تفاوت آموزش و پرورش ديني و غير ديني(2)


 

نويسنده:ابوالفضل ساجدي*




 

4. اهداف چند ساحتي
 

اهداف تعليم و تربيت ديني برخلاف سايرين، به بخش خاصي از زندگي محدود نيست، بلكه به كل زندگي جلوه‌اي ويژه مي‌بخشد. برخي از پژوهشگران غربي مانند زورديگ، زبان آموزه هاي ديني را زبان هستي (1) و زبان ساير دروس را زبان كار بردي (2) ناميده اند تا به اين حقيقت اشاره كنند كه آموزه هاي ديني با كل وجود و هستي انسان پيوند دارد. كسي كه نگرش الهي را مي‌پذيرد، كل زندگي او رنگي جديد به خود مي‌گيرد، اما ساير دانش هاي بشري چنين خاصيتي ندارند. (3) ما ساير دانش ها را به كار مي‌گيريم، اما اعتقادات با هستي ما گره خورده است. وقتي زبان آموزه هاي ديني، زبان وجود باشد و به كل حيات فرد رنگ ويژه‌اي دهد، پيوند آن با عمل و تربيت آشكار مي‌شود.
به دليل ارتباط آموزش هاي ديني با كل شخصيت فرد و بر خورداري از زبان وجود، نبايد اين دروس در عرض ساير دروس تجربي، رياضي، فيزيك و... قرار گيرد، بلكه در طول آنها، مهم تر از آنها و جلابخش كل حيات فرد تلقي شود. دين آموزي يادگيري مؤثر و مرتبط به تمام وجود و هستي آدمي است؛ درحالي كه ديگر دروس، كشف اطلاعاتي در خصوص بخش هاي جزئي و مادي را پي مي‌گيرد. توجه به اين نكته لوازمي‌ دارد كه بركل ساختار تعليم دين سايه مي‌افكند. بنابراين، ساير دروس مي‌توانند در عرض هم قرار گيرند، اما دروس ديني بايد در طول آنها تلقي شود.

پيوند با اهداف تربيتي
 

ازجمله آثار چند ساحتي بودن اهداف در تعليم و تربيت ديني، پيوند تعليم با تربيت است آموزش هاي ديني به دليل محتوا و مقصد خاص خود، با ساير دروس همچون رياضي و فيزيك تفاوت دارد. تعليم ديني فقط ياد دادن علوم توصيفي و گزارش گر را هدف قرار نمي‌دهد، بلكه با مقاصد تربيتي گره خورده است. اين آموزه ها به دو دسته كلي قابل تقسيم است:
1. مسائل نظري و اعتقادي
2. مسائل عملي، اخلاقي و تربيتي و جهت دهي گرايش ها و عواطف.
هر دو آموزه در اسلام مورد تأكيد قرار گرفته است. تبيين مسائل اعتقادي و پاسخ گويي به شبهادت در سخنان امير مومنان (ع) آمده است. (4) هدف از آموزش نوع دوم، ايجاد تغييرهاي رفتاري، هدايت اخلاقي و گرايشي است. آموزش نوع نخست نيز چون مقدمة پذيرش و عمل به دين است، با هدايت عملي آدمي پيوند دارد. بنابراين، آموزه هاي ديني، مسقيم يا غير مستقيم، با اهداف تربيتي آميخته است. قرآن نيز با ذكر تعليم و تزكيه دركنار هم مي‌فرمايد: « هو الذي بعث في المّيين رسولاً مّنهم يتلوا علّيهم ءايته و يزكيهم و يعلّمهم الكتب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلل مبين؛ (جمعه:2) اوست خدايي كه ميان عرب امي (يعني قومي كه خواندن و نوشتن هم نمي‌دانستند)، پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا برآنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل و اخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب سماوي و حكمت الهي بياموزد؛ با آنكه پيش از اين، همه در ورطة جهالت و گمراهي بودند.
فرود دين از آسمان، پرورش ملكوتي و آرايش روح به كمالات اخلاق در بشري است كه توان كسب زشتي و زيبايي اخلاقي را دارد.(5)
لازمة پيوند اهداف تعليم و تربيت در دين، اين است كه هر يك از معلم و مربي بايد صفات ديگري را نيز دارا باشند تا بتوانند در كار خود موفق شوند؛ گرچه جمع ميان اين دو، به ويژه كسب صفات مربي، چندان آسان نيست توفيق در آموزش ديني تا حدي در گرو رعايت اصول تربيتي است. يكي از برجسته ترين اين اصول، تخلْق آموزشگر به اخلاق اسلامي است. او بايد تمام ويژگي هاي يك مشاور ماهر را داشته باشد؛ خود را دلسوز جلوه دهد؛ از نقص هاي مخاطب چشم پوشي كند؛ با شيوه هاي ارتباط كلامي و غير كلامي متربي را به خوبي بشناسد و با او ارتباط برقرار كند. همچنين وي نيازمند كسب مقبوليت و محبوبيت نزد متربيان است.
آموزش فرد تربيت نايافته مانند تعليم ورزش از سوي فردي نحيف، ضعيف و بي حال، يا آموزش بهداشت از سوي شخصيتي بدبو، كثيف روي و چركين پوش است. از اين رو، يكي از عناصر مهم در توفيق معلم و استاد علوم ديني، تربيت يافتگي اوست؛ همان گونه كه پيامبران الهي در ابلاغ رسالت خود به اين صفات مزين بودند.
ساير آموزش هاي مدارس و دانشگاه ها اين گونه با اهداف تربيتي پيوند نخورده است. دانشجو آمادگي پذيرش رياضي از هر استادي را دارد و رفتارهاي بيروني او را در پذيرش درس او دخالت نمي‌دهد؛ اما تدريس دروس ديني چنين نيست.(6)

5. اصطكاي با تعصب ها، خرافات و غرايز حيواني
 

آموزش هاي ديني با موانع ويژه شناختي و گرايشي روبرو ست. از يك سو با تعصب هاي فردي و قبيله‌اي، عقايد خرافي و جاهلي، شرق زدگي و غرب زدگي، مادي نگري، عقايد فاسد و التقاطي و علم زدگي در تضاد است، از سوي ديگر، از آنجا كه دين اميال مادي، شهوي و غريزي را كنترل و محدود مي‌سازد، به طبع كوته نظران ناخوشايند مي‌آيد. (7) برخي آيات از موانع انديشه صحيح و ابتلا به جمود فكري پرده بر مي‌دارد و در اين ميان به عواملي همچون پايبندي به انديشه هاي كهنه، (8) تكيه بركمال بدون داشتن دليل كافي (9) و تبعيت از هواي نفس (10) اشاره كرده است قرآن مردم را از گمان هاي واهي نهي كرده است. (11) در حالي است كه هيچ يك از اين مشكلات در تدريس دروس رسمي مانند رياضي، فيريك، شيمي و... وجود ندارد. در تدريس اين موضوع ها، يادگيرنده، علايق، تعصب ها و دشمني خاصي نيست به يادگيري آنها ندارد؛ اما آموزش ديني، بيشتر به چنين موانعي مبتلا است. نگاه عاميانه به دين و همراه سازي آن با تعصب ها موجب شده است كه جمع زيادي گمان كنند تمام دين همين مطالب رايج ميان مردم است. اين مسائل ريشه بحث هايي مانند اسطوره انگاري و احساس انگاري و... درباره دين شده است. از اين جا مي‌توان به پيچيدگي ويژه مسير آموزش و تربيت ديني پي برد؛ مشكلاتي كه در آموزش هيچ درس ديگري يافت نمي‌شود. اقناع فكري در اين حوزه كار آساني نيست؛ زيرا چه بسا به مبارزه با تعصب ها، ذهنيات غلط و عاداتي نياز داشته باشد كه سال ها در فرد راسخ شده است. با توجه به اين مشكلات، نگرش علمي به موضوع آموزش ديني، اقتضا مي‌كند كه بيش از آموزش ساير دروس مورد دقت، مطالعه و كارشناسي قرار گيرد.
دين با قلب پيوندي عميق دارد و نيل به تحول دروني و قلبي به سختي حاصل مي‌شود؛ چنانچه امام صادق (ع) نيز مي‌فرمايد: «ازاله الجبال اهون من ازاله القلب عن موضعه؛ حركت دادن كوه ها، از برطرف كردن باورهاي قلبي افراد آسان تراست». (12)
تعليم و تربيت ديني، در برابر طرفان و موج گسترده و جهان شمول دين گريزي دوران رنسانس و مدرنيسم غرب قرار دارد؛ زيرا در دوران مدرنيسم، به ويژه قرن نوزده و بيست، دين امري مذموم تلقي مي‌شده است. اين مشكل در آموزش علوم تجربي يا تربيت مادي آدمي وجود ندارد. فضاي فكري فراگيرجهان، نه تنها اين نوع تعليم و تربيت را منع نمي‌كند، بلكه مشوق و محرك آن است؛ در حالي كه دين گرايي را منفور مي‌پندارد.
البته آموزه هاي ديني نيز موافق فطرت است. بنابراين، بي نصيب اميال موافق نيست؛ اما غلبه تبليغات و تحريكات افراطي مادي مي‌تواند آتش غرايز حيواني را به گونه‌اي شعله ور سازد كه شمع فطرت را بسوزاند و از شكوفايي بازدارد.
اصطكاك آموزش دين با تعصب ها و خرافات اقتضا مي‌كند كه آموزگار دين از سويي با انواع آنها، زواياي آشكار و نهان و درجه ابتلاي متعلم به آنها آشنايي كامل داشته باشد و از سوي ديگر، از صبري جميل، صدري وسيع، قلبي شفيق، نفسي مطمئن، معتمد به خويش و متوكل بر خدا برخوردار باشد.

6. اصطكاك با اهداف سلطه جويان جهاني
 

قدرت هاي سلطه طلب اقتصادي و سياسي جهاني حيات منافع خويش را در گسترش ظلم و بيداد، تبعيض و فساد، وابستگي و انقياد، محروميت و اعتياد، و بي ثباتي و اختلاف ميان كشورهاي اسلامي مي‌بينند؛ از سوي ديگر، چون آنان ثمره تعليم و تربيت موفق اسلامي را حركت جامعه به سمت اسلام و گسترش عدالت و رحمت، مساوات و فضيلت، استقلال و عزّت، برخورداري و قدرت، ثبات و وحدت، غيرت و شوكت، رفع ضعف و ذلت و زبوني و وحشت مي‌بينند، بناي بنيان كني و براندازي نظام اسلامي و تضعيف باورهاي اسلامي را درپيش مي‌گيرند. همچنين جامعه و امتي كه در مسير تربيت اسلامي حركت مي‌كند، به كمالاتي مي‌رسد كه دشمنان اسلام آن را برنمي‌تابند، بلكه به آن حسد مي‌ورزند و در صدد سلب آن بر مي‌آيند. قرآن نيز به اين گرايش و ميل آنان اشاره دارد.(13)
براي اشاره به مستندات قرآني فقط دو نمونه از مولفه هاي تعليم و تربيت ديني را كه با اهداف سلطه جويان اصطكاك دارد، توضيح بيشتري مي‌دهيم : حق مداري و عدل گرايي.

حق مداري
 

آموزش ديني و قرآني، ارائة فرقاني است كه تفكيك حق از باطل را وجهة همت خويش مي‌نهد. فرقان بودن جز در ساية حق مداري حاصل نمي‌شود: «و انزل الفرقان؛ (آل عمران :4) خداوند فرقان (جداكننده حق از باطل) فرستاد»؛ «و لقد ءاتينا موسي و هرون الفرقان و ضياء و ذكراً للمتقين (انبيأ : 48)؛ ما به موسي و هارون وسيله تفكيك حق از باطل و روشني بخش دل ها و آنچه مايه يادآوري پرهيز كاران است عطا كرديم».
مربي ديني نمي‌تواند درعين حق مداري، از كفر ونفاق پيروي كند. از اين روي، قرآن، پيامبر (ص) را درانجام رسالت ابلاغ دين در ناحية ايجابي برحق محوري، و در جانب سلبي برنفي پيروي غير خدا، توصيه مي‌كند: «ثمّ جعلنك علي شريعه من الامر فاتبعها و لا تتبع اهواء الذين لا يعلمون؛ (جاثيه: 18) سپس ما تو را بر شريعتي از امر دين واقف ساختيم؛ پس همان را پيروي كن، نه هواهاي كساني را كه علم ندارند».
خداوند در اين آيه كريمه پيروي از وحي را مساوي ترك غوطه وري در دام جهل و دوري از حقيقت تلقي كرده است.
رعايت اصل حق مداري، مستلزم آن است كه در آموزش دين، از كتمان حقيقت اجتناب شود، و در موقعيت مناسب، حجاب از چهره حق زدوده، و سيماي نوراني و روشنگرآن برهمگان مكشوف شود. كتمان حقيقت به معناي مستور نهادن آن است. قرآن اهل كتمان را ملعون مي‌شمارد و مي‌فرمايد: «يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون». البته اگر دليل موجهي چون فقدان ظرفيت شنونده يا پاره‌اي شرايط مشروع، عدم بيان را اقتضا كند، مي‌توان براي مدتي بيان آن را به تأخير انداخت؛ ولي كتمان حقيقت براي حفظ مقام، منصب و مطامع نفس خودكامه در آموزش ديني راه نداد.

عدل گرايي
 

افزون برحق مداري، تعليم دين بايد سمت عدل گستري و حاكميت قسط در جامعه حركت كند و فساد ستيزي پيشه كند. مصلحت انديشي هاي ظلم پرور، از آسيب هايي است كه تعليم دين را عقيم و بي ثمر سازد؛ «لا تتبع اهواءهم و قل ءامت بما انزل الله من كتاب و امرت لاعدل بينكم؛ ( شوري: 15) دنبال هواهاي آنان مرو و بگو من خود به آنچه خدا از كتاب نازل كرده ايمان دارم مأمور شده ام بين شما عدالت برقرار كنم». در اين آية كريمه، آموزش دين و دعوت به آن با عدل گستري همراه شده است و پيامبر از سوي خدا مأمور به آن شده است. «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط؛ به تحقيق ما رسولان خود را با بينات فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم را به عدالت عادت دهند.» (حديد: 25) در اين آيه هدف رسالت انبيا، عدل گستري قلمداد شده است. آموزگار دين با ريشه هاي فساد به مبارزه برمي‌خيزد و طغيان گران را بر جاي خود مي‌نشاند: «اذهبا الي فرعون انه طفي؛ (طه: 43) به سوي فرعون رويد که طغيان کرده است».
عدل گستري با استكبار گرايي جمع شدني نيست. از اين رو، خداوند آموزگار نخست دين را به روي تافتن از زياده خواهان امر مي‌كند: «فتول عنهم فما انت بملوم؛ (ذاريات :54) پس تو از آنان روي بگردان كه هيچ سرزنشي بر تو نيست».
« فذرهم حتي يلاقوا يومهم الذي فيه يصعقون، (طور: 45) حال كه با هيچ برهاني به راه نمي‌آيند، رهايشان كن، تا روز خود را ديدار كنند؛ روزي كه در آن هلاك مي‌شوند». تربيت يافتة ديني، نمي تواند در مقابل باطل و فساد جامعه ساكت بنشيند و عزلت نشيني را برگزيند. او بايد تمام تلاش خود را براي اصلاح جامعه استفاده كند.
اصطكاكِ مسلك تربيتي اسلام و دنيا خواهان، به ويژه تقابل آنان با حق مداري و عدل گرايي، مي‌تواند مشكلاتي را در راه تعليم و تربيت ديني فراهم سازد كه در ساير آموزش ها كمتر مشاهده مي‌شود. همين دو ويژگي موجب شده است كه دشمنان اسلام با تربيت ديني مقابله كنند و موانع گسترده‌اي در برابرآن قرار دهند. از اين رو، آنان جوانان را طعمه تبليغات سودجويانة خويش مي‌كنند. آنان براي شكار جوانان و ممانعت آنان از تعليم و تربيت ديني، ابزارهاي فراوني را به كار مي‌گيرند تا كالاهاي ضد ديني خود را به فروش رسانند. آنان با تبليغات پيدا و پنهان و توسل به روش اقناع هوشمندانه، به هدايت فرهنگي و ضداسلامي جوامع همت مي‌گماند و شاهرگ هاي تبليغاتي جهان را در اختيار مي‌گيرند. به اذعان روان شناسان تبلغ، مردم اغلب نقش تبليغات را اندك مي‌انگارند، در حالي كه قربانيان ساده آن هستند. روش هاي اقناع جوانان نشان مي‌دهد كه در زمان هشياري و ناهشياري، مي‌توان آنان را تحت تأثير قرار داد.(14) البته هر قدر افراد داراي ايمان ضعيف تري باشند، بيشتر در معرض تأثير پذيري از تبليغات دشمنان اسلام هستند. آنان نيز به اين مطلب پي برده و در صدد جذب چنين افرادي برمي‌آيند.

پي نوشت ها :
 

* دانشيار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني
1. "is Ianguage"
2. "use Language"
3. Willem F. Zuurdeeg, An Analytical Philosophy of :Religion, Religion (Nashville Abingdon Press, 1958)p.59
4. علموا صبيانکم من علمنا ما ينفعهم الله به حتي لايغلب عليهم المرجثه برايها.(حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 15، ص197) به کودکان خود آن مقدار از دانش ما که به حال آنان مفيد است، تعليم دهيد تا انديشه و نظر مرجثه برآنان غالب نگردد. (حر العاملي، وسايل الشيعه، ج15، ص 197.
5. چنانکه نبي مکرم اسلام صل الله عليه وآله مي فرمايد: « انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». (محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج16 ص210)
6- ر. ک. دکتر ابراهيم ناصر، بررسي تطبيقي تربيت ديني، ترجمه علي حسين زاداه، ص 36.
7. «ولقد اتينا موسي الکتاب وقفينا من بعده بالرسل و اتينا عيسي ابن مريم البينات وايدتاه بروح القدس افکلما جاء کم رسول بما لا تهوي انفسکم استکبرتم فقريقا کذبتم و فريقا تفتلون»؛ (بقره: 87)ا اين آيه نشان مي دهد که علت تکذيب وقتل پيامبران عليهم السلام مخالف رسالت آنها با خواسته هاي نفساني است.
8. يونس: 78، زخرف: 22-23، مائده: 104.
9. «ومن الناس من يجادل في الله بغير علم ويتبع کل شيطان مريد» (حج: 3)؛ «ومن الناس من يجادل في الله بغير علم ولا هدي ولا کتاب منير(حج: 8).
10. قصص: 50؛ ص: 26؛ نساء: 135 «فان لم يستجيبوا لک فاعلم انما يتبعون اهواء هم ومن اضل ممن اتبع هواه بغير هدي من الله ان الله لا يهدي القوم الظالمين» (قصص: 50).
11. «ولا تقف ما ليس لک به علم ان السمع و البصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا» (اسراء: 36).
12. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 75ص 240
13. «ود کثير من اهل الکتاب لويردونکم من بعد ايمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبين لهم الحق فاعفوا واصفحوا حتي ياتي الله بامره ان الله علي کل شيء قدير»(بقره: 109)
14. آنتوني پراتکانيس، عصر تبليغات، ص 38.
 

منبع:اسلام و پژوهش هاي تريبيتي ش 3