سومین پیامبر عرب


 






 

حضرت شعیب(علیه السلام)
 

حضرت شعیب(علیه السلام) سومین رسول عرب بود که نامشان در قرآن ذکر شده است و عبارتند از هود، صالح، شعیب، محمد(صلی الله علیه و آله) . قصه شعیب در سوره های اعراف، هود، شعراء، قصص و عنکبوت و نیز نام حضرت شعیب(ع) 11 بار در قرآن تکرار شده است .« شعیب پیغمبر(علیه السلام) از فرزندان ابراهیم بود، فرزندان اسحاق و نه از فرزندان اسماعیل، و یکی از فرزندان مدین بن ابراهیم و نام او به عبرانی «یترون» بود و به تازی شعیب بود و مادرش از فرزندان لوط پیغامبر(ع) بود(۱)

شهر مدین:
 

مدین (بر وزن مریم ) نام آبادى شعیب و قبیله او است ، این شهر در مشرق خلیج عقبه قرار داشته و مردم آن از فرزندان اسماعیل بودند، و با مصر و لبنان و فلسطین تجارت داشته اند.
امروز شهر مدین به نام معان نامیده مى شود ولى بعضى از جغرافیون نام مدین را بر مردمى اطلاق كرده اند كه میان خلیج عقبه تا كوه سینا مى زیسته اند.
در تورات نیز نام مدیان آمده ، اما به عنوان بعضى از قبائل (و البته اطلاق یك نام بر شهر و صاحبان شهر معمول است ).

داستان قوم حضرت شعیب(ع):
 

شعیب ( علیه السلام ) از اهل مدین بوده ( و مدین شهرى بوده در سر راه شام ، راهی كه از شبه جزیره عربستان به طرف شام میرفته ) و آن جناب با موسی بن عمران ( علیه السلام ) معاصر بوده و یكی از دو دختر خود را در برابر هشت سال خدمت به عقد آن جناب درآورده و اگر موسی خواست ده سال خدمت كند خودش داوطلب شده و این دو سال جزء قرارداد نبوده ، موسی ( علیه السلام ) ده سال وى را خدمت كرد و سپس از آن جناب خداحافظی نموده ، با خانوادهاش از مدین به طرف مصر ره سپار شد . و قوم این پیغمبر یعنی اهل مدین بت می پرستیدند ، مردمی برخوردار از نعمتهاى الهی بودند . امنیت و رفاه و ارزانی قیمتها و فراوانی نعمت داشتند ولی فساد در بینشان شیوع یافت مخصوصا كم فروشی و نقص در ترازو و قپان ، لذا خداى تعالی شعیب را بسوى آنها مبعوث كرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بتها و از فساد در زمین و نقص كیلها و میزانها نهی كند و آن جناب مردم را بدانچه مامور شده بود دعوت كرد ، اندرزشان داد ، انذارشان كرد ، بشارتشان داد ، و مصایبی كه به قوم نوح ، قوم هود ، قوم صالح و قوم لوط رسیده بود به یادشان آورد ، و در احتجاج علیه كارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعی بلیغ كرد اما جز بیشتر شدن طغیان و كفر و فسوق در آنان نتیجهاى نگرفت مردم مدین بجز چند نفر به وى ایمان نیاوردند بلكه در عوض شروع به اذیت او و مسخره كردن و تهدیدشان نموده ، مردم دیگر را از پیروى آن جناب بر حذر داشتند ، بر سر هر راهی كه به جناب شعیب منتهی میشد می نشستند و رهگذران را از اینكه نزد شعیب بروند می ترساندند و كسانی كه به وى ایمان آورده بودند را از راه خدا منع میكردند و راه خدا را كج و معوج نشان میدادند و میخواستند هرچه بیشتر این راه را زننده در نظرها جلوه دهند . و سپس شروع كردند به تهمت زدن ، گاهی او را ساحر خواندند و زمانی كذابش معرفی كردند و خود آن جناب را تهدید كردند كه اگر دست از دعوتت برندارى سنگسارت خواهیم كرد و بار دیگر او و گروندگان به او را تهدید كردند كه از شهر بیرونتان میكنیم مگر اینكه به كیش بت پرستی ما برگردید . و به این رفتار خود همچنان ادامه دادند تا آنكه آن حضرت از ایمان آوردنشان بكلی مایوس گردید و بناچار رهایشان كرده به حال خودشان واگذار نمود و در آخر دعا كرد و از خداى تعالی درخواست فتح نموده ، عرضه داشت : ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین . دنبال این دعا خداى تعالی عذاب یوم الظله را نازل كرد ، روزى كه ابر سیاه همه جا را تاریک كرد و بارانی سیل آسا ببارید ،اهل مدین آنجناب را مسخره میكردند كه اگر از راستگویانی قطعهاى از طاق آسمان را بر سر ما ساقط كن ، پس صیحه آسمان آنها را بگرفت در نتیجه در خانه هایشان صبح كردند در حالی كه به زانو درآمده و مرده بودند و خداى تعالی شعیب و مؤمنین به وى را نجات داد پس شعیب پشت به آن قوم مرده كرده ، گفت : چقدر در ابلاغ رسالت پروردگارم به شما كوشیدم و چقدر نصیحتتان كردم حال چگونه می توانم درباره سرنوشت شوم مردمی كافر اندوهناک باشم.

اصحاب ایکه:
 

در سوره حجر ذیل آیات 49 تا 84 در تفسیر المیزان آمده است:
كلمه ایكه به معناى درخت به هم پیچیده است ، و جمع آن ایک است ، و به طورى كه گفته شده قوم ایكه در سرزمینی پر درخت چون جنگل زندگی میكرده اند كه درختهایش سر به هم داده بود و نیز بطورى كه گفته شده این مردم ، معاصر با شعیب ( علیه السلام ) و قوم او بودند ، و یا یک طائفه از قوم او بوده اند مؤید اینكه طائفهاى از قوم او بوده اند این است كه در ذیل آیه میفرماید : و انهما لبامام مبین ، یعنی منزلگاه قوم لوط و قوم ایكه ، هر دو بر سر بزرگ راهی قرار داشت و این را میدانیم كه مقصود از این راه ، آن راهی است كه مدینه را به شام وصل میكند بلادى كه در این مسیر قرار داشته اند منزلگاه قوم لوط و قوم شعیب بوده اند ، و چون میدانیم كه همه این مسافت جنگلی بوده است ، نتیجه میگیریم كه قوم ایكه یک طائفه از قوم شعیب و سرزمین ایشان یک ناحیه از حوزه دعوت شعیب بوده كه خداوند بخاطر كفرشان هلاكشان نموده است.

- شخصیت معنوى شعیب ( علیه السلام ) :
 

شعیب (علیه السلام) از زمره پیغمبران مرسل و محترم خداى تعالی بود و خداى عزوجل آن جناب را در ستایشهایی كه از انبیاى گرامی خود نموده و در ثناى جمیلی كه قرآن آن را در این باره آورده شركت داده و قرآن كریم در آیات شریفه اش و مخصوصا در سوره اعراف و هود و شعراء از آن جناب مقدار زیادى از حقایق معارف و علوم الهی و ادب خیره كنندهاى كه نسبت به پروردگارش و نسبت به مردم داشته حكایت كرده است . و او خود را رسولی امین و مصلح و از صالحین شمرده و خداى تعالی همه اینها را از آن جناب حكایت كرده و امضاء و تصدیق نموده و در شخصیت معنوى آن جناب همین بس كه كلیم خدا ، موسی بن عمران ( علیه السلام ) نزدیک به ده سال او را خدمت كرده است سلام الله علیه[1]

- نظر تورات درباره آن حضرت :
 

در تورات داستان شعیب و قوم او نیامده ، تنها یادى كه از آن جناب كرده این است كه در اصحاح دوم از سفر خروج گفته : بعد از آنكه موسی (علیه السلام) آن مرد قبطی را كشت از مصر به مدین فرار كرد ( تا آخر داستان ) و در آنجا شخصی را ذكر كرده به نام " دعوئیل كاهن مدیان " ( و یا به عبارتی دیگر عالم دینی شهر مدین ) [2].

احادیث وارده:
 

ذیل آیات 84 تا 95 سوره هود احادیث زیر در مورد شعیب و قومش آمده:
- در تفسیر قمی آمده كه معصوم ( علیهم السلام ) فرمود : خداى تعالی حضرت شعیب ( علیه السلام ) را بسوى مدین مبعوث كرد - و مدین قریهاى بوده در سر راه شام - ولی مردمش به وى ایمان نیاوردند . و در تفسیر عیاشی از احمد بن محمد بن عیسی از بعضی اصحابش از امام صادق (علیه السلام) روایت آورده كه در تفسیر جمله انی اراكم بخیر فرمود : مردم مدین در فراوانی نعمت به سر میبردند بطورى كه قیمت اجناس پایین بود ( و احتیاجی به كم فروشی نداشتند )
- در تفسیر الدرالمنثور است كه واحدى و ابن عساكر از شداد بن اوس روایت كردهاند كه گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : شعیب (علیه السلام) از عشق به خدا آنقدر گریست تا كور شد و خداى تعالی دوباره چشمش را به او برگردانید و به وى وحی فرستاد : اى شعیب . این چه گریهاى است كه میكنی ؟ آیا از شوق به بهشت است و یا ترس از دوزخ ؟ شعیب عرضه داشت : نه ، و لیكن حب تو در دلم گره خورده ، وقتی به تو نظر كنم دیگر باكی از آن ندارم كه تو با من چه معاملهاى خواهی كرد ؟ پس خداى تعالی به وى وحی فرستاد كه : اى شعیب . اگر این گفته تو حق باشد پس گوارا باد تو را لقاى من ، اى شعیب . به همین جهت من موسی بن عمران را خادم تو كردم با اینكه او حكیم و هم سخن من است
نظر علامه طباطبائی در مورد این حدیث: : مراد از اینكه آن جناب در پاسخ خداى تعالی عرضه داشت : " وقتی به تو نظر كنم " ، نظر قلبی است نه نگاه كردن با چشم سر ، تا مستلزم جسمانیت خدا باشد چون خداى متعال منزه از جسمانی بودن است.
- ابوالشیخ از علی بن ابیطالب (رضی الله عنه) روایت كرده كه روزى در خطبهاش این آیه را كه راجع به شعیب است تلاوت كرد كه قوم او به او گفتند : و انا لنریک فینا ضعیفا ، آنگاه فرمود : شعیب (علیه السلام) نابینا شده بود ، بدین جهت او را ضعیف شمرده و نسبت ضعف به او دادند ؛ و در تفسیر جمله و لو رهطک علی ( علیه السلام ) فرمود : " به خدایی سوگند كه جز او معبودى نیست آنها از جلال و عظمت پروردگارشان هیچ پروایی نكردهاند و جز از قوم و عشیره از هیچ چیز هیبت نمی بردند .

مراحل دعوت حضرت شعیب(علیه السلام) :
 

حدیثی دیگر:
از عکرمه و سدی آمده است که خداوند به جز شعیب هیچ پیامبری را دوبار بر نگزید یک بار برای مدینی ها که بانگی کشنده آنان را کیفر اد، دیگر بار برای ایکه ای ها که در سایه ابرها دچار کیفر شدند.
به چند دلیل حدیث بالا قابل رد است:
1- اینکه هر پیامبری به سوی مردم خویش فرستاده می شود.
2- اینکه آنچه در سوره شعراء درباره یاران ایکه آمده است درست همخوان و سازوار است با آنچه در دیگر سوره ها درباره مدینیان آمده است.
3- اینکه هر پیامبری باید همزبان مردم خویش باشد مطابق آیه 4 سوره ابراهیم
4- حدیث بالا درباره زنجیرهایش اما و اگرهایی وجود دارد
5- بعضی ها گفته بودند که پیامبر اصحاب رس هم شعیب بوده که بنابر گزارشهای رسیده در حنظله بن صفوان بوده و نه شعیب [3]

چگونگی شرح حضرت شعیب برای قوم خویش در مورد از هم پاشیدن اجتماع قوم:
 

در آیه 85 سوره هود :
منظور از اشیاء یعنی چیزها، تمام روابط مادی و معنوی انسانی است، مانند ارتباط های حرفه ای و صنعتی هر گونه مبادلات ، هر نوع برنامه ها وامور فردی و اجتماعی و به طور کلی تمام کار هایی که یک انسان در روابط خانوادگی، فردی، و اجتماعی و... انجام می دهد و بر این اساس می توان گفت معنی واقعی آیه این است که در حقوق مردم را کم ندهید و در رعایت حقوق دیگران و انجام دادن واجبات خود متعهد باشید. چون در غیر این صورت، ستمکاری، طغیان و سرکشی فراگیر می شود و مردم بار دیگر از یکدیگر فراری می شوند و علاوه بر آن، در بر پا داشتن تلاشهای اصلاح طلبانه سستی و بی مبالاتی رخ می دهد و با شایع شدن فساد، همه روابط انسانی- اجتماعی صحیح فرو می ریزد و در پایان منتهی به فرو پاشی کامل اجتماع می شود.
حضرت شعیب(علیه السلام) در چهار مرحله قوم خود را به توحید دعوت کرد که در تفسیر المیزان ذیل آیات 84 تا 95 سوره هود چنین آمده است:
شعیب (علیه السلام) نخست قوم خود را پس از دعوت به توحید كه اصل و پایه دین است به وفاى به كیل و میزان و اجتناب از كم فروشی كه در آن روز متداول بوده دعوت نموده ، و ثانیا آنان را دعوت به این معنا كرده كه در زمین فساد ایجاد نكنند ، و بر خلاف فطرت بشرى - كه همواره انسان را به اصلاح دنیاى خود و تنظیم امر حیات دعوت میكند - راه نروند . گر چه افساد در زمین بر حسب اطلاق شامل گناهان مربوط به حقوق الله نیز میشود ، و لیكن از ما قبل و ما بعد جمله مورد بحث بر میآید كه مقصود از فساد خصوص آن گناهانی است كه باعث سلب امنیت در اموال و اعراض و نفوس و اجتماع میشود ، مانند راهزنی ، غارت ، تجاوزهاى ناموسی و قتل و امثال آن . ذلكم خیر لكم ان كنتم مؤمنین شعیب (علیه السلام) سپس این دو دعوت خود را چنین تعلیل میكند كه : وفاى به كیل و وزن و بر هم نزدن نظم جامعه براى شما بهتر است ، و سعادت دنیایی شما را بهتر تامین میكنند ، زیرا زندگی اجتماعی انسان وقتی قابل دوام است كه افراد ، مازاد فرآورده خود را در مقابل فرآوردههاى دیگر مبادله نموده و بدین وسیله حوائب خود را برآورده كنند ، و این وقتی میسر است كه در سراسر اجتماع امنیت حكم فرما بوده و مردم در مقدار و اوصاف هر چیزى كه معامله میكنند به یكدیگر خیانت نكنند ، چون اگر خیانت از یكنفر صحیح باشد از همه صحیح خواهد بود ، و خیانت همه معلوم است كه اجتماع را به چه صورت و وضعی در میآورد ، در چنین اجتماعی مردم به انواع حیله و تقلب ، سم مهلک را به جاى دوا ، و جنس معیوب و مخلوط را به جاى سالم و خالص به خورد یكدیگر میدهند . و همچنین عدم افساد در زمین ، چون فساد انگیزى نیز امنیت عمومی را كه محور چرخ اجتماع انسانی است از بین برده و مایه نابودى كشت و زرع و انقراض نسل انسان است
شعیب(علیه السلام) سومین بخش دعوت خود را بیان میكند ، و آن این است كه كارى به صراط مستقیم خدا نداشته باشند. از این جمله بر میآید كه قوم شعیب به انحاى مختلف مردم را از شعیب گریزان می كرده اند ، و از اینكه به وى ایمان آورند و نزدش رفته كلماتش را گوش دهند ، و در مراسم عبادتش شركت جویند ، بازشان داشته آنان را در اینكه به دین حق و طریقه توحید درآیند تهدید میكردند ، و همواره سعی می كردند راه خدا را كه همان دین فطرت است كج و ناهموار طلب كنند و بپیمایند . كوتاه سخن ، در راه ایمان راه زنانی بودند كه با تمام قوا و با هر نوع حیله و تزویر مردم را از راه بر میگرداندند . شعیب (علیه السلام) هم در مقابل ، ایشان را به یاد نعمتهاى خداوند انداخته توصیه میكند كه از تاریخ امم گذشته و سرانجام مفسدین ایشان عبرت گیرند.
شعیب(علیه السلام) چهارمین دستور خود را به آنان گوشزد میكند ، و آن این است كه در صورتی كه اختلاف كلمه در بین شما روى داد و عدهاى از شما به طرف كفر متمایل شدند شما بخاطر آنان دست از حق و حقیقت بر ندارید . بلكه به طرف حق گرائیده ، در مقابل كار شكنیهاى آنان صبر كنید ، از اینجا معلوم میشود كه شعیب (علیه السلام) از اتفاق مردم بر ایمان و عمل صالح مایوس بوده ، و احساس كرده كه چنین اتفاقی نخواهند كرد و مسلما اختلاف خواهند داشت ، و طبقه اول و توانگران قومش را به زودى دست به خرابكارى و كار شكنی و آزار مؤمنین خواهند زد ، و قهرا مؤمنین در تصمیم خود سست خواهند شد ، ناچار همه ایشان را از مؤمن و كافر امر به صبر و انتظار فرج نموده است تا خداوند در میانشان حكومت كند ، چرا كه او بهترین حكم كنندگان است ، یكی از شواهد بر اینكه او بهترین حكم كنندگان است ، همین امر به صبرى است كه به كافر و مؤمن قوم شعیب كرده ، زیرا صلاح جمعیتی كه مركب از كافر و مؤمن است در همین است كه در برابر یكدیگر صبر و خویشتندارى را پیشه كنند ، مؤمنین در زندگی خود آرامش خاطر را از دست نداده و در دین خود دچار حیرت و اضطراب نشوند ، كفار هم به كفر خود اكتفا نموده ، كارهایی كه مایه ندامت است نكرده و از در نادانی دامن خود را به ننگ ظلم و مفسده جویی آلوده نسازند ، پس همین دستور خود یكی از شواهدى است بر اینكه خداوند خیر الحاكمین است براى اینكه در هر موقع مناسبی حكمی میكند كه مایه خیر همه مردم است ، و هر حكمی هم كه میكند ، عادنه و خالی از جور و تعدى است . بنابراین جمله " فاصبروا " نسبت به كافر حكمی است ارشادى ، و نسبت به مؤمنین حكمی است مولوى ، و یا به عبارت دیگر نسبت به هر دو طبقه حكمی است ارشادى كه آنان را به صلاحشان راهنمایی میكند .
بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین:
در میان آیات سوره هود و آیاتی که در مورد حضرت شعیب وقومش می باشد به آیه معروف بالا برمی خوریم که قابل توجه است برای همین یک اشاره کوچک در مورد این آیه از تفسیر نمونه انتخاب شده که می خوانیم:
تعبیر به ((بقیة الله)) یا به خاطر آن است كه سود حلال اندك چون به فرمان خدا است ((بقیة الله)) است .
و یا اینكه تحصیل حلال باعث دوام نعمت الهى و بقاى بركات مى شود.
و یا اینكه اشاره به پاداش و ثوابهاى معنوى است كه تا ابد باقى مى ماند هر چند دنیا و تمام آنچه در آن است فانى شود، آیه 46 سوره كهف و الباقیات الصالحات خیر عند ربك ثوابا و خیر املا نیز اشاره به همین است .
و تعبیر به ان كنتم مؤ منین (اگر ایمان داشته باشید) اشاره به این است كه این واقعیت را تنها كسانى درك مى كنند كه ایمان به خدا و حكمت او و فلسفه فرمانهایش داشته باشند.
در روایات متعددى میخوانیم كه بقیة الله تفسیر به وجود مهدى (علیهالسلام) یا بعضى از امامان دیگر شده است ، از جمله در كتاب اكمال الدین از امام باقر
(علیه السلام) چنین نقل شده : اول ما ینطق به القائم علیه السلام حین خرج هذه الایة بقیة الله خیر لكم ان كنتم مؤ منین ، ثم یقول انا بقیة الله و حجته و خلیفته علیكم فلا یسلم علیه مسلم الا قال السلام علیك یا بقیة الله فى ارضه :
((نخستین سخنى كه مهدى (علیه السلام) پس از قیام خود مى گوید این آیه است ((بقیة الله خیر لكم ان كنتم مؤ منین)) سپس مى گوید منم بقیة الله و حجت و خلیفه او در میان شما، سپس هیچكس بر او سلام نمى كند مگر اینكه میگوید: السلام علیك یا بقیة الله فى ارضه)).
بارها گفته ایم آیات قرآن هر چند در مورد خاصى نازل شده باشد مفاهیم جامعى دارد كه مى تواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهاى كلى تر و وسیع تر، تطبیق شود.
درست است كه در آیه مورد بحث ، مخاطب قوم شعیبند، و منظور از ((بقیة الله)) سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهى است ، ولى هر موجود نافع كه از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، ((بقیة الله)) محسوب مى شود.
تمام پیامبران الهى و پیشوایان بزرگ ((بقیة الله))اند.
تمام رهبران راستین كه پس از مبارزه با یك دشمن سر سخت براى یك قوم و ملت باقى میمانند از این نظر بقیة الله اند.
همچنین سربازان مبارزى كه پس از پیروزى از میدان جنگ باز مى گردند آنها نیز بقیة الله اند.
و از آنجا كه مهدى موعود (علیه السلام) آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابى پس از قیام پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است یكى از روشنترین مصادیق ((بقیة الله)) مى باشد و از همه به این لقب شایسته تر است ، بخصوص كه تنها باقیمانده بعد از پیامبران و امامان است .
در پایان آیه مورد بحث از زبان شعیب مى خوانیم كه مى گوید: وظیفه من همین ابلاغ و انذار و هشدار بود كه گفتم و ((من مسئول اعمال شما و موظف به اجبار كردنتان بر پذیرفتن این راه نیستم)) این شما و این راه و این چاه ! (و ما انا علیكم بحفیظ).

عصای حضرت موسی:
 

یک عصا او را میراث بود از یعقوب، از اسحاق، از ابراهیم، از پیغامبران گذشته، از آدم(علیه السلام) که چون از بهشت به دنیا آمد، شاخ از مورد بهشت به دست داشت سر آن دو شاخ، از آدم به شیث رسید و همچنین تا به شعیب. عصای موسی آن بود. دختر شعیب آن عصی از خانه بیرون آورد، شعیب نابینا بود، آن را به دست بپسود، بدانست که عصای آدم است، وز دلش بر نیامد که آن را فراکسی دهد، دختر را گفت:« این را باز بر، دیگری آر» دختر آن را باز برد، پنداشت که دیگری می آرد،همان می آورد، تا هفت بار آن را آورد. شعیب دانست که این کار خداست، آن را به موسی داد، گفت« این را نیکو دار و عزیز دار تا عجایب بینی.»[4]

سرنوشت شعیب(علیه السلام) :
 

موسی ده سال بروی بود. پس از آنکه موسی برفت ، هفت سال و چهار ماه بزیست سپس بمرد.

پى‏نوشتها:
 

[1] داستان پیامبران در تورات، انجیل و...- حمید یزدان پرست
[1] تفسیرالمیزان-جلد ده- ذیل ایات 84-95 سوره هود
[2] همان
[3] کتاب بررسی تاریخی قصص قرآن- جلد اول
[4] کشف الاسرار جلد هفت صفحه309
[5] قصص الانبیای نیشابوری- صفحه245
 

ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : amir918