جرم انگاري برخي از عنوانهاي حقوقي در ايران (2)
جرم انگاري برخي از عنوانهاي حقوقي در ايران (2)
دوم- غصب و عناوين مشابه كيفري
در اين قسمت به صورت مختصر غصب و عناوين مشابه كيفري با يكديگر مقايسه خواهند شد.
غصب
الف- اركان غصب
1- استيلا
غصب مشترك مال يا حق توسط چند غاصب نيز داخل در تعريف است و هر دو مسئوليت تضامني دارند.
2- عدواني بودن استيلا
با توجه به اينكه مستند اين ادعا ذيل مادة 308 قانون مدني است كه مقرر ميدارد: « … اثبات يد برمال غير بدون مجوز هم در حكم غصب است» ايراداتي بر اين استدلال و ادعا وارد است:
اول اينكه مبناي تمايز دو بخش مادة 308 علم يا جهل متصرف به تعلق مال به غير و يا بود و نبود اجازة صاحب حق نيست، بلكه نحوة تصرف و رضايت يا عدم رضايت صاحب حق در ابتداي استيلاء است. اين نوع استيلاء بر حق ديگران نيز نامشروع و غيرقانوني است ولي با تعريف غصب مطابقت كامل ندارد. در اين مورد صرفاً احكام غصب و از جمله ضمان يد (علي اليد ما اخذت حتي تودى) جاري ميشود. يكي از عناصر تحقق غصب «عدواني بودن» استيلا است؛ يعني برخلاف حق و به ظلم باشد. پس مستأجري كه در پايان مدت اجاره از تخليه خودداري ميكند يا اميني كه مال مورد امانت را مسترد نميكند، با اينكه شروع تصرفات وي با رضايت مالك و مطابق قانون و حق بوده، استيلاي وي به نحو عدوان نبوده است ولي استمرار تصرف وي بدون مجوز و نامشروع است. و از اين تاريخ تصرف وي در حكم غصب است (كاتوزيان،1370، ص379) (ماده 310 ق.م.).
دوم، از موادي از قانون مدني در باب غصب ميتوان به نحو صريحي اين نكته را دريافت كه جهل يا علم متصرف در غاصب شمردن متصرف عدواني تأثيري ندارد. ماده 316 مقرر ميدارد: « اگر كسي مال مغصوب را از غاصب غصب كند آن شخص نيز مثل غاصب سابق ضامن است اگر چه به غاصبيت اولي جاهل باشد». مواد 324 و 325 نيز از جهت تحقق غصب تفاوتي ميان جاهل و عالم نيفكنده است. خصوصاً كه در هر مورد كه قانون مدني در مقام بيان «در حكم غصب» بود، به آن تصريح كرده است، مانند مادة 310.
سوم اينكه غصب از موجبات ضمان قهري و از الزامات بدون (خارج) قرارداد است. مادة 301 در كليات اين الزامات مقرر كرده كه كسي كه به عمد يا از روي اشتباه چيزي را كه مستحق نبوده است دريافت كند، ملزم به تسليم آن به مالك است. همچنين است مواد 303 و 304. بنابراين از ديدگاه قانون مدني علم وجهل در ضمان و مسئوليت مدني بيتأثير است.[11]
3- مغصوب : حق غير
به نظر ميرسد اطلاق حق در ماده 308 تمام حقوق مذكور در بالا را در برميگيرد زيرا در غصب تصرف مادي مدنظر نيست بلكه تصرف و استيلاي عرفي ملاك است. بنابراين در حقوق كه عيني نيستند، عرف غصب آنها را ممكن ميداند و گاه اهميتش بيش از مال است.
تعلق به غير داشتن حق به معناي اختصاص آن به فرد نيست. صرف داشتن حقي چه به نحو مفروز و چه اشاعه و چه به طور اختصاصي و چه مشترك كافي است كه بتواند موضوع غصب قرار گيرد. تصرف مال مشاع،[12] تصرف مال مشترك، استيلا برحق انتفاع يا ارتفاق مشترك و … همگي از مصاديق غصباند.
ماهيت تصرف و استيلا برخلاف حق نهي و منع شده و قانون مدني آن را ضمان آور دانسته است.
ب- آنچه در حكم غصب است
ماده 310 قانون مدني در اين مورد مقرر ميكند: « اگر كسي مالي به عاريه يا وديعه و امثال آنها در دست اوست منكر گردد، از تاريخ انكار در حكمغاصب است». در ماده 631 ضمان تلف و نقص را در مورد تعدي و تفريط و امتناع امين از رد مال نيز اعلام كرده است. در خصوص مقبوض به عقد معاوضي فاسد هم قانون مدني ميگويد: « هر گاه كسي به بيع فاسد مالي را قبض كند ، بايد آن را به صاحبش رد نمايد. و اگر تلف يا ناقص شود، ضامن عين و منافع آن خواهد بود»(م 366).
بعضي از حقوقدانان به عنوان يك قاعده عقيده دارند: در هر مورد كه شخص به طور نامشروع بر مال ديگري دست يابد يا به هنگام از رد مالي كه به امانت نزد خود دارد امتناع ورزد و يا منكر وجود آن شود يا در تصرف و نگاهداري آن مرتكب تقصير گردد و كار او منطبق با غصب نباشد، در حكم غصب است.( كاتوزيان،1370، ص 379).[13] اين قاعده از مجموع مواد قانون مدني و هدف و ماهيت آن احكام قابل استفاده است.
اينك كه كلياتي در خصوص غصب مورد توجه قرار گرفت با جستجو در عناوين مجرمانة مشابه آن، آنها را با يكديگر مقايسه ميكنيم.
غصب و عناوين مشابه كيفري
الف- غصب و سرقت
1- عنصر مادي
موضوع جرم سرقت، مال منقول است و نه غير منقول ذاتي چه اين نوع مال قابل ربايش نيست. مال مفروز با مالك معين و مال مشاع هر دو ميتوانند موضوع سرقت باشند. بردن مال مفروز بدون مالك مشخص نيز چنانچه اعراض مالك احراز شود سرقت نيست و اگر فرض بر عدم اعراض باشد و فرض بر وجود مالك باشد، عنصر مادي سرقت (موضوع جرم) تحقق مييابد و در تحقق سرقت احراز عنصر رواني به شرحي كه خواهد آمد ضروري است. زيرا مهم در عنصر معنوي احراز عدم رضايت مالك است كه در اين موارد مشكل است.
به دلايلي كه پيشتر گفته شد شئ هم در موضوع جرم داخل است: يعني، هم آنچه ماليت دارد و هم آنچه ماليت ندارد و شئ متعلق به غير است . همين اختلاف نظر كه آيا ماليت داشتن شرط است يا نه، در غصب نيز وجود دارد[14] و اساساً منشاء اين اختلاف در امور كيفري همين اختلاف در امر مدني است. خصوصاً كه قول مشهور در حقوق مدني ماليت داشتن است و ديگر اينكه در ساير ابواب قانون مدني ماليت داشتن محور مباحث است.
بنابر آنچه گذشت دامنة موضوع غصب وسيعتر از سرقت است به ويژه كه حق نيز داخل در موضوع غصب است ولي در سرقت حق موضوع جرم نيست. بنابراين از اين حيث رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است.
از حيث نتيجه نيز در سرقت «ضرر صاحب مال» شرط تحقق آن است. همانطور كه در غصب ضرر صاحب حق مبناي ضمان غصب است. ضرر احتمالي در هر دو كافي است.
2- عنصر معنوي
عدم رضايت مالك شرط تحقق سرقت است و ربطي به عنصر معنوي ندارد. علم يا جهل مرتكب به رضايت بيتأثير در تحقق سرقت است. بلكه وجود يا عدم رضايت مؤثر است.
در غصب، هيچ كدام از اركان عنصر معنوي سرقت لازم نيست. امّا شرط تحقق غصب هم فقدان رضايت صاحب حق است.
3- نتيجهگيري
پي نوشت ها :
[8]- اين صورت با عناوين كيفري ايجاد مزاحمت و ممانعت از حق مشابه است (ماده 690 ق.م.ا.).
[9]- عدهاي از فقها مانند شهيد اول آن را شرط ميدانند و در تعريف غصب ميگويند : «الاستقلال با ثبات اليد علي مال الغير عدواناً». (شهيد ثاني، الروضة البهية في شرح اللمعمة الدمشقية ، بيروت: دارالعالم الاسلامي، بيتا، ج7 ، ص 13).
[10]- مانند حكم مادة 325 ق.م. در خصوص حق رجوع غاصب جاهل نسبت به ثمن و خسارات.
[11]- در بسياري از آراء صادره از محاكم در خصوص خلع يد و حكم به ضمان متصرف به موجب مواد مربوط به غصب نيز به روشني استنباط ميشود كه اولاً در موارد زيادي محكوم عليه نيز مدعي حقي نسبت به مورد تصرف بوده و خود را ذي حق ميپنداشته و ثانياً محاكم هيچگاه به اين موضوع كه غاصب علم به تعلق مال به غير و عدم رضايت وي داشته يا نه نپرداختهاند. ر.ك: بازگير، يداله، آراء ديوان عالي كشور در امور حقوقي، تهران: انتشارات فردوسي، 1379، صص 329-324. بازگير ، يداله ، قانون مدني در آيينه آراء ديوان: سقوط تعهدات، ضمان قهري ، صص 50-239.
[12]- در يكي از آراء دادگاههاي حقوقي 2 تهران آمده بود كه: « استيفاء حقوق مالك مشاعي از كل مال مشاعي بدون اذن، تا حد سهم سايرين غصب است.» (اجتهادي، عباس و غيره، گزيده آراء دادگاههاي حقوقي، ص 138.
[13]- براي مطالعة برخي آراء محاكم در خصوص موارد در حكم غصب ر.ك : بازگير، يداله، همان، صص 262-260.
[14]- ماليت داشتن شرط است (كاتوزيان ، همان، ص 378 و نيز: ياوري، فتح الله، « نقد و بررسي رأي وحدت رويه …» كانون وكلا، شماره 163، ص 277. ماليت داشتن شرط نيست ، زيرا قانون مدني به كلمه”حق” اشاره كرده است( امامي، سيد حسن،همان،ص 363).
منبع:www.lawnet.ir
/ك
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}