ دادند : تعداد ما چندين برابر آنها بود . قيصر پرسيد پس چرا از مقابل آنها گريختيد . بطارقه ساكت شدند و هيچ نگفتند. پيرمردي بر خاست و چنين گفت : اين عربها مردمان صالح هستند و ما مردماني فاسد ، ما دروغ ميگوييم و آنها دروغ نميگويند ... آنها روزها روزه ميدارند و شبها به نماز برميخيزند ، به عهد خويش وفادارند و امر به معروف و نهي از منكر ميكنند و ما پادشاها به مردم ستم ميكنيم و پيمان ميشكنيم و شراب مينوشيم و مرتكب حرام ميشويم و گناه ميكنيم و در زمين فساد ميورزيم و به آنچه ناخشنودي خدا در آن است امر ميكنيم و از آنچه خشنودي خدا در آن است نهي ميكنيم . [33] و در جايي ديگر فرماندة روميها از نهراسيدن اعراب از مرگ سخن گفته است . [34]
و در صحنهاي ديگر وقتي نمايندة روميها به نزد مسلمانان آمد و هنگام نماز مغرب فرا رسيد با اينكه فرماندة مسلمانان از او خواسته بود به نزد سپاهيان خود بازگردد وي نزد مسلمانان باقي ماند و به آنها مينگريست كه چگونه نماز ميگذارند و دعا ميخوانند و استغفار ميكنند و به درگاه خدا استغاثه ميكنند و از رفتار مسلمانان حيرت زده شد وي سپس پرسشهايي در بارة دين اسلام كرد و تحت تأثير عبادت مسلمانان خود نيز مسلمان شد .[35]همچنين هنگامي كه خالد بن وليد [36]به معرفي دين خود براي روميان پرداخت گفت كه سپاس خدايي را كه امير ما را فردي چون خود ما قرار داد و اگر گمان برد كه براستي مالك و پادشاه ماست هر آينه او را عزل خواهيم كرد و ما گمان نميبريم كه او بر ما برتري دارد مگر اين كه در تقوي و كارهاي نيك بر ما برتري داشته باشد و سپاس خدايي را كه ما را به امر به معروف و نهي از منكر و اعتراف به گناه و استغفار از خدا و عبادت او و پرهيز از شرك واداشت و فرمانده روميان از اين سخنان در تعجب شد . [37]همچنين وقتي هرمزان فرماندة ايراني را به مدينه آوردند وي از سادگي عمر سخت شگفت شد [38] و همو وقتي گنجينة به غنيمت رفتة خود را سالم به نزد وي در مدينه آوردند به پاكدامني فردي كه آن را يافته بود اعتراف كرد .[39] وقتي مسلمانان شوشتر را در جنوب ايران محاصره كرده بودند ، برخي از مردم اين شهر تحت تأثير آنچه از خلق وخوي مسلمانان شنيده بودند شهر را ترك كردند و با گرويدن به اسلام ابوموسي اشعري ـ فرماندة مسلمانان را در تسخير شهر مدد رساندند .[40]
در تمام اين نمونهها ما به اين نتيجه ميرسيم كه ارتباطات غيركلامي مانند تقوي و پاكدامني مسلمانان ، خوشرفتاري آنها ، عبادت خالصانة خداي يگانه ، و مانند آن بسيار مؤثرتر از ارتباط كلامي براي تبليغ اسلام بوده است . يعني مسلمانان پيش از آن كه بتوانند از ارتباطات كلامي بهره گيرند ، در انتقال آموزههاي وحي كاميابيهايي داشتهاند .
جمعبندي و نتيجهگيري
و اكنون اين موضوع بايد مورد بررسي قرار گيرد كه اين توان ارتباطي كه حتي مشكل ناهمزباني را نيز حل كرد از كجا به دست آمده بود ؟ چنين به نظر ميرسد كه دين اسلام با توصيههايي مبني بر همراهي هميشگي ايمان با عمل صالح و انديشه با رفتار اين قابليت را ايجاد كرده بود . در قرآن در بسياري موارد ايمان وعمل صالح در كنار يكديگر مورد تأكيد قرار گرفته است و از ايمان آورندگان خواسته شده كه اعتقاد و باور خود را با عمل صالح همراه سازند . و به آنها كه به اين توصيهها عمل كنند وعده داده است كه در بهشتي خواهند بود كه نهرها در آن جاري است و از ميوههاي آن بهرهمندند...[42]و پاداش آنها با خداست و نه خوفي بر آنهاست و نه از چيزي اندوهگينند[43]و از حيات طيبه برخوردارند [44] و در بهشت جاودانه خواهند بود و همسراني پاك خواهند داشت و در سايهاي پر داخل خواهند شد[45] و برخوردار از مغفرت و اجر بزرگ خواهند بود[46] و خداوند آنان را به واسطة ايمانشان هدايت خواهد كرد[47] و از خطاهاي آنها چشمپوشي خواهد شد و بهتر از اعمال نيكشان پاداش دريافت خواهند كرد [48].
افزون بر اين ، با بررسي تاريخ دهههاي نخستين اسلامي چنين ميتوان برداشت كرد كه كاركردهاي ارتباطات غيركلامي در درجة اول جايگزيني ارتباطات كلامي و سپس تكرار و تكميل ارتباطات كلامي بوده است .
نمودار شمارة 3 ـ حيطههاي ارتباطات ميانفرهنگي در دهههاي نخستين اسلامي
بر اساس آنچه گذشت ، ميتوان نتيجه گرفت كه آموزههاي ديني ( در بررسي موردي ما دين اسلام ) ميتواند ظرفيت بسيار بالايي براي ارتباطات ميان فرهنگي فراهم آورد و اين قابليت با تكيه بر يك تجربة موفق تاريخي امروزه نيز كه جهان نيازمند الگويي براي ارتباطات ميان فرهنگي است ميتواند مورد استفاده قرار گيرد . در اين الگو ، دين از طريق آن دسته از آموزههاي خود كه در مرحلة نخست بر ارتباطات غيركلامي تكيه ميكند ابزاري جهاني را براي ارتباطات ميانفرهنگي پديد ميآورد .
اين سخن كه آنچه در دهههاي نخستين اسلامي گذشت عملاً يك حركت يكسويه بود كه طي آن فرهنگ اسلامي در سرزمينهاي تازه فتح شده گسترش يافت و اساساً با تعريف ارتباطات ميانفرهنگي تطابق ندارد[49] سخني پذيرفتني نيست، زيرا در يك سوي ارتباطات ميانفرهنگي مقطع تاريخي مورد بررسي ما در اين مقاله، اعراب مسلمان با دو فرهنگ متفاوت عربي و آموزههاي وحياني قرار داشتند و در سوي ديگر غيرعربها با فرهنگهاي قومي خود. و اين دو در يك روند دوسويه با يكديگر دادوستد فرهنگي داشتند. اعراب مسلمان در ارتباطات خود فرهنگ و انديشة اسلامي را به سرزمينهاي تازه فتح شده منتقل ساختند و خود نيز از فرهنگ و آداب اين سرزمينها تأثير عميق پذيرفتند. اعراب در مقام فرستنده پيام، آموزههاي وحياني را كه خود موجد آن نبودند، (بلكه پيامبري از ميان آنها، آن را از خداوند و به زبان عربي دريافت كرده بود) به مخاطبان غيرعرب منتقل ساختند و خود نيز از فرهنگ و آداب بومي آنها تا آن حد تأثير پذيرفتند كه همانگونه كه پيش از اين نيز اشاره شد، آداب و تشريفات دستگاه خلافت عربي عباسيان به دليل الگوبرداري از ايرانيان يكي از منابع بررسي و شناخت حكومت ساسانيان به شمار ميآيد. پس اينگونه نيست كه در سدههاي نخستين اسلامي در يك جريان يكسويه تنها فرهنگ اسلامي در سرزمينهاي تازه فتح شده گسترش يافته باشد، بلكه گسترش دهندگان فرهنگ و پيام اسلام خود نيز از فرهنگ سرزمينهاي تازه فتح شده عميقاً تأثير پذيرفتند، ولي طبعاً شالودة آموزههاي وحياني به دليل فرابشري بودن از اين تأثيرپذيري بدور بود.
پي نوشت ها :
[1] - متن انگليسي اين مقاله در بخش تاريخ بيست و سومين كنفرانس انجمن بينالمللي تحقيق در ارتباطات و رسانهها ( IAMCR ) در روز 31 تير ماه 1381 برابر با 22 جولاي 2002م. در بارسلون اسپانيا ارائه شده است واينك متن فارسي آن با توجه به تفاوت مخاطبان ، با تغييراتي اندك ارائه ميشود . تفاوت عمدة متن انگليسي با متن فارسي در دو چيز است : نخست توضيح پيرامون اصطلاحاتي كه براي خوانندة فارسي زبان دشواري ندارد ، مانند سريه ، غزوه ، و... و دوم تلاش براي اين كه ارجاعات و استنادات حتي در مسائل تاريخ اسلام ، حتيالمقدور به منابع انگليسي باشد .
[2] - اين شهر پس از آن مدينه النبي ناميده شد و در دورههاي بعد به اختصار به اين شهر مدينه گفته شد . مدينه امروزه يكي از شهرهاي بسيار مهم عربستان است .
[3] - شهري در دشتهاي حاصلخيز شرق اردن كه به دليل همين غزوه شهرت يافت.
[4] - شهري در شمال غربي عربستان كه اكنون مركز يكي از امارتهاي عربستان است .
[5] - اعراف / 158
[6] - انبياء / 107
[7] - فرقان / 1
[8] - سبا / 28
[9] - پارهاي از مفسران كافه را به معناي مانع و بازدارندة ( از گناهان ) دانستهاند .
استاديار دانشكده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع)
[10] - مانند : بقره / 21 ؛ بقره / 168 ؛ نساء / 1 ؛ نساء / 170 ؛ نساء / 174 ؛ اعراف / 158 ؛ يونس / 23 ؛يونس / 57 ؛ يونس / 104 ؛ يونس / 108 و ...
[11] - احزاب / 40
[12]-Nasr, chapter 1 , “ Islam, the last Religion and the primordial Religion- its Universal and Particular Traits”
[13] - ابن اعثم ، ج1 ، ص 81 و 82 و 175
[14] - در اينجا نگارنده در صدد تبيين مفهوم ارتباطات ميانفرهنگي نيستم ، درصورت نياز ، ر.ك. Prosser , pp 335 – 350; Wiseman ( 1955 )part 2 ; و همچنين : Asante , part 1 and 2
[15] - اين كتاب دوبار با عنوانهاي ” تاريخ گسترش اسلام“ و ” علل گسترش اسلام ” به ترتيب از سوي آقايان ابوالفضل عزتي و حبيبالله آشوري به زبان فارسي ترجمه شده است .
[16] - كتابي فارسي نيز از همين نويسنده با نام “ مقدمهاي بر تاريخ و علل و فلسفة نشر اسلام ” در دست است كه ظاهراً ترجمة همان متن انگليسي است .
[17] - براي بحثي پيرامون موانع كلي ارتباطات مؤثر ميانفرهنگي ر.ك. Jandt,p.49
[18] - در اين باره از جمله ميتوان به مقالة عرب در دائره المعارف اسلامي رجوع كرد .
[19] - گونهاي از شوراي شهر كه از سران تيرههاي قبيلة قريش براي مشورت پيرامون مهم تشكيل ميشد ، ر.ك. Encyclopedia of Islam , new edition , V 2, p 128
[20] نهج البلاغه ، خطبة 26
[21] - ابن هشام ، ج 1 ، ص 359
[22] - طبري ، ج 3، ص 426
[23] - همو ،ج 3، ص 427 ـ 429
[24] -Jandt,pp 109 - 130 , “ Language as a Barrier “
[25] - به عنوان نمونه فصلت / 44و نحل / 103
[26] استفاده از مترجم آشنا به زبان عربي و رومي ابن اعثم ، ج 1 ، صص 143 ـ 146 و استفاده از مترجم آشنا به زبان عربي و فارسي ، همو ،ص 157
[27] - بلاذري ، صص 108 ـ 110
[28] براي تعريفي از ارتباطات غيركلامي با رهيافت فرهنگي ، ر.ك. Somovar, chapter 6; Jandt, pp 73 - 90
[29] - گزارشهاي مربوط به فتوحات را در منابع متعددي ميتوان يافت ، با اين همه به دليل گرايش علمي مخاطبان اين مقاله كه اغلب دانشپژوهان حوزة فرهنگ و ارتباطات هستند و شايد ظرافتها و ژرفكاويهاي تاريخي براي آنها جاذبهاي نداشته باشد ، تنها به يك منبع ارجاع داده شده است . مرجع برگزيده ما در اكثر ارجاعات ، كتاب الفتوح نوشتة ابن اعثم كوفي ( قرن 4هـ ./ 10م.) است كه يكي از معتبرترين و پرآوازهترين منابع در اين موضوع است.
[30] ابن اعثم ، ج 1 ، صص 119 ـ 120
[31] ابن اعثم ، ج 1 ، ص 147
[32] -شهري در سوريه
[33] ابن اعثم ، ج 1 ، ص 173
[34] همو ، ج 1 ، ص 184
[35] -همو ، ج 1 ، ص 186
[36] براي سرگذشتنامة مختصراو ر.ك. Encyclopedia of Islam, V 4, p 928
[37] همو ، ج 1 ، ص 189
[38] همو ، ج1 ، ص 281
[39] -ابن اعثم ،ج 1 ، ص 283
[40] -بلاذري ، ص 239
[41] -بلاذري ، صص 108 ـ 110
[42] -بقره / 25
[43] -بقره / 62
[44] نحل / 97
[45] نساء / 57
[46] مائده / 9
[47] -يونس / 9
[48] -عنكبوت / 7
[49] اين پرسش پس از ارائة مقاله از سوي يكي از حاضران در نشست مطرح و به همان صورت كه در متن آمده، پاسخ داده شد.
* ابن اعثم كوفي ، ابو محمد احمد ( حدود 314 ق. ) ، الفتوح ، 8 ج ، بيروت : دار الكتب العلميه ، 1406 ق. / 1986م.
* البلاذري ، احمد بن يحيي . فتوح البلدان ، ( بخش مربوط به ايران ) .ترجمه : آذرتاش آذرنوش . تهران : بنياد فرهنگ ايران ، 1346ش.
Jandt, Fred E.( 1995 ) , Intercultural Communication : An Introduction, Sage *.
* آرنولد ،توماس واكر ، تاريخ گسترش اسلام ، ترجمه : ابوالفضل عزتي ، تهران :دانشگاه تهران ، 1358ش.
* عزتي ، ابوالفضل ، مقدمهاي بر تاريخ و علل و فلسفة نشر اسلام ، تهران : انجمن علمي ـ مذهبي دانشگاه آذر آبادگان ، 1354ش.
Nasr , Seyyed Hussein(1972 ), Ideals and Realities of Islam, Beacon Press, Boston *.
* آرنولد ، تامس واكر ، علل گسترش اسلام ، ترجمه : حبيبالله آشوري ، تهران : سلمان ، ( 1357؟)
Asante, Molefi Kete; Newmark, Eileen, Blake, Cecil A. (Editors), (1979) ,.Handbook of Intercultural Communication, Sage* Publications.>
The Encyclopedia of Islam, New Edition, Brill, Leiden, 1986 – 2000 *
* شريف رضي ، نهج البلاغه ، ترجمه : سيدجعفر شيهدي ، تهران : شركت انتشارات علمي و فرهنگي ، چ8 ، 1374ش.
* قرآن كريم
Wiseman, Richard L. (Editor) (1995). Intercultural Communication Theory, Sage Publications *.
Martin, Richard C.. (Editor) (1985 ). Approaches to Islam in Religious Studies. The University of Arizona *.
Ezaaati, A. (1977). An introduction to the history of The spread of Islam, News and Media Ltd, London *.
* ابن هشام ، محمد ، السيره النبويه ، بيروت : دار احياء التراث العربيه ، بيتا
Somovar, Larry A. and Richard E. Porter (1995), Communication Between Cultures, USA, Wadsworth *.
Arnold, T.W.( 1984 ) The Preaching of Islam, Renaissance Publishing House *.
Prosser, Michael H. (1978), Intercultural Communication Theory and Research, in B.D Ruban, Communication, Yearbook 2, pp 335 _ 350, New Brunswide, NJ, Tranaction Press.
طبري ، ابوجعفر محمد بن جرير ، تاريخ طبري ، بيروت : دار الاعلمي ، بي تا
ارسال توسط کاربر : sm1372
/ع
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}