پله پله تا ملاقات با موفقيت


 

نويسنده:سارا جمال‌آبادي




 
تو! آدم موفقي هستي؟ براي جواب دادن به اين پرسش تا دلت بخواهد زمان داري براي ارزيابي خودت و اين غيرعادي نيست چون همين حالا هم که سرت را بچرخاني و از دو سه نفري که در اطرافت هستند اين را بپرسي آنها هم اول لبخندي مي‌زنند که يعني منظورت چيست و بعد اگر بخواهند با صداقت جواب بدهند زماني مي‌خواهند براي جواب دادن و در اصل نمي‌توان اين سوال را خيلي راحت جواب داد.
اما به جاي آن اگر از هر کسي بپرسيد که مي‌خواهد اَدم موفقي باشد يا نه؟ بدون درنگ مي‌گويد:بله...چرا که نه! اما اگر اين طور است چرا همه نمي‌توانند موفق باشند؟چرا همه آنها که معيارهاي مادي و ثروت برايشان در درجه اول قرار دارد، نمي‌توانند مثل همسايه روبه‌رو يک ماشين و خانه گران قيمت داشته باشند يا اگر دوست دارند آدمي ‌بي‌نهايت فداکار باشند و در حق ديگران جز خوبي نکنند، نمي‌توانند ذره‌اي شبيه به مادر ترزا باشند؟

پله اول:معناي موفقيت
 

شما چه تعريفي از موفقيت داريد؟ موفقيت برايتان در چه چيزي معنا مي‌شود؟ ثروت؟ دانش؟ مقام اجتماعي؟ زندگي مشترک خوب؟اولين قدم براي موفقيت؛تعريف داشتن از موفقيت است! با اينکه خيلي از دانشمندان و نويسندگان و متفکران سعي کرده‌اند تعريف کاملي از موفقيت بدهند اما اين تعريف در ذهن هر فردي به يک صورت است. شايد براي شما تحصيلات بالا يک موفقيت است و براي ديگري ثروت و براي ديگري پايبندي به اصول اخلاقي يک موفقيت به حساب مي‌آيد اما آنچه که بسياري با آن موافق‌اند اين است که موفقيت يک احساس دروني است و فرد موفق کسي است که به آرزو‌ها و خواسته‌هاي خود رسيده و از درون احساس رضايت خاطر مي‌کند.پس موفقيت در ذهن هر کدام از ما با ديگري فرق مي‌کند و اول از همه بايد با خود به نتيجه برسيم که چه چيزي براي ما موفقيت به حساب مي‌آيد و موجب آرامش خاطر ما مي‌شود.

پله دوم:تعيين هدف
 

حالا که به پله دوم رسيديد بايد «تعيين هدف» کنيد.شما به چه سمت و سويي مي‌خواهيد برويد؟ و نکته‌اي که به اندازه تعيين هدف مهم است و حتي پيش زمينه آن به حساب مي‌آيد، اين است که خودمان باشيم نه ديگري و بخواهيم خودمان را ارتقا بدهيم نه اينکه خود را تبديل به ديگري کنيم. اگر تا به امروز احساس کرده‌ايد، موفق نيستيد و يا نتوانسته‌ايد موفق باشيد شايد به‌اين خاطر است که خودتان را خوب نشناخته‌ايد و به جاي استفاده از توانايي‌هاي خودتان دنبال توانايي‌هايي خارج از خودتان گشته‌ايد و يا اينکه فقط و فقط در حرف گفته‌ايد که مي‌خواهيد موفق باشيد و براي اين خواسته‌تان هيچ‌گونه تلاشي نکرده‌ايد.براي اينکه بدانيد جزو اين دسته هستيد يا نه قلم و کاغذي برداريد و هدف‌هاي اصلي‌تان را روي آن بنويسيد و بعد ببينيد واقعا براي رسيدن به آنها چه کاري انجام داده‌ايد.

پله سوم:هرگز تسليم نشويد
 

مرحله اول و دوم که دو مرحله سخت هستند گذشت و شما تعيين هدف کرده‌ايد اما براي رسيدن به مقصد بايد کفش آهنين بپوشيد. براي اينکه معناي کفش آهنين را هم بهتر متوجه شويد اول اين داستان واقعي را از زبان برايان تريسي مولف کتاب «قورباغه‌ات را قورت بده» بخوانيد:
«در 1890، آمريکا در رکود اقتصادي سختي گرفتار شده بود. کارخانه‌ها، صنايع و بازرگانان در سراسر کشور ورشکست شده و هزاران هزار انسان از کار بيکار شده بودند. اوريسون سويت ماردن بازرگاني که در ميدوست زندگي مي‌کرد، در کشاکش اين رکود، هتل خود را از دست داد و با پول کم و وقت زياد بر جاي ماند. او تصميم گرفت براي برانگيختن و الهام بخشيدن به ملتش براي ايستادگي و ادامه دادن تلاش و سازندگي، کتابي بنويسد.
او در بالاي يک اصطبل اتاقي کرايه کرد و به مدت يک سال تمام شب و روز را کار کرد تا کتابي نوشت که آن را «در راه پويايي» نام گذاشت. اين کتاب شرح حال زنان و مردان بي شماري را بيان مي‌کرد که در برابر دشواري‌هاي فراوان به سختي پايداري کرده تا به پيروزي رسيده بودند. کتاب به پايان رسيد. اوريسون خسته و گرسنه بود، براي شام به رستوران کوچکي در پايين خيابان محل سکونتش رفت. زماني که در رستوران نشسته بود و شام مي‌خورد، اصطبل آتش گرفت و تا وقتي که برگردد تمام دست نوشته‌هايش که بيش از 5500صفحه مي‌شد در شعله‌هاي آتش سوخت.
فکر مي‌کنيد او چه کرد؟يا بهتر است بگوييم اگر شما جاي او بوديد چه مي‌کرديد؟ در ابتدا نا اميدي و افسردگي وجودش را گرفت اما به ياد آورد که در تمام صفحات کتابش از اهميت ايستادگي در برابر نااميدي سخن گفته بود، پس بار ديگر نوشتن کتاب را آغاز کرد و يک سال ديگر براي آن وقت گذاشت. وقتي کتاب به پايان رسيد چاپ آن را به ناشران چندي پيشنهاد داد ولي در ميانه رکود اقتصادي آن سال‌ها هيچ کس به چاپ يک کتاب الهام دهنده و تشويق کننده علاقه‌اي نشان نداد. او شرايط را پذيرفت و منتظر شد تا وضعيت بهتر شود. پس از آن به شيکاگو رفت و مشغول به کار شد.
روزي با يکي از دوستانش که با ناشري آشنا بود درباره کتابش حرف زد. ناشر دست نويس کتاب را خواند و احساس کرد که اين کتاب درست همان کتابي است که آدم‌ها بايد در بحبوحه يک بحران بخوانند. کتاب او منتشر شد و در فهرست کتاب‌هاي بسيار پر فروش قرار گرفت. اين کتاب منبع الهام و تشويق و ترغيب هزاران هزار انسان شد تا جايي که بسياري از سياستمداران بزرگ و مردان موفق در عرصه کار و تجارت گفته‌اند که کتاب او آمريکا را به قرن بيستم رساند. اين کتاب تأثير به سزايي روي ذهن تصميم گيرندگان در سراسر کشور داشت و در تاريخ کتاب‌هاي رشد و توسعه فردي تا آن زمان، يکي از مهم ترين کتاب‌هاي کلاسيک شناخته شد.

در کتاب اوريسون سويت ماردن مي‌خوانيم: براي موفقيت دو پيش نياز اساسي وجود دارد:
 

1: آغاز کردن با اراده‌اي استوار
2: ادامه دادن با سختي. او با اشاره به ويژگي پايداري، نوشت که براي مردي که توانايي خود را تشخيص مي‌دهد، نا اميد نمي‌شود و اراده‌اي راسخ و تسخيرناپذير دارد، شکست وجود ندارد. براي مردي که هر گاه زمين مي‌خورد بر مي‌خيزد، در موقعيت‌هايي مشابه که ديگران تسليم مي‌شوند پايداري مي‌کند و زماني که بقيه آدم‌ها عقب نشيني مي‌کنند او به حرکت ادامه مي‌دهد، شکست معنا ندارد.»

پله آخر:کارنامه
 

حالا با چشمان باز مي‌توانيد حرکت کنيد، اما چه‌ طور و چگونه بفهميد که راه درستي را در پيش گرفته‌ايد و يا در راه درست در حال حرکت هستيد؟! خودتان را ارزيابي کنيد و جوجه‌ها را به جاي اينکه آخر پاييز بشمريد، از همين امروز شروع کنيد به شمردن! آخر شب؛آخر هفته؛آخر ماه خودتان و هدفتان و سرعت نزديک شدن به مقصد را ارزيابي کنيد. مشاوره با يک متخصص در اين راه هم نه تنها بد نيست که مي‌تواند براي شما کمک فوق العاده‌اي باشد و به شما اعتماد به نفس بيشتري بدهد.با اين نوع نگاه مي‌توانيد خيلي زود جلوي اشتباه خود را بگيريد و يا نقاط مثبت را شناسايي و با سرعت بيشتري حرکت کنيد.
منبع:www.salamat.com