اخبارى و اصولى از نظر فاضلين نراقى (1)
مقدمه
اين گروه از علماى شيعه ظن را به هيچ وجه حجت نمىدانند و به دلالت صريح و نص عمل مىكنند و به همين علت هيچ يك از مفاهيم را حجت نمىدانند و قياس اولويت و حتى منصوص العلة پيش برخى از آنان حجت نيست. حتى برخى از علماى اخبارى نه تنها براى عقل در احكام تعبدى غيرضرورى هيچ حكمى قائل نيستند، بلكه در مسائل كلامى غير ضرورى نيز براى عقل شانى قائل نمىباشند و استناد به كلام معصوم را در هر دو مورد لازم مىدانند.
ولى با اين همه هيچ يك از علماى اخبارى شيعى قابل قياس با اهل حديث و حشويه اهل سنت نمىباشد; زيرا در ميان علماى اخبارى شيعه كسى را نمىتوان يافت كه همچون حشويه اهل سنت قائل به لمس و مصافحه با خدا باشد يا به جسم، عضو و جوارح خداى تعالى اعتقاد داشته باشد. (1) هم چنين هيچ اخبارى شيعهاى وجود ندارد كه همچون اشعرى استقلال عقل را در درك حسن و قبح انكار كند و قائل به شرعى بودن حسن و قبح باشد. از سوى ديگر در ميان علماى اصولى شيعه هم كسى وجود ندارد كه براى استنباط احكام الهى به قياس، استحسان، مصالح مرسله و اجماع بدون دخول معصوم در آن، استناد كند.
و به يقين مىتوان گفت كه مهمترين علت اين امر، خود امامان معصوم شيعه مىباشند كه با بيان حقايق دين الهى راههاى انحراف و تغيير و تبديل را مسدود كرده و شيعيان خودشان را از پذيرفتن امورى از اين قبيل حفظ كردهاند. (2)
مرحوم آيت الله مرعشى نجفى در شرح احقاق الحق درباره اصحاب حديث مىنويسد: اصحاب حديث گاهى به جماعتى از علما اطلاق مىشود كه حكم عقل و اجماع را ترك كرده و تنها به حديث اكتفا مىكنند و نصوص كتاب و ظواهر آن را متشابه مىدانند. به اين گروه «اخبارى» نيز گفته مىشود كه تعداد آنان زيادند و در ميان علماى شيعه، مانند امين استرآبادى، شيخ خلف، وديگران از علماى بحرين مىباشند و در عامه محمد بن ابى ذئب و زائدة بن قدامة ثقفى و سعيد بن ابى عروجة و غير آنان مىباشند كه حشويه نيز به آنان گفته مىشود.
از اصحاب حديث اهل سنت امورى عجيب حكايتشده است، مثل تجسم خداى سبحان و رؤيت او. آنان در اين امر به ظواهر كلماتى اخذ كردهاند كه معانى آنها به خداى تعالى نسبت داده شده است، مثل دست، چشم، گوش، استواء، آمدن، نگاه كردن، ديده شدن و غير اينها از امورى كه ساحت قدس خداى تعالى از آنها منزه و متعالى است. اما اصحاب حديثشيعه به اين گونه گفتارها زبان نگشودهاند. (3)
پيشينه اخبارىگرى
«فصارت الامامية بعضها معتزلة اما وعيدية واما تفضيلية و بعضها اخبارية اما مشبهة و اما سلفية; (4)
برخى از اماميه روش اعتزال را پيش گرفتند يا وعيديه شدند يا تفضيليه و بعضى روش اخبارى را اختيار كردند يا مشبهه شدند يا سلفيه» .
و در جاى ديگر مىگويد:
«و بين الاخبارية منهم و الكلامية سيف و تكفير و كذلك بين التفضيلية و الوعيدية قتال و تضليل; (5)
اخباريان اماميه و اهل كلام همديگر را تكفير كرده و با هم درگير شدند و ميان تفضيليه و وعيديه هم جنگ بود و به هم ديگر نسبت گمراهى مىدادند» .
سيد شريف هم كه در قرن هشتم و نهم قمرى مىزيسته مىگويد:
«كانت الامامية اولا على مذهب ائمتهم حتى تمادى بهم الزمان فاختلفوا و تشعبت متاخروهم الى معتزلة اما وعيدية او تفضيلية و الى اخبارية يعتقدون ظاهر ما ورد به الاخبار المتشابهة و هؤلاء ينقسمون الى مشبهة يجرون المتشابهات على ان المراد بها ظواهرها و سلفية يعتقدون ان ما اراد الله بها حق بلا تشبيه كما عليه السلف; (6)
اماميه ابتدا بر مذهب امامان خود بودند تا اين كه با گذشت زمان اختلاف در ميان آنان پديد آمد و متاخران آنان به معتزله (وعيديه يا تفضيليه) و اخبارى (كه به ظواهر اخبار متشابه معتقد بودند حال يا مشبهه هستند كه اخبار متشابه را بر ظاهر خود جارى مىكنند يا سلفيهاند كه مانند سلفيه اهل سنت معتقدند ظاهر آنها مراد خداستبدون تشبيه) تقسيم شدند» .
مرحوم استرآبادى از علامه حلى رحمه الله نقل مىكند كه گفته است: اخباريان اماميه در اصول دين و فروعآن بر اخبار آحاد اعتماد مىكنند. (7)
شيخ حر عاملى نيز اين مطلب را كه تقسيم علماى شيعه پيش از استرآبادى به اخبارى و اصولى مشهور بوده تاييد نموده و عين كلمات مرحوم استرآبادى را نقل كرده است. (8) بلكه ايشان يك مرتبه بالاتر رفته و مىگويد:
«ان رئيس الاخباريين هو النبى صلى الله عليه و آله وسلم ثم الائمة عليهم السلام لانهم ما كانوا يعملون بالاجتهاد و انما كانوا يعملون فى الاحكام بالاخبار قطعا ثم خواص اصحابهم ثم باقى شيعتهم فى زمانهم; (9)
رئيس اخباريان پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم است و بعد از او ائمه عليهم السلام; زيرا آنان به اجتهاد عمل نمىكردند، بلكه در احكام قطعا به اخبار عمل مىنمودند بعد خواص اصحابشان و بعد باقى شيعيانشان همه اخبارىاند» .
ولى از ميان اخباريان مرحوم صاحب حدائق معتقد است كه نخستين كسى كه شيعه را به اخبارى و مجتهد تقسيم كرد محمد امين استرآبادى است. (10)
در اين كه مرحوم محمد امين استرآبادى نخستين كسى بوده كه اخبارىگرى را به عنوان يك گروه خاص مطرح كرد، جاى شك و ترديد نيست، ولى آيا روش محدثان شيعه و قدماى اصحاب هم همين بوده است كه ايشان مدعى آن است، ميان صاحب نظران اختلاف است. برخى معتقدند: در آن زمان چنين امورى، يعنى بحث و تجزيه و تحليل مطرح نبود; چرا كه عصر آنان نزديك به زمان ائمه بوده و آنان براى حل مسائل خود به امامان و راويان حديث مراجعه مىكردند، ولى با گذشت زمان و به وجود آمدن مسائل جديد احساس نياز به اصول كلى و قواعد اصولى پيدا شد و اصول فقه شيعه به صورت منظم مدون گرديد.
مرحوم محمد تقى اصفهانى در هداية المسترشدين اين سخن را (كه سابقه اخبارىگرى پيش از محمد امين استرآبادى بوده) نفى كرده و مىگويد: اگر كسى بگويد كه علماى شيعه از زمان قديم بر دو گروه اخبارى و اصولى بودند، چنان كه علامه حلى رحمه الله در نهايه و... به آن اشاره دارد، در جواب مىگوييم: گرچه برخى از علماى قديم شيعه اخبارى بودند كه بر متون اخبار عمل مىكردند، ولى آنان چنين روشى كه اين اخباريان گمان مىكنند، نداشتند، بلكه فرق ميان آنان و علماى اصولى تنها در كثرت فروعات فقهى و قوت نظر در تقرير قواعد كلى و توانايى استنباط فروع زياد از قواعد بود. عدهاى از آنان راوى اخبار و اصحاب حديثبودند و روش آنان تحفظ بر مضامين روايات و موارد احاديثبود، بلكه فتاوايشان هم غالبا مطابق متون روايات بود و در مسائل فقهى و اصولى هم طبق متون روايات حكم مىكردند و در مسائل علمى نظر و تعمق نمىنمودند.
... اين گروه معروف به اخبارى هستند. و گروهى ديگر از علماى پيشين كه ارباب نظر و بحث در مسائل بودند... و توانايى تاسيس اصول داشتند... اصولى ناميده مىشوند، مانند عمانى، اسكافى، شيخ مفيد، سيد مرتضى، شيخ طوسى و... و با تامل معلوم مىشود كه ميان دو روش تفاوتى نمىباشد جز اين كه گروهى اهل تحقيق و اصحاب نظر دقيق در استنباط مقاصد و تفريع فروع بر قواعد مىباشند و به همين جهت دائره بحث آنان توسعه پيدا كرده و مسائل فرعى زيادى طرح كردهاند و از نصوص اخبار، پا را فراتر گذاشته واز فحواى اخبار نيز استفاده كردهاند، ولى محدثان غالبا از چنين قوه و تمكنى برخوردار نبوده و به همين جهتبه ظواهر روايات اكتفا نمودهاند. (11)
اين سخنان مرحوم اصفهانى ممكن است درباره برخى از محدثان و فقهاى اصحاب ائمه عليهم السلام صادق باشد، ولى آن را نمىتوان به صورت كلى در مورد همه قبول كرد; زيرا بسيار روشن است عده زيادى از اصحاب ائمه و راويان حديث كه ائمه عليهم السلام ديگران را به آنها ارجاع مىداند در مراتب بالايى از فقه و درايتحديثبودند.
در روايتى امام صادق عليه السلام زراره و ابوبصير و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه را مورد ستايش قرار داده مىفرمايد: «اگر اينها نبودند كسى نمىتوانست استنباط كند اينها حافظان دين و امناى پدرم بر حلال خدا و حرامش هستند. آنان در دنيا و آخرت به سوى ما از ديگران پيشى مىگيرند» . (12)
هم چنين در مورد معاذ بن مسلم از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «شنيدم كه در مسجد جامع جلوس كرده و به مردم فتوا مىدهى؟ او گفت: آرى. و خواستم درباره اين مسئله از شما سؤال كنم گاهى كه من در مسجد نشستهام شخصى مىآيد و سؤال مىكند و مىدانم كه با شما مخالف است، طبق نظر خودشان جواب مىدهم و اگر بدانم كه مودت و دوستى شما را دارد به آن چه از شما رسيده جواب مىدهم و اگر نشناسم مىگويم: فلانى اين جور مىگويد و فلانى اين گونه. و قول شما را هم در ميان آنها قرار مىدهم. حضرت فرمود: همين گونه بكن. من هم همين طور مىكنم» . (13)
يا در مورد سلمان از فضل بن شاذان نقل شده كه گفت:
«ما نشا فى الاسلام رجل كان افقه من سلمان و لا نشا رجل بعده افقه من يونس بن عبدالرحمان; (14)
در اسلام كسى فقيهتر از سلمان پديد نيامده است. و بعد از او از يونس بن عبدالرحمان» .
ابن ابى عمير مىگويد: از عبدالرحمان بن حجاج و حماد بن عثمان شنيدم كه مىگفتند:
«ما كان احد من الشيعة افقه من محمد بن مسلم; (15)
از شيعه كسى فقيهتر از محمد بن مسلم نيست» .
پس با توجه به اين روايات و نيز با توجه به عنايتخاصى كه امامان معصوم عليهم السلام در تربيتشاگردانشان داشتند، نمىشود گفت كه همه راويان حديث و اصحاب ائمه ما در فقه و درايت در مرتبهاى پايينتر از مجتهدان زمان غيبتبودند و قدرت و توانايى تفريع فروع را نداشتند، بلكه مهمترين پاسخ در اين مسئله همان است كه پيشتر به آن اشاره گرديد و مرحوم ملا محمد مهدى نراقى هم به آن تصريح كرده است كه اصحاب ائمه عليهم السلام به جهت دسترسى به امامان، مسائل را به صورت شفاهى از آنان سؤال مىكردند و نيازى به اين قواعد در آن زمان ديده نمىشد تا از آنها هم سؤال كنند; احتياج به اين مسائل در زمانى پيدا شد كه دست ما از رسيدن به كلام صريحشان در همه احكام كوتاه گرديد. (16)
اختلافات اخبارى و اصولى
مرحوم سيد محمد دزفولى در كتاب فاروق الحق فرق ميان آن دو را به هشتاد و شش مسئله رسانده است. (19)
نكتهاى كه توجه به آن لازم است اين كه غالب مواردى كه به عنوان اختلاف ذكر شده مسائل فرعى است و ريشه در اختلافى ديگر دارد كه به طور كلى در چند امر مهم خلاصه مىشود كه از عدد انگشتان دست فراتر نمىرود. و چنان كه خواهيم گفت در اين موارد هم اختلاف آن قدر ريشهاى و اساسى نيست كه نتوان بين آنها جمع كرد، بلكه برخى را اعتقاد بر آن است كه نزاع اين دو گروه لفظى است و اصولى در حقيقت اخبارى است و اخبارى اصولى.
مرحوم كاشف الغطاء در فرق اخبارى و اصولى مىگويد: هر دو در اصول دين متحد و در فروع نيز مرجع هر دو روايات ائمه عليهم السلام است. و در حقيقت مجتهد اخبارى و اخبارى نيز مجتهد است. و فضلاى طرفين ناجى و طعن كنندگان در هلاكاند. (20)
ولى مرحوم شيخ حر عاملى اختلاف ميان دو گروه را ريشهاى و معنوى مىداند نه لفظى و صورى و سپس بيست و سه مورد از فرقهاى آن دو را ذكر كرده و مىگويد: اين وجوهى كه ذكر شد مبتنى بر اعتقاد اكثريت دو گرو است، زيرا در هر گروهى تعداى هستند كه در بعضى جزئيات با بقيه در اختلافاند. (21)
البته بيشتر مواردى كه مرحوم شيخ حر عاملى به عنوان فرق ريشهاى شمرده است از امور جزئى و فرعىاند كه نمىشود اختلاف در مثل آن موارد را موجب تفرقه بين دو گروه از علما دانست و از اين گونه اختلافات در ميان اصوليان هم فراوان يافت مىشود، بلكه در برخى از آن موارد خود ايشان تصريح به اختلافى بودن آن در ميان اصوليان كرده است، مانند استدلال به قياس اولويت، مفهوم شرط، صفت، غايت، استصحاب در حكم شرعى و... .
پس روشن است كه هر چيزى را نمىشود به عنوان اختلاف ميان اخبارى و اصولى به شمار آورد. ما در اين جا سعى مىكنيم فرقهاى مهم ميان اين دو گروه را كه بقيه فروق هم به آنها برگشت مىكند ذكر كرده و نظرات دو اصولى بزرگوار و دو دانشمند گران قدر و ارجمند مرحوم ملامحمد مهدى نراقى و ملااحمد نراقى را در اين باره نقل نماييم.
ادامه دارد ...
پىنوشتها:
1. الملل و النحل، احمد شهرستانى، ج 2، ص 105.
2. براى مقايسه روايات مكتب اهل بيت عليهم السلام و مكتب خلفا در اين زمينه ر.ك: سيد مرتضى عسكرى، نقش ائمه در احياء دين، ج 12. در اين كتاب روايات رسيده درباره خلقت آدم به صورت خدا و دست و صورت و چشم و پا و ساق و عرش و كرسى داشتن خداى سبحان مورد تحقيق و بررسى قرار گرفته و امتياز مكتب اهل بيت عليهم السلام با مكتب خلفا به خوبى تبيين شده است.
3. سيد شهاب الدين نجفى مرعشى، شرح احقاق الحقج 1، ص 168.
4. احمد شهرستانى، ملل و النحل، ج 1، ص 165.
5. همان، ص 172. پيشتر گفته شد كه در ميان شيعه و اصحاب ائمه عليهم السلام فرقهاى را نمىتوان يافت كه همچون حشويه اهلسنت قائل به تجسم خداى سبحان و اعضاء و جوارح داشتن او شوند. بنابراين تقسيم شيعه اخبارى توسط شهرستانى به مشبهه و سلفيه، اعتبار علمى و تاريخى ندارد.
6. سيد شريف جرجانى، شرح المواقف، ج 8 ، ص 392. با توجه به نزديكى عبارت شرح مواقف با عبارت شهرستانى معلوم است كه او اين مطلب را از شهرستانى اخذ كرده است.
7. محمد امين استرآبادى، الفوائد المدنية، ص 44.
8. محمد بن حسن حر عاملى، الفوائد الطوسيه، ص 371.
9. همان، ص 446.
10. شيخ يوسف بحرانى، لؤلؤة البحرين، 117.
11. محمد تقى اصفهانى، هداية المسترشدين، ص 483- 484.
12. محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، ح 27، ص 144.
13. همان، ص 148 و نيز ر. ك: ص 136، 153.
14. همان، ص 146.
15. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 47، ص 394.
16. ملا محمد مهدى نراقى، انيس المجتهدين، ص 246.
17. در آينده در بحث از مصادر استنباط حكم شرعى به اين نكته اشاره خواهد شد.
18. شيخ يوسف بحرانى، حدائق الناظرة، ج 1، ص 167- 171.
19. آقا بزرگ تهرانى، الذريعه، ج 16ص 95.
20. شيخ جعفر كاشف الغطاء، الحق المبين فى تصويب المجتهدين و تختطئة جهال الاخباريين به نقل از: الذريعة، ج 7، ص 37.
21. محمد بن حسن حر عاملى، الفوائد الطوسية، ص 446- 450.