جلوي فرسودگي شغلي را بگيريد!


 






 

توصيه‌هاي ويژه دکتر مجيد صادقي براي مبتلايان به خستگي رواني ناشي از کار
 

مي‌گويند رضايت شغلي با شادکامي ارتباط مستقيمي دارد. اين در حالي است که عوامل مختلفي به‌عنوان منابع فشارهاي رواني در محيط کار وجود دارند که گاهي تحمل آنها از عهده فرد خارج است و به اصطلاح فرد به درد آن کار نمي‌خورد. گاهي هم شخص قادر به مقابله با اين عوامل استرس‌زا نيست و دچار عوارض متعدد جسمي و رواني مي‌شود که طولاني شدن اين فشارهاي رواني به ايجاد فرسودگي شغلي منجر مي‌شود و پيامد آن، کسالت، بي‌تفاوتي، عدم تصميم‌گيري صحيح، عدم ثبات، ناکامي، خستگي مفرط و دلسردي در فرد است. در اين مقاله با دکتر مجيد صادقي، روان‌پزشک و عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي تهران گفتگويي کرده‌ايم که مي‌خوانيد.
خستگي رواني ناشي از کار يا همان فرسودگي شغلي را مي‌توان اين‌طور تعريف کرد که فرسودگي شغلي، از پاافتادگي و رخوت متصدي شغل به خاطر فشار رواني کار است که شخص بنا به دلايلي نتوانسته با آن مقابله کند.
هم عوارض جسمي دارد، هم عوارض رواني. فرد حالت بي‌تفاوتي پيدا مي‌کند و يا برعکس خيلي حساس مي‌شود، حالت‌هاي تحريک‌پذيري، بي‌حوصلگي، بداخلاقي و عصبانيت پيدا مي‌کند، معمولا تصميمات درست نمي‌گيرد و ثبات خود را از دست مي‌دهد و يا حتي وقتي تصميم مي‌گيرد مطمئن نيست و تصميماتش را دايم تغيير مي‌دهد و گاهي شرايط را به حال خود رها مي‌کند و دچار افت کارايي مي‌شود و انگيزه‌اي براي کار کردن ندارد. از نظر جسمي هم فرد دچار سردرد، تپش قلب، تنگي نفس، بي‌خوابي، دردهاي عضلاني و حتي گاهي اسهال، پرخوري و کم‌خوري مي‌شود. تغيير در روابط کاري و خانوادگي و حتي افسردگي از ديگر پيامدها است.
افرادي که کار يکنواختي دارند، افرادي که شغل‌هاي حساس دارند، کارکنان در بخش مشاغل سخت، مديران ارشد و.... بيشتر از بقيه در معرض خطر قرار دارند. اما گاهي در خانم‌ها و آقايان شاغل که اين شرايط را هم ندارند، ايجاد مي‌شود.
اول از همه سيستم بايد شرايطي را براي کارمندان فراهم کند که احساس بي‌ثباتي شغلي و بيهودگي نداشته باشند و مطمئن شوند که کارشان بازده مثبتي دارد و در حقيقت عضو کارآمدي محسوب مي‌شوند. افراد شاغل بايد در کنار کارهاي روزمره براي بهداشت رواني خود و برخوداري از شرايط مطلوب عاطفي و جسماني از ارتباطات مثبت اجتماعي و خانوادگي بهره بگيرند و براي کارهايي که به آنها علاقه دارند و از انجام آنها احساس رضايت و نشاط مي‌کنند، وقت کافي را در نظر بگيرند. بسياري از سيستم‌ها براي اينکه کارمندشان دچار افسردگي شغلي نشود او را وادار به گرفتن مرخصي اجباري مي‌کنند و هرچند وقت يک‌بار از طريق پرسشنامه‌هاي خاصي شرايط کارکنان خود را مورد ارزيابي قرار مي‌دهند. در عين حال ايجاد شرايط مطلوب در محيط کار و خانواده، ورزش، خواب و تغذيه مناسب، ايجاد انگيزه در شغل و مديريت صحيح زمان از جمله مواردي است که با رعايت آنها به ندرت خستگي رواني ناشي از کار به سراغ فرد مي‌آيد البته عواملي هم هستند که اگر فرد از آنها بي‌اطلاع باشد، مستعد فرسودگي شغلي مي‌شود.
براي مثال ناآشنا بودن افراد با هدف‌هاي سيستم، شيوه‌هاي رهبري و مديريتي در محل کار، سخت و غيرقابل انعطاف‌ بودن قوانين، عدم توان و استعداد کافي براي کار انتخابي و يا عدم بهره‌گيري از کل آن، مبهم بودن نقش فرد در سيستم، فقدان امکانات لازم براي رشد و انجام اهداف از پيش‌ تعيين شده، ناراضي بودن فرد از سيستم يا از شغل خود، فشارها و استرس‌هاي گذراي کاري، واگذاري تصدي مشاغل به افراد نامناسب، تفاوت گذاشتن ميان افراد مختلف در سيستم و.... از جمله اين عوامل هستند.
خوشبختانه پاسخ اين سوال مثبت است و با ايجاد تغييراتي فرد به شرايط عادي خود برمي‌گردد. معمولا براي درمان بايد شرايط محيطي و يا برداشت فرد از محيط تغيير کند. اگر از ميزان فشارهاي رواني و گاهي مالي وارد بر افراد کاسته شود، اگر افراد مبتلا به فرسودگي شغلي مورد حمايت سرپرست واحد محل کار خود، همکاران، دوستان، آشنايان و خانواده قرار بگيرند، اگر فرد براي خود تفريحات سالم و سرگرمي‌هاي خارج از محل کار داشته باشد و نگرش مثبتي نسبت به کار خود پيدا کند، بدون شک به شرايط سابق و مطلوب بازمي‌گردد. توصيه ما اين است که فرد با پي‌ بردن به علايم اين فرسودگي شغلي به يک روان‌پزشک مراجعه کند تا هر چه زودتر مشکلش حل شود و اين فرسودگي به افسردگي تبديل نشود. نبايد اين جمله را فراموش کرد که محيط خود را با شرايط ما وفق نمي‌دهد بلکه اين ما هستيم که بايد خودمان را در کمال آرامش با شرايط وفق دهيم.
منبع:www.salamat.com