پله پله تا ملاقات با موفقيت
نويسنده:سارا جمالآبادي
تو! آدم موفقي هستي؟ براي جواب دادن به اين پرسش تا دلت بخواهد زمان داري براي ارزيابي خودت و اين غيرعادي نيست چون همين حالا هم که سرت را بچرخاني و از دو سه نفري که در اطرافت هستند اين را بپرسي آنها هم اول لبخندي ميزنند که يعني منظورت چيست و بعد اگر بخواهند با صداقت جواب بدهند زماني ميخواهند براي جواب دادن و در اصل نميتوان اين سوال را خيلي راحت جواب داد.
اما به جاي آن اگر از هر کسي بپرسيد که ميخواهد اَدم موفقي باشد يا نه؟ بدون درنگ ميگويد:بله...چرا که نه! اما اگر اين طور است چرا همه نميتوانند موفق باشند؟چرا همه آنها که معيارهاي مادي و ثروت برايشان در درجه اول قرار دارد، نميتوانند مثل همسايه روبهرو يک ماشين و خانه گران قيمت داشته باشند يا اگر دوست دارند آدمي بينهايت فداکار باشند و در حق ديگران جز خوبي نکنند، نميتوانند ذرهاي شبيه به مادر ترزا باشند؟
«در 1890، آمريکا در رکود اقتصادي سختي گرفتار شده بود. کارخانهها، صنايع و بازرگانان در سراسر کشور ورشکست شده و هزاران هزار انسان از کار بيکار شده بودند. اوريسون سويت ماردن بازرگاني که در ميدوست زندگي ميکرد، در کشاکش اين رکود، هتل خود را از دست داد و با پول کم و وقت زياد بر جاي ماند. او تصميم گرفت براي برانگيختن و الهام بخشيدن به ملتش براي ايستادگي و ادامه دادن تلاش و سازندگي، کتابي بنويسد.
او در بالاي يک اصطبل اتاقي کرايه کرد و به مدت يک سال تمام شب و روز را کار کرد تا کتابي نوشت که آن را «در راه پويايي» نام گذاشت. اين کتاب شرح حال زنان و مردان بي شماري را بيان ميکرد که در برابر دشواريهاي فراوان به سختي پايداري کرده تا به پيروزي رسيده بودند. کتاب به پايان رسيد. اوريسون خسته و گرسنه بود، براي شام به رستوران کوچکي در پايين خيابان محل سکونتش رفت. زماني که در رستوران نشسته بود و شام ميخورد، اصطبل آتش گرفت و تا وقتي که برگردد تمام دست نوشتههايش که بيش از 5500صفحه ميشد در شعلههاي آتش سوخت.
فکر ميکنيد او چه کرد؟يا بهتر است بگوييم اگر شما جاي او بوديد چه ميکرديد؟ در ابتدا نا اميدي و افسردگي وجودش را گرفت اما به ياد آورد که در تمام صفحات کتابش از اهميت ايستادگي در برابر نااميدي سخن گفته بود، پس بار ديگر نوشتن کتاب را آغاز کرد و يک سال ديگر براي آن وقت گذاشت. وقتي کتاب به پايان رسيد چاپ آن را به ناشران چندي پيشنهاد داد ولي در ميانه رکود اقتصادي آن سالها هيچ کس به چاپ يک کتاب الهام دهنده و تشويق کننده علاقهاي نشان نداد. او شرايط را پذيرفت و منتظر شد تا وضعيت بهتر شود. پس از آن به شيکاگو رفت و مشغول به کار شد.
روزي با يکي از دوستانش که با ناشري آشنا بود درباره کتابش حرف زد. ناشر دست نويس کتاب را خواند و احساس کرد که اين کتاب درست همان کتابي است که آدمها بايد در بحبوحه يک بحران بخوانند. کتاب او منتشر شد و در فهرست کتابهاي بسيار پر فروش قرار گرفت. اين کتاب منبع الهام و تشويق و ترغيب هزاران هزار انسان شد تا جايي که بسياري از سياستمداران بزرگ و مردان موفق در عرصه کار و تجارت گفتهاند که کتاب او آمريکا را به قرن بيستم رساند. اين کتاب تأثير به سزايي روي ذهن تصميم گيرندگان در سراسر کشور داشت و در تاريخ کتابهاي رشد و توسعه فردي تا آن زمان، يکي از مهم ترين کتابهاي کلاسيک شناخته شد.
2: ادامه دادن با سختي. او با اشاره به ويژگي پايداري، نوشت که براي مردي که توانايي خود را تشخيص ميدهد، نا اميد نميشود و ارادهاي راسخ و تسخيرناپذير دارد، شکست وجود ندارد. براي مردي که هر گاه زمين ميخورد بر ميخيزد، در موقعيتهايي مشابه که ديگران تسليم ميشوند پايداري ميکند و زماني که بقيه آدمها عقب نشيني ميکنند او به حرکت ادامه ميدهد، شکست معنا ندارد.»
منبع:www.salamat.com
اما به جاي آن اگر از هر کسي بپرسيد که ميخواهد اَدم موفقي باشد يا نه؟ بدون درنگ ميگويد:بله...چرا که نه! اما اگر اين طور است چرا همه نميتوانند موفق باشند؟چرا همه آنها که معيارهاي مادي و ثروت برايشان در درجه اول قرار دارد، نميتوانند مثل همسايه روبهرو يک ماشين و خانه گران قيمت داشته باشند يا اگر دوست دارند آدمي بينهايت فداکار باشند و در حق ديگران جز خوبي نکنند، نميتوانند ذرهاي شبيه به مادر ترزا باشند؟
پله اول:معناي موفقيت
پله دوم:تعيين هدف
پله سوم:هرگز تسليم نشويد
«در 1890، آمريکا در رکود اقتصادي سختي گرفتار شده بود. کارخانهها، صنايع و بازرگانان در سراسر کشور ورشکست شده و هزاران هزار انسان از کار بيکار شده بودند. اوريسون سويت ماردن بازرگاني که در ميدوست زندگي ميکرد، در کشاکش اين رکود، هتل خود را از دست داد و با پول کم و وقت زياد بر جاي ماند. او تصميم گرفت براي برانگيختن و الهام بخشيدن به ملتش براي ايستادگي و ادامه دادن تلاش و سازندگي، کتابي بنويسد.
او در بالاي يک اصطبل اتاقي کرايه کرد و به مدت يک سال تمام شب و روز را کار کرد تا کتابي نوشت که آن را «در راه پويايي» نام گذاشت. اين کتاب شرح حال زنان و مردان بي شماري را بيان ميکرد که در برابر دشواريهاي فراوان به سختي پايداري کرده تا به پيروزي رسيده بودند. کتاب به پايان رسيد. اوريسون خسته و گرسنه بود، براي شام به رستوران کوچکي در پايين خيابان محل سکونتش رفت. زماني که در رستوران نشسته بود و شام ميخورد، اصطبل آتش گرفت و تا وقتي که برگردد تمام دست نوشتههايش که بيش از 5500صفحه ميشد در شعلههاي آتش سوخت.
فکر ميکنيد او چه کرد؟يا بهتر است بگوييم اگر شما جاي او بوديد چه ميکرديد؟ در ابتدا نا اميدي و افسردگي وجودش را گرفت اما به ياد آورد که در تمام صفحات کتابش از اهميت ايستادگي در برابر نااميدي سخن گفته بود، پس بار ديگر نوشتن کتاب را آغاز کرد و يک سال ديگر براي آن وقت گذاشت. وقتي کتاب به پايان رسيد چاپ آن را به ناشران چندي پيشنهاد داد ولي در ميانه رکود اقتصادي آن سالها هيچ کس به چاپ يک کتاب الهام دهنده و تشويق کننده علاقهاي نشان نداد. او شرايط را پذيرفت و منتظر شد تا وضعيت بهتر شود. پس از آن به شيکاگو رفت و مشغول به کار شد.
روزي با يکي از دوستانش که با ناشري آشنا بود درباره کتابش حرف زد. ناشر دست نويس کتاب را خواند و احساس کرد که اين کتاب درست همان کتابي است که آدمها بايد در بحبوحه يک بحران بخوانند. کتاب او منتشر شد و در فهرست کتابهاي بسيار پر فروش قرار گرفت. اين کتاب منبع الهام و تشويق و ترغيب هزاران هزار انسان شد تا جايي که بسياري از سياستمداران بزرگ و مردان موفق در عرصه کار و تجارت گفتهاند که کتاب او آمريکا را به قرن بيستم رساند. اين کتاب تأثير به سزايي روي ذهن تصميم گيرندگان در سراسر کشور داشت و در تاريخ کتابهاي رشد و توسعه فردي تا آن زمان، يکي از مهم ترين کتابهاي کلاسيک شناخته شد.
در کتاب اوريسون سويت ماردن ميخوانيم: براي موفقيت دو پيش نياز اساسي وجود دارد:
2: ادامه دادن با سختي. او با اشاره به ويژگي پايداري، نوشت که براي مردي که توانايي خود را تشخيص ميدهد، نا اميد نميشود و ارادهاي راسخ و تسخيرناپذير دارد، شکست وجود ندارد. براي مردي که هر گاه زمين ميخورد بر ميخيزد، در موقعيتهايي مشابه که ديگران تسليم ميشوند پايداري ميکند و زماني که بقيه آدمها عقب نشيني ميکنند او به حرکت ادامه ميدهد، شکست معنا ندارد.»
پله آخر:کارنامه
منبع:www.salamat.com