نقد كتاب«خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي» (1)
نقد كتاب«خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي» (1)
نقد كتاب«خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي» (1)
كتاب خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي در 1381 از سوي انتشارات «صداي معاصر» در تهران و در تيراژ 3300 نسخه به چاپ رسيده است. اين كتاب حاصل 30 ساعت گفت و گوي طرح تاريخ شفاهي ايران در دانشگاه هاروارد با ايشان از 23 الي 29 مهر 1362 و به هنگام اقامت وي در شهر چيكو از ايالت كاليفرنيا است.
از آنجا كه در روي جلد و شناسنامه كتاب هيچگونه ذكري از طرح تاريخ شفاهي به ميان نيامده است، به نظر ميرسد علاوه بر تنظيم خاطرات توسط آقاي دكتر سنجابي، واگذاري مجوز انتشار آن در داخل كشور به انتشارات «صداي معاصر» نيز از سوي ايشان يا وابستگانشان صورت گرفته باشد. البته خاطرات آقاي سنجابي در دو نوبت و با تغييراتي در زمان حيات ايشان در خارج كشور منتشر شد كه واكنشهاي فراواني را در آن زمان به ويژه از سوي نهضت آزادي برانگيخت.
دكتر كريم سنجابي در سال 1283 ه ش در محل ايل سنجابي در استان كرمانشاه به دنيا آمد. وي در سال 1300 وارد مدرسه علوم سياسي كه در آن هنگام علامه علياكبر دهخدا رياست آن را برعهده داشت، شد و پس از اتمام آن وارد مدرسه حقوق تهران گرديد. دكتر سنجابي در سال 1307 در كنكور دانشجويان اعزامي دولت به اروپا قبول شد و به فرانسه رفت و پس از اخذ مدرك دكتراي خود در رشته حقوق، در سال 1313 به ايران بازگشت و به تدريس در دانشكده حقوق پرداخت. وي سپس در تشكيل حزب ميهن شركت جست و در سال 1324 با ادغام اين حزب در حزب ايران، به عنوان يكي از رهبران حزب ايران فعاليت سياسي خود را پي گرفت. به دنبال تشكيل سازمان برنامه، دكتر سنجابي به عنوان مسئول اولين برنامه صنعتي در آن سازمان تعيين شد و در اين زمينه به فعاليت پرداخت. در پي دخالتهاي غيرقانوني دولت در انتخابات مجلس شانزدهم و اعلام اعتصاب جمعي از سياسيون به رهبري دكتر مصدق در دربار، دكتر سنجابي نيز يكي از شركتكنندگان در اين اعتصاب بود كه در مهرماه سال 1328 به تشكيل جبهه ملي انجاميد. وي در اولين كابينه دكتر مصدق به مدت حدود چهار ماه وزارت فرهنگ را عهدهدار بود و سپس از سوي مردم كرمانشاه به نمايندگي دوره هفدهم مجلس انتخاب شد. دكتر سنجابي در مسافرتهاي دكتر مصدق به لاهه و نيويورك براي حل مسائل مربوط به نفت از جمله اعضاي هيأت همراه وي بود. پس از كودتاي آمريكايي 28 مرداد، دكتر سنجابي مدتي در اختفاء به سر برد و سپس در اوايل سال بعد مورد عفو قرار گرفت. وي در سال 39 در تشكيل جبهه ملي دوم شركت جست كه البته به دليل مخالفت دكتر مصدق، تشكيل اين جبهه به جايي نرسيد. دكتر سنجابي از سال 46 تا 50 را در آمريكا به سر برد و تا زمان آغاز نهضت اسلامي مردمي ايران در سال 56، عملاً چندان فعاليتي در عرصه سياسي نداشت. دكتر سنجابي پس از پيروزي انقلاب، به عنوان وزير امور خارجه در دولت موقت مشغول به كار شد اما به فاصله كوتاهي از اين سمت استعفا داد. او در سال 1374 دارفاني را وداع گفت.
دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، كتاب خاطرات دكتر كريم سنجابي را به نقد كشيده است. با هم نقد را ميخوانيم:
كتاب «خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي» اگرچه حاوي مطالبي پيرامون وقايع و حوادث بيش از نيمقرن تاريخ كشورمان است، اما با نگاهي دقيقتر بايد گفت در حقيقت هسته مركزي اين خاطرات را چگونگي شكلگيري جبهه ملي و فعاليتها و تحولات و سرنوشت آن تشكيل ميدهد. همانگونه كه ميدانيم، جبهه ملي در مهرماه سال 1328 به دنبال اعتراض جمعي از رجال سياسي به رهبري دكتر محمدمصدق، به نحوه برگزاري انتخابات مجلس شانزدهم، پا به عرصه وجود گذارد. در اين زمينه هيچگونه شك و شبهه و اختلافنظري وجود ندارد، اما در مورد پايان فعاليت و عمر اين جبهه، نظرات متفاوت و بيش از آن در مورد ماهيت عملكرد جبهه و اعضايش ديدگاههاي گوناگون و بلكه متضادي به چشم ميخورد.
اگر اين نكته را در نظر داشته باشيم كه دكتر سنجابي، خود يكي از اعضاي اصلي هيئت مؤسس جبهه ملي بوده است و در طول دوران بعدي نيز يكي از اعضاي مهم آن به شمار ميآمد و در نهايت نيز در حالي كه به عنوان رهبر جبهه ملي شناخته ميشد، چشم از جهان فرو بست، ميتوان از لابلاي خاطرات وي زاويه جديدي را براي نگرش به فعاليتهاي اين تشكل سياسي و همچنين وضعيت سياسي كشور در خلال سالهاي نهضت ملي شدن صنعت نفت تا هنگام پيروزي انقلاب اسلامي، به دست آورد. نخستين نكتهاي كه در خاطرات دكتر سنجابي بايد مورد توجه قرار گيرد، حركت آمريكا براي حضوري مستمر و سلطهجويانه در ايران است كه از طريق اعزام هيئتهاي كارشناسي به كشورمان به منظور جمعآوري گسترده اطلاعات سياسي، اقتصادي و نظامي آغاز ميشود. به گفته ايشان بعد از تشكيل شعبات تخصصي در سازمان برنامه براي تهيه برنامههاي مربوط به بخشهاي مختلف، دو هيئت آمريكايي به منظور مطالعه برنامههاي تدارك ديده شده وارد ايران شدند كه هيئت دوم تحت عنوان «هيئت ماوراءالبحار» با دقت و حوصله به بررسي برنامهها و اطلاعات مورد نياز خود پرداخت: «يكي از آنها كه ميخواست در امور حقوقي و قوانين لازم مربوط به اجراي برنامه مطالعاتي بكند خواسته بود كه يك نفر از اعضاي حقوقدان سازمان برنامه با او مرتبط بشود. براي ارتباط با او مرا انتخاب كردند. شما تصور ميكنيد كه آن شخص چه كسي بود... آن شخص آقاي آلندالس برادر جان فوستر دالس و رئيس آينده سازمان سيا آمريكا بود. بنده قريب دو هفته حداقل روزي دو ساعت با اين شخص قوانين موجود ايران را مطابق سؤالاتي كه او ميكرد و مطالبي كه ميخواست مورد مطالعه قرار ميداديم.» (ص99) اين هيئتها اگرچه تحت عنوان كمك به برنامههاي اقتصادي و صنعتي ايران وارد كشور ميشدند و به جمعآوري اطلاعات و همچنين اعمال نفوذ در جهتگيري برنامهها ميپرداختند، اما حداقل در اين مقطع، هنوز آمريكا در مقام عمل، به ارائه كمكهاي مالي و صنعتي لازم براي اجراي برنامههاي مزبور اقدام نميكرد: «ما انتظار داشتيم مطابق وعدهاي كه به ايران در زمان جنگ جهاني داده شده بود براي جبران خسارتها و پاداش كمكهايي كه به آنها كردهايم آمريكا در برنامه احياي اقتصادي ايران كمك بكند. ولي اين هيئتهايي كه ميآمدند و شايد ارتباطات سياسي ديگري هم داشتند در اين باره آن موافقت و همراهي كامل كه تأمين منابع و اعتباراتي براي اين كار بكند نشان نميدادند.» (ص100)
آمريكاييها حتي بعد از پايان جنگ جهاني به تعهدات خود در قبال خدماتي كه دريافت داشته بودند پايبند نماندند. براي نمونه در ازاي استفاده از خطوط مراسلاتي ريلي ايران قول داده بودند كه تمام وسايل نقليهاي كه آورده بودند (لوكوموتيو، واگن و...) بعد از جنگ جهاني بگذارند براي راهآهن، اما هرگز چنين نكردند. آقاي شريفامامي در اين ارتباط ميگويد:« يك بخشنامه صادر شد به تمام نواحي راهآهن كه صورت بدهيد از وسايل نقليه و تأسيساتي كه آمريكاييها آورده بودند كه چه چيزهايش را لازم داريد و بقيهاش را ببرند. اينها هم به تصور اينكه مجاني است صورتها را خيلي مفصل كردند. بعد معلوم شد كه(قيمت) اينها را حساب كردهاند و پولش به صورت يك چك از طرف وزارت دارايي آن وقت ـ (آنطور) كه روزنامهها نوشتند ـ داده شد به مأمور آمريكايي».(خاطرات جعفر شريفامامي، ص75)
البته از اين مقطع به بعد، يعني زماني كه زمزمههاي ملي شدن صنعت نفت در كشور آغاز شده و تنش سياسي ميان ايران و انگليس به واسطه پررنگ شدن انگيزهها و اقدامات استقلال طلبانه در ميان رجال و شخصيتهاي سياسي و مذهبي و همچنين مجلس و دولت، رو به تزايد است، آمريكاييها نقش پيچيده و حساسي را در امور سياسي ايران و همچنين در عرصه بينالمللي براي خود طراحي ميكنند و به مرحله اجرا ميگذارند كه نتيجه آن جز تثبيت جايگزيني آمريكا به جاي انگليس در كشورمان نبود. به عنوان نمونه، دكتر سنجابي در مورد تغيير رفتار حسين مكي پس از بازگشت از آمريكا نكتهاي را بيان ميدارد كه هرچند متأسفانه به اختصار و اشاره گفته شده و مصاحبه كننده نيز تلاش چنداني براي توضيح بيشتر اين نكته نكرده است، اما به هر حال ميتوان از همين مختصر نيز، مسائل مهمي را فهميد: «مصدق در ابتدا به مكي علاقه زياد داشت. حرف مكي در پيش او خيلي پيش]بيش[ از حرفهاي ما تأثير ميكرد. بنده مكرر شاهد بودم در مواردي هر چه مكي ميگفت همان عملي ميشد... از آمريكا او را دعوت كردند كه به آن كشور برود. او به آمريكا رفت... وقتي كه مكي برگشت به طور خصوصي با او صحبت كردم و گفتم كه وضعيت اينطور است... به من گفت: خلاصهاش من نه با شما هستم و نه با آنها. گفتم: اين كه نميشود، براي چه؟ به من گفت: والله به بچههاي ما هم رحم نميكنند و همه ما را از بين ميبرند و وضع خيلي خطرناك است.» (ص140) البته در مورد دلايل بروز اختلافات ميان مصدق و برخي از يارانش و سپس تضاد شديد اين دو گروه با يكديگر، نميتوان و نبايد به تحليلي تك عاملي روي آورد، اما در هر صورت اظهارات هر يك از عناصر فعال در آن سالها ميتواند دريچههايي را براي مطالعه و تحقيق بيشتر در مورد اتفاقات گوناگون به روي حاضران بگشايد.
موضوع ديگري كه در خاطرات دكتر سنجابي حائز اهميت است، اظهارنظرهاي ايشان در مورد شخصيت و عملكرد مرحوم دكتر مصدق است؛ چرا كه هم در سالهاي نهضت ملي شدن نفت و هم در دوران بعد از آن و نيز تا پايان عمر در زمره دوستان، همكاران و هواداران دكتر مصدق محسوب ميشد و به اين مسئله ميباليد. بديهي است كه چنين شخصيتي به هنگام بيان خاطرات خويش، بارها و به دلايل مختلف، عملكردها و سياستهاي اتخاذ شده توسط دكتر مصدق را مورد تأييد قرار دهد كما اين كه چنين رويهاي را بوضوح ميتوان ملاحظه كرد، اما آن چه در اين ميان ميتواند به نحو بهتري مبين شرايط موجود در آن سالهاي توفاني باشد، نقد و انتقادهاي دوستان و همراهان دكتر مصدق از ايشان است و طبعاً ديدگاههاي دكتر سنجابي در اين زمينه ميتواند جايگاه خاصي داشته باشد. اقدام دكتر مصدق به تعطيل كردن مجلس هفدهم از طريق برگزاري رفراندوم، از جمله مسائلي است كه نه تنها مورد اعتراض شديد جناح مقابل وي قرار داشت، بلكه توسط نزديكترين دوستان ايشان نيز با اين اقدام مخالفت به عمل آمد. در واقع آن چه به عنوان عامل نهايي موجب گشت تا دكتر مصدق دست به چنين اقدامي بزند، انتخاب حسين مكي- در زماني كه يكي از سرسختترين مخالفان وي به شمار ميآمد- به عنوان عضو ناظر مجلس در بانك ملي بود؛ چرا كه دكتر مصدق خوف آن را داشت تا مكي با اطلاع يافتن از چاپ بيش از سيصد ميليون تومان اسكناس بدون پشتوانه طي دوران نخستوزيري ايشان، اين مسئله را به يك عامل ايجاد جار و جنجال سياسي تبديل كند، اما با وجود آن كه چنين احتمالي وجود داشت، دكتر سنجابي بشدت با تصميم دكتر مصدق مبني بر انحلال مجلس مخالفت ميورزد و آن را زمينهاي مناسب براي انجام يك كودتا به حساب ميآورد: «اگر شما مجلس را ببنديد در غياب آن ممكن است با دو وضع مواجه بشويد. اين كه فرمان عزل شما از طرف شاه صادر بشود ديگر اين كه با يك كودتا مواجه بشويد. آن وقت چه ميكنيد؟ گفت: شاه فرمان عزل را نميتواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نميدهيم. اما امكان كودتا، قدرت حكومت در دست ما است و خودمان از آن جلوگيري ميكنيم.» (ص151)
پاسخ دكتر مصدق به مخالفان خود نيز كه به انحلال مجلس معترض بودند، اگرچه با تغييراتي در لحن و كلمات، اما از همين محتوا برخوردار بود. ولي آيا دكتر مصدق در قبال وضعيت بسيار دشوار و حساسي كه پيش رو داشت، از امكانات مناسب و بالاتر از آن، از تدابير و برنامههاي متناسب با چنين موقعيتي برخوردار بود؟
حزب توده و نحوه رفتار دكتر مصدق با آن، موضوع مهمي است كه ميتواند به روشن شدن پاسخ سؤال فوق كمك كند. همانگونه كه ميدانيم در شرايط آن روز، اين حزب توانسته بود هواداران زيادي براي خود گردآورد و به مناسبتهاي مختلف دست به تظاهرات و بلكه قدرتنمايي بزند. به عنوان نمونه اين حزب در سال 1332 به مناسبت سالگرد 30 تير اقدام به برگزاري تظاهراتي كرد كه به گفته دكتر سنجابي از تظاهرات مشترك سه حزب ايران، نيروي سوم و پان ايرانيست ـ از احزاب اصلي تشكيل دهنده جبهه ملي ـ به مراتب چشمگيرتر بود (ص153) اگرچه با گذشت زمان و بويژه پس از بيان خاطرات رهبران حزب توده مشخص شد كه در آن زمان بدستگيري قدرت سياسي و حكومتي در دستور كار اين حزب قرار نداشته و اساساً به واسطه مشكلات عديدهاي كه با آن مواجه بودهاند، قادر به انجام چنين كاري نبودهاند، اما به هر حال طبيعي است كه در آن هنگام، جنبههاي بيروني و ظاهري اقدامات حزب توده و طرفداران آن، نگرانيهايي جدي براي شخصيتهاي مذهبي، نيروهاي ملي و همچنين دربار و وابستگان به انگليس و آمريكا فراهم آورد و به نوعي اشتراك نظر در ميان آنان بينجامد بويژه آن كه در اين برهه مأموران و كارپردازان استعمار پير بريتانيا نيز در ايجاد فضاهاي ذهني خاص از طريق تحريك و تحركات حساب شده سنگ تمام گذاشتند. در چنين شرايطي، دكتر سنجابي اگرچه در جايي از خاطرات خود، دليل عدم برخورد جدي دكتر مصدق با اين حزب را چنين عنوان ميدارد كه «به علت دموكرات بودنش او نميتوانست آزادي احزاب را زايل كند» (ص215) اما در بخش ديگري از اين خاطرات، اعتقاد ايشان به اين كه دكتر مصدق با انگيزههاي خاصي در حال مماشات با حزب توده بودهاست، كاملاً نمايان ميشود: «بنده هم آمدم، خليل ملكي و داريوش فروهر و مرحوم شمشيري و يك نفر از حزب ايران و يكي دو نفر از بازاريها جمعاً هفت هشت نفر را با خودم نزد دكتر مصدق بردم. خليل ملكي آنجا تند صحبت كرد. گفت: «آقا! مردمي كه از شما دفاع ميكنند همينها هستند. كم هستند يا زياد هستند همينها هستند. چه دليلي دارد كه شما قدرت توده را اين همه به رخ ملت ميكشيد و اين مردم را متوحش ميكنيد. حرف او خيلي رك و تند بود. مصدق گفت: چه كارشان بكنم؟ خوب آنها هم تظاهر ميكنند. ملكي گفت: جاي آنها توي خيابانها نيست. جاي آنها بايد در زندان باشد، مصدق گفت: ميفرماييد آنها را زنداني بكنند، كي بايد بكند، بايد قانون و دادگستري بكند... بنده خطاب به ايشان عرض كردم جناب دكتر به قول معروف ماهي را كه نميخواهند بگيرند از دمش ميگيرند. مبارزه با توده به وسيله دادگستري صورت نميگيرد...». (ص154) در واقع دكتر مصدق نه تنها اقدامي در جهت برخورد با تخلفات هواداران حزب توده صورت نميدهد بلكه نسبت به شناسايي و از ميدان بيرون كردن «توده نفتيها» نيز كه ساخته و پرداخته انگليس بوده و نقشي بسيار مخرب را در اين دوران ايفا كردند، بيتحرك باقي ميماند.
موضوع ديگري كه در وقايع مربوط به كودتاي 28 مرداد همواره مطرح بوده، نحوه گزينش و چينش نيروهاي دولتي و انتظامي توسط دكتر مصدق است. هنگامي كه ايشان براي اولين بار كابينه خود را تشكيل ميدهد، حضور برخي افراد و ازجمله فضلالله زاهدي به عنوان وزير كشور يا جواد بوشهري به عنوان وزير راه، تعجب بسياري از شخصيتهاي سياسي و مذهبي را برميانگيزد و اعتراضاتي را به دنبال دارد. اين نحوه يارگيري دكتر مصدق به گونهاي بوده است كه دكتر سنجابي نيز نميتواند آن را مورد تأييد قرار دهد: «در كابينه اول مصدق خود او آشكارا به ما ميگفت: آقا! ما بايد از اينها براي پيشرفت كارمان استفاده كنيم. يك عدهاي از افراد را كه جزو مبارزين و مجاهدين آزاديخواهي و وطندوستي نبودند حتي شهرت خوبي هم نداشتند، يا مشكوك و يا متهم بودند به اينكه ممكن است ارتباطي با خارجيها داشته باشند وارد كابينه كرد و برعكس در كابينههاي بعدش مصدق كوشش داشت از جوانان بيشتر استفاده كند.» (ص186)
اگرچه تيمسار زاهدي در كابينه دوم دكتر مصدق جايي نداشت، اما نحوه برخورد دكتر مصدق با وي تا آخر همچنان سؤال برانگيز است و بويژه با روايت دكتر سنجابي از نحوه خارج شد ن زاهدي از تحصن در مجلس، اين ابهام به نقطه اوج خود ميرسد. البته دكتر سنجابي در اين باره دو جمله را به فاصله كوتاهي از يكديگر بيان ميدارد كه با دقت در آنها، دو معناي متفاوت به ذهن متبادر ميشود. ايشان بار نخست به گونهاي از صحبتهاي رد و بدل شده ميان معظمي و مصدق سخن ميگويد كه گويي خود در اتاق حضور داشته و با گوش خويش شنيده كه مصدق به معظمي اجازه خارج ساختن زاهدي از مجلس را داده است، اما از جمله بعدي ايشان اينگونه مستفاد ميشود كه معظمي پس از مذاكره با دكتر مصدق و به هنگام خروج به ايشان گفته است كه مصدق اجازه اين كار را به او داده است. (ص161) با توجه به اوضاع و شرايط آن زمان، اين كه آيا واقعاً معظمي حقيقت را به دكتر سنجابي گفته است يا خير، جاي سؤال دارد، ولي با اين همه، قدر مسلم آن است كه پس از اين مذاكرات، مصدق از قصد معظمي براي خارج ساختن تيمسار زاهدي از تحصن مطلع بوده است و اين اقدامات نيز در شرايطي صورت ميگرفت كه خطر كودتا چندان از نظر مصدق و يارانش دور نبود و دستگيري زاهدي نيز يكي از اقداماتي بود كه در دستور كار مصدق قرار داشت. بنابراين سؤال و نقطه ابهام اين است كه چرا عليرغم اين كه زمان خروج زاهدي از مجلس مشخص بود، در اين كار بسيار مهم تعلل به عمل آمد و اين فرصت در اختيار زاهدي قرار داده شد تا خود را در يكي از باغهاي اطراف تهران مخفي سازد و در حقيقت مرحله نهايي انجام كودتا از همان مقطع شكل بگيرد؟
در كنار اين مسئله، نحوه برخورد دكتر مصدق با تيمسار دفتري ـ پسرعموي خويش- را نيز نبايد از نظر دور داشت. سرتيپ دفتري در حالي كه رياست گارد گمرك را عهدهدار بود، در نخستين مرحله از كودتا به همكاري با كودتاچيان پرداخت و پس از آن كه اين مرحله با شكست مواجه شد، سرتيپ رياحي مشاركت وي در اين اقدام را به اطلاع دكتر مصدق رساند و خواستار دستگيري او در زمره كودتاچيان شد، اما دكتر مصدق نه تنها به اين توصيه عمل نكرد، بلكه دقيقاً حركت معكوسي انجام داد. روايت دكتر سنجابي از اين ماجرا، بسيار گوياست: «من آنجا خدمت مصدق بودم كه تلفن زنگ زد. وصل به تلفن يك بلندگو بود شنيدم سرتيپ رياحي است كه صحبت ميكند. رياحي به او گفت: اجازه بدهيد ما تيمسار دفتري را دستگير بكنيم. ميدانيم دفتري پسرعموي مصدق بود. مصدق گفت: چكار كرده است؟ گفت: در اين كار آلوده است... فردا صبح كه من نزد مصدق رفتم توي پلهها به همين تيمسار دفتري برخوردم. ديدم گريه ميكند، گفتم: چرا گريه ميكني؟ گفت: من جگرم ميسوزد، عموي من مورد تهديد قرار گرفته و حالا ميخواهند مرا دستگير بكنند. من رفتم به مصدق گفتم كه تيمسار دفتري در راهرو ايستاده و گريه ميكند، گفت بگو بيايد تو... به نظرم 27 مرداد بود. گفت: بگو بيايد تو با او وارد اتاق شديم مصدق بلافاصله به او گفت: چه خبر است عموجان؟ برو شهرباني را تحويل بگير. به رياحي هم تلفن كرد و گفت: آقاي رياحي شهرباني تحويل سرتيپ دفتري است.» (ص159) به اين ترتيب هنگامي كه موج دوم و نهايي كودتا برخاست، شهرباني كاملاً در مسير جريان كودتا حركت كرد و تيمسار دفتري در دستگيري ياران و هواداران مصدق نقشي كاملاً جدي داشت. البته دكتر سنجابي كمي پس از بيان اين ماجرا، در مورد خصوصيات دكتر مصدق اظهار ميدارد: «از نقاط قدرت ايشان يكي استقامتش بود، عقيدهاي كه داشت بر آن عقيده ثابت ميماند و تسليم نميشد و فريب دوستي و خويشاوندي مطلقاً نميخورد. گاهي اگر لازم ميشد خويشاوندان را هم زير پا ميگذاشت و از دوستان هم اگر لازم ميشد صرفنظر ميكرد.» (ص202) حال آن كه بايد پرسيد آيا اگر تيمسار دفتري داراي نسبت خانوادگي با مصدق نبود، باز هم ايشان به همان نحو به او برخورد ميكرد؟
منبع:www.dowran.ir
از آنجا كه در روي جلد و شناسنامه كتاب هيچگونه ذكري از طرح تاريخ شفاهي به ميان نيامده است، به نظر ميرسد علاوه بر تنظيم خاطرات توسط آقاي دكتر سنجابي، واگذاري مجوز انتشار آن در داخل كشور به انتشارات «صداي معاصر» نيز از سوي ايشان يا وابستگانشان صورت گرفته باشد. البته خاطرات آقاي سنجابي در دو نوبت و با تغييراتي در زمان حيات ايشان در خارج كشور منتشر شد كه واكنشهاي فراواني را در آن زمان به ويژه از سوي نهضت آزادي برانگيخت.
دكتر كريم سنجابي در سال 1283 ه ش در محل ايل سنجابي در استان كرمانشاه به دنيا آمد. وي در سال 1300 وارد مدرسه علوم سياسي كه در آن هنگام علامه علياكبر دهخدا رياست آن را برعهده داشت، شد و پس از اتمام آن وارد مدرسه حقوق تهران گرديد. دكتر سنجابي در سال 1307 در كنكور دانشجويان اعزامي دولت به اروپا قبول شد و به فرانسه رفت و پس از اخذ مدرك دكتراي خود در رشته حقوق، در سال 1313 به ايران بازگشت و به تدريس در دانشكده حقوق پرداخت. وي سپس در تشكيل حزب ميهن شركت جست و در سال 1324 با ادغام اين حزب در حزب ايران، به عنوان يكي از رهبران حزب ايران فعاليت سياسي خود را پي گرفت. به دنبال تشكيل سازمان برنامه، دكتر سنجابي به عنوان مسئول اولين برنامه صنعتي در آن سازمان تعيين شد و در اين زمينه به فعاليت پرداخت. در پي دخالتهاي غيرقانوني دولت در انتخابات مجلس شانزدهم و اعلام اعتصاب جمعي از سياسيون به رهبري دكتر مصدق در دربار، دكتر سنجابي نيز يكي از شركتكنندگان در اين اعتصاب بود كه در مهرماه سال 1328 به تشكيل جبهه ملي انجاميد. وي در اولين كابينه دكتر مصدق به مدت حدود چهار ماه وزارت فرهنگ را عهدهدار بود و سپس از سوي مردم كرمانشاه به نمايندگي دوره هفدهم مجلس انتخاب شد. دكتر سنجابي در مسافرتهاي دكتر مصدق به لاهه و نيويورك براي حل مسائل مربوط به نفت از جمله اعضاي هيأت همراه وي بود. پس از كودتاي آمريكايي 28 مرداد، دكتر سنجابي مدتي در اختفاء به سر برد و سپس در اوايل سال بعد مورد عفو قرار گرفت. وي در سال 39 در تشكيل جبهه ملي دوم شركت جست كه البته به دليل مخالفت دكتر مصدق، تشكيل اين جبهه به جايي نرسيد. دكتر سنجابي از سال 46 تا 50 را در آمريكا به سر برد و تا زمان آغاز نهضت اسلامي مردمي ايران در سال 56، عملاً چندان فعاليتي در عرصه سياسي نداشت. دكتر سنجابي پس از پيروزي انقلاب، به عنوان وزير امور خارجه در دولت موقت مشغول به كار شد اما به فاصله كوتاهي از اين سمت استعفا داد. او در سال 1374 دارفاني را وداع گفت.
دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، كتاب خاطرات دكتر كريم سنجابي را به نقد كشيده است. با هم نقد را ميخوانيم:
كتاب «خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي» اگرچه حاوي مطالبي پيرامون وقايع و حوادث بيش از نيمقرن تاريخ كشورمان است، اما با نگاهي دقيقتر بايد گفت در حقيقت هسته مركزي اين خاطرات را چگونگي شكلگيري جبهه ملي و فعاليتها و تحولات و سرنوشت آن تشكيل ميدهد. همانگونه كه ميدانيم، جبهه ملي در مهرماه سال 1328 به دنبال اعتراض جمعي از رجال سياسي به رهبري دكتر محمدمصدق، به نحوه برگزاري انتخابات مجلس شانزدهم، پا به عرصه وجود گذارد. در اين زمينه هيچگونه شك و شبهه و اختلافنظري وجود ندارد، اما در مورد پايان فعاليت و عمر اين جبهه، نظرات متفاوت و بيش از آن در مورد ماهيت عملكرد جبهه و اعضايش ديدگاههاي گوناگون و بلكه متضادي به چشم ميخورد.
اگر اين نكته را در نظر داشته باشيم كه دكتر سنجابي، خود يكي از اعضاي اصلي هيئت مؤسس جبهه ملي بوده است و در طول دوران بعدي نيز يكي از اعضاي مهم آن به شمار ميآمد و در نهايت نيز در حالي كه به عنوان رهبر جبهه ملي شناخته ميشد، چشم از جهان فرو بست، ميتوان از لابلاي خاطرات وي زاويه جديدي را براي نگرش به فعاليتهاي اين تشكل سياسي و همچنين وضعيت سياسي كشور در خلال سالهاي نهضت ملي شدن صنعت نفت تا هنگام پيروزي انقلاب اسلامي، به دست آورد. نخستين نكتهاي كه در خاطرات دكتر سنجابي بايد مورد توجه قرار گيرد، حركت آمريكا براي حضوري مستمر و سلطهجويانه در ايران است كه از طريق اعزام هيئتهاي كارشناسي به كشورمان به منظور جمعآوري گسترده اطلاعات سياسي، اقتصادي و نظامي آغاز ميشود. به گفته ايشان بعد از تشكيل شعبات تخصصي در سازمان برنامه براي تهيه برنامههاي مربوط به بخشهاي مختلف، دو هيئت آمريكايي به منظور مطالعه برنامههاي تدارك ديده شده وارد ايران شدند كه هيئت دوم تحت عنوان «هيئت ماوراءالبحار» با دقت و حوصله به بررسي برنامهها و اطلاعات مورد نياز خود پرداخت: «يكي از آنها كه ميخواست در امور حقوقي و قوانين لازم مربوط به اجراي برنامه مطالعاتي بكند خواسته بود كه يك نفر از اعضاي حقوقدان سازمان برنامه با او مرتبط بشود. براي ارتباط با او مرا انتخاب كردند. شما تصور ميكنيد كه آن شخص چه كسي بود... آن شخص آقاي آلندالس برادر جان فوستر دالس و رئيس آينده سازمان سيا آمريكا بود. بنده قريب دو هفته حداقل روزي دو ساعت با اين شخص قوانين موجود ايران را مطابق سؤالاتي كه او ميكرد و مطالبي كه ميخواست مورد مطالعه قرار ميداديم.» (ص99) اين هيئتها اگرچه تحت عنوان كمك به برنامههاي اقتصادي و صنعتي ايران وارد كشور ميشدند و به جمعآوري اطلاعات و همچنين اعمال نفوذ در جهتگيري برنامهها ميپرداختند، اما حداقل در اين مقطع، هنوز آمريكا در مقام عمل، به ارائه كمكهاي مالي و صنعتي لازم براي اجراي برنامههاي مزبور اقدام نميكرد: «ما انتظار داشتيم مطابق وعدهاي كه به ايران در زمان جنگ جهاني داده شده بود براي جبران خسارتها و پاداش كمكهايي كه به آنها كردهايم آمريكا در برنامه احياي اقتصادي ايران كمك بكند. ولي اين هيئتهايي كه ميآمدند و شايد ارتباطات سياسي ديگري هم داشتند در اين باره آن موافقت و همراهي كامل كه تأمين منابع و اعتباراتي براي اين كار بكند نشان نميدادند.» (ص100)
آمريكاييها حتي بعد از پايان جنگ جهاني به تعهدات خود در قبال خدماتي كه دريافت داشته بودند پايبند نماندند. براي نمونه در ازاي استفاده از خطوط مراسلاتي ريلي ايران قول داده بودند كه تمام وسايل نقليهاي كه آورده بودند (لوكوموتيو، واگن و...) بعد از جنگ جهاني بگذارند براي راهآهن، اما هرگز چنين نكردند. آقاي شريفامامي در اين ارتباط ميگويد:« يك بخشنامه صادر شد به تمام نواحي راهآهن كه صورت بدهيد از وسايل نقليه و تأسيساتي كه آمريكاييها آورده بودند كه چه چيزهايش را لازم داريد و بقيهاش را ببرند. اينها هم به تصور اينكه مجاني است صورتها را خيلي مفصل كردند. بعد معلوم شد كه(قيمت) اينها را حساب كردهاند و پولش به صورت يك چك از طرف وزارت دارايي آن وقت ـ (آنطور) كه روزنامهها نوشتند ـ داده شد به مأمور آمريكايي».(خاطرات جعفر شريفامامي، ص75)
البته از اين مقطع به بعد، يعني زماني كه زمزمههاي ملي شدن صنعت نفت در كشور آغاز شده و تنش سياسي ميان ايران و انگليس به واسطه پررنگ شدن انگيزهها و اقدامات استقلال طلبانه در ميان رجال و شخصيتهاي سياسي و مذهبي و همچنين مجلس و دولت، رو به تزايد است، آمريكاييها نقش پيچيده و حساسي را در امور سياسي ايران و همچنين در عرصه بينالمللي براي خود طراحي ميكنند و به مرحله اجرا ميگذارند كه نتيجه آن جز تثبيت جايگزيني آمريكا به جاي انگليس در كشورمان نبود. به عنوان نمونه، دكتر سنجابي در مورد تغيير رفتار حسين مكي پس از بازگشت از آمريكا نكتهاي را بيان ميدارد كه هرچند متأسفانه به اختصار و اشاره گفته شده و مصاحبه كننده نيز تلاش چنداني براي توضيح بيشتر اين نكته نكرده است، اما به هر حال ميتوان از همين مختصر نيز، مسائل مهمي را فهميد: «مصدق در ابتدا به مكي علاقه زياد داشت. حرف مكي در پيش او خيلي پيش]بيش[ از حرفهاي ما تأثير ميكرد. بنده مكرر شاهد بودم در مواردي هر چه مكي ميگفت همان عملي ميشد... از آمريكا او را دعوت كردند كه به آن كشور برود. او به آمريكا رفت... وقتي كه مكي برگشت به طور خصوصي با او صحبت كردم و گفتم كه وضعيت اينطور است... به من گفت: خلاصهاش من نه با شما هستم و نه با آنها. گفتم: اين كه نميشود، براي چه؟ به من گفت: والله به بچههاي ما هم رحم نميكنند و همه ما را از بين ميبرند و وضع خيلي خطرناك است.» (ص140) البته در مورد دلايل بروز اختلافات ميان مصدق و برخي از يارانش و سپس تضاد شديد اين دو گروه با يكديگر، نميتوان و نبايد به تحليلي تك عاملي روي آورد، اما در هر صورت اظهارات هر يك از عناصر فعال در آن سالها ميتواند دريچههايي را براي مطالعه و تحقيق بيشتر در مورد اتفاقات گوناگون به روي حاضران بگشايد.
موضوع ديگري كه در خاطرات دكتر سنجابي حائز اهميت است، اظهارنظرهاي ايشان در مورد شخصيت و عملكرد مرحوم دكتر مصدق است؛ چرا كه هم در سالهاي نهضت ملي شدن نفت و هم در دوران بعد از آن و نيز تا پايان عمر در زمره دوستان، همكاران و هواداران دكتر مصدق محسوب ميشد و به اين مسئله ميباليد. بديهي است كه چنين شخصيتي به هنگام بيان خاطرات خويش، بارها و به دلايل مختلف، عملكردها و سياستهاي اتخاذ شده توسط دكتر مصدق را مورد تأييد قرار دهد كما اين كه چنين رويهاي را بوضوح ميتوان ملاحظه كرد، اما آن چه در اين ميان ميتواند به نحو بهتري مبين شرايط موجود در آن سالهاي توفاني باشد، نقد و انتقادهاي دوستان و همراهان دكتر مصدق از ايشان است و طبعاً ديدگاههاي دكتر سنجابي در اين زمينه ميتواند جايگاه خاصي داشته باشد. اقدام دكتر مصدق به تعطيل كردن مجلس هفدهم از طريق برگزاري رفراندوم، از جمله مسائلي است كه نه تنها مورد اعتراض شديد جناح مقابل وي قرار داشت، بلكه توسط نزديكترين دوستان ايشان نيز با اين اقدام مخالفت به عمل آمد. در واقع آن چه به عنوان عامل نهايي موجب گشت تا دكتر مصدق دست به چنين اقدامي بزند، انتخاب حسين مكي- در زماني كه يكي از سرسختترين مخالفان وي به شمار ميآمد- به عنوان عضو ناظر مجلس در بانك ملي بود؛ چرا كه دكتر مصدق خوف آن را داشت تا مكي با اطلاع يافتن از چاپ بيش از سيصد ميليون تومان اسكناس بدون پشتوانه طي دوران نخستوزيري ايشان، اين مسئله را به يك عامل ايجاد جار و جنجال سياسي تبديل كند، اما با وجود آن كه چنين احتمالي وجود داشت، دكتر سنجابي بشدت با تصميم دكتر مصدق مبني بر انحلال مجلس مخالفت ميورزد و آن را زمينهاي مناسب براي انجام يك كودتا به حساب ميآورد: «اگر شما مجلس را ببنديد در غياب آن ممكن است با دو وضع مواجه بشويد. اين كه فرمان عزل شما از طرف شاه صادر بشود ديگر اين كه با يك كودتا مواجه بشويد. آن وقت چه ميكنيد؟ گفت: شاه فرمان عزل را نميتواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نميدهيم. اما امكان كودتا، قدرت حكومت در دست ما است و خودمان از آن جلوگيري ميكنيم.» (ص151)
پاسخ دكتر مصدق به مخالفان خود نيز كه به انحلال مجلس معترض بودند، اگرچه با تغييراتي در لحن و كلمات، اما از همين محتوا برخوردار بود. ولي آيا دكتر مصدق در قبال وضعيت بسيار دشوار و حساسي كه پيش رو داشت، از امكانات مناسب و بالاتر از آن، از تدابير و برنامههاي متناسب با چنين موقعيتي برخوردار بود؟
حزب توده و نحوه رفتار دكتر مصدق با آن، موضوع مهمي است كه ميتواند به روشن شدن پاسخ سؤال فوق كمك كند. همانگونه كه ميدانيم در شرايط آن روز، اين حزب توانسته بود هواداران زيادي براي خود گردآورد و به مناسبتهاي مختلف دست به تظاهرات و بلكه قدرتنمايي بزند. به عنوان نمونه اين حزب در سال 1332 به مناسبت سالگرد 30 تير اقدام به برگزاري تظاهراتي كرد كه به گفته دكتر سنجابي از تظاهرات مشترك سه حزب ايران، نيروي سوم و پان ايرانيست ـ از احزاب اصلي تشكيل دهنده جبهه ملي ـ به مراتب چشمگيرتر بود (ص153) اگرچه با گذشت زمان و بويژه پس از بيان خاطرات رهبران حزب توده مشخص شد كه در آن زمان بدستگيري قدرت سياسي و حكومتي در دستور كار اين حزب قرار نداشته و اساساً به واسطه مشكلات عديدهاي كه با آن مواجه بودهاند، قادر به انجام چنين كاري نبودهاند، اما به هر حال طبيعي است كه در آن هنگام، جنبههاي بيروني و ظاهري اقدامات حزب توده و طرفداران آن، نگرانيهايي جدي براي شخصيتهاي مذهبي، نيروهاي ملي و همچنين دربار و وابستگان به انگليس و آمريكا فراهم آورد و به نوعي اشتراك نظر در ميان آنان بينجامد بويژه آن كه در اين برهه مأموران و كارپردازان استعمار پير بريتانيا نيز در ايجاد فضاهاي ذهني خاص از طريق تحريك و تحركات حساب شده سنگ تمام گذاشتند. در چنين شرايطي، دكتر سنجابي اگرچه در جايي از خاطرات خود، دليل عدم برخورد جدي دكتر مصدق با اين حزب را چنين عنوان ميدارد كه «به علت دموكرات بودنش او نميتوانست آزادي احزاب را زايل كند» (ص215) اما در بخش ديگري از اين خاطرات، اعتقاد ايشان به اين كه دكتر مصدق با انگيزههاي خاصي در حال مماشات با حزب توده بودهاست، كاملاً نمايان ميشود: «بنده هم آمدم، خليل ملكي و داريوش فروهر و مرحوم شمشيري و يك نفر از حزب ايران و يكي دو نفر از بازاريها جمعاً هفت هشت نفر را با خودم نزد دكتر مصدق بردم. خليل ملكي آنجا تند صحبت كرد. گفت: «آقا! مردمي كه از شما دفاع ميكنند همينها هستند. كم هستند يا زياد هستند همينها هستند. چه دليلي دارد كه شما قدرت توده را اين همه به رخ ملت ميكشيد و اين مردم را متوحش ميكنيد. حرف او خيلي رك و تند بود. مصدق گفت: چه كارشان بكنم؟ خوب آنها هم تظاهر ميكنند. ملكي گفت: جاي آنها توي خيابانها نيست. جاي آنها بايد در زندان باشد، مصدق گفت: ميفرماييد آنها را زنداني بكنند، كي بايد بكند، بايد قانون و دادگستري بكند... بنده خطاب به ايشان عرض كردم جناب دكتر به قول معروف ماهي را كه نميخواهند بگيرند از دمش ميگيرند. مبارزه با توده به وسيله دادگستري صورت نميگيرد...». (ص154) در واقع دكتر مصدق نه تنها اقدامي در جهت برخورد با تخلفات هواداران حزب توده صورت نميدهد بلكه نسبت به شناسايي و از ميدان بيرون كردن «توده نفتيها» نيز كه ساخته و پرداخته انگليس بوده و نقشي بسيار مخرب را در اين دوران ايفا كردند، بيتحرك باقي ميماند.
موضوع ديگري كه در وقايع مربوط به كودتاي 28 مرداد همواره مطرح بوده، نحوه گزينش و چينش نيروهاي دولتي و انتظامي توسط دكتر مصدق است. هنگامي كه ايشان براي اولين بار كابينه خود را تشكيل ميدهد، حضور برخي افراد و ازجمله فضلالله زاهدي به عنوان وزير كشور يا جواد بوشهري به عنوان وزير راه، تعجب بسياري از شخصيتهاي سياسي و مذهبي را برميانگيزد و اعتراضاتي را به دنبال دارد. اين نحوه يارگيري دكتر مصدق به گونهاي بوده است كه دكتر سنجابي نيز نميتواند آن را مورد تأييد قرار دهد: «در كابينه اول مصدق خود او آشكارا به ما ميگفت: آقا! ما بايد از اينها براي پيشرفت كارمان استفاده كنيم. يك عدهاي از افراد را كه جزو مبارزين و مجاهدين آزاديخواهي و وطندوستي نبودند حتي شهرت خوبي هم نداشتند، يا مشكوك و يا متهم بودند به اينكه ممكن است ارتباطي با خارجيها داشته باشند وارد كابينه كرد و برعكس در كابينههاي بعدش مصدق كوشش داشت از جوانان بيشتر استفاده كند.» (ص186)
اگرچه تيمسار زاهدي در كابينه دوم دكتر مصدق جايي نداشت، اما نحوه برخورد دكتر مصدق با وي تا آخر همچنان سؤال برانگيز است و بويژه با روايت دكتر سنجابي از نحوه خارج شد ن زاهدي از تحصن در مجلس، اين ابهام به نقطه اوج خود ميرسد. البته دكتر سنجابي در اين باره دو جمله را به فاصله كوتاهي از يكديگر بيان ميدارد كه با دقت در آنها، دو معناي متفاوت به ذهن متبادر ميشود. ايشان بار نخست به گونهاي از صحبتهاي رد و بدل شده ميان معظمي و مصدق سخن ميگويد كه گويي خود در اتاق حضور داشته و با گوش خويش شنيده كه مصدق به معظمي اجازه خارج ساختن زاهدي از مجلس را داده است، اما از جمله بعدي ايشان اينگونه مستفاد ميشود كه معظمي پس از مذاكره با دكتر مصدق و به هنگام خروج به ايشان گفته است كه مصدق اجازه اين كار را به او داده است. (ص161) با توجه به اوضاع و شرايط آن زمان، اين كه آيا واقعاً معظمي حقيقت را به دكتر سنجابي گفته است يا خير، جاي سؤال دارد، ولي با اين همه، قدر مسلم آن است كه پس از اين مذاكرات، مصدق از قصد معظمي براي خارج ساختن تيمسار زاهدي از تحصن مطلع بوده است و اين اقدامات نيز در شرايطي صورت ميگرفت كه خطر كودتا چندان از نظر مصدق و يارانش دور نبود و دستگيري زاهدي نيز يكي از اقداماتي بود كه در دستور كار مصدق قرار داشت. بنابراين سؤال و نقطه ابهام اين است كه چرا عليرغم اين كه زمان خروج زاهدي از مجلس مشخص بود، در اين كار بسيار مهم تعلل به عمل آمد و اين فرصت در اختيار زاهدي قرار داده شد تا خود را در يكي از باغهاي اطراف تهران مخفي سازد و در حقيقت مرحله نهايي انجام كودتا از همان مقطع شكل بگيرد؟
در كنار اين مسئله، نحوه برخورد دكتر مصدق با تيمسار دفتري ـ پسرعموي خويش- را نيز نبايد از نظر دور داشت. سرتيپ دفتري در حالي كه رياست گارد گمرك را عهدهدار بود، در نخستين مرحله از كودتا به همكاري با كودتاچيان پرداخت و پس از آن كه اين مرحله با شكست مواجه شد، سرتيپ رياحي مشاركت وي در اين اقدام را به اطلاع دكتر مصدق رساند و خواستار دستگيري او در زمره كودتاچيان شد، اما دكتر مصدق نه تنها به اين توصيه عمل نكرد، بلكه دقيقاً حركت معكوسي انجام داد. روايت دكتر سنجابي از اين ماجرا، بسيار گوياست: «من آنجا خدمت مصدق بودم كه تلفن زنگ زد. وصل به تلفن يك بلندگو بود شنيدم سرتيپ رياحي است كه صحبت ميكند. رياحي به او گفت: اجازه بدهيد ما تيمسار دفتري را دستگير بكنيم. ميدانيم دفتري پسرعموي مصدق بود. مصدق گفت: چكار كرده است؟ گفت: در اين كار آلوده است... فردا صبح كه من نزد مصدق رفتم توي پلهها به همين تيمسار دفتري برخوردم. ديدم گريه ميكند، گفتم: چرا گريه ميكني؟ گفت: من جگرم ميسوزد، عموي من مورد تهديد قرار گرفته و حالا ميخواهند مرا دستگير بكنند. من رفتم به مصدق گفتم كه تيمسار دفتري در راهرو ايستاده و گريه ميكند، گفت بگو بيايد تو... به نظرم 27 مرداد بود. گفت: بگو بيايد تو با او وارد اتاق شديم مصدق بلافاصله به او گفت: چه خبر است عموجان؟ برو شهرباني را تحويل بگير. به رياحي هم تلفن كرد و گفت: آقاي رياحي شهرباني تحويل سرتيپ دفتري است.» (ص159) به اين ترتيب هنگامي كه موج دوم و نهايي كودتا برخاست، شهرباني كاملاً در مسير جريان كودتا حركت كرد و تيمسار دفتري در دستگيري ياران و هواداران مصدق نقشي كاملاً جدي داشت. البته دكتر سنجابي كمي پس از بيان اين ماجرا، در مورد خصوصيات دكتر مصدق اظهار ميدارد: «از نقاط قدرت ايشان يكي استقامتش بود، عقيدهاي كه داشت بر آن عقيده ثابت ميماند و تسليم نميشد و فريب دوستي و خويشاوندي مطلقاً نميخورد. گاهي اگر لازم ميشد خويشاوندان را هم زير پا ميگذاشت و از دوستان هم اگر لازم ميشد صرفنظر ميكرد.» (ص202) حال آن كه بايد پرسيد آيا اگر تيمسار دفتري داراي نسبت خانوادگي با مصدق نبود، باز هم ايشان به همان نحو به او برخورد ميكرد؟
منبع:www.dowran.ir
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}