اخبارى و اصولى از نظر فاضلين نراقى (1)


 

نويسنده:محمد بيابانى اسكويى




 

مقدمه
 

منظور از اخبارى در اين مقاله، گروهى از علماى شيعى هستند كه بيش‏تر آن‏ها در احكام فرعى تعبدى ، استناد به دليل عقل، اجماع و ظواهر كتاب را صحيح نمى‏دانند و اجتهاد به معناى اصطلاحى را انكار نموده و همه اخبار كتب اربعه را معتبر و مفيد علم مى‏دانند.
اين گروه از علماى شيعه ظن را به هيچ وجه حجت نمى‏دانند و به دلالت صريح و نص عمل مى‏كنند و به همين علت هيچ يك از مفاهيم را حجت نمى‏دانند و قياس اولويت و حتى منصوص العلة پيش برخى از آنان حجت نيست. حتى برخى از علماى اخبارى نه تنها براى عقل در احكام تعبدى غيرضرورى هيچ حكمى قائل نيستند، بلكه در مسائل كلامى غير ضرورى نيز براى عقل شانى قائل نمى‏باشند و استناد به كلام معصوم را در هر دو مورد لازم مى‏دانند.
ولى با اين همه هيچ يك از علماى اخبارى شيعى قابل قياس با اهل حديث و حشويه اهل سنت نمى‏باشد; زيرا در ميان علماى اخبارى شيعه كسى را نمى‏توان يافت كه همچون حشويه اهل سنت قائل به لمس و مصافحه با خدا باشد يا به جسم، عضو و جوارح خداى تعالى اعتقاد داشته باشد. (1) هم چنين هيچ اخبارى شيعه‏اى وجود ندارد كه همچون اشعرى استقلال عقل را در درك حسن و قبح انكار كند و قائل به شرعى بودن حسن و قبح باشد. از سوى ديگر در ميان علماى اصولى شيعه هم كسى وجود ندارد كه براى استنباط احكام الهى به قياس، استحسان، مصالح مرسله و اجماع بدون دخول معصوم در آن، استناد كند.
و به يقين مى‏توان گفت كه مهم‏ترين علت اين امر، خود امامان معصوم شيعه مى‏باشند كه با بيان حقايق دين الهى راه‏هاى انحراف و تغيير و تبديل را مسدود كرده و شيعيان خودشان را از پذيرفتن امورى از اين قبيل حفظ كرده‏اند. (2)
مرحوم آيت الله مرعشى نجفى در شرح احقاق الحق درباره اصحاب حديث مى‏نويسد: اصحاب حديث گاهى به جماعتى از علما اطلاق مى‏شود كه حكم عقل و اجماع را ترك كرده و تنها به حديث اكتفا مى‏كنند و نصوص كتاب و ظواهر آن را متشابه مى‏دانند. به اين گروه «اخبارى‏» نيز گفته مى‏شود كه تعداد آنان زيادند و در ميان علماى شيعه، مانند امين استرآبادى، شيخ خلف، وديگران از علماى بحرين مى‏باشند و در عامه محمد بن ابى ذئب و زائدة بن قدامة ثقفى و سعيد بن ابى عروجة و غير آنان مى‏باشند كه حشويه نيز به آنان گفته مى‏شود.
از اصحاب حديث اهل سنت امورى عجيب حكايت‏شده است، مثل تجسم خداى سبحان و رؤيت او. آنان در اين امر به ظواهر كلماتى اخذ كرده‏اند كه معانى آن‏ها به خداى تعالى نسبت داده شده است، مثل دست، چشم، گوش، استواء، آمدن، نگاه كردن، ديده شدن و غير اين‏ها از امورى كه ساحت قدس خداى تعالى از آن‏ها منزه و متعالى است. اما اصحاب حديث‏شيعه به اين گونه گفتارها زبان نگشوده‏اند. (3)

پيشينه اخبارى‏گرى
 

اخبارى‏گرى از ديدگاه اخباريان و در راس آن‏ها محدث محمد امين استرآبادى پيشينه‏اى بس طولانى دارد. آنان روش همه اصحاب ائمه عليهم السلام و محدثين بزرگ همچون مرحوم كلينى، شيخ صدوق و ديگران را اخبارى مى‏دانند و محمد امين استرآبادى از صدوق و پدر او و محمد بن يعقوب كلينى و استادش على بن ابراهيم به عنوان اخباريان قديم نام مى‏برد. او معتقد است تقسيم علماى شيعه به اخبارى و اصولى در اعصار سابق هم مشهور بوده است. او مى‏گويد: شهرستانى در ملل و نحل و سيد شريف جرجانى در شرح مواقف و علامه حلى در نهاية الاصول به اين امر تصريح كرده‏اند. شهرستانى كه در قرن چهارم و پنجم قمرى مى‏زيسته مى‏گويد: اماميه در ابتدا در اصول بر مذهب امامان خود بودند بعد در روايات امامانشان اختلاف كردند و با گذشت زمان هر فرقه‏اى روشى برگزيد:
«فصارت الامامية بعضها معتزلة اما وعيدية واما تفضيلية و بعضها اخبارية اما مشبهة و اما سلفية; (4)
برخى از اماميه روش اعتزال را پيش گرفتند يا وعيديه شدند يا تفضيليه و بعضى روش اخبارى را اختيار كردند يا مشبهه شدند يا سلفيه‏» .
و در جاى ديگر مى‏گويد:
«و بين الاخبارية منهم و الكلامية سيف و تكفير و كذلك بين التفضيلية و الوعيدية قتال و تضليل; (5)
اخباريان اماميه و اهل كلام همديگر را تكفير كرده و با هم درگير شدند و ميان تفضيليه و وعيديه هم جنگ بود و به هم ديگر نسبت گمراهى مى‏دادند» .
سيد شريف هم كه در قرن هشتم و نهم قمرى مى‏زيسته مى‏گويد:
«كانت الامامية اولا على مذهب ائمتهم حتى تمادى بهم الزمان فاختلفوا و تشعبت متاخروهم الى معتزلة اما وعيدية او تفضيلية و الى اخبارية يعتقدون ظاهر ما ورد به الاخبار المتشابهة و هؤلاء ينقسمون الى مشبهة يجرون المتشابهات على ان المراد بها ظواهرها و سلفية يعتقدون ان ما اراد الله بها حق بلا تشبيه كما عليه السلف; (6)
اماميه ابتدا بر مذهب امامان خود بودند تا اين كه با گذشت زمان اختلاف در ميان آنان پديد آمد و متاخران آنان به معتزله (وعيديه يا تفضيليه) و اخبارى (كه به ظواهر اخبار متشابه معتقد بودند حال يا مشبهه هستند كه اخبار متشابه را بر ظاهر خود جارى مى‏كنند يا سلفيه‏اند كه مانند سلفيه اهل سنت معتقدند ظاهر آن‏ها مراد خداست‏بدون تشبيه) تقسيم شدند» .
مرحوم استرآبادى از علامه حلى رحمه الله نقل مى‏كند كه گفته است: اخباريان اماميه در اصول دين و فروع‏آن بر اخبار آحاد اعتماد مى‏كنند. (7)
شيخ حر عاملى نيز اين مطلب را كه تقسيم علماى شيعه پيش از استرآبادى به اخبارى و اصولى مشهور بوده تاييد نموده و عين كلمات مرحوم استرآبادى را نقل كرده است. (8) بلكه ايشان يك مرتبه بالاتر رفته و مى‏گويد:
«ان رئيس الاخباريين هو النبى صلى الله عليه و آله وسلم ثم الائمة عليهم السلام لانهم ما كانوا يعملون بالاجتهاد و انما كانوا يعملون فى الاحكام بالاخبار قطعا ثم خواص اصحابهم ثم باقى شيعتهم فى زمانهم; (9)
رئيس اخباريان پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم است و بعد از او ائمه عليهم السلام; زيرا آنان به اجتهاد عمل نمى‏كردند، بلكه در احكام قطعا به اخبار عمل مى‏نمودند بعد خواص اصحابشان و بعد باقى شيعيانشان همه اخبارى‏اند» .
ولى از ميان اخباريان مرحوم صاحب حدائق معتقد است كه نخستين كسى كه شيعه را به اخبارى و مجتهد تقسيم كرد محمد امين استرآبادى است. (10)
در اين كه مرحوم محمد امين استرآبادى نخستين كسى بوده كه اخبارى‏گرى را به عنوان يك گروه خاص مطرح كرد، جاى شك و ترديد نيست، ولى آيا روش محدثان شيعه و قدماى اصحاب هم همين بوده است كه ايشان مدعى آن است، ميان صاحب نظران اختلاف است. برخى معتقدند: در آن زمان چنين امورى، يعنى بحث و تجزيه و تحليل مطرح نبود; چرا كه عصر آنان نزديك به زمان ائمه بوده و آنان براى حل مسائل خود به امامان و راويان حديث مراجعه مى‏كردند، ولى با گذشت زمان و به وجود آمدن مسائل جديد احساس نياز به اصول كلى و قواعد اصولى پيدا شد و اصول فقه شيعه به صورت منظم مدون گرديد.
مرحوم محمد تقى اصفهانى در هداية المسترشدين اين سخن را (كه سابقه اخبارى‏گرى پيش از محمد امين استرآبادى بوده) نفى كرده و مى‏گويد: اگر كسى بگويد كه علماى شيعه از زمان قديم بر دو گروه اخبارى و اصولى بودند، چنان كه علامه حلى رحمه الله در نهايه و... به آن اشاره دارد، در جواب مى‏گوييم: گرچه برخى از علماى قديم شيعه اخبارى بودند كه بر متون اخبار عمل مى‏كردند، ولى آنان چنين روشى كه اين اخباريان گمان مى‏كنند، نداشتند، بلكه فرق ميان آنان و علماى اصولى تنها در كثرت فروعات فقهى و قوت نظر در تقرير قواعد كلى و توانايى استنباط فروع زياد از قواعد بود. عده‏اى از آنان راوى اخبار و اصحاب حديث‏بودند و روش آنان تحفظ بر مضامين روايات و موارد احاديث‏بود، بلكه فتاوايشان هم غالبا مطابق متون روايات بود و در مسائل فقهى و اصولى هم طبق متون روايات حكم مى‏كردند و در مسائل علمى نظر و تعمق نمى‏نمودند.
... اين گروه معروف به اخبارى هستند. و گروهى ديگر از علماى پيشين كه ارباب نظر و بحث در مسائل بودند... و توانايى تاسيس اصول داشتند... اصولى ناميده مى‏شوند، مانند عمانى، اسكافى، شيخ مفيد، سيد مرتضى، شيخ طوسى و... و با تامل معلوم مى‏شود كه ميان دو روش تفاوتى نمى‏باشد جز اين كه گروهى اهل تحقيق و اصحاب نظر دقيق در استنباط مقاصد و تفريع فروع بر قواعد مى‏باشند و به همين جهت دائره بحث آنان توسعه پيدا كرده و مسائل فرعى زيادى طرح كرده‏اند و از نصوص اخبار، پا را فراتر گذاشته واز فحواى اخبار نيز استفاده كرده‏اند، ولى محدثان غالبا از چنين قوه و تمكنى برخوردار نبوده و به همين جهت‏به ظواهر روايات اكتفا نموده‏اند. (11)
اين سخنان مرحوم اصفهانى ممكن است درباره برخى از محدثان و فقهاى اصحاب ائمه عليهم السلام صادق باشد، ولى آن را نمى‏توان به صورت كلى در مورد همه قبول كرد; زيرا بسيار روشن است عده زيادى از اصحاب ائمه و راويان حديث كه ائمه عليهم السلام ديگران را به آن‏ها ارجاع مى‏داند در مراتب بالايى از فقه و درايت‏حديث‏بودند.
در روايتى امام صادق عليه السلام زراره و ابوبصير و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه را مورد ستايش قرار داده مى‏فرمايد: «اگر اين‏ها نبودند كسى نمى‏توانست استنباط كند اين‏ها حافظان دين و امناى پدرم بر حلال خدا و حرامش هستند. آنان در دنيا و آخرت به سوى ما از ديگران پيشى مى‏گيرند» . (12)
هم چنين در مورد معاذ بن مسلم از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «شنيدم كه در مسجد جامع جلوس كرده و به مردم فتوا مى‏دهى؟ او گفت: آرى. و خواستم درباره اين مسئله از شما سؤال كنم گاهى كه من در مسجد نشسته‏ام شخصى مى‏آيد و سؤال مى‏كند و مى‏دانم كه با شما مخالف است، طبق نظر خودشان جواب مى‏دهم و اگر بدانم كه مودت و دوستى شما را دارد به آن چه از شما رسيده جواب مى‏دهم و اگر نشناسم مى‏گويم: فلانى اين جور مى‏گويد و فلانى اين گونه. و قول شما را هم در ميان آن‏ها قرار مى‏دهم. حضرت فرمود: همين گونه بكن. من هم همين طور مى‏كنم‏» . (13)
يا در مورد سلمان از فضل بن شاذان نقل شده كه گفت:
«ما نشا فى الاسلام رجل كان افقه من سلمان و لا نشا رجل بعده افقه من يونس بن عبدالرحمان; (14)
در اسلام كسى فقيه‏تر از سلمان پديد نيامده است. و بعد از او از يونس بن عبدالرحمان‏» .
ابن ابى عمير مى‏گويد: از عبدالرحمان بن حجاج و حماد بن عثمان شنيدم كه مى‏گفتند:
«ما كان احد من الشيعة افقه من محمد بن مسلم; (15)
از شيعه كسى فقيه‏تر از محمد بن مسلم نيست‏» .
پس با توجه به اين روايات و نيز با توجه به عنايت‏خاصى كه امامان معصوم عليهم السلام در تربيت‏شاگردانشان داشتند، نمى‏شود گفت كه همه راويان حديث و اصحاب ائمه ما در فقه و درايت در مرتبه‏اى پايين‏تر از مجتهدان زمان غيبت‏بودند و قدرت و توانايى تفريع فروع را نداشتند، بلكه مهم‏ترين پاسخ در اين مسئله همان است كه پيش‏تر به آن اشاره گرديد و مرحوم ملا محمد مهدى نراقى هم به آن تصريح كرده است كه اصحاب ائمه عليهم السلام به جهت دسترسى به امامان، مسائل را به صورت شفاهى از آنان سؤال مى‏كردند و نيازى به اين قواعد در آن زمان ديده نمى‏شد تا از آن‏ها هم سؤال كنند; احتياج به اين مسائل در زمانى پيدا شد كه دست ما از رسيدن به كلام صريح‏شان در همه احكام كوتاه گرديد. (16)

اختلافات اخبارى و اصولى
 

مهم‏ترين اختلافاتى كه ميان اخبارى و اصولى مى‏توان به آن اشاره كرد مربوط به اجتهاد و تقليد و پيش نيازهاى اجتهاد و منابع و مصادر آن مى‏باشد. اين امر بيش‏تر در احكام فرعى تعبدى ظهور مى‏كند، ولى برخى از اخباريان اين اختلاف را در مورد اصول اعتقادات دينى نيز جارى مى‏دانند. (17) هم چنين كسانى هستند كه فرق ميان اين دو را در موارد زيادترى دانسته‏اند. صاحب حدائق كه يكى از اخباريان به شمار مى‏آيد از كتاب منية الممارسين فى اجوبة مسائل الشيخ ياسين اثر مرحوم شيخ عبدالله بحرانى نقل مى‏كند كه ايشان فرق ميان اين دو دسته را به سى و چهار مورد رسانده است، ولى خود صاحب حدائق معتقد است كه هيچ كدام از فروق ذكر شده جوهرى و اساسى نيستند و موجب اختلاف ميان آن دو نمى‏شود. بعد مهم‏ترين فرق‏ها را مورد بررسى قرار داده و نتيجه مى‏گيرد كه اين امورى كه به عنوان فرق بين اخبارى و اصولى ذكر شده است چيزى نيست كه تنها اخباريان به آن معتقد بوده و فقط به آنان اختصاص داشته باشد، بلكه برخى از اصوليان و مجتهدان هم در اين امور با آنان هم عقيده‏اند. (18)
مرحوم سيد محمد دزفولى در كتاب فاروق الحق فرق ميان آن دو را به هشتاد و شش مسئله رسانده است. (19)
نكته‏اى كه توجه به آن لازم است اين كه غالب مواردى كه به عنوان اختلاف ذكر شده مسائل فرعى است و ريشه در اختلافى ديگر دارد كه به طور كلى در چند امر مهم خلاصه مى‏شود كه از عدد انگشتان دست فراتر نمى‏رود. و چنان كه خواهيم گفت در اين موارد هم اختلاف آن قدر ريشه‏اى و اساسى نيست كه نتوان بين آن‏ها جمع كرد، بلكه برخى را اعتقاد بر آن است كه نزاع اين دو گروه لفظى است و اصولى در حقيقت اخبارى است و اخبارى اصولى.
مرحوم كاشف الغطاء در فرق اخبارى و اصولى مى‏گويد: هر دو در اصول دين متحد و در فروع نيز مرجع هر دو روايات ائمه عليهم السلام است. و در حقيقت مجتهد اخبارى و اخبارى نيز مجتهد است. و فضلاى طرفين ناجى و طعن كنندگان در هلاك‏اند. (20)
ولى مرحوم شيخ حر عاملى اختلاف ميان دو گروه را ريشه‏اى و معنوى مى‏داند نه لفظى و صورى و سپس بيست و سه مورد از فرق‏هاى آن دو را ذكر كرده و مى‏گويد: اين وجوهى كه ذكر شد مبتنى بر اعتقاد اكثريت دو گرو است، زيرا در هر گروهى تعداى هستند كه در بعضى جزئيات با بقيه در اختلاف‏اند. (21)
البته بيشتر مواردى كه مرحوم شيخ حر عاملى به عنوان فرق ريشه‏اى شمرده است از امور جزئى و فرعى‏اند كه نمى‏شود اختلاف در مثل آن موارد را موجب تفرقه بين دو گروه از علما دانست و از اين گونه اختلافات در ميان اصوليان هم فراوان يافت مى‏شود، بلكه در برخى از آن موارد خود ايشان تصريح به اختلافى بودن آن در ميان اصوليان كرده است، مانند استدلال به قياس اولويت، مفهوم شرط، صفت، غايت، استصحاب در حكم شرعى و... .
پس روشن است كه هر چيزى را نمى‏شود به عنوان اختلاف ميان اخبارى و اصولى به شمار آورد. ما در اين جا سعى مى‏كنيم فرق‏هاى مهم ميان اين دو گروه را كه بقيه فروق هم به آن‏ها برگشت مى‏كند ذكر كرده و نظرات دو اصولى بزرگوار و دو دانشمند گران قدر و ارجمند مرحوم ملامحمد مهدى نراقى و ملااحمد نراقى را در اين باره نقل نماييم.

پى‏نوشتها:
 

1. الملل و النحل، احمد شهرستانى، ج 2، ص 105.
2. براى مقايسه روايات مكتب اهل بيت عليهم السلام و مكتب خلفا در اين زمينه ر.ك: سيد مرتضى عسكرى، نقش ائمه در احياء دين، ج 12. در اين كتاب روايات رسيده درباره خلقت آدم به صورت خدا و دست و صورت و چشم و پا و ساق و عرش و كرسى داشتن خداى سبحان مورد تحقيق و بررسى قرار گرفته و امتياز مكتب اهل بيت عليهم السلام با مكتب خلفا به خوبى تبيين شده است.
3. سيد شهاب الدين نجفى مرعشى، شرح احقاق الحق‏ج 1، ص 168.
4. احمد شهرستانى، ملل و النحل، ج 1، ص 165.
5. همان، ص 172. پيش‏تر گفته شد كه در ميان شيعه و اصحاب ائمه عليهم السلام فرقه‏اى را نمى‏توان يافت كه هم‏چون حشويه اهل‏سنت قائل به تجسم خداى سبحان و اعضاء و جوارح داشتن او شوند. بنابراين تقسيم شيعه اخبارى توسط شهرستانى به مشبهه و سلفيه، اعتبار علمى و تاريخى ندارد.
6. سيد شريف جرجانى، شرح المواقف، ج 8 ، ص 392. با توجه به نزديكى عبارت شرح مواقف با عبارت شهرستانى معلوم است كه او اين مطلب را از شهرستانى اخذ كرده است.
7. محمد امين استرآبادى، الفوائد المدنية، ص 44.
8. محمد بن حسن حر عاملى، الفوائد الطوسيه، ص 371.
9. همان، ص 446.
10. شيخ يوسف بحرانى، لؤلؤة البحرين، 117.
11. محمد تقى اصفهانى، هداية المسترشدين، ص 483- 484.
12. محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، ح 27، ص 144.
13. همان، ص 148 و نيز ر. ك: ص 136، 153.
14. همان، ص 146.
15. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 47، ص 394.
16. ملا محمد مهدى نراقى، انيس المجتهدين، ص 246.
17. در آينده در بحث از مصادر استنباط حكم شرعى به اين نكته اشاره خواهد شد.
18. شيخ يوسف بحرانى، حدائق الناظرة، ج 1، ص 167- 171.
19. آقا بزرگ تهرانى، الذريعه، ج 16ص 95.
20. شيخ جعفر كاشف الغطاء، الحق المبين فى تصويب المجتهدين و تختطئة جهال الاخباريين به نقل از: الذريعة، ج 7، ص 37.
21. محمد بن حسن حر عاملى، الفوائد الطوسية، ص 446- 450.
 

منبع: www.naraqi.com