10 شاخص سلامت روان


 

 

1) توان دوست داشتن و نياز به دوست داشته شدن
 

اين خصوصيت بسيار مهمي است و اگر کسي در سنين اوليه زندگي از والدين خود و شيوه برخورد آنها عشق و دوست داشتن را دريافت نکند، شخصيت ‌اش متلاشي خواهد شد. خانواده‌هايي که به قدري براي خود مشغله فراهم کرده‌اند که حتي وقت رابطه عاطفي با فرزندشان را ندارند، بچه‌هايي خواهند داشت که در بزرگسالي داراي شخصيت خطرناکي مي‌شوند و حس اين‌که به هيچ‌کس احتياج ندارند و دلشان نمي‌خواهد رابطه‌اي برقرار کنند، آنها را به انسان‌هايي خاص با شخصيت‌هايي خطرناک مبدل خواهد ساخت.

2) قدرت و توان پذيرفتن تغييرات در زندگي
 

بايد باور داشت که تغيير، جزو لاينفک زندگي است. در هر لحظه چه در محيط زندگي ما و چه در بدن ما تغييراتي ايجاد مي‌شود. فردي که از سلامت روان برخوردار است، مي‌پذيرد که اين تغييرات وجود دارند و نبايد منتظر بماند تا در شرايط بدون تغيير و مطمئن اقدام به عمل کند. افرادي که به اختلال وسواس مبتلا هستند، تا از کاري مطمئن نباشند و ندانند شرايط ثابتي در انتظار آنهاست، کاري را از پيش نخواهند برد. براي همين در عمل زندگي نمي‌کنند! انسان بايد خود را با اين تغييرات هماهنگ کند نه اين‌که سردرگم بماند.

3) توان روبه‌رو شدن با خطر بدون اين‌که منتظر بدترين نتيجه باشيد
 

فردي که از سلامت رواني برخوردار است وقتي دست به هر کاري مي‌زند، به نتايج گوناگون آن مي‌انديشد و حتي نتايج بد را هم مدنظر دارد. از سلامت روان به دور است که در شروع يک معامله بگوييد حتما ورشکست مي‌شوم يا وقتي به جنگ مي‌رويد، بگوييد مي‌دانم حتما مي‌ميرم يا در شروع مسافرت بگوييد حتما سانحه‌اي رخ خواهد داد.

4) توان ابراز احساسات به شکلي آبرومندانه
 

مخفي کردن احساسات، نشانه سلامت شما نيست. حتي نبايد خشم خود را مخفي کنيد بلکه بايد به من بدون داد و فرياد و يا پرتاب شي‌ء‌ خاصي، در آرامش بگوييد، اين حرفت مرا عصباني مي‌کند.

5) توان برقراري رابطه با واقعيات موجود به اندازه مناسب
 

مي‌دانيد منظورم چيست؟ وجود مسايلي مانند خوش‌بيني، اميد، ايمان، حمايت‌هايي که از غيب مي‌رسد. اينها فاکتورهايي هستند که در برخورد با واقعيات تلخ روزمره به درد شما مي‌خورند و تحمل پذيرش مسايل را برايتان راحت مي‌کنند. کسي فرزندش را در يک سانحه از دست مي‌دهد (اين يک واقعيت تلخ است)، او با پناه بردن به ايمان و اميد (فاکتورهايي که قابل لمس نيست) خود را آرام مي‌کند و بقيه فرزندانش را بزرگ کرده و سر و سامان مي‌دهد. اين شخص از سلامت رواني برخوردار است.

6) بهره‌مندي از قدرت تخيل و استفاده از آن براي شکوفايي خلاقيت
 

شمابهتر از من مي‌دانيد، هر آنچه روزي فقط در تخيلات کسي مي‌گنجيده مانند پرواز در آسمان، سفر به ماه و از اين قبيل، به شکل يک خلاقيت درآمده و به اختراع هواپيما و فضاپيما منجر شده است. شما بايد بتوانيد تخيلاتتان را بپرورانيد و آن را به موقع سانسور کنيد و يا به آن شاخ و برگ بدهيد، شايد خلاقيتي در شما شکوفه بزند.

7) شناختن و آگاه شدن از توانايي‌هاي خود
 

اگر شما بدانيد که چه کارهايي مي‌توانيد بکنيد، در ضربه‌هاي زندگي و حوادث آن مي‌توانيد با توجه به توانايي‌هاي خود راه‌حلي بيابيد. خودتان را مي‌شناسيد و فنوني را به کار مي‌گيريد که در مقابل اين پيشامد (به‌طور مثال، مغازه شما آتش گرفته و هستي‌تان سوخته است و...) نگراني خود را کنترل کنيد و به خانواده دلداري بدهيد. شايد تعجب کنيد که چقدر توانا هستيد و در فرصتي کم شرايط را مرتب مي‌کنيد. توانايي‌هاي خود را جستجو کنيد و اين‌که چه کار مي‌توانيد بکنيد نه اين‌که چه کار بايد بکنيد!

8) قدرت ابراز اشتباه و آموختن از اشتباهات
 

عده‌اي هستند که يک عمر اشتباه مي‌کنند، نه تنها آن را نمي‌پذيرند بلکه اسم اين اشتباهات تکراري را مي‌گذارند تجربه! هر بار اشتباه قبل را تکرار کرده و مي‌گويند تجربه‌اي کسب کردم.

9) احساس احترام به خود و حس امنيت
 

اين امر با خودپرستي تفاوت دارد. متاسفانه امروزه در جوانان اين فاکتور مهم سلامت رواني کم‌رنگ شده است. خود را کوچک مي‌شمارند و دايم مي‌گويند: «من هيچي نيستم. من کسي نيستم، به درد نخورم»؛ اين حرف‌ها را شايد شما به دليل تواضع و فروتني در يک جمع بگوييد اما در خلوت خود مي‌دانيد که جايگاه مهمي در اجتماع ‌داريد و حس محترم بودن مي‌کنيد.

10) توان همراهي و به جاي آوردن انتظارات گروهي که به آن تعلق داريد، اعم از خانواده، محل کار، دوستان
 

مهم اين است که با انتخاب و تصميم خود با آنها همدلي و همدردي کنيد نه به دليل اين‌که تسليم گروه و تصميم آنها شده‌ايد، نتوانيد مخالفت خود را ابراز کنيد.
منبع:http://www.salamat.com