رخش دانش
رخش دانش
بسر مى پرورانم من هواى حضرت باقر
بدل باشد مرا شوق لقاى حضرت باقر
ز عشقش جان من بر لب رسيده كس نمى داند
كه نبود چاره ساز من سواى حضرت باقر
بگوشم هاتف غيبى سرود اين نكته را ديشب
كه باشد رخش دانش زير پاى حضرت باقر
چنان بگرفته علمش آفاق را يكسر
كه پيچيده در اين عالم صداى حضرت باقر
پيمبر گفت با جابر كه خواهى ديد باقر را
سلام از من رسان آنكه براى حضرت باقر
سوالاتى كه از وى كرده دانشمند نصرانى
جوابش را شنيد از گفته هاى حضرت باقر
مسلمان گشت راهب ناگهان در محضر آن شه
منور شد دل او از ولاى حضرت باقر
شد آسان وضع حمل گرگ وحشى بيابانى
به روى قله ى كوه از دعاى حضرت باقر
بر ستاخيز اگر خواهى نجات از كرمى محشر
برو در سايه ظل هماى حضرت باقر
فرد عاجز بود ز اوصاف بى پايان آن سرور
كميت لفظ لنگ است از ثناى حضرت باقر
جلال و شان و قدر آن امام پاك بازان را
نمى داند كسى غير از خداى حضرت باقر
(رضائى) ايستاده بر در دولتسراى او
چو سائل منتظر بهر عطاى حضرت باقر
منبع: www.aviny.com/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}