بررسی الفاظ فتنه و علل آن در قرآن
بررسی الفاظ فتنه و علل آن در قرآن
مقـدمـــه
موضوع تحقیق:
هدف از تحقیق:
پیشینه تحقیق:
طرح تحقیق:
فصل اول:
أَفْتَنَ-إفْتَاناً [فتن] هُ: او را به شگفتى واداشت.َفَتَّنَ-تَفَتُّناً [فتن] هُ: او را با تكلّف به فتنه انداخت.هُ: او را به شگفتى انداخت، از او دلجوئى كرد، او را سرگردان كرد، او را به فتنه انداخت.الفَتْن-مص، حال و چگونگى، هنر، گونه «العمرُ فَتْنانِ»: عمر انسان بر دو گونه است:شيرين و تلخ.الفِتْنَة-مص، ج فِتَن: اختلاف مردم در عقايد و آراء و آنچه كه باعث جنگ ميان آنان شود، آزمايش، گرفتارى، عبرت گرفتن، سختى، عذاب، بيمارى، ديوانگى، كفر و گمراهى، رسوائى، مال و فرزندان «فِتنَةُ النَّهارِ»: گياهى است از رسته زنبقيات داراى گلهاى زيبا كه در روز باز و شبها بسته مىشود. اين گياه براى زينت در خانهها پرورش داده مىشود.المَفْتُون-[فتن]: مفع، ديوانه.
« لغت فتنه در قاموس قرآن »
فتن:امتحان اصل فتن گذاشتن طلا در آتش است تا خوبى آن از ناخوبى آشكار شود (مفردات) در مجمع فرموده: فتنه، امتحان، اختبار نظير هماند «فتنت الذهب فى النار» آنوقت گويند كه طلا را در آتش براى خالص و ناخالص بودن آن امتحان كنى. وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ ... انفال: 28. بدانيد كه اموال و اولاد شما امتحانى است كه با آنها امتحان كرده ميشويد تا بدتان از خوبتان روشن شود.در الميزان هست: فتنه آنست كه بوسيله آن چيزى امتحان شود، بخود امتحان و بلازم امتحان كه شدت و عذاب است و بضلال و شرك كه سبب عذاباند، اطلاق ميشود، در قرآن در همه اين معانى بكار رفته است.
اينك نگاهى به چند آيه:
1- فتنّاك) وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً طه: 40. فتون نيز مصدر است بمعنى آزمودن آيه درباره موسى عليه السّلام است يعنى: كسى را كشتى ترا از گرفتارى آن نجات داديم و تو را آزموديم آزمودن بخصوصى.
2- وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ حديد: 14. اگر فَتَنْتُمْ را بمعنى اولى بگيريم مانعى ندارد راغب گفته: فتن بمعنى ادخال انسان در آتش نيز بكار ميرود يعنى:اما شما خود را بعذاب افكنديد، يا بفتنه افكنديد منتظر مانديد و شكّ كرديد. تَرَبَّصْتُمْ ... ظاهرا تعليل فَتَنْتُمْ است.
3- إِنَّ الَّذِينَ (فَتَنُوا) الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ ... بروج: 10. فَتَنُوا در آيه بآتش كشيدن است يعنى: آنانكه مردان و زنان مؤمن را بآتش عذاب كردند براى آنهاست عذاب جهنّم، ايضا يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ. ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ ذاريات: 13 و 14. روزيكه بر آتش كشيده شوند. عذابتان را بچشيد اين آنست كه بآن عجله ميكرديد. اين از موارد استعمال فتنه است.
4- فاتن) فَإِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ. ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنِينَ. إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِيمِ صافات: 161- 163. «فاتن» اسم فاعل است يعنى آزمايشگر و بفتنهاند از ضمير «عليه» بخدا راجع است يعنى: شما اى مشركان و معبودهايتان بر خدا (و ضرر دين خدا) بفتنهاند از نيستيد مگر كسى را كه بآتش وارد ميشود يعنى فقط ميتوانيد منحرفان را اضلال كنيد.
5- وَ الْفِتْنَةُ) أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ...وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ ... وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ بقره: 191- 193- 217. فتنه در لسان اين آيات چنانكه گفتهاند بمعنى شرك است. اين ظاهرا بدان جهت است كه شرك و ضلال سبب دخول در آتشاند.
6- وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ انفال: 25.از اين آيه با ملاحظه آيات قبل و بعد، بنظر ميايد كه مقصود آنست:اى اهل ايمان جامعه خويش را پاك كنيد، امر بمعروف و نهى از منكر كنيد، فرمان خدا را اجابت نمائيد و گرنه گرفتارى و بلا كه در اثر ستم ستمكاران روى آورد همه را خواهد گرفت و مخصوص ظالمان نخواهد بود. مثلا اگر عدّهاى در جامعه بنفع بيگانگان كار كردند در صورت تسلط بيگانگان كار كردند در صورت تسلط بيگانهها همه بدبخت خواهند بود. يا اگر چند نفر كشتى را سوراخ كنند عاملين و غير آنها همه غرق خواهند شد.هيچ مانعى ندارد كه لا در لا تُصِيبَنَّ نافيه باشد و آن وصف فتنه است يعنى بپرهيزيد از فتنهايكه فقط بظالمان شما نميرسد بلكه عموم را ميگيرد و شايد جواب شرط محذوف باشد يعنى « ان اصابتكم لا تصيبنّ الظّالمين فقط . »ظاهرا مراد از فتنه گرفتارى و عذاب دنيوى است چنانكه گفته شد. و اگر شامل آخرت هم باشد قهرا ظالمان در اثر ظلم و ديگران در اثر ترك امر بمعروف معذّب خواهند بود ولى احتمال اول اصحّ است هر چند بعضى از بزرگان قبول ندارد.فتنه در قرآن هم بخدا نسبت داده شده و هم بديگران . مثل وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ... عنكبوت: 3. كه درباره امتحان خداست و مثل ... إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا ...نساء: 101. كه درباره غير خداست.
در قرآن مجيد هر آنجا كه درباره بشر آمده مراد فتنه مذموم و آزمايش ناهنجار است بر خلاف امتحان خدا.
کتاب های لغوی دیگر
التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9،ص:22/ المفردات في غريب القرآن، ص:623/لسان العرب، ج13، ص: 317
فصل دوم :
سوره البقرة آیه 102
وَ اتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلىَ مُلْكِ سُلَيْمَنَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَنُ وَ لَاكِنَّ الشَّيَطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلىَ الْمَلَكَينِْ بِبَابِلَ هَرُوتَ وَ مَرُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتىَ يَقُولَا إِنَّمَا نحَْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَينَْ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْترََئهُ مَا لَهُ فىِ الاَْخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ(102). (4)يهوديان آنچه را كه شيطانها بنادرست بسلطنت سليمان نسبت ميدادند پيروى كردند در حالى كه سليمان با سحر، آن سلطنت را بدست نياورده و كافر نشده بود و لكن شيطانها بودند كه كافر شدند و سحر را بمردم ياد ميدادند، و نيز يهوديان آنچه را كه برد و فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل شده بود بنادرستى پيروى مىكردند چون آنها با حدى سحر تعليم نميدادند مگر بعد از آنكه زنهار ميدادند كه ما فتنه و آزمايشيم مبادا اين علم را در موارد نامشروع بكار بندى و كافر شوى ولى يهوديان از آن دو نيز چيزها را از اين علم گرفتند كه با آن ميانه زن و شوهرها را بهم مىزدند، هر چند كه جز باذن خدا بكسى ضرر نمىزدند ولى اين بود كه از آن دو چيزهايى آموختند كه مايه ضررشان بود و سودى برايشان نداشت با اينكه ميدانستند كسى كه خريدار اينگونه سحر باشد آخرتى ندارد و چه بد بهايى بود كه خود را در قبال آن فروختند، اگر ميدانستند.(5)
تفسير اطراف کلمه فتنه:
آن دو ملك هم هر چند كه سحر بر آنان نازل شد، ولى آن دو به احدى سحر نمىآموختند، مگر آنكه مىگفتند: هوشيار باشيد كه ما فتنه و مايه آزمايش توايم، زنهار، با استعمال بى مورد سحر كافر نشوى و تنها در مورد ابطال سحر و رسوا كردن ساحران ستمگر بكار بندى ولى مردم سحرى از آن دو آموختند كه با آن مصالحى را كه خدا در طبيعت و مجارى عادت نهاده بود فاسد ميكردند، مثلا ميانه مرد و زن را بهم ميزدند، تا شرى و فسادى براه اندازند، و خلاصه از آن دو سحرى مىآموختند كه مايه ضررشان بود، نه مايه نفعشان.پس اينكه خداى تعالى ميفرمايد: (و اتبعوا) منظورش آن يهوديانى است كه بعد از حضرت سليمان بودند، و ....سوره البقرة آیه 193
وَ قَاتِلُوهُمْ حَتىَ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انتهََوْاْ فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلىَ الظَّالِمِينَ(193) (6)
و با آنها پيكار كنيد! تا فتنه (و بت پرستى، و سلب آزادى از مردم،) باقى نماند و دين، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد! زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست.(7)
معناى« فتنه» در قرآن(8)
در ذیل آیه فوق در تفسیر المیزان
كلمه فتنه به معناى هر عملى است كه به منظور آزمايش حال چيزى انجام گيرد، و بدين جهت است كه هم خود آزمايش را فتنه مىگويند و هم ملازمات غالبى آن را، كه عبارت است از شدت و عذابى كه متوجه مردودين در اين آزمايش يعنى گمراهان و مشركين مىشود،درقرآنكريم نيز در همه اين معانى استعمال شده و منظور از آن در آيه مورد بحث شرك به خدا و كفر به رسول و آزار و اذيت مسلمين است، همان عملى كه مشركين مكه بعد از هجرت و قبل از آن با مردم مسلمان داشتند. پس معناى آيه اين شد كه عليه مشركين مكه كمال سختگيرى را به خرج دهيد، و آنان را هر جا كه برخورديد به قتل برسانيد، تا مجبور شوند از سرزمين و وطن خود كوچ كنند، همانطور كه شما را مجبور به جلاى وطن كردند، هر چند كه رفتار آنان با شما سختتر بود، براى اينكه رفتار آنان فتنه بود، و فتنه بدتر از كشتن است، چون كشتن تنها انسان را از زندگى دنيا محروم مىكند، ولى فتنه مايه محروميت از زندگى دنيا و آخرت و انهدام هر دو نشاه است.
تفسير اطراف کلمه فتنه:(9)
وَ قَاتِلُوهُمْ حَتىَ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ
و كلمه فتنه در لسان اين آيات به معناى شرك است، به اينكه بتى براى خود اتخاذ كنند، و آن را بپرستند، آن طور كه مشركين مكه مردم را وادار به آن مىكردند، دليل اينكه گفتيم فتنه به معناى شرك است جمله:" وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ" است، و آيه مورد بحث نظير آيه:" وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ، ... وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ" است كه مىفرمايد با مشركين قتال كنيد تا زمانى كه ديگر شركى باقى نماند حال اگر پشت كردند بدانيد كه سرپرست شما تنها خداست، كه چه خوب سرپرست و چه خوب ياورى است.
[ نسخ نشدن آيه شريفه:" قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ" با آيه 29 توبه ]
از آنچه گفتيم اين معنا روشن شد كه آيه شريفه به وسيله آيه" قَتِلُواْ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ لَا يحَُرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتىَ يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ(29) . (10)
نسخ نشده به اين گمان كه آيه مورد بحث مىفرمايد تا محو آخرين اثر فتنه و نابودى آخرين فرد مشرك و اهل كتاب با ايشان قتال كنيد، و آيه سوره توبه مىفرمايد اگر تن به ذلت دادند و جزيه پرداختند دست از قتالشان برداريد پس اين آيه ناسخ آيه مورد بحث است.ما گفتيم كه آيه مورد بحث اصلا ربطى به اهل كتاب ندارد تنها مشركين را در نظر دارد و مراد از اينكه فرمود: (تا آنكه دين براى خدا شود) اين است كه مردم اقرار به توحيد كنند و خدا را بپرستند و اهل كتاب اقرار به توحيد دارند هر چند كه توحيدشان توحيد نيست و اين اقرارشان در حقيقت كفر به خدا است هم چنان كه خداى تعالى در اين باره فرموده:" انهم لا يؤمنون باللَّه و اليوم الآخر و لا يحرمون ما حرم اللَّه و رسوله و لا يدينون دين الحق" ايشان ايمان به خدا و روز جزا ندارند و آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام نمىدانند و به دين حق متدين نمىشوند و ليكن اسلام بهمين توحيد اسمى از ايشان قناعت كرده، مسلمين را دستور داده با ايشان قتال كنند تا حاضر به جزيه شوند و در نتيجه كلمه حق بر كلمه آنان مسلط گشته دين اسلام بر همه اديان قاهر شود. "فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ ..."يعنى اگر دست از فتنه برداشته به آنچه شما ايمان آوردهايد ايمان آوردند ديگر با ايشان مقاتله مكنيد، و ديگر عدوانى نيست مگر بر ستمگران، پس در اين جمله سبب به جاى مسبب به كار رفته ، كه نظيرش در جمله:" فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ..." گذشت، پس آيه شريفه مورد بحث نظير آيه" فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ" مىباشد. نسا91
سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كلَُّ مَا رُدُّواْ إِلىَ الْفِتْنَةِ أُرْكِسُواْ فِيهَا فَإِن لَّمْ يَعْتزَِلُوكمُْ وَ يُلْقُواْ إِلَيْكمُُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّواْ أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُوْلَئكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيهِْمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا(91). (11)
گروهى ديگر را خواهيد يافت كه مىخواهند از شما و از قوم خود ايمنى يابند، هر گاه كه راه فتنهگرى بر آنها باز شود به كفر خود بازگردند. پس اگر از شما كناره نگرفتند و تسليم شما نشدند و از اذيت شما دست نكشيدند در اين صورت آنها را هر جا يافتيد بگيريد و به قتل رسانيد، ما شما را بر (جان و مال) اين گروه تسلطى كامل بخشيديم . (12)ال عمران آیه 7
هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ ءَايَاتٌ محُّْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كلٌُّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ(7). (13)
اوست خدايى كه قرآن را بر تو فرستاد كه برخى از آن كتاب آيات محكم است كه اصل و مرجع ساير آيات كتاب خداست و برخى ديگر متشابه است، و آنان كه در دلشان ميل به باطل است از پى متشابه رفته تا به تأويل كردن آن در دين راه شبهه و فتنهگرى پديد آرند، در صورتى كه تأويل آن را كسى جز خداوند و اهل دانش نداند گويند: ما به همه كتاب گرويديم كه همه از جانب پروردگار ما آمده، و به اين (دانش) تنها خردمندان آگاهند . (14) بقره آیه 191
وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لَا تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَْسْجِدِ الحَْرَامِ حَتىَ يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَالِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ(191). (15)
و هر كجا مشركان را يافتيد به قتل رسانيد و آنان را از همان وطن كه شما را آواره كردند برانيد، و فتنهگرى (آنان) سختتر و فسادش بيشتر از جنگ و كشتار است، و در مسجد الحرام با آنها جنگ مكنيد مگر آنكه پيشدستى كنند، در اين صورت رواست كه در حرم آنها را به قتل برسانيد، چنين است كيفر كافران . (16)بقره آیه 217
يَسَْلُونَكَ عَنِ الشهَّْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرُ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبرَُ عِندَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبرَُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَ مَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أُوْلَئكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(217). (17)
اى پيغمبر) از تو راجع به جنگ در ماه حرام سؤال كنند، بگو: گناهى است بزرگ، ولى بازداشتن خلق از راه خدا و كفر به خدا و پايمال كردن حرمت حرم خدا و بيرون كردن اهل حرم از آن (كه مشركان مرتكب شدند) نزد خدا بسيار گناه بزرگترى است و فتنهگرى، فساد انگيزتر از قتل است. و كافران پيوسته با شما مسلمين كارزار كنند تا آنكه اگر بتوانند شما را از دين خود برگردانند، و هر كس از شما از دين خود برگردد و به حال كفر باشد تا بميرد چنين اشخاص اعمالشان در دنيا و آخرت ضايع و باطل گرديده، و آنان اهل جهنّمند و در آن هميشه (معذّب) خواهند بود. (18) انفال آیه 25
وَ اتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِيبنََّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(25).(19)
و از فتنهاى بپرهيزيد كه تنها به ستمكاران شما نمىرسد (بلكه همه را فرا خواهد گرفت چرا كه ديگران سكوت اختيار كردند.) و بدانيد خداوند كيفر شديد دارد! (20)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (21)
و بهر تقدير كه باشد مىخواهد همه مؤمنين را از فتنهاى كه مخصوص به ستمكاران از ايشان است و مربوط به كفار و مشركين نيست زنهار دهد، و اگر در عين اينكه مختص به ستمكاران از مؤمنين است و مع ذلك خطاب را متوجه به همه مؤمنين كرده براى اين است كه آثار سوء آن فتنه گريبانگير همه مىشود.و دليلى كه دلالت كند بر اينكه" عقاب" در جمله" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ" مختص به عقاب دنيوى از قبيل اختلافات قومى و شيوع قتل و فساد و از ميان رفتن امنيت و آسايش باشد در دست نيست، و بهمين جهت بايد مقصود از فتنه هر چند مختص به بعضى از مؤمنين است فتنهاى باشد كه تمامى افراد امت بايستى در صدد دفع آن برآيند، و با امر به معروف و نهى از منكر كه خدا بر ايشان واجب كرده از شعلهور شدن آتش آن جلوگيرى بعمل آورند.و بنا بر اين، برگشت معناى آيه به تحذير تمامى مسلمانان از سهلانگارى در امر اختلافات داخلى خواهد بود، چون اين گونه اختلافات آنان را به تفرقه و اختلاف كلمه تهديد نموده و باعث مىشود كه وحدت مسلمين به تشتت و چند دستگى مبدل شود، و معلوم است كه در اين صورت هر دسته كه غالب شود زمام را به دست مىگيرد، و نيز معلوم است كه اين غلبه، غلبه فساد است نه غلبه كلمه حق و دين حنيف كه خداوند تمامى مسلمانان را در آن شريك كرده.پس گو اينكه فتنه مختص به يك دسته است يعنى مختص به ستمكاران، و ليكن اثر سوء آن دامنگير همه شده، و در اثر اختلاف همه دچار ذلت و مسكنت و هر بلا و تلخكامى ديگرى مىشوند، و همه در پيشگاه خداى تعالى مسئول مىگردند و خدا شديد العقاب است.گر چه خداى تعالى اين فتنه را به اسم و رسم معرفى نكرده و آن را بطور مهمل ذكر فرموده و ليكن جمله بعدى كه مىفرمايد:" لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً" و همچنين جمله" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ" همانطورى كه گفتيم آن را تا اندازهاى توضيح داده و مىرساند كه" فتنه" عبارت از اين است كه بعضى از امت با بعضى ديگر اختلاف مىكنند در امرى كه تمامى امت حقيقت امر را مىفهمند كه كدام است، و ليكن يك دسته از قبول آن سرپيچى نموده، و آگاهانه به ظلم و منكر اقدام مىكنند، آن دسته ديگر هم كه حقيقت امر را قبول كردهاند آنان را نهى از منكر نمىكنند و در نتيجه آثار سوئش دامنگير همه امت مىشود.و بطور مسلم همه ظلمها اينطور نيستند، و مقصود، ارتكاب تمامى انحاء ظلم هم نيست، چون همه ظلمها چنين اثر سويى ندارند. و از اينكه خداوند همه امت را از آن زنهار داده معلوم مىشود كه منظور آن ظلمى است كه اثر سوئش عمومى باشد، و چنين ظلمى ناچار بايد از قبيل بر هم زدن حكومت حقه اسلامى و زمام آن را به ناحق به دست گرفتن و يا پايمال كردن احكام قطعى از كتاب و سنت كه راجع به حكومت حقه است باشد.و هر چه باشد در فتنههاى واقع شده در صدر اسلام نمونهاش ديده مىشود، بطورى كه آيه شريفه كاملا و بطور وضوح بر آن فتنهها منطبق مىگردد، چون فتنههاى مزبور وحدت دينى اسلام را منهدم نموده و با ايجاد تفرقه قدرت و شوكت اسلام را در هم شكست، و خونهايى به ناحق ريخت و باعث اسارت و غارت و هتك نواميس و حرمتها گرديد و كتاب و سنت متروك شد، هم چنان كه خود قرآن از زبان پيغمبرش حكايت نموده كه گفت:" يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً" .
و از جمله مفاسد شوم اين فتنه اين است كه امت اسلام حتى بعد از آنكه به اشتباهات و اعمال زشت خود تنبه پيدا كند نمىتواند از آن عذاب دردناكى كه اين فتنه به بار آورده خود را نجات دهد، آرى" كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ" . يكى از مفسرين هم به اين معنا كه ما براى آيه كرديم تفطن يافته و گفته است كه آيه شريفه امت اسلام را به فتنهاى تهديد كرده كه وحدت كلمهشان را بر هم زده و دچار تفرقه و پراكندگيشان مىكند، و اگر از آن فتنه پرهيز نكنند دچار عذاب شديدى مىشوند، ولى اين مفسر زحمت زيادى به خود داده تا بلكه عذاب مزبور را به عذاب دنيوى توجيه نموده و اطلاق آيه را تقييد كند و ليكن" أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ- كجا مىتواند با اين تمحلات و توجيهات دور، اطلاق آيه را مقيد سازد".[ معناى آيه شريفه:" وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً" بنا بر قرائت مشهور و بنا بر قرائت" لتصيبن ] "در اينجا به توضيح الفاظ آيه پرداخته و مىگوييم:بنا بر قرائت زيد و قرائت اهل بيت (ع) كه آيه را" و اتقوا فتنة لتصيبن الذين ظلموا منكم خاصة" قرائت كردهاند لام در" لتصيبن" لام قسم و نون آن نون تاكيد ثقيله است، و تقدير آيه اين است كه:" بپرهيزيد از فتنهاى كه قسم مىخورم كه خواهد رسيد به آن كسانى از شما كه ظلم كردند"، و كلمه" خاصة" حال از فتنه است، و معنايش اين است كه « بپرهيزيد از فتنهاى كه رسيدنش مختص به آن كسانى از شما است كه ظلم كردند » و خطاب آيه به عموم مردمى است كه ايمان آورده بودند.البته خواننده محترم بايد در نظر بگيرد آن معنا و بيانى را كه ما در گذشته براى جمله « الَّذِينَ آمَنُوا » گذرانيده و گفتيم كه اين خطاب در آياتى كه در اول بعثت نازل شده اگر قرينه صارفهاى در كلام نباشد حمل بر تشريف مىشود (يعنى منظور آن احترام كردن مؤمنين و دلگرم ساختن ايشان است) و نيز بايد دانست كه فتنههاى صدر اسلام همه منتهى به اصحاب بدر مىشود، بنا بر اين آيه شريفه تمامى مؤمنين را از فتنهاى كه بعضى از ايشان بپا مىكنند زنهار مىدهد، و اين نيست مگر براى اينكه آثار سوئش دامنگير همه مىشود.و اما بنا بر قرائت مشهور كه آيه را: « وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً » قرائت كردهاند، در باره كلمه « لا » گفتهاند كه « لاى ناهيه » است، و « نون مشدد » نهى را تاكيد مىكند، و كلمه « لا تصيبن » جواب امر در « اتقوا » نيست، بلكه كلام، جارى مجراىاستيناف و ابتداء است يعنى در حقيقت دو بار زنهار داده، در بار اول فرموده: « بپرهيزيد از فتنهاى » و در بار دوم از نو فرموده : « لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً » چون امر قبلى و نهى در اين جمله از جهت معنا متصل و مرتبط بهم بودند، عينا مانند امر و نهى كه در آيه « يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ » «1» دنبال هم قرار گرفتهاند.و چه بسا بعضى از علماى نحو تجويز كنند كه نهى در « لا تصيبن » نهيى باشد كه در جواب امر وارد شده است، هم چنان كه گفته مىشود: « از زيد بر حذر باش نزندت » و تقديرش اين است كه: « از زيد بپرهيز، چون اگر بپرهيزى نمىتواند تو را بزند » و اگر كسى بگويد: در اين مثالى كه زديد جمله « نزندت- لا يضربنك » است، و نون تاكيد ثقيله مختص امر ونهى است در جواب مىگوييم در نون تاكيد ثقيله شرط نشده كه بر سر خبر در نيايد . و چه بسا بعضى ديگر كه گفتهاند: كلمه « لا » زائد است و معناى آيه اين است كه « بپرهيزيد از فتنهاى كه تنها به آن كسانى از شما مىرسد كه ظلم كردند. »المائدة آیه 71
وَ حَسِبُواْ أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُواْ وَ صَمُّواْ ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُواْ وَ صَمُّواْ كَثِيرٌ مِّنهُْمْ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِمَا يَعْمَلُونَ(71).(22)
گمان كردند مجازاتى در كار نخواهد بود! از اين رو (از ديدن حقايق و شنيدن سخنان حق،) نابينا و كر شدند سپس (بيدار گشتند، و) خداوند توبه آنها را پذيرفت، ديگربار (در خواب غفلت فرو رفتند، و) بسيارى از آنها كور و كر شدند و خداوند، به آنچه انجام مىدهند، بيناست. (23)تفسير اطراف کلمه فتنه: (24)اين آيه متمم آيه قبلى است." « حسبان » به معناى پندار است و (فتنه) به معناى امتحانى است كه شخص بيخبر را مغرور سازد، و به معنى مطلق شر و بلا هم هست و « عمى » در اينجا عبارتست از نداشتن چشم حق بين، و تميز ندادن ميان خير و شر و « صمم » به معناى كرى است، و مراد از آن در اينجا نشنيدن پند و موعظه و بىاعتنايى به نصيحت است، و اين « عمى » و « صمم » (كورى و كرى) هر دو معلولند براى همان پندار غلطشان كه خيال مىكردند فتنه و امتحانى در كار نيست، و ظاهر سياق آيه اينست كه « حسبان » هم كه علت كرى و كوريشان بود، خود معلول علتى ديگر است، و آن اينست كه آنها براى خود فضيلت و كرامتى مىپنداشتند، و آن فضيلت اين بود كه مىگفتند ما از شاخههاى شجره يعقوب هستيم، و مىگفتند ما پسران خدا و دوستان اوييم، و چون چنين فضائلى را دارا هستيم پس عذابى براى ما نيست، اگر چه به هر عمل زشت و معصيتى آلوده باشيم، بنا بر اين معناى آيه (و خدا داناتر است) چنين مىشود: اهل كتاب به خاطر عقيدههايى كه در باره خود داشتند و خيال مىكردهاند كه صرف يهودى بودن ايشان را از فتنه و بلا نگاه مىدارد از اين رو به همين پندار غلط كور و كر شدند، و كارشان بجايى رسيد كه ديگر نمىتوانستند حق را ببينند، و يا از شنيدن مطالب حق و نافع انبيا و دعوتشان بسوى حق برخوردار شوند.و اين را مىتوان از مرجحات احتمال ما دانست، كه گفتيم: احتمال مىدهيم اين آيات به منزله دليلى باشد كه توضيح مىدهد آيه « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا ... » را، بنا بر اين، محصل معنا اين مىشود: كه اسماء و القاب، به درد كسى نمىخورند، يهود هم بيهوده دلهاى خود را به اينكه اسمشان يهودى است خوش كردهاند، در صورتى كه اسم ، كسى را كرامت و فضيلت نمىدهد، آرى يهود كشتن پيغمبران و تكذيب آنان و ساير جرايم خود را نمىتوانند به اين اسمگزاريها محو كنند و آثار سوء گناهان خود را كه همانا هلاكت و فتنه است از بين ببرندانفال آیه 28
وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ(28) . (25)
و بدانيد اموال و اولاد شما، وسيله آزمايش است و (براى كسانى كه از عهده امتحان برآيند،) پاداش عظيمى نزد خداست! (28) (26) تفسیر اطراف کلمه فتنه : (27)
مؤيد اين بيان، جمله « وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ ...
است كه بعد از آيه مورد بحث قرار دارد، چون از ظاهر سياق برمىآيد كه اين جمله با آيه مورد بحث متصل است و بى نياز و مستقل از آن نيست، و با اين حال بخوبى معلوم مىشود كه موعظه مؤمنين در باره اموال و اولاد با اينكه قبلا ايشان را از خيانت به امانتهاى خدا و رسول و امانتهاى خود ايشان نهى كرده بود براى اين بوده كه آن فرد خيانت كار اسرار و تصميمات سرى رسول خدا (ص) را به مشركين گزارش مىداده تا بدين وسيله محبت مشركين را به خود جلب نموده و در نتيجه از اينكه به اموال و اولادش كه در مكه مانده بود تجاوز كنند جلوگيرى به عمل آورد، و خلاصه، منظور آن فرد خيانت كار حفظ مال و اولاد و امثال آن بوده، هم چنان كه نظيرش از ابى- لبابه سرزد، و اسرار آن جناب را براى بنى قريظه فاش كرد. انفال آیه 39
وَ قَتِلُوهُمْ حَتىَ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(39).(28)
و با آنها پيكار كنيد، تا فتنه [شرك و سلب آزادى] برچيده شود، و دين (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد! و اگر آنها (از راه شرك و فساد بازگردند، و از اعمال نادرست) خوددارى كنند، (خداوند آنها را مىپذيرد) خدا به آنچه انجام مىدهند بيناست.(29)
تفسیر اطراف کلمه فتنه(30)
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ...
اين آيه و آيه بعدش مشتمل است بر تكليف مؤمنين به وظيفهاى، در قبال آن وظيفهاى كه كفار در آيه قبلى مكلف به آن بودند، به اين معنا كه در آيه قبل فرموده بود:" به كفار بگو اگر از دشمنى خدا و رسولش دست بردارند جرائم گذشتهشان آمرزيده مىشود، و اگر آن خرابكارىها را تكرار كنند خوب مىدانند كه بر نياكانشان چه گذشت"، آن گاه در اين آيه مىفرمايد به آنان چنين بگو: و اما تو و مؤمنين زنهار كه در مهم خود كه همان اقامه دين و تصفيه كردن و صالح ساختن محيط براى مؤمنين است كوتاهى و سستى نكنيد، و به قتال كفار بپردازيد تا اين فتنهها كه هر روز به راه مىاندازند خاتمه پذيرد و ديگر هواى فتنهانگيزى در سر نپرورانند، اگر دست بردارند كه خداوند به پاداش اعمالى كه از ايشان ببيند جزاى خيرشان مىدهد، و اگر سرپيچى كنند و هم چنان فتنه و جنگ به راه اندازند، شما نيز جنگ را ادامه دهيد كه خداوند ياور شما است، بايد اين را بدانيد و سستى و ترس به خود راه ندهيد.فتنه" به معناى هر چيزى است كه نفوس به آن آزمايش شوند، و قهرا چيزى بايد باشد كه بر نفوس گران آيد، و ليكن بيشتر در پيشآمدهاى جنگى و ناامنىها و شكستن پيمانهاى صلح استعمال مىشود. كفار قريش گروندگان به رسول خدا (ص) را قبل از هجرت آن جناب و تا مدتى بعد از آن در مكه مىگرفتند و شكنجه مىدادند و به ترك اسلام و برگشت به كفر مجبور مىكردند، و اين خود فتنه ناميده مىشد.و از معناى سابق كه سياق آن را افاده مىكرد برمىآيد كه جمله « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ » كنايه از اين است كه با جنگ تضعيف شده و ديگر به كفر خود مغرور نشوند، و ديگر فتنهاى كه مؤمنين را مفتون سازد برنينگيزند، و در نتيجه دين همهاش از خدا باشد، و كسى مردم را به خلاف آن دعوت نكند.و نيز برمىآيد كه منظور از جمله « وَ إِنْ تَوَلَّوْا ... »، اين است كه اگر از اطاعت اين نهى سرباز زدند و از جنگ دست برنداشته و هم چنان به فتنهانگيزى ادامه دادند بايد شما بدانيد كه خداوند سرپرست و ياور شما است و با وثوق به يارى خدا با آنان مصاف شويد كه او نيكو سرپرست و نيكو ياور است.انفال آیه 73
وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فىِ الْأَرْضِ وَ فَسَادٌ كَبِيرٌ(73) .(31)كسانى كه كافر شدند، اولياء (و ياوران و مدافعان) يكديگرند اگر (اين دستور را) انجام ندهيد، فتنه و فساد عظيمى در زمين روى مىدهد. (32)
تفسير اطراف کلمه فتنه(33)
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ" » يعنى كفار ولايتشان در ميان خودشان است و به اهل ايمان تجاوز نمىكند، پس مؤمنين نمىتوانند آنان را دوست بدارند، و اين معنا از اينجا استفاده مىشود كه جمله«بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» مانند جمله« أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» كه در باره مؤمنين فرمود جملهايست انشايى و امرى، به صورت جملهاى خبرى. و در حقيقت در اين جمله ولايت كفار را در ميان خودشان، جعل مىكند و در باره اين تعبير بحسب عقل هيچ احتمالى نمىرود جز همين كه گفتيم: مىخواهد سرايت و تجاوز ولايت كفار را بر مؤمنين نفى كند و بفرمايد اهل ايمان نبايد آنان را دوست بدارند.« إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ » اين جمله اشاره است به مصلحت تشريع ولايت به آن نحوى كه تشريع فرمود، چون بطور كلى ولايت و دوست داشتن يكديگر از امورى است كه هيچ جامعهاى از جوامع بشرى و مخصوصا جوامع اسلامى كه بر اساس پيروى حق و گسترش عدالت الهى تاسيس مىشود از آن خالى نيست، و معلوم است كه دوستى كفار كه دشمن چنين جامعهاى هستند موجب مىشود افراد اجتماع با آنان خلط و آميزش پيدا كنند. و اخلاق و عقايد كفار در بين ايشان رخنه يابد، و در نتيجه سيره و روش اسلامى كه مبنايش حق است بوسيله سيره و روش كفر كه اساسش باطل و پيروى هوى است و در حقيقت پرستش شيطان است از ميان آنان رخت بربندد،هم چنانكه در روزگار خود ملاحظه كرديم كه چنين شد،و صدق ادعاى اين آيه را به چشم خود ديديم.یونس آیه 85
فَقَالُواْ عَلىَ اللَّهِ تَوَكلَّْنَا رَبَّنَا لَا تجَْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّلِمِينَ(85).(34)
گفتند: «تنها بر خدا توكل داريم پروردگارا! ما را مورد شكنجه گروه ستمگر قرار مده! (35)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (36)فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ... مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرِينَ « مؤمنين به موسى (ع) در پاسخ دعوت موسى كه فرمود : » بر خدا توكل كنيد گفتند : بر خدا توكل مىكنيم ، و سپس دعا كردند كه پروردگارا ما را فتنه مردم ستمكار مكن .»خواسته و دعاى اولشان همان است كه در جمله « رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ » به آن اشاره كردند، و علت و انگيزه اينكه چنين حاجتى را خواستند اينست كه آنچه اقوياى ستمگر را بر ضعفاى مظلومين غره و مسلط مىكند ضعف (و ظلمپذيرى) طبقه ضعيف است. پس ضعيف به علت همان ضعفى كه در او است فتنه قوى و مورد ستم او است، هم چنان كه در قرآن كريم اموال و اولاد را- بدان جهت كه جاذبه و محبوبيت دارد- فتنه انسان خوانده و فرموده:ِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ و معلوم است كه دنيا براى طالب آن فتنه است، پس اينكه از پروردگارشان خواستند كه آنان را براى قوم ستمكار فتنه قرار ندهد، در حقيقت درخواست اينبوده كه ضعف و ذلت آنان را با سلب غرض از آن سلب كند. سادهتر بگويم: خواستهاند بگويند ضعف و ذلت ما سبب فتنه ستمكاران است، ولى به جاى اينكه رفع سبب را بخواهند رفع غرض و مسبب را خواستهاندوَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ.اسرا آیه 60
وَ إِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتىِ أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فىِ الْقُرْءَانِ وَ نخَُوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا(60).)(37)
به ياد آور) زمانى را كه به تو گفتيم: «پروردگارت احاطه كامل به مردم دارد (و از وضعشان كاملًا آگاه است.) و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود همچنين شجره ملعونه [درخت نفرين شده] را كه در قرآن ذكر كردهايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) مىكنيم اما جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمىافزايد!» (38)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (39)
فقرات اين آيه كه چهار فقره است معانى روشنى دارد، و ليكن از نظر ارتباط و وجه اتصالى كه با هم دارند خالى از اجمال نيست و سبب اصلى اين اجمال دو فقره دومى و سومى است، زيرا خداى سبحان بيان نكرده كه آن رؤيا كه به پيغمبر خود ارائه داده چه بوده، و در ساير آيات قرآنش هم چيزى كه آن را تفسير كند نيامده.و رؤياهايى كه در آيه: « إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلًا وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ » و آيه « لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ » آمده هيچيك با رؤياى در آيه مورد بحث تطبيق نمىكند چون آيه مورد بحث در مكه نازل شده و مربوط به قبل از هجرت است، و آن دو آيه مربوط به حوادث بعد از هجرت هستند.و همچنين شجره ملعونه هم معلوم نيست كه چيست كه خدا آن را فتنه مردم قرار داده، و در قرآن كريم شجرهاى به چشم نمىخورد كه خداوند اسمش را برده سپس آن را لعنت كرده باشد.
آرى، از شجرهاى اسم برده به نام « شجره زقوم » و آن را به وصف فتنة توصيف مىكند، و مىفرمايد:« أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ» ولى ديگر آن را نه در اينجا و نه در جاى ديگر لعنت نكرده، و اگر صرف اينكه در جهنم سبز مىشود و مايه عذاب ستمگران است باعث لعن آن باشد، بايد خود جهنم و عذابهاى آن همه لعن شوند، و نيز بايد ملائكه عذاب كه در حقشان فرموده:« وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا» ملعون باشند، با اينكه خداى تعالى ايشان را ستوده و ثنا گفته، آن همثنائى كه فرموده:« عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ».«قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ» معلوم است كه دست مؤمنين ملعون نيست.از همه اينها معلوم مىشود كه مراد آيه، روشن كردن و بيان دو فقره خود يعنى « داستان رؤيا» و« داستان شجره ملعونه » در قرآن كه مايه فتنه مردم شده نيست، بلكه مقصود اشاره اجمالى است به آن دو تا، خواننده به كمك سياق تفصيل آنها را پيدا كند.و چنين صفاتى جز بر يكى از سه دسته از آنها كه شمرديم تطبيق نمىكند، يا مشركين، و يا منافقين و يا اهل كتاب.و بقاء و نشو و نمايشان يا از راه تناسل و زاد و ولد است، و هر خانواده از ايشان كه در ميان مردمى زندگى كنند دين و دنياى آن مردم را فاسد نموده و دچار فتنهشان مىسازند، يا از اين راه در ميان مسلمين دوام يافته و در همه اعصار آثار شوم خود را مىبخشند، و يا از راه پيدا شدن عقيدهها و مذاهب فاسد كه آنها دور آن را گرفته و ترويجش مىكنند، و هم چنان نسلى بعد نسل آن را پايدار نگه مىدارند، و در آن لانه فساد، به اسلام ضربه وارد مىآورند.آرى جاى هيچ ترديدى نيست كه سياق آيه اشاره به ارتباطى دارد كه در ميان دو فقره « ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ» و فقره« وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ» برقرار است، مخصوصا با دقت در اينكه قبل از اين فقره جمله« وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ» قرار گرفته و آن گاه دنباله هر سه فقره جمله « وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً » آمده است.زيرا ارتباط اين چند فقره با يكديگر اين معنا را به خوبى مىرساند كه آيه شريفه در صدد بيان و اشاره به يك امرى است كه خداى سبحان به آن احاطه دارد، خطرى است كه موعظه و تخويف از آن را نكاسته بلكه بيشترش مىكند.با در نظر گرفتن اين جهات معلوم مىشود كه قضيه از اين قرار بوده كه خداى سبحان شجره ملعونه را در عالم خواب به رسول گرامى خود نشان داده، آن گاه در قرآن بيان كرده كه آن شجرهاى كه در رؤيا نشانت داديم، و پارهاى از رفتارشان را در اسلام برايت ارائه داديم فتنه اسلام است.پس حاصل معناى « وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ » اين شد كه ما شجره ملعونه در قرآن را (كه تو با معرفى ما آن را شناختى و در رؤيا پارهاى از فسادهايش را ديدى) قرار نداديم مگر فتنه براى مردم و بوته امتحانى كه يك يك مردم در آن آزمايش گردند، و ما به همه آنان احاطه داريم.توبه آیات 47و48و49
لَوْ خَرَجُواْ فِيكمُ مَّا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَ لَأَوْضَعُواْ خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِيكمُْ سَمَّاعُونَ لهَُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِالظَّلِمِينَ(47)لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَ قَلَّبُواْ لَكَ الْأُمُورَ حَتىَ جَاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كَرِهُونَ(48)وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لىِّ وَ لَا تَفْتِنىِّ أَلَا فىِ الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَفِرِينَ(49) . (40)
اگر اين منافق مردم هم در ميان شما مؤمنان بيرون مىآمدند جز خيانت و مكر در سپاه شما چيزى نمىافزودند و هر چه مىتوانستند در كار شما اخلال و خرابى مىكردند، براى شما از هر سو در جستجوى فتنه برمىآمدند، و هم در ميان لشكر شما از آنان جاسوسهايى وجود دارد، و خدا به احوال ظالمان داناست. (41)از اين پيش (در جنگ خندق و احد) هم آنان در صدد فتنهگرى بودند و كارها را به تو بر عكس مىنمودند تا آن گاه كه حق روى آورد و امر خدا آشكار گرديد (يعنى اسلام را فتح نصيب كرد) در صورتى كه آنها كمال كراهت را داشتند . (42)و برخى از آن مردم منافق با تو گويند كه به ما در جهاد اجازه معافى ده و ما را در آتش فتنه (و گناه نافرمانى) ميفكن، آگاه باش كه آنها خود به فتنه و امتحان در افتادند و همانا دوزخ به آن كافران احاطه دارد.(43)
تفسير اطراف کلمه فتنه : (44)
مفسده حضور منافقين در ميان صفوف مؤمنين مجاهد« لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلَّا خَبالًا وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ ... »كلمه « خبال » به معناى فساد و اضطراب رأى است. و كلمه « ايضاح » به معناى شتابيدن در شر است. و « خلال » به معناى بين و « بغى » به معناى طلبيدن است. بنا بر اين، معناى اينكه فرمود : « يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ » اين است كه منافقين خواهان فتنه براى شما هستند.بعضى بجاى « براى شما » گفتهاند: « در شما ». و « فتنه » به معناى محنت و گرفتارى است، و از انواع گرفتاريها آنكه مناسب با مقام آيه است همان تفرقه و اختلاف كلمه است.« لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ » يعنى قسم مىخورم كه منافقان بطور مسلم پيش از اين جنگ (جنگ تبوك) خواهان فتنه و محنت و اختلاف كلمه و تفرقه اجتماع شما بودند، بيان آيات [منافقين كه به گمان خود از ناملايمات فتنه احتمالى جنگ دورى مىگزينند در واقع از نفاق و ضلالتشان در فتنه سقوط كردهاند و خود غافلند ] « وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا ...كلمه« فتنه» در اينجا بطورى كه از سياق برمىآيد به يكى از دو معنا است: يا به معناى القاء به ورطهاى كه آدمى را مغرور نموده و فريب مىدهد و يا به معناى معروف آن كه همان فتنه و بلا و گرفتارى عمومى است مىباشد.و اگر معناى اول مقصود باشد، معناى آيه اين خواهد بود كه: به من اجازه بده به جنگ نيايم، و مرا با بردن در صحنه جهاد به فتنه مينداز و با برشمردن غنيمتهاى نفيس جنگى اشتهاى نفسانى مرا تحريك مكن و مرا فريب مده. و اگر معناى دوم مقصود باشد معنايش اين مىشود كه: اجازه بده من حركت نكنم و مرا به ناملايماتى كه مىدانم در اين جنگ هست مبتلا مساز.خداى تعالى از اين پيشنهادشان جواب داده و فرموده: « اينها با همين عملشان در فتنه افتادند »، يعنى اينها به خيال خودشان از فتنه احتمالى احتراز مىجويند در حالى كه سخت در اشتباهند، و غافلند از اينكه كفر و نفاق و سوء سريرهاى كه دارند و اين پيشنهادشان از آن حكايت مىكند فتنه است، غافلند از اينكه شيطان آنان را در فتنه افكنده و فريب داده و دچار هلاكت كفر و ضلالت و نفاق ساخته است. تازه اين خسارت و گرفتارى دنيايى ايشان است و در آخرت نيز جهنم بر كافران احاطه خواهد كرد، همانطورى كه در دنيا فتنه به آنان احاطه داشت. پس اينكه فرمود: « أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا » با جمله « وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ » تقريبا معناى واحدى را مىرسانند، و آن اين است كه اين مردم منافق هم در دنيا و هم در آخرت در فتنه و هلاكت ابدى قرار دارند.ممكن هم هست از جمله « وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ » استفاده كرد كه جهنم فعلا نيز محيط به كفار است، نه در آينده، آيات داله بر تجسم اعمال هم اين معنا را مىرساند .الأنبياء آیه 35
كلُُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الخَْيرِْ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ(35). (45)
هر انسانى طعم مرگ را مىچشد! و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مىكنيم و سرانجام بسوى ما بازگردانده مىشويد!(46)/الأنبياء آیه 111 . وَ إِنْ أَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكمُْ وَ مَتَاعٌ إِلىَ حِينٍ(111). (47)
و من نمىدانم شايد اين آزمايشى براى شماست و مايه بهرهگيرى تا مدّتى (معيّن) . (48)
تفسیر اطراف کلمه فتنه(49)
وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ . اين جمله نيز تتمه كلامى است كه رسول خدا (ص) مامور به گفتن آن شده است. ضمير در كلمه « لعله » به طورى كه گفتهاند كنايه از خبرى است كه در كلام نيامده، و بعيد هم نيست كه راجع به ايذان و اعلامى باشد كه مامور به آن شد. و معناى آن اين است كه: من نمىدانم، ممكن است اين اعلامى كه من مامور بدان شدم، يعنى مراد خداى تعالى از اينكه مرا مامور به اعلام خطر نموده، اين باشد كه شما را امتحان كند تا آنچه در باطن شما است بيرون كشيده ظاهرش سازد پس خدا مىخواهد شما را بيازمايد و تا مدتى مهلت و كام بدهد و به اصطلاح استدراجتان كند.الحج آیه 11
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلىَ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيرٌْ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلىَ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةَ ذَالِكَ هُوَ الخُْسْرَانُ الْمُبِينُ(11) . (50)
بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مىپرستند (و ايمان قلبيشان بسيار ضعيف است) همين كه (دنيا به آنها رو كند و نفع و) خيرى به آنان برسد، حالت اطمينان پيدا مىكنند اما اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مىشوند (و به كفر رومىآورند)! (به اين ترتيب) هم دنيا را از دست دادهاند، و هم آخرت را و اين همان خسران و زيان آشكار است .(51)
تفسیر اطراف کلمه فتنه(52)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْف كلمه « حرف » و نيز كلمه « طرف » و كلمه « جانب » به يك معنا است. و كلمه « اطمينان » به معناى آرامش و سكونت است و « فتنة" » به طورى كه گفتهاند «1» به معناى محنت يعنى امتحان است. و كلمه « انقلاب » به معناى برگشتن است.
وصف صنفى ديگر كه دين را براى دنيايشان مىخواهند و در آزمايشها روى مىگردانند (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ ... اين آيه صنف ديگرى از اصناف مردم بىايمان و غير صالح را بر مىشمارد و آنها كسانى هستند كه خداى سبحان را مىپرستند اما يك طرفى نه از هر طرف، به تعبيرى: به يك فرض و تقدير مىپرستند و اما بر ساير تقادير نمىپرستند و آن فرضى كه بر آن فرض خدا را مىپرستند در صورتى است كه پرستش او خير دنيا برايشان داشته باشد. و معلوم است كه لازمه اين طور پرستش اين است كه دين را براى دنيا استخدام كنند اگر سودى مادى داشت پرستش خدا را استمرار دهند و بدان دل ببندد و اطمينان يابند و اما اگر دچار فتنه و امتحان شوند روى گردانيده به عقب برگردند به طورى كه حتى به چپ و راست هم ننگرند و از دين خدا مرتد شوند و آن را شوم بدانند و يا اگر شوم هم ندانند به اميد نجات از آن آزمايش و مهلكه از دين خدا روى بگردانند و اين روش عادت آنان در پرستش بتها نيز هست يعنى بت را مىپرستند تا به خير مورد آرزوى خود برسند و يا به شفاعت آنها از شر دنيايى رهايى و نجات يابند. و اينكه گفتيم از شر دنيايى بدان جهت است كه بتپرستان معتقد به آخرت نيستند.الحج آیه 53
لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِى الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فىِ قُلُوبهِِم مَّرَضٌ وَ الْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّلِمِينَ لَفِى شِقَاقِ بَعِيدٍ(53) . (53)
هدف اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى قرار دهد براى آنها كه در دلهايشان بيمارى است، و آنها كه سنگدلند و ظالمان در عداوت شديد دور از حقّ قرار گرفتهاند! (54)
تفسیر اطراف کلمه فتنه(55)
لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ . « مرض قلب » عبارت است از اينكه استقامت حالتش در تعقل از بين رفته باشد، به اينكه آنچه را بايد به آن معتقد شود نشود و در عقايد حقه كه هيچ شكى در آنها نيست شك كند. و قساوت قلب به معناى صلابت و غلظت و خشونت آن است، كه از « سنگ قاسى » يعنى سنگ سخت گرفته شده و صلابت قلب عبارت از اين است كه عواطف رقيقه آن كه قلب را در ادراك معانى حقه يارى مىدهد از قبيل خشوع و رحمت و تواضع و محبت، در آن مرده باشد. پس قلب مريض آن قلبى است كه خيلى زود حق را تصور مىكند ولى خيلى دير به آن معتقد مىشود. و قلب قسى و سخت، آن قلبى است كه هم دير آن را تصور مىكند و هم دير به آن معتقد مىگردد، و به عكس، قلب مريض و قسى وسواسهاى شيطانى را خيلى زود مىپذيرد.و اما القائات شيطانى كه زمينه را عليه حق و اهل حق تباه و خراب مىكند و در نتيجه زحمات انبياء و رسل را باطل نموده، نمىگذارد اثر خود را ببخشد هر چند مستند به خود شيطان است و ليكن در عين حال مانند ساير آثار چون در ملك خدا قرار دارد، بدون اذن او اثر نمىكند، هم چنان كه هيچ مؤثرى اثر نمىكند و هيچ فاعلى بدون اذن او عملى انجام نمىدهد مگر آنكه به همان مقدار دخالت اذن مستند به او شود و آن مقدار كه مستند به او مىشود داراى مصلحت و هدف شايسته است و به همين جهت خداى سبحان در آيه مورد بحث مىفرمايد: اين القائات شيطانى خود مصلحتى دارد و آن اين است كه مردم عموما به وسيله آن آزمايش مىشوند، و آزمايش، خود از نواميس عمومى الهى است كه در عالم انسانى جريان دارد، چون رسيدن افراد سعيد به سعادت و اشقياء به شقاوت، محتاج به اين ناموس است، بايد آن دو دسته امتحان شوند، دسته سوم هم كه منافقينى بيمار دلند، به طور خصوص در آن بوته قرار گيرند چون رسيدن اشقياء به كمال شقاوت خود از تربيت الهيهاى است كه در نظام خلقت مورد نظر است، هم چنان كه خودش فرمود: « كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً . » و اين است معناى اينكه فرمود: « تا آنچه را كه شيطان القاء مىكند مايه آزمايش بيماردلان، و سنگدلان قرار دهد ». و بنا بر اين، لام در « ليجعل » لام تعليل است كه با آن القائات شيطانى در آرزوهاى انبيا را تعليل مىكند و مىرساند كه شيطان چنين مىكند تا خدا چنان كند. و معنايش اين مىشود كه: شيطان هم در شيطنتش مسخر خداى سبحان است و او را در كار آزمايش بندگان و فتنه اهل شك و جحود و دارندگان غرور، آلت دست قرار مىدهد.پس روشن شد كه مراد از « فتنه »، ابتلاء و امتحان است، امتحانى كه شخص درگير به آن را دچار غرور و ضلالت مىكند. و مراد از « بيماردلان » اهل شك از كفار است و مراد از" قاسية قلوبهم" سنگدلان اهل جحود و عناد از كفار است.النورآیه 63
لَّا تجَْعَلُواْ دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يخَُالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبهَُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(63). (56)
صدا كردن پيامبر را در ميان خود، مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهى خداوند كسانى از شما را كه پشت سر ديگران پنهان مىشوند، و يكى پس از ديگرى فرار مىكنند مىداند! پس آنان كه فرمان او را مخالفت مىكنند، بايد بترسند از اينكه فتنهاى دامنشان را بگيرد، يا عذابى دردناك به آنها برسد! (57) . الفرقان آیه 20
وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكلُُونَ الطَّعَامَ وَ يَمْشُونَ فىِ الْأَسْوَاقِ وَ جَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبرُِونَ وَ كَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا(20). (58)ما هيچ يك از رسولان را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند و بعضى از شما را وسيله امتحان بعضى ديگر قرار داديم، آيا صبر و شكيبايى مىكنيد (و از عهده امتحان برمىآييد)؟! و پروردگار تو همواره بصير و بينا بوده است(59).
تفسیر اطراف کلمه فتنه(60) :
و از جمله حرفهاى عجيبى كه در اين آيه زده شده اين است كه از بعضى «1» از مفسرين حكايت شده كه گفته است آيه شريفه تسليت براى رسول خدا (ص) است، و گويا فرموده: رسولان قبل از تو نيز حال تو را داشتند، پس در بين آنان اسوه حسنهاى دارى، و اما اينكه جواب از گفتار مسخرهآميز كفار باشد، سياق و نظم آيه با آن مساعد نيست، چون جواب سخن آنها در جمله « انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ » داده شد، و اين خود اشتباهى است از اين مفسر جمله « وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ » متمم جواب سابق، و به منزله تعليل است، براى اينكه رسولان در خواص بشرى مثل ساير مردمند، بدون اينكه زندگى و يا دعوتشان خاصيت آسمانى پيدا كند، كه هر كس آن را ببيند قطع و يقين كند به اينكه از طرف خدا حامل رسالت شده است، مانند نازل شدن فرشته بر آنان، يا القاى گنج بر ايشان، يا آفريدن باغى بر ايشان.پس گويا فرموده است، علت اينكه انبياء در زندگيشان مانند ساير مردم هستند اين است كه ما بعضى از مردم را امتحان براى بعضى ديگر كرديم، از آن جمله رسولان مايه امتحان مردمند و به وسيله ايشان اهل شك از اهل ايمان، و پيروان هوى كه صبر بر تلخى حق ندارند از طالبان حق و خويشتنداران در طاعت خدا و جويندگان راه او متمايز مىشوند.از آنچه گذشت دو نكته روشن گرديد:اول اينكه: مراد از صبر، همه اقسام صبر است، يعنى صبر بر « اطاعت خدا » ، و صبر بر « تلخى مصائب » ، و صبر بر « تلخى ترك گناهان ».دوم اينكه: جمله « وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً » از باب بكار بردن حكم عام در جاىحكم خاص است، و منظور تنها اشاره به مساله مذكور (قرار دادن انبياء مانند ساير مردم براى فتنه و آزمايش) است. العنكبوت آیه 10
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِىَ فىِ اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَ لَئنِ جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فىِ صُدُورِ الْعَالَمِينَ(10). (61)
و از مردم كسانى هستند كه مىگويند: «به خدا ايمان آوردهايم!» اما هنگامى كه در راه خدا شكنجه و آزار مىبينند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مىشمارند (و از آن سخت وحشت مىكنند) ولى هنگامى كه پيروزى از سوى پروردگارت (براى شما) بيايد، مىگويند: «ما هم با شما بوديم (و در اين پيروزى شريكيم)»!! آيا خداوند به آنچه در سينههاى جهانيان است آگاهتر نيست(62)؟!
تفسیر اطراف کلمه فتنه(63):
جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ"- يعنى ايمان آن قدر در نظرش خوار شده كه حكم عقل را بر اينكه از آزار و اذيت بايد دورى جست، در باره اذيت مردم و عذاب خدا به يك اندازه مىپندارد، و به همين جهت وقتى ايمانش باعث آزار ديدنش شد، با خود مىگويد:
هيچ عقلى به من نگفته كه تو خودت را به خاطر ايمان به خدا به زحمت و عذاب بيفكنى، آن گاه از ايمان چشم مىپوشد، و به شرك مىگرايد، تا مبادا مردم اذيتش كنند.و حال آنكه اين پندار بسيار غلط است، براى اينكه عذاب و شكنجهاى كه كفار به او بدهند اندك و تمام شدنى است، بالأخره روزى از شر آنان خلاص مىشود، و لو اينكه زير. الصافات آیه 63
إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِينَ(63). (64)
ما آن را مايه درد و رنج ظالمان قرار داديم (65) !
تفسیر اطراف کلمه فتنه(66) :
و ضمير" ها" در جمله" إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ" به" شجره زقوم" برمىگردد. و" فتنه" به معناى محنت و عذاب است.الزمر آیه 49
فَإِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثمَُّ إِذَا خَوَّلْنَهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلىَ عِلْمِ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(49). (67)
هنگامى كه انسان را زيانى رسد، ما را (براى حلّ مشكلش) مىخواند سپس هنگامى كه از جانب خود به او نعمتى دهيم، مىگويد: «اين نعمت را بخاطر كاردانى خودم به من دادهاند» ولى اين وسيله آزمايش (آنها) است، امّا بيشترشان نمىدانند(68). اين آيه شريفه در مقام تعليل آن بيانى است كه در سابق در وصف ظالمان داشت و به همين جهت بر سر آن" فا" تفريع آورد تا سخن را نتيجه و متفرع بر مطالب قبل كند، تفرعى كه بيان بر مبين دارد. پس خداى تعالى بعد از آنكه حال ستمگران را بيان كرد كه از هر آيتى كه بر حق دلالت مىكرد روىگردان بودند و به حجتهايى بر عليهشان اقامه مىشد گوش فرا نمىدادند و موعظه را نمىشنيدند و به عبرت، اعتنايى نداشتند، و در نتيجه همين سرسختىها ربوبيت خداى تعالى و مساله بعث و حساب را منكر شدند و كارشان به جايى رسيد كه حتى دلهايشان از شنيدن نام خداى يگانه متنفر مىشد.
« بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ » - يعنى بلكه آن نعمتى كه ما به وى داديم فتنه و آزمايشى بود كه خواستيم او را به وسيله آن نعمت بيازماييم، اما بيشترشان متوجه اين معنا نيستند.بعضى از مفسرين گفتهاند: « معناى آن اين است كه بلكه نعمت مزبور عذابى است براى آنان . »
و بعضى ديگر گفتهاند: « بلكه اين سخنى كه مىگويند، فتنهاى است براى آنان كه به خاطر همان عقاب خواهند شد . » ولى اين دو وجه و مخصوصا وجه دومى بعيد است.القمرآیه27
إِنَّا مُرْسِلُواْ النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبهُْمْ وَ اصْطَبرِْ(27). (69)
ما «ناقه» را براى آزمايش آنها مىفرستيم در انتظار پايان كار آنان باش و صبر كن(70) !
تفسير اطراف کلمه فتنه(71):
« إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ » اين آيه در مقام تعليل همان خبرى است كه داد، و فرمود: به زودى عذاب بر آنان نازل مىشود، و مفاد اين تعليال اين است كه: اينكه گفتيم به زودى عذاب بر ايشان نازل مىشود، علتش اين است كه ما بنا داريم چنين و چنان كنيم، و كلمه « فتنه » به معناى امتحان و ابتلاء است.و معناى آيه اين است كه: ما- بر طريقه اعجاز- و به عنوان امتحان ايشان، ماده شترى را كه درخواست كردهاند خواهيم فرستاد، ايشان را منتظر بگذار، و بر آزار و اذيتشان صبر كن. ممتحنة آیه 5
رَبَّنَا لَا تجَْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ وَ اغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ (5).(72)
پروردگارا! ما را مايه گمراهى كافران قرار مده، و ما را ببخش، اى پروردگار ما كه تو عزيز و حكيمى(73)!
تفسير اطراف کلمه فتنه(74):
« رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا » - اين قسمت از آيه متن دعاى ايشان است ، و جملات قبلى همان طور كه گفتيم مقدمه بود . در اين دعاى خود از خدا مىخواهند كه از آثار سوء تبريشان از كفار پناهشان دهد ، و ايشان را بيامرزد.كلمه « فتنة » به معناى وسيله امتحان است، و معناى اين كه « فتنه براى كفار قرار گيرند » اين است كه كفار بر آنان مسلط شوند، تا مورد امتحان قرار گرفته، آنچه فساد در وسع خود دارند بيرون بريزند، ابراهيم و مؤمنين را به انواع آزارها شكنجه كنند كه چرا به خدا ايمان آوردهايد، و خدايان ما را رها كرده، از آنها و از عبادتشان بيزارى جستهايد.التغابن آیه 15
إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلَادُكمُْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ (15). (75)
اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند و خداست كه پاداش عظيم نزد اوست(76)!
تفسير اطراف کلمه فتنه(77) :
« إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ » كلمه « فتنه » به معناى گرفتاريهايى است كه جنبه آزمايش دارد، و آزمايش بودن اموال و فرزندان به خاطر اين است كه اين دو نعمت دنيوى از زينتهاى جذاب زندگى دنيا است، نفس آدمى به سوى آن دو آن چنان جذب مىشود كه از نظر اهميت همپايه آخرت و اطاعت پروردگارش قرار داده، رسما در سر دو راهى قرار مىگيرد، و بلكه جانب آن دو را مىچرباند، و از آخرت غافل مىشود، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود: « الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا » . و تعبير آيه مورد بحث كنايه از نهى است ، مىخواهد از غفلت از خدا به وسيله مال و اولاد نهى كند ، و بفرمايد : با شيفتگى در برابر مال و اولاد جانب خدا را رها نكنيد، با اينكه نزد او اجرى عظيم هست.المدثر آیه 31
وَ مَا جَعَلْنَا أَصحَْبَ النَّارِ إِلَّا مَلَئكَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتهَُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ يَزْدَادَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِيمَانًا وَ لَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فىِ قُلُوبهِِم مَّرَضٌ وَ الْكَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بهَِاذَا مَثَلًا كَذَالِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَ يهَْدِى مَن يَشَاءُ وَ مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَ مَا هِىَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ(31). (78)
مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب [يهود و نصارى] يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقّانيّت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟!» (آرى) اين گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مىسازد و هر كس را بخواهد هدايت مىكند! و لشكريان پروردگارت را جز او كسى نمىداند، و اين جز هشدار و تذكّرى براى انسانها نيست! (79)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (80)
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً «- مراد از » « اصحاب النار » همان خازنان موكل بر دوزخند كه عهدهدار شكنجه دادن به مجرمينند، و اين معنا هم از جمله « عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ » استفاده مىشود و هم جمله « وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً ... » به آن شهادت مىدهد.« وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا » - كلمه « فتنة » به معناى محنت و آزمايش است، مىگويند منظور از اين جعل، جعل به حسب آگهى دادن است، نه جعل به حسب تكوين، در نتيجه معناى آيه اين است كه ما از عدد آن ملائكه و اينكه نوزده نفرند به شما خبر نداديم، مگر براى اينكه همين خبر باعث آزمايش كفار شود. ذيل آيه هم كه مىفرمايد:« لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ ... » اين گفتار را تاييد مىكند.احزاب آیه 14
وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيهِْم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئلُواْ الْفِتْنَةَ لاََتَوْهَا وَ مَا تَلَبَّثُواْ بهَِا إِلَّا يَسِيرًا(14).(81)
آنها چنان بودند كه اگر دشمنان از اطراف مدينه بر آنان وارد مىشدند و پيشنهاد بازگشت به سوى شرك به آنان مىكردند مىپذيرفتند، و جز مدّت كمى (براى انتخاب اين راه) درنگ نمىكردند! اعراف آیه 155
وَ اخْتَارَ مُوسىَ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِّمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتهُْمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَ إِيَّاىَ أَ تهُْلِكُنَا بمَِا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِىَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بهَِا مَن تَشَاءُ وَ تهَْدِى مَن تَشَاءُ أَنتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنتَ خَيرُْ الْغَفِرِينَ(155) . (82)
موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد و هنگامى كه زمينلرزه آنها را فرا گرفت (و هلاك شدند)، گفت: «پروردگارا! اگر مىخواستى، مى توانستى آنها و مرا پيش از اين نيز هلاك كنى! آيا ما را به آنچه سفيهانمان انجام دادهاند، (مجازات و) هلاك مىكنى؟! اين، جز آزمايش تو، چيز ديگر نيست كه هر كس را بخواهى (و مستحق بدانى)، به وسيله آن گمراه مىسازى و هر كس را بخواهى (و شايسته ببينى)، هدايت مىكنى! تو ولىّ مايى، و ما را بيامرز، بر ما رحم كن، و تو بهترين آمرزندگانى! (83)
تفسير اطراف كلمه فتنه : (84)
گفتار خود را با جمله « إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ اين نيست جز امتحانى از تو » و همچنين با جمله « تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ » تاكيد نموده و خلاصه چنين رسانيد كه هلاك كردن همراهان من يكى از موارد امتحان عمومى تو است كه بندگان خود را با آن مىآزمايى تا هر كه گمراه شدنى است گمراه شده و هر كه هدايت شدنى است هدايت شود، و از سنت تو نيست كه هر كه در اثر امتحان تو گمراه شد هلاكش سازى.الذاريات آیه 14
ذُوقُواْ فِتْنَتَكمُْ هَاذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ(14). (85)
و گفته مىشود:) بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزى است كه براى آن شتاب داشتيد! (86)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (87)
« ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ » اين آيه حكايت مىكند آن خطابى را كه خداى تعالى و يا ملائكهاش به امر او در روز قيامت به خراصان مىكنند، در حالى كه در آتش افتاده مىسوزن.
و معناى آن اين است كه: به ايشان گفته مىشود بچشيد عذابى را كه مخصوص شما است، اين عذاب همان بود كه عجله مىكرديد، و به عنوان استهزاء مىگفتيد: چه وقت مىرسد.طه آیه 90
وَ لَقَدْ قَالَ لهَُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَاقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَانُ فَاتَّبِعُونىِ وَ أَطِيعُواْ أَمْرِى(90). (88)
و پيش از آن، هارون به آنها گفته بود: «اى قوم من! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرار گرفتهايد! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پيروى كنيد، و فرمانم را اطاعت نماييد!» (89)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (90)
« وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي . »
در اين فقره توبيخ و سرزنش ايشان را تاكيد نموده و تقرير جرم آنان را بيشتر مىكند، و معنايش اين است كه ايشان علاوه بر اينكه به احكام ضرورى عقولشان و تذكرات آن متذكر نگشته از پرستش گوساله دست بر نمىدارند، و به چشم خود نمىبينند، و به عقل خود تعقل نمىكنند، از طريق گوش نيز متذكر نگشته و به آنچه كه به گوششان مىرسد اعتناء نمىنمايند، چون پيامبرشان هارون به ايشان گفت كه اين گوساله فتنهاى است كه بدان مبتلا شدهاند، و پروردگارشان خداى رحمان عز و جل است و واجب است او را كه پيامبرشان است پيروى و اطاعت كنند.الحديد آیه 14
يُنَادُونهَُمْ أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ قَالُواْ بَلىَ وَ لَاكِنَّكمُْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمَانىُِّ حَتىَ جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (14). (91)
آنها را صدا مىزنند: «مگر ما با شما نبوديم؟!» مىگويند: «آرى، ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار (مرگ پيامبر را) كشيديد، و (در همه چيز) شكّ و ترديد داشتيد، و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرا رسيد، و شيطان فريبكار شما را در برابر (فرمان) خداوند فريب داد! (92)المائدة آیه 41
* يَأَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يحَْزُنكَ الَّذِينَ يُسَرِعُونَ فىِ الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ ءَامَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ هَادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ ءَاخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يحَُرِّفُونَ الْكلَِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَاذَا فَخُذُوهُ وَ إِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَ مَن يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيًْا أُوْلَئكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لهَُمْ فىِ الدُّنْيَا خِزْىٌ وَ لَهُمْ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (41) . ( 93)
اى فرستاده (خدا)! آنها كه در مسير كفر شتاب مىكنند و با زبان مىگويند: «ايمان آورديم» و قلب آنها ايمان نياورده، تو را اندوهگين نسازند! و (همچنين) گروهى از يهوديان كه خوب به سخنان تو گوش مىدهند، تا دستاويزى براى تكذيب تو بيابند آنها جاسوسان گروه ديگرى هستند كه خودشان نزد تو نيامدهاند آنها سخنان را از مفهوم اصليش تحريف مىكنند، و (به يكديگر) مىگويند: «اگر اين (كه ما مىخواهيم) به شما داده شد (و محمد بر طبق خواسته شما داورى كرد،) بپذيريد، و گر نه (از او) دورى كنيد!» (ولى) كسى را كه خدا (بر اثر گناهان پى در پى او) بخواهد مجازات كند، قادر به دفاع از او نيستى آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته دلهايشان را پاك كند در دنيا رسوايى، و در آخرت مجازات بزرگى نصيبشان خواهد شد . (94)
تفسير اطراف کلمه فتنه:
« وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً »
ظاهرا اين جمله، جملهاى است معترضه و منظور از آن اين است كه روشن سازد كه اين يهوديان مفتون به فتنهاى الهى هستند و در نتيجه رسول خدا (ص) خرسند و دلخوش گردد كه امر همه به دست خدا و محول به او است و خود آن جناب از ناحيه خدا مالك هيچ جهتى از جهات اين ماجرا نيست و به همين جهت هيچ موجبى براى غصه خوردن او نيست و هيچ راهى براى خلاصى از آن ندارد. (95)
الأنعام آیه 23
ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتهُُمْ إِلَّا أَن قَالُواْ وَ اللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ(23) . ( 96)
سپس پاسخ و عذر آنها، چيزى جز اين نيست كه مىگويند: «به خداوندى كه پروردگار ماست سوگند كه ما مشرك نبوديم!»(97)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (98)
« ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ ... » بعضىها گفتهاند: مقصود از « فتنه » جواب است، يعنى جوابى ندارند مگر اينكه به خدا سوگند ياد كنند كه ما در دنيا مشرك نبوديم.بعضى ديگر گفتهاند: در كلام چيزى مضاف بر كلمه « فتنه » بوده و حذف شده، و تقدير آن چنين بوده:" ثم لم تكن عاقبة فتنتهم- سرانجام مفتونى و شيفتگيشان نسبت به بتها اين شد كه بگويند ...".بعضى ديگر گفتهاند: مراد از « فتنه » معذرت است، و البته براى هر يك از اين احتمالات وجهى است.النحل آیه 110
ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُواْ مِن بَعْدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَهَدُواْ وَ صَبرَُواْ إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ (110 .(99)
امّا پروردگار تو نسبت به كسانى كه بعد از فريبخوردن، (به ايمان بازگشتند و) هجرت كردند سپس جهاد كردند و در راه خدا استقامت نمودند پروردگارت، بعد از انجام اين كارها، بخشنده و مهربان است (و آنها را مشمول رحمت خود مىسازد). (100)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (101)
« ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ . »
كلمه « فتنه » در اصل به معناى بردن طلا در آتش براى آزمايش بوده سپس در همه آزمايشها و شكنجهها بكار رفته، و اين جمله ناظر به شكنجههايى است كه مؤمنين صدر اسلام در مكه از قريش مىديدند چون مشركين مكه مؤمنين را آزار مىدادند تا شايد از دينشان برگردند، و بدين منظور انواع شكنجهها را در باره آنان روا مىداشتند حتى چه بسا كه يك فرد مسلمان در زير شكنجه كفار جان مىداد، هم چنان كه عمار و پدر و مادرش را شكنجه كردند پدر و مادرش در زير شكنجه آنان جان دادند، و عمار به ظاهر از دين اسلام بيزارى جست و به اين وسيله جان سالم بدر برد، و آيات سابق بطورى كه در بحث روايتى خواهد آمد در اين باره نازل شد. [ه جميل به مهاجرانى كه جهاد نموده صبورى كردند] پس جمله « ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا » وعده جميلى است كه به مهاجرين مىدهد كه بعد از شكنجهها مهاجرت كردند، و در قبال تهديدى كه به ديگران كرده و خسران تام را نويدشان داده مؤمنين را به مغفرت و رحمت در قيامت نويد مىدهد.البروج آیه 10
إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُواْ المُْؤْمِنِينَ وَ المُْؤْمِنَاتِ ثمَُّ لَمْ يَتُوبُواْ فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَ لهَُمْ عَذَابُ الحَْرِيقِ(10) .( 102)
كسانى كه مردان و زنان باايمان را شكنجه دادند سپس توبه نكردند، براى آنها عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان است! (103)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (104)
« إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ » كلمه « فتنه » به معناى محنت و شكنجه است ، و جمله « الَّذِينَ فَتَنُوا ... » عام است، شامل اصحاب اخدود و مشركين قريش كه گروندگان به رسول خدا (ص) را شكنجه مىدادند، و زن و مردشان را در تنگنا قرار مىدادند، تا از دين اسلام به دين آنان برگردند مىشود.النساء آیه 101
وَ إِذَا ضرََبْتُمْ فىِ الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكمُْ جُنَاحٌ أَن تَقْصرُُواْ مِنَ الصَّلَوةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنَّ الْكَافِرِينَ كاَنُواْ لَكمُْ عَدُوًّا مُّبِينًا(101). (105)هنگامى كه سفر مىكنيد، گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد اگر از فتنه (و خطر) كافران بترسيد زيرا كافران، براى شما دشمن آشكارى هستند . (106)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (107)
كلمه « فتنه » هر چند كه معانى بسيار مختلفى دارد، و ليكن آنچه از اطلاق آن در قرآن در خصوص كفار و مشركين معهود است، شكنجه است، يعنى كشتن و زدن و امثال اينها.قرائنى هم كه در كلام است اين معنا را تاييد مىكند.پس معناى آيه اين است كه اگر از كفار ترسيديد كه شما را شكنجه كنند و مورد حمله قرار دهند و به قتل برسانند، مىتوانيد نماز را به صورت نماز خوف بخوانيد.الأعراف آیه 27
يَابَنىِ ءَادَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنهُْمَا لِبَاسَهُمَا لِيرُِيَهُمَا سَوْءَاتهِِمَا إِنَّهُ يَرَئكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنهَُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ(27). ( 108)
اى فرزندان آدم ! شيطان شما را نفريبد، آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اينكه او و همكارانش شما را مىبينند از جايى كه شما آنها را نمىبينيد (امّا بدانيد) ما شياطين را اولياى كسانى قرار داديم كه ايمان نمىآورند! (109)يونس آیه 83
فَمَا ءَامَنَ لِمُوسىَ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلىَ خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَ مَلَايْهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فىِ الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ(83). (110)
در آغاز،) هيچ كس به موسى ايمان نياورد، مگر گروهى از فرزندان قوم او (آن هم) با ترس از فرعون و اطرافيانش، مبادا آنها را شكنجه كنند زيرا فرعون، برترىجويى در زمين داشت و از اسرافكاران بود! (111)المائدة آیه 49
وَ أَنِ احْكُم بَيْنهَُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبهَُم بِبَعْضِ ذُنُوبهِِمْ وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ(49) .( 112)
و در ميان آنها [اهل كتاب]، طبق آنچه خداوند نازل كرده، داورى كن! و از هوسهاى آنان پيروى مكن! و از آنها بر حذر باش، مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده، منحرف سازند! و اگر آنها (از حكم و داورى تو)، روى گردانند، بدان كه خداوند مىخواهد آنان را بخاطر پارهاى از گناهانشان مجازات كند و بسيارى از مردم فاسقند. (113)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (114)
« وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ » در اين جمله خداى تعالى پيامبرش را مامور كرده به اينكه از فتنه آنان بر حذر باشد و اگر چنين دستورى داده- با اينكه پيامبرش به عصمت خدايى معصوم است- براى اين بوده كه عصمت، اختيار را از معصوم سلب نمىكند به طورى كه ديگر نتواند راه خطا برود و در نتيجه نشود به او تكليف كرد، نه، عصمت چنين اثرى ندارد، براى اينكه عصمت چيزى از سنخ ملكات علمى است و معلوم است كه علوم و ادراكات هرگز قواى عامله را كه اعضا را به حركت در مىآورد و همچنين اعضايى كه حامل آن ادراكات است را از قدرت يكسان به فعل و ترك در نمىآورد و چنين اثرى ندارد كه قدرت آنها را از فعل يا از ترك سلب كند بلكه صاحب اين ادراكات و اين قوا و اين اعضا هم چنان مختار است و بطور يكسان هم قادر بر فعل است و هم قادربر ترك. التوبه آیه 126
أَ وَ لَا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فىِ كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَينِْ ثمَُّ لَا يَتُوبُونَ وَ لَا هُمْ يَذَّكَّرُونَ(126). (115)
آيا آنها نمىبينند كه در هر سال، يك يا دو بار آزمايش مىشوند؟! باز توبه نمىكنند، و متذكّر هم نمىگردند! (116)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (117)
« أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ... »
استفهام در اين آيه استفهام تقرير است، و آيه چنين معنا مىدهد: چرا ايشان تفكر نمىكنند و عبرت نمىگيرند، با اينكه مىبينند در هر سالى يك يا دو بار مورد امتحان قرار مىگيرند و در همه نوبتها از امتحان مردود گشته و نمىتوانند از امتحان خدايى بيرون آيند، و توبه نمىكنند و متذكر نمىشوند، و اگر در اين باره فكر مىكردند قطعا بيدار مىشدند و وظيفه واجب و حياتى خود را تشخيص مىدادند، و يقينشان مىشد كه ادامه اين كفر و نفاق باعث مىشود هر سالى كه بگذرد پليدى تازهاى بر پليديهايشان افزوده گشته، سرانجام هلاكت دائمى و خسران ابديشان حتمى شود.العنكبوت آیه 2
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن يُترَْكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ(2). (118)
آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند : «ايمان آورديم»، به حال خود رها مىشوند و آزمايش نخواهند شد؟! (119)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (120)
« الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ » كلمه « حسب » از ماده حسبان است كه معناى پندار را مىدهد و جمله « ان يتركوا » قائم مقام دو مفعول آن است، (چون اين ماده هميشه دو مفعول مىگيرد، هم چنان كه در فارسى هم مىگوييم: من فلانى را پسر فلانى پنداشتم)، و جمله « ان يقولوا » با تقدير باء سببيت (بان يقولوا) مىباشد و كلمه « فتنه » به معناى آزمايش است، و چه بسا بر معناى مصيبت و عذاب اطلاق شود، كه معناى اول با سياق سازگارتر است، و استفهام در آيه استفهام انكارى است.و معناى آن اين است كه: آيا مردم گمان كردهاند كه به صرف اينكه بگويند ايمان آورديم متعرضشان نمىشوند، و با بلاها و مصيبتها آزمايش نمىگردند، آزمايشى كه با آن آنچه در نهان دارند از صدق و كذب آشكار شود؟الذاريات آیه 13
يَوْمَ هُمْ عَلىَ النَّارِ يُفْتَنُونَ(13). (121)آرى) همان روزى است كه آنها را بر آتش مىسوزانند! (122)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (123)
« يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ » ضمير جمع به خراصان برمىگردد، و كلمه « فتن » در اصل به معناى اين عمل بوده كه طلا را در آتش كنند تا خوبى و بديش معلوم شود، آن وقت استعمالش را توسعه داده داخل كردن هر چيز در آتش و يا سوزاندنش را فتنه خواندهاند. و ظرف « يوم » متعلق به فعلى است كه در كلام نيامده. و يا متعلق است به مبتدايى كه در كلام نيامده، و تقديرش اين است كه : يوم الدين در روزى واقع مىشود كه خراصان در آتش معذبند و يا مىسوزند. النمل آیه 47
قَالُواْ اطَّيرَّْنَا بِكَ وَ بِمَن مَّعَكَ قَالَ طَئرُِكُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ(47). (124)
آنها گفتند: « ما تو را و كسانى كه با تو هستند به فال بد گرفتيم! » (صالح) گفت: « فال (نيك و) بد شما نزد خداست (و همه مقدّرات به قدرت او تعيين مىگردد) بلكه شما گروهى هستيد فريبخورده!(125)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (126)
و معناى آيه اين است كه قوم صالح گفتند: ما به تو و به آنان كه با تو هستند فال بد مىزنيم، و هرگز بتو ايمان نياورده، و استغفار نمىكنيم. صالح فرمود: و طائرتان يعنى نصيبتان از شر نزد خدا است، و آن نامه اعمال شما است و من و آنهايى كه با من هستند اثرى در شما نداريم، تا اين ابتلاآت را به سوى شما سوق دهيم، بلكه اين خود شماييد كه در بوته آزمايش قرار گرفتهايد و با اين ابتلاآت امتحان مىشويد، تا مؤمنتان از كافرتان جدا و مطيعتان از عاصيتان متمايز گردد.بعضى «4» گفتهاند: معناى جمله « بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ » اين است كه شما مردمى هستيد كه عذاب خواهيد شد، ليكن آن معنا كه ما براى جمله مذكور كرديم مناسبتر است.طه آیه 40
إِذْ تَمْشىِ أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكمُْ عَلىَ مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلىَ أُمِّكَ كىَْ تَقَرَّ عَيْنهَُا وَ لَا تحَْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فىِ أَهْلِ مَدْيَنَ ثمَُّ جِئْتَ عَلىَ قَدَرٍ يَامُوسىَ (40) . (127)
در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكى كاخ فرعون) راه مىرفت و مىگفت: « آيا كسى را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت مىكند (و دايه خوبى براى او خواهد بود)! » پس تو را به مادرت بازگردانديم، تا چشمش به تو روشن شود و غمگين نگردد! و تو يكى (از فرعونيان) را كشتى اما ما تو را از اندوه نجات داديم! و بارها تو را آزموديم! پس از آن، ساليانى در ميان مردم « مدين » توقف نمودى سپس در زمان مقدّر (براى فرمان رسالت) به اين جا آمدى، اى موسى! (128)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (129)
« وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً »- يعنى تو را آزموديم، آزمودنى، راغب در مفردات مىگويد كلمه « فتن » در اصل به معناى اين است كه طلا را در آتش كنند و خوبى و بدى جنس آن را معلوم سازند، و در داخل آتش شدن انسان نيز استعمال شده، از آن جمله قرآن كريم فرموده « يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ- روزى كه در آتش در مىآيند » و نيز فرموده « ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ- بچشيد عذابتان را » و آن گاه گفته است: گاهى وسيله عذاب را هم فتنه مىگويند، و كلمه فتنه را نيز در آن استعمال مىكنند، مانند آيه « أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا- آگاه باش كه در فتنه افتادهاند » و گاهى در آزمايش به كار مىرود، مانند « وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً » آن گاه با كلمه فتنه معامله كلمه بلاء را كردند، كه هر دو را هم در شدت و هم در رخايى كه آدمى به آن مىرسد استعمال نمودند ولى ظهور آن دو و استعمالشان در شدت بيشتر است، كه در آيه « وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً- شما را به خير و شر مىآزماييم، آزمودنى » هر دو در هر دو معنا به كار رفته، اين بود آن مقدار از كلام راغب كه مورد حاجت ما بود «2. ص آیه4 2
قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلىَ نِعَاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الخُْلَطَاءِ لَيَبْغِى بَعْضُهُمْ عَلىَ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ قَلِيلٌ مَّا هُمْ وَ ظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاكِعًا وَ أَنَابَ (24). (130)
داوود) گفت : « مسلّماً او با درخواست يك ميش تو براى افزودن آن به ميشهايش، بر تو ستم نموده و بسيارى از شريكان (و دوستان) به يكديگر ستم مىكنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند امّا عدّه آنان كم است!» داوود دانست كه ما او را (با اين ماجرا) آزمودهايم، از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد. (131)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (132)
« وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ »
يعنى داوود بدانست كه ما او را با اين واقعه بيازموديم، چون كلمه « فتنه » به معناى امتحان است و كلمه « ظن » هم در خصوص اين آيه به معناى علم است.ولى بعضى «2» گفتهاند: كلمه « ظن » به همان معناى معروف است (كه در فارسى به معناى پندار است) و پندار غير از علم است »و مؤيد گفتار ما كه گفتيم « ظن » در اين مورد به معناى يقين و علم مىباشد اين است كه: استغفار و توبه داوود مطلق آمده، و اگر كلمه مذكور به معناى معروفش مىبود، بايد استغفار و توبه مقيد به آن صورت مىشد كه « ظن » با واقع مطابق درآيد، يعنى واقعه مذكور به راستى فتنه بوده باشد، و چون اين دو لفظ مطلق آمده، پس ظن به معناى علم خواهد بودو معناى آيه اين است كه: داوود (ع) بدانست كه اين واقعه امتحانى بوده كه ما وى را با آن بيازموديم و فهميد كه در طريقه قضاوت خطا رفته. پس، از پروردگار خود طلب آمرزش كرد از آنچه از او سرزده و بىدرنگ به حالت ركوع درآمد و توبه كرد.الصافات آیه 162
مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ بِفَاتِنِينَ(162). (133)
هرگز نمىتوانيد كسى را (با آن) فريب دهيد، (134)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (135)
[ بيان مفاد آيه: « فَإِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنِينَ إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِيمِ » ]« فَإِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنِينَ إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِيمِ » اين آيه كه در آغازش حرف « فاء » قرار دارد، تفريع و نتيجهگيرى از حكم مستثنى و مستثنى منه و يا تنها از حكم مستثنى است و معنايش اين است كه: بعد از آنكه مسلم شد كه آنچه شما از اوصاف براى خدا تراشيدهايد، همه ضلالت است،- به خلاف بندگان مخلص خدا كه در وصف كردن خود دچار ضلالت نمىشوند- پس اين نتيجه عايد مىشود كه شما با اين گمراهى خود نمىتوانيد گمراه كنيد مگر مردم دوزخى را، يعنى آنهايى را كه با پاى خود راه دوزخ را طى مىكنند.و آنچه از سياق به روشنى به چشم مىخورد، اين است كه : كلمه « ما » در جمله « ما تَعْبُدُونَ » موصوله باشد و مراد از آن بتها مىباشد و بس، و يا بتها و همه آلهه ضلالت و پيشوايان گمراهى از قبيل شيطانهاى جنى مىباشد.و نيز ظاهر سياق اين است كه: كلمه « ما » در جمله « ما انتم » نافيه است. و ضمير در « عليه »به خداى سبحان برمىگردد و ظرف (عليه) متعلق است به « فاتنين » و كلمه « فاتنين» جمع « فاتن » است كه اسم فاعل از « فتنه » به معناى گمراه كردن مردم است. و كلمه « صالى » از ماده « صلو » اشتقاق يافته كه به معناى پيروى است، و« صالى جحيم » به معناى دنبالهرو جهنم است، به طورى كه هر جا راه جهنم را سراغ داشته باشد به آنجا برود و عمل دوزخيان را مرتكب شود. و استثناء در آيه مفرغ است، (مستثنى منه آن در كلام نيامده)، و تقدير كلام چنين است: « ما انتم بفاتنين احدا الا من هو صال الجحيم . »و معناى آيه اين است كه: شما و خدايان ضلالت كه مىپرستيد،هر چند دست به دست هم بدهيد نمىتوانيد احدى را مفتون و گمراه كنيد،مگر تنها آن كسانى را كه خود راه جهنم را دنبال مىكنند.العنكبوت آیه 3
وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ(3). (136)
ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان مىكنيم) بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مىگويند و كسانى كه دروغ مىگويند تحقق يابد! (137)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (138)
« وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ »
حال از كلمه « ناس » در آيه قبلى است، و يا حال از ضمير جمعى است كه در كلمه « يفتنون » است.بنا بر احتمال اول، انكار و توبيخ متوجه به ظن و پندار ايشان است، كه گمان كرده بودند آزمايش نمىشوند، با اينكه سنت الهى بر آزمايش و امتحان خلق جريان دارد، و بنا بر احتمال دوم اين سرزنش و توبيخ متوجه به اين پندارشان است كه سنت الهى در باره اقوام مختلف است، چون كه قومى را آزمايش مىكند، و قومى ديگر را آزمايش نمىكند، و بعيد نيست احتمال اول با سياق موافقتر باشد.پس ظاهر اين است كه: مراد از جمله « وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ » ، اين است كه فتنه و امتحان سنت جارى ما است كه در امتهاى قبل از ايشان نيز جارى كرديم، و تو هرگز تبديل و دگرگونگى در سنت ما نخواهى يافت.الأنعام آیه 53
وَ كَذَالِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولُواْ أَ هَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّكِرِينَ(53). (139)
و اين چنين بعضى از آنها را با بعض ديگر آزموديم (توانگران را بوسيله فقيران) تا بگويند: «آيا اينها هستند كه خداوند از ميان ما (برگزيده، و) بر آنها منّت گذارده (و نعمت ايمان بخشيده است؟!» آيا خداوند، شاكران را بهتر نمىشناسد؟!(140)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (141)
« وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا... »« فتنه » به معناى امتحان است. سياق اين آيه، دلالت دارد بر اينكه استفهامى كه در جمله « أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا » است استفهام استهزاء است، و معلوم است كه گويندگان اين سخن، كسانى را كه مسخره كردهاند، اشخاصى بودهاند كه در نظر آنان حقير و فاقد ارزش اجتماعى به حساب مىآمدهاند، زيرا اين را مىدانيم كه اين سخن گفتار اقويا و زورمندان آن روز بوده كه براى فقرا و زير دستان ارزش و قيمتى قائل نبودهاند، و خداى سبحان پيغمبر خود را چنين خبر مىدهد كه اين تفاوت و فاصلهاى كه بين طبقات مردم وجود دارد امتحانى است الهى، كه اشخاص با آن محك و آزمايش شده، افراد ناسپاس از شكرگزاران، متمايز مىشوند، آنان كه اهل كفران نعمت و اهل استكبارند در باره فقراى با ايمان مىگويند:« آيا خداوند از ميان همه ما مردم بر اين تهيدستان بىنوا نعمت داد؟ »آرى سنن اجتماعى كه در بين مردم معمول و مجرى مىشود ارزشش به قدر ارزش صاحبان آن سنت است، و بر حسب اختلافى كه صاحبان اين سنن از جهت شرافت و پستى با هم دارند، مختلف مىشود، هم چنان كه ميزان ارزش يك عمل در نظر مردم مادى به مقدار وزن اجتماعى صاحب عمل است، بنا بر اين طريقه و سنتى كه در بين مردم فقير و ذليل و بردگان اجرا مىشود چنين طريقهاى به نظر اعيان و اشراف و صاحبان عزت خوار و بى مقدار مىرسد، و همچنين عملى را كه يك نفر بيچاره انجام دهد و يا سخنى را كه يك برده و خدمتكار و يا اسير بگويد، هر چه هم صحيح باشد خوار و بى ارزش خواهد بود. و از همين جهت بود كه وقتى اغنيا و گردنكشان ديدند كه اطراف رسول اللَّه (ص) را يك مشت مردم فقير و كارگر و برده گرفته و به دينش گرويده و رسول اللَّه (ص) هم چنين كسانى را مورد عنايات خود قرار داده و به خود نزديك ساخته است همين معنا را دليل قطعى بر بى مقدارى دين وى دانستند، و به همين معنا استدلال كردند بر اينكه اين دين آن اندازه قابل اعتنا نيست كه اشراف و اعيان به آن اعتنا و التفاتى كنند.طه آیه 85
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِىُّ(85). (142)
فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت!» (143)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (144)
« قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ » كلمه « فتنه » به معناى امتحان و اختبار است و اگر اضلال را به سامرى- كه گوساله را درست كرده و بنى اسرائيل را به عبادت آن وا داشت- نسبت داده، به خاطر اين بوده كه سامرى يكى از عوامل ضلالت آنان بوده.و حرف « فاء » در جمله « فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ » براى تعليل است و مطلبى را كه از مفهوم سياق بر مىآيد تعليل مىكند، زيرا از قول موسى كه گفت: « هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي » فهميده مىشود كه مردمش در هنگام بيرون آمدنش وضع خوبى داشتهاند، و پيش آمدى كه مايه دلواپسى موسى در غيبتش باشد پيش نيامده بود، و چون از ناحيه آنان خاطرش جمع بوده خطاب شده كه خيلى خاطر جمع نباش ما بعد از آمدنت آنان را آزموديم، درست از امتحان در نيامدند و گمراه شدند.و كلمه « قومك » با اينكه ممكن بود بفرمايد : « فانا قد فتناهم » از باب به كار بردن اسم ظاهر در جاى ضمير است، و شايد مراد از آن غير قوم در آيه قبلى باشد، يعنى مراد از آن در اين آيه عموم مردم باشد، و مراد از قوم در آيه قبلى آن هفتاد نفرى باشد كه براى بردن ميقات انتخاب نموده بود.ص آیه 34
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَ أَلْقَيْنَا عَلىَ كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثمَُّ أَنَابَ(34). (145)
ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى افكنديم سپس او به درگاه خداوند توبه كرد. (146)الدخان آیه 17
وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ (17) .(147)
ما پيش از اينها قوم فرعون را آزموديم و رسول بزرگوارى به سراغشان آمد،(148)
تفسير اطراف کلمه فتنه: (149)
« وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ » كلمه « فتنا » ماضى از مصدر« فتنه » است . و« فتنه » به معناى امتحان و ابتلاء است تا به وسيله آن حقيقت آن چيزى كه مورد امتحان واقع شده روشن گردد. و « رسول كريم » موسى (ع) است « كريم » كسى را گويند كه متصف به خصال حميده باشد.
فصل سوم:
در ابتدا، مقدمه ی کوتاه الزامی است که قسمتی از یک مقا له از اینترنت گرفته شده: این نوشتار کوتاه به گوشه ای از علل این معضل عظیم، از زبان درد بار امام علی علیه السلام می پردازد. امام علی علیه السلام در خطبه 50 نهج البلاغه می فرماید: «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تتبدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالا علی غیردین الله ; همانا ابتدای بروز آشوب ها و فتنه ها هواها است که مورد تبعیت قرارمی گیرند و احکامی است که بدعت گذاشته می شوند. در این فتنه ها با کتاب خدا مخالفت می شود ومردانی از مردان دیگر بر مبنایی غیراز دین خدا تبعیت می کنند.» در این خطبه امام علیه السلام علت فتنه ها را دوچیز می داند:
1 - تبعیت هوای نفس:
2 - بدعت گذاری در دین:
چگونه بدعت در جامعه شکل می گیرد و به صورت سنت در می آید؟
حضرت علی علیه السلام فرمود: «هیچ گاه باطل باچهره باطل خویش عرضه نمی شود، بلکه لباس حق را برآن می پوشانند و سپس به مردم عرضه می کنند.» مثلا در جنگ صفین،خیانت به اسم قرآن بر مردم تحمیل شد وحکومت دیکتاتوری معاویه به نام اراده خداوند برگردن مردم مستقر شد. در طول تاریخ نمونه های زیادی از ارائه باطل در قالب حق صورت گرفته است که آن حضرت باتعبیر: «کلمة حق یراد بها الباطل »، سعی در روشنگری مردم داشته است. در زمان حاضر نیز به همین صورت خیلی ازبدعت ها و باطل ها به اسم دین در جامعه رسوخ پیدا کرده است. به اسم روشنگری، به گمراهی مردم می پردازند. به نام آزادی،بی بند وباری در جامعه رونق می گیرد. به نام خشونت، حق طلبی ها و فریاددین خواهی بایکوت می شود. به عنوان این که اسلام با نوای خوش و صوت حسن مخالفتی ندارد، انواع موسیقی های مستهجن رواج می یابد. در زیرچتر ملیت، مردم به جاهلیت قبل از اسلام باز گردانده می شوند. بدعت ها به وسیله هوی وهوس و خود پرستی افراد ظهورپیدا می کند و پس از ظهوربدعت، نوبت به ظهور فتنه وآشوب می رسد; زیرا طبیعی است که بدعت ها هر اندازه هم ماهرانه و عوام فریبانه به اجتماع عرضه شوند،با متن دین ناهماهنگ و ناسازگار است. درامیرالمؤمنین علیه السلام در دوران 25 ساله خانه نشینی به طور علنی با انحراف فکری و یااشتباهات مختلفی که اتفاق می افتاد، مبارزه کرد و به طور صریح موارد آن را به خلفا تذکرداد و در اجرای برنامه های اسلامی و عدم تخطی از آئین محمدی صلی الله علیه وآله به آنان هشدارداد. امام علیه السلام بارها اظهار داشتند که بدعت گذاران می خواهند مسیر دین را عوض کنند وسنت پیامبرصلی الله علیه وآله را تغییر دهند. وقتی به عنوان پیش شرط خلافت، عمل به سنت شیخین به او پیشنهاد شد، فرمود: «من براساس دین و سنت نبوی با شما رفتارخواهم کرد.» امام پس از تعریف خط و مسیرخلیفه دوم می فرماید: «عمر، خودش از دنیارفت ولی مردم را در راه های پرپیچ و خم زیادی رهاساخت، به طوری که اشخاص گمراه و جاهل راه اصلی را پیدا نکردند و افرادسالم نیز به شک افتادند و بر یقین و باورنماندند.» ابن ابی الحدید در مورد علت مخالفت مردم با عدالت امیرالمؤمنین علیه السلام، می گوید: «چون نوبت به خلافت عمر رسید، تبعیض نژادی را حاکم ساخت و یکی را بر دیگری ترجیح داد و عثمان هم از شیوه عمر پیروی کرد و مدت زیادی (23 سال) مردم با آن شیوه انس گرفتند. لذا چون علی علیه السلام به خلافت رسید، براساس شیوه های پیامبرخداصلی الله علیه وآله حرکت کرد، ولی مردم با وی مخالفت کردند.»
لیست اتفاقات اخیر که صفت فتنه به ان می چسبد:
1) تهمت زدن مسئولان: مثل دروغ گو خواندن رئیس جمهور ، ایجاد اسناد تقلبی توسط رئیس جمهور و رئیس بانک مرکزی ، همکاری صدا و سیما از کاندیدای خاص .2) مقابله با آرمانهای انقلاب: به آتش کشیدن عکس امام ، شعار بر ضد ولایت فقیه ، زیر سوال بردن قانون اساسی ، حذف اسلام از جمهوری اسلامی ایران ، تغییر شعارهای انقلابی ، حمله و زیر سوال بردن بسیج .3) بد بینی و بی اعتمادی در دستگاه حکومتی:
اعلام تقلب گسترده ، شعار تغیر قانون ، تشکیل گروه سیانت از آرا .4) بدعت گذاری در اسلام و مقابله با اسلام و تشیع :به آتش کشیدن قرآن ، ترویج بی حجابی ، حذف نام اسلام از جمهوری اسلامی ایران ، حمله به اماکن و اشخاص مذهبی و هیئت های مذهبی مثل مسجد .5) خود را در خط منافقان و دشمنان کشور قرار دادن : دفاع رسانه های بیگانه از اتفاقات اخیر ، بازیچه بودن دست بیگانگان ، استفاده از خطهای که بیگانگان به آنها می دادند ، کمک طلبی از بیگانگان وعده به آنها ، دادن اطلاعات محرمانه به نامحرمان این مرز و بوم . 6) اهمیت ندادن به نظر، آراء و مصاعت علوم:تمام اتفاقات ایجاد شده مخالف مصلحت عموم و نظام بوده است. باطل داشتن آراء مردم، بیان اینکه مردم تفکر و نظر صحیح ندارند و غیره .7) سوء استفاده از تجمعات مسلمانان:مثل تظاهرات قدس و روز عاشورا و ...8) برخورد فیزیکی با اشخاص از طرف داخل کشور (شورش):مثل قتل و زخمی کردن مردم و سربازان نیروی انتظامی حمله ¬بردن به تجمعات مذهبی و ضرب و شطم آنها و حمله به بسیجیان9) بخورد فیزیکی با اماکن و اموال در داخل و از طرف داخل کشور (شورش):به آتش کشیدن سطل زباله¬ها، ماشین¬های دولتی، بانکها و عابر بانکها، به آتش کشیدن منازل و مغازه¬های خصوصی جمله و به آتش کشیدن مسجد و هیئت¬ها
قرآن در آتش فتنهگران سوخت
خبرگزاري فارس: در پي فتنهانگيزيهاي حاميان موسوي در روز عاشوراي حسيني، قرآن كريم نيز توسط اين افراد به آتش كشيده شد.
به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، در جريان حرمتشكني عدهاي از حاميان موسوي از روز عاشورا و اقدامات ساختارشكنانه و آتشزدن بانك، يك ساختمان در چهارراه كالج، تعدادي از تاكسيهاي شهري، وسائط نقليه نيروي انتظامي، خودروهاي شخصي و...، در اقدامي تأسفبرانگيز قرآن كريم نيز توسط اين افراد به آتش كشيده شد. بر اساس اين گزارش، اين افراد در جريان اغتشاش در حوالي خيابان كارگر شمالي و بلوار كشاورز، قرآن كريم را به آتش كشيدند. تاكنون موسوي، كروبي و خاتمي هيچگونه عكسالعملي در محكوم كردن اينگونه اقدامات حاميانشان نشان ندادهاند. همچنين ظهر امروز عدهاي از حاميان موسوي، با حضور در ميدان جمهوري اسلامي و مشاهده برگزاري نماز ظهر عاشورا در هيئت رهپويان آل طاها، به عزاداران حسيني حاضر اين هيئت هجوم آورده و به سمت آنها سنگپراكني كردند.
بر اساس اين گزارش، اين افراد كه نمادهاي سبزرنگ نيز با خود داشتند، تعدادي از نمازگزاران را نيز مورد ضرب و شتم قرار داده و با سنگپراكني به سوي "حجتالاسلام صالحان " امام جماعت اين هيئت، وي را مجروح كردند.
علاوه بر امام جماعت اين هيئت، تعداد ديگري از عزاداران حسيني در اين هيئت نيز به جهت سنگپراني و ضرب و شتم اين افراد، مجروح شدند.
نتیجه گیری:
1-فایده استفاده این لفظ در اتفاقات اخیر:
2) جنگ نرم
3) از ماست که بر ماست
4) راه مقابله با فتنه
5) علت فتنه
6) عاقبت فتنه¬گران
7) مغلوب شدگان
چه جالب که پیامبر با لفظ ماضی از کافرشدنشان یاد می¬کند و این نکته را یادآور می¬شود که اسلامشان ظاهری بوده.
8- اتفاقات بعد از فتنه بزرگ
9- زمان فتنه
10 ) بر داشت معنای اصطلاحی از فتنه
پي نوشت ها :
1 . منقول ازامام رضا (ع) به معمرین خالد
2 . فرهنگ أبجد عربی به فارسی ، ص 104
3 . قاموس قرآن، ج5، ص: 147
4 . قرآن کریم ، سوره بقره ، آیه 102
5 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 1 ، ص 351
6 . قرآن کریم
7 . المیزان ، ج 2 ، ص 87 .
8 . ترجمه تفسیر النیزان ، ج 2 ، ص 89
9 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج2 ، ص 90
10 . قرآن کریم ، سوره توبه ، آیه 29 .
11 . قرآن کریم ، سوره نساء ، آیه 91 .
12 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج5 ، ص 42
13 . قرآن کریم ، سوره آل عمران ، آیه 7
14 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 3 ، ص 28 .
15 . قرآن کریم ، سوره بقره ، آیه 191 .
16 . تفسیر المیزان ، ج 2 ، ص 87 .
17 . قرآن کریم ، سوره بقره ، آیه 217 .
18 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 2 ، ص 246 .
19 . قرآن کریم ، سوره انفال ، آیه 25 .
20 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 44 .
21 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 63 .
22 . قرآن کریم ، سوره مائده ، آیه 71 .
23 . ترحمه تفسیر المیزان ، ج 6 ، ص 92 .
24 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 6 ، آیه 98 .
25 . قرآن کریم ، سوره انفال ، آیه 28 .
26 . ترحمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 44 .
27 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 70 .
28 . قرآن کریم ، سوره انفال ، آیه 39 .
29 . ترحمه تفسیر المیزان ، ص 85 .
30 . ترجمه تفسیر المیزان ، ص 98 .
31 . قرآن کریم ، سوره انفال ، آیه 73 .
32 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 188 .
33 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 189 .
34 . قرآن کریم ، سوره یونس ، آیه 85 .
35 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 10 ، ص 167 .
36 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 10 ، ص 167 .
37 . قرآن کریم ، سوره اسراء ، آیه 60 .
38 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 13 ، ص 174 .
39 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 13 ، ص 188 .
40 . قرآن کریم ، سوره توبه ، آیات 47 و 48 و 49 .
41 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 372 .
42 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، 373 .
43 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 408 .
44 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 389 ، 390 ، 409 .
45 . قرآن کریم ، سوره انبیاء ، آیه 35 .
46 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 405 .
47 . قرآن کریم ، سوره انبیاء ، آیه 111 .
48 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 454 .
49 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 469 .
50 . قرآن کریم ، سوره حج ، آیه 11 .
51 . تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 482 .
52. . تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 493 .
53 . قرآن کریم ، سوره حج ، آیه 53 .
54 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 540 .
55 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 554 .
56 . قرآن کریم ، سوره نور ، آیه 63 .
57 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 15 ، ص 226
58 . قرآن کریم ، سوره فرقان ، آیه 20 .
59 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 15 ، ص 248 .
60. . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 15 ، ص 266 .
61 . قرآن کریم ، سوره عنکبوت ، آیه 10 .
62 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج ، ص 108.
63 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج ، ص 131 .
64 . قرآن کریم ، سوره صافات ، آیه 63 .
65 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 17 ، ص 193 .
66 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 17 ، ص 211 .
67 . قرآن کریم ، سوره زمر ، آیه 49 .
68 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 17 ، ص 403 .
69 . قرآن کریم ، سوره قمر ، آیه 27 .
70 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 19 ، ص 108 .
71 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 19 ، ص 131 .
72 . قرآن کریم ، سوره ممتحنه ، آیه 5 .
73 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 19 ، ص 387 .
74 . ترحمه تفسیر المیزان ، ج 19 ، ص 398 .
75 . قرآن کریم ، سوره تغابن ، آیه 15 .
76 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 19 ، ص 509 .
77 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 19 ص 509 .
78 . قرآن کریم ، سوره مدثر ، آیه 31 .
79 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 20 ، ص 132 .
80 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 20 ، ص 139 .
81 . قرآن کریم ، سوره احزاب ، آیه 14 .
82 . قرآن کریم ، سوره اعراف ، آیه 155 .
83 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 8 ص 349 .
84 . تفسیر ترجمه المیزان ، ج 8 ، ص 349 .
85 . قرآن کریم ، سوره ذاریات ، آیه 14
86 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 18 ، ص 545 .
87 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 18 ، ص 553 .
88 . قرآن کریم ، سوره طاها ، آیه 90 .
89 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 259 .
90 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 269 .
91 . قرآن کریم ، سوره حدید ، آیه 14 .
92 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 19 ، ص 264 .
93 . قرآن کریم ، سوره مائده ، آیه 41 .
94 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 5 ، ص 552 .
95 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 5 ، ص 554 .
96 . قرآن کریم ، سوره انعام ، آیه 23 .
97 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 7 ، ص 59 .
98 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 7 ، ص 67 .
99 . قرآن کریم ، سوره نحل ، آیه 110 .
100 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 12 ، ص 509 .
101 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 12 ، ص 512 .
102 . قرآن کریم ، سوره بروج ، آیه 10 .
103 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 20 ، ص 412 .
104 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 20 ، ص 418 .
105 . قرآن کریم ، سوره نساء ، آیه 101 .
106 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 5 ، ص 96 .
107 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 5 ، ص 97 .
108 . قرآن کریم ، سوره اعراف ، آیه 27 .
109 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 8 ، ص 83 .
110 . قرآن کریم ، سوره یونس ، آیه 83 .
111 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 10 ، ص 157 .
112 . قرآن کریم ، سوره مائده ، آیه 49 .
113 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 5 ، ص 553 .
114 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 5 ، ص 579 .
115 . قرآن کریم ، سوره توبه ، آیه 126 .
116 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 557 .
117 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 9 ، ص 560 .
118 . قرآن کریم ، سوره عنکبوت ، آیه 2 .
119 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 16 ، ص 144 .
120 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 16 ، ص 147 .
121 . قرآن کریم ، سوره ذاریات ، آیه 13 .
122 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 18 ، ص 545 .
123 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 18 ، ص 552 .
124 . قرآن کریم ، سوره نمل ، آیه 47 .
125 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 15 ، ص 531 .
126 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 15 ، ص 532 .
127 . قرآن کریم ، سوره طاها ، آیه 40 .
128 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 188 .
129 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 209 .
130 . قرآن کریم ، سوره ص ، آیه 24 .
131 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 17 ، ص 287 .
132 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 17 ، ص 293 .
133 . قرآن کریم ، سوره صافات ، آیه 162 .
134 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 17 ، ص 260 .
135 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 17 ، ص 266 .
136 . قرآن کریم ، سوره عنکبوت ، آیه 3 .
137 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 16 ، ص 144 .
138 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 16 ص 147 .
139 . قرآن کریم ، سوره انعام ، آیه 53 .
140 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 7 ، ص 99 .
141 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 7 ، ص 147 .
142 . قرآن کریم ، سوره طاها ، آیه 85 .
143 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 259 .
144 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 14 ، ص 266 .
145 . قرآن کریم ، سوره ص ، آیه 34 .
146 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 17 ، ص 307 .
147. قرآن کریم ، سوره دخان ، آیه 17 .
148 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 18 ، ص 206 .
149 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 18 ، ص 210 .
150. جهاد الوسیله باب 48 حدیث 14
151. گناهان کبیره ، ج 2 ، ص 357 .
1-فرهنگ أبجدي عربي-فارسي، انتشارات اسلامی تهران ، سال 1307 ش
2-قاموس قرآن ، دارالکتاب ، السلامه تهران ، سال 1371 ش
3-التحقيق في كلمات القرآن الكريم ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران ، 1360 ش
4-المفردات في غريب القرآن ، انتشارات دارالعلم ، الدارالشامیه ، دمشق ، 1412 ق
5-لسان العرب ، ناشر دارصادر ، بیروت ، 1414 ق
6-ترجمه تفسیر المیزان ، انتشارات اسلامی جامع مدرسین ، حوزه علمیه قم ، 1374 ش
7-ترجمه قرآن مکارم ، انتشارات دارالقرآن کریم ، دفتر مطالعات تاریخچه و معارف اسلامی ، قم ، 1373 ش .
8-ترجمه قرآن الهی قمشه ی ، انتشارات ، فاطمه الزهرا ، قم ، 1380 ش
9-کتاب گناهان کبیره از آیت الله دستغیب ، دفتر انتشارات اسلامیه وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، زمستان 1383 ش
/ك
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}