غيرت دينى و امر به معروف تسامح و اعتدال در مكتب فاضلين نراقى(ره)

«تساهل و تسامح» از جمله مباحثى است كه در سال هاى اخير بسيارى از انديشمندان، نويسندگان و اربابان مطبوعات به طرح آن پرداخته و موضع‏گيريهاى متفاوتى در اين زمينه داشته‏اند. شمارى از روشنفكران داخلى به پيروى از انديشه‏هاى غربى و بدون تإمل در مفهوم تساهل و تسامح به معناى مصطلح آن در مغرب زمين و انگيزه غربى‏ها از دامن زدن به آن در جامعه اسلامى، تلاش مى‏كنند تا آن را در همه زمينه‏ها و بدون هيچ حد و مرزى جارى و سارى سازند.
سه‌شنبه، 7 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
غيرت دينى و امر به معروف تسامح و اعتدال در مكتب فاضلين نراقى(ره)
غيرت دينى و امر به معروف تسامح و اعتدال در مكتب فاضلين نراقى(ره)
غيرت دينى و امر به معروف تسامح و اعتدال در مكتب فاضلين نراقى(ره)
نويسنده:مرتضى رستگار
منبع:پيام حوزه
«تساهل و تسامح» از جمله مباحثى است كه در سال هاى اخير بسيارى از انديشمندان، نويسندگان و اربابان مطبوعات به طرح آن پرداخته و موضع‏گيريهاى متفاوتى در اين زمينه داشته‏اند. شمارى از روشنفكران داخلى به پيروى از انديشه‏هاى غربى و بدون تإمل در مفهوم تساهل و تسامح به معناى مصطلح آن در مغرب زمين و انگيزه غربى‏ها از دامن زدن به آن در جامعه اسلامى، تلاش مى‏كنند تا آن را در همه زمينه‏ها و بدون هيچ حد و مرزى جارى و سارى سازند.

معناى لغوى

تساهل از ريشه: سهل، السين و الهإ و اللام اصل واحد يدل على لين و خلاف حزونه.
تسامح از ريشه: سمح، السين و الميم و الحإ اصل يدل على سلاسه و سهوله. [1]
تساهل الرجلان: تسامحا و تلاينا.
سامحه فى الإمر و بالإمر: ساهله و لاينه و وافقه على مطلوبه. [2]
تساهل: سهل گرفتن بر يكديگر، آسان گرفتن، به نرمى رفتار كردن و سهل انگارى.
تسامح: آسان گرفتن و مدارا كردن، كوتاهى كردن، فروگذار كردن، سهل انگارى. [3]
همان طور كه ملاحظه مى‏شود اين دو لفظ مترادف و داراى يك معنا هستند و همراهى اين دو لفظ نوعى تنوع در كلام است.
واژه ديگرى كه در عربى به معناى تساهل و تسامح مى‏باشد واژه «تهاون» و «مداهنه» است:
والمدهنه و الادهان: المصانعه و اللين... و قال الفرإ... و فى تنزيل العزيز (ودوا لو تدهن فيدهنون) ودوا لو تلين فى دينكم فيلينون. قال إبوالهيثم: إى ودوا لو تصانعهم فى‏الدين فيصانعوك». [4]
المداهنه: «ان ترى منكرا و تقدر على دفعه و لم تدفعه حفظا لجانب مرتكبه، او جانب غيره، إو لقله المبالاه بالدين». [5]
براساس تعريفى كه پيش‏تر خوانديم مداهنه به معناى سازش كارى، نرمى و ملايمت در دين و دم فروبستن انسان در برابر منكرات است.
كلمه غربى «تولرانس كه به معناى تحمل، پذيرش و به دوش كشيدن است و امروزه بيش‏تر در بى قيدى، رهاسازى، بى‏تفاوتى و سازش كارى به كار مى‏رود، همين معنا را دارد. [6]

معناى اصطلاحى

در تساهل و تسامح كنونى، رويارويى و دوسويه بودن نهفته است. در حقيقت نرمى، گذشت، مهرورزى و مدارا به طرف مقابل بستگى دارد. اگر او آسان‏گير و اهل گذشت باشد، به نرمى با او رفتار مى‏شود و دو طرف بايد از اين ويژگى برخوردار باشند، ولى «سمحه» و «سهله»اى كه روايات از آن سخن گفته‏اند، نگاه از افق بازتر و بالاترى است. اسلام از پيروان خود مى‏خواهد تا برخورد كريمانه با ديگران داشته باشند و روح سماحت و سهولت را هميشه در همه حال در خود زنده نگه دارند، اگر چه طرف مقابل بر باطل باشد. البته اين نحوه از تسامح به معناى پذيرش باطل نيست، بلكه به معناى ظرفيت‏ها و حدود عقل و ادراك افراد و واقع‏بينى در مقام عمل و تربيت جامعه و رفتارى همراه با صبر و متانت و مدارا با جاهلان و صاحبان آراى ديگر است، زيرا ممكن است كسانى حق را درست نفهميده باشند و براى درك حقيقت، نيازمند مجال و فرصت باشند. [7]

تساهل منفى و تساهل مثبت

در قلمرو فلسفه سياسى معاصر، «تساهل منفى سلبى به عدم مداخله در امور مردم و رها كردن مردم به حال خودشان معنا شده است. بر پايه اين نظر، هر فرد در ارتباط با مسايل مختلف زندگى، گزينش‏ها و تصميم‏گيريها، كاملا آزاد است و كسى حق دخالت در محدوده آزادى فردى ديگران را ندارد. اين نظريه كه از سوى «جان لاك» فيلسوف انگليسى در سال 1685 م. مطرح شد، از سلطه تحديد كننده قانون طبيعى خارج شده و ماهيتى بشرى و مبنايى كاملا عقلانى به خود گرفته است. بر پايه اين نظر بود كه تساهل مثبت ايجابى شكل گرفت. تساهل مثبت پشتيبانى از حقوق و آزاديهاى مردم براى دست‏يابى به اهداف زندگى و برخوردار شدن آنان (به ويژه اقليت‏ها) از فرصت‏هاى برابر در جامعه است. در سايه به كارگيرى تساهل مثبت، مردم قادر خواهند بود به مدد خدمات اجتماعى و اقتصادى كه از سوى دولت ارايه مى شود، از امكانات موجود در جامعه بهره‏مند شوند. [8]
در تبيين اين دو مفهوم به همين مقدار اكتفا مى‏كنيم و بحث و بررسى بيش‏تر را به وقت مناسب وا مى‏گذاريم.

تاريخچه بحث

تساهل و تسامح از جمله مباحثى است كه به طور گسترده طى چند قرن اخير در فلسفه سياسى مغرب زمين مطرح شده است. شروع نهضت اصلاح دينى در اروپا، به تنگ آمدن مردم از قوانين و حاكميت كليسا، نارسايى مفاهيم موجود در انجيل، فقدان فقه حكومتى، اصرار ارباب كليسا بر حجيت برداشت‏هاى مخدوش خود كه تعارض علم و دين را به دنبال داشت و... زمينه به وجود آمدن مكاتب جديدى را فراهم آورد. از جمله: سكولاريسم، ليبراليسم، ناسيوناليسم و... تساهل و تسامح نيز در چنين محيطى رشد كرد. اين تفكر در غرب با انگيزه‏هاى اقتصادى و سياسى پديد. سرمايه‏داران و كارخانه‏داران بزرگ انگليسى، بدون هيچ نگه داشت حد و مرز اخلاقى و دينى و رها از هر قيدى بازار و تلاش‏هاى اقتصادى را به دست گرفتند و دولت‏هاى اروپايى نيز هيچ‏گونه نظارتى بر تلاش‏هاى آنان نمى‏كردند و به اصطلاح، آن را ناسازگارى با «تولرانس» (يا تسامح) مى‏دانستند... از اين روى بسيارى بر اين باورند كه هيچ عاملى به اندازه نظام سرمايه‏دارى از انديشه تسامح و تساهل سود نبرده است. [9]
جان لاك فيلسوف پرآوازه انگليسى در سال (1685 م 1064 ه) در رساله‏اى با عنوان «مكتوبى در باب تساهل و مدارا» به طرح گسترده اين مفهوم پرداخت و بابيان اين معنا كه دولت وكليسا و افراد نبايد در كار يكديگر مداخله كنند، مفهومى منفى (سلبى) از تساهل و مدارا ارايه كرد. به اعتقاد لاك، مردم بايد از دخالت در افكار، عقايد، شيوه زندگى علايق فرهنگى و آيين عبادى خوددارى كنند و اين امر دولت و كليسا را به طور متقابل در بر مى‏گيرد. [10]
از آن جا كه هدف ما در اين نوشتار بررسى بيش‏تر نظريات جان لاك نيست، به اجمال به موضوع مورد بحث مى‏پردازيم:
«در نظريه تساهل دينى تلاش مى‏شود نقش و اهميت اجتماعى دين و تإثير مذهب به عنوان يكى از مهم‏ترين عوامل تعيين كننده خط سير زندگى انسان، به حداقل ممكن برسد و دين به عنوان امرى فردى و درونى القا شود و به دنبال آن در نظريه تساهل سياسى از هر گونه دخالت دين در سياست جلوگيرى نموده و اين امر جنبه قانونى به خود بگيرد». [11]
تاريخ تساهل و تسامح و سمحه و سهله اى كه اسلام از آن سخن مى گويد، به صدر اسلام برمى‏گردد. سيره عملى نبى مكرم اسلام(ص) و ائمه معصومين(عليهم السلام) و اخبار و احاديث رسيده از آنان، شاهد اين سخن است.
حضرت مى‏فرمايند:
ان الله تعالى يحب الرفق و يعطى عليه ما لا يعطى على العنف. [12]
خداوند متعال مهربانى و نرمى را دوست دارد و به پاس آن، چيزهايى عطا مى‏كند كه به درشتى و نامهربانى نمى‏دهد.
امام على(ع) مى‏فرمايند:
سلامه الدين و الدنيا فى مداراه الناس. [13]
سلامتى دين و دنيا در مردم دارى است.
برخورد به دور از تكلف و كريمانه اسلام با پيروان ديگر اديان و نيز با كافران و مشركان معاند، امر پوشيده‏اى نيست. در جريان فتح مكه پيامبر(ص) تمام بديهاى قريش را در بيست سال دوران بعثت و دشمنى‏هاى فراوان آنان را با اسلام و مسلمانان ناديده گرفت و همه را در كمال بزرگوارى و كرامت بخشيد و فرمود: «اذهبوا انتم الطلقإ». [14] موارد بسيار ديگرى در سراسر زندگى پيامبر(ص) و ائمه(عليهم السلام) وجود دارد كه تاريخ، آن را ثبت كرده است.
پس از روشن شدن معناى لغوى و اصطلاحى اين دو واژه و نگاهى گذرا به سير تاريخى آن در غرب و شرق، اينك به طرح اين بحث از منظر فاضلين نراقى رحمه الله عليهما مى‏پردازيم. اين دو عالم بزرگ شيعى، علامه ملا مهدى نراقى(ره) و محقق فاضل ملا احمد نراقى(ره) از مرزبانان فكرى شيعه در عصر خود بوده و چون ستارگانى در عالم دانش و فضيلت نورافشانى مى‏كنند. همت بلند و تلاش خستگى ناپذير اين پدر و پسر در عرصه هاى مختلف علوم اسلامى از آنان استادانى ماهر و زبردست در علوم مختلف ساخته بود، به طورى كه آثارى ژرف و پرمحتوا از خود به ميراث گذاشتند، اما متإسفانه به تعبير بسيارى از بزرگان در ميان ما ناشناخته اند. پژوهش در آثار و افكار و انديشه‏هاى اين دو عالم بزرگ از بايسته‏هاى عصر ماست. ما نيز به سهم و وظيفه خود و با توان بسيار اندك علمى در مقابل آن دو درياى خروشان دانش، به طرح بحث «تسامح و غيرت دينى از منظر فاضلين نراقى‏4» مى‏پردازيم.
تسامح و غيرت دينى در دو حوزه فقه و اخلاق مطرح مى‏باشد. ما حوزه اخلاق را در سه بخش،
1. اخلاق فردى،
2. اجتماعى،
3. بين المللى،
مطرح مى‏كنيم:

الف: اخلاق فردى

در مكتب اسلام، كسب فضايل اخلاقى و رسيدن به كمال، هدف از آفرينش انسان معرفى شده است. بنابراين انسان‏ها براى رسيدن به كمال، بايد در جهت كسب صفاتى نظير: غيرت، غضب ستوده شده، عفو و مدارا، حسن خلق، صبر و... تلاش نمايند. از طرف ديگر رذايل و صفات زشتى را كه در جهت مخالف كمال است، نظير: بى‏غيرتى، غضب مذموم، عجب، سوء خلق و.. از خود دفع نمايند. اجمالا اين كه هدف ما در اين جهان بايد كسب سعادت واقعى؛ يعنى آسايش در سراى ديگر باشد و نسبت به دنيا و امور دنيايى كه به سهل گيرى در مورد آن سفارش شده، راه تساهل در پيش بگيريم. سير اجمالى در دو كتاب گران سنگ «جامع السعادات» و «معراج السعاده» هر جوينده سعادت را به اين نتيجه رهنمون مى‏سازد.
در اين جا به ذكر چند مورد از علامه ملا مهدى نراقى اكتفا مى‏كنيم:

1. غيرت

مقتضى الغيره و الحميه فى الدين إن يجتهد فى حفظه عن بدع المبتدعين... و يسعى فى ترويجه و نشر احكامه، و يبالغ فى تبيين حلاله و حرامه، و لا يتسامح فى الإمر بالمعروف و النهى عن المنكر. [15]
اما غيرت و حميت در دين، آن است كه دين را از بدعت بدعت گذاران حفظ كند و... در ترويج احكام دين جديت و جهد لازم را به عمل آورد و در نشر مسايل حلال و حرام، نهايت تلاش را بكند و در امر به معروف و نهى از منكر مسامحه نكند. [16]
ملا مهدى نراقى(ره) در عكس موضوع؛ يعنى (بى غيرتى) مى‏فرمايد:
عدم الغيره و الحميه فى محافظه ما يلزم محافظته من الدين و العرض و الإولاد و الإموال، و هو من نتايج صغر النفس و ضعفها، و من المهلكات العظيمه. [17]
بى‏غيرتى و بى‏حميتى، كوتاهى واهمال در محافظت آن چه حفظ آن لازم است، از دين و عرض و اولاد و اموال و اين مرض از مهلكات عظيمه و صفات خبيثه است. [18]

2. غضب

علامه ملا مهدى نراقى مردم را به حسب قوه غضبيه به سه دسته تقسيم مى‏كند:
افراط در خشم اين است كه اين صفت چنان بر آدمى چيره شود كه از اطاعت عقل و شرع بيرون رود و فكر و بصيرتى برايش باقى نماند و تفريط اين است كه اين قوه خشم را فاقد باشد يا به قدرى در او ضعيف شود كه در مواردى كه شرعا و عقلا غضب لازم است، هيچ غضب نكند. واعتدال اين است كه غضب او به موقع و به جا باشد و در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد. [19]
ملا مهدى نراقى(ره) در پايان نتيجه‏گيرى كرده مى‏گويد:
اين گونه غضب نيكوست؛ زيرا اذا الغضب لله لا لنفسك اذا امرك بإن تغضب عن مشاهده المنكر. [20]
خشم تو براى خداست نه براى نفس خود، زيرا خداوند فرمان داده كه با ديدن زشتى‏ها خشمگين شويد. [21]
نتيجه آن كه روايات بازدارنده از غضب ناظر به هر گونه غضبى نبوده است و هر خشمى در شرع مقدس اسلام مذموم نيست، بلكه خشم و غضبى كه براى خدا و در راه احياى دين و پاسدارى از ارزش‏ها باشد «خشم مقدس» است.

3. امر به معروف و نهى از منكر

ملا مهدى نراقى بحث مفصلى را در رابطه با اين دو فريضه الهى مطرح مى‏كند و آن را وظيفه تمام افراد جامعه و مسلمانان مى‏داند. ايشان هر گونه مسامحه و تساهل در اين دو فريضه را ناشى از ضعف نفس و طمع مالى و... دانسته مى‏گويد:
التهاون و المداهنه فى الإمر بالمعروف و النهى عن المنكر و هو ناش اما من ضعف النفس و صغرها، إو من الطمع المالى ممن يسامحه. [22]
تسامح در امر به معروف و نهى از منكر از چند چيز ناشى مى‏شود، از ضعف و حقارت نفس يا به دليل طمع به مالى كه از سوى فرد مورد مسامحه قرار گرفته است.
ملا مهدى نراقى در ادامه به پيامدهايى كه از ترك اين دو واجب الهى (امر به معروف و نهى از منكر) پديد مى‏آيد پرداخته مى‏گويد:
و هو من المهلكات التى يعم فسادها و ضرها، و يسرى الى معظم الناس إثرها و شرها، كيف و لو طوى بساط الإمر بالمعروف و النهى عن المنكر اضمحلت الديانه.... قال رسول الله(ص): ان الله تعالى ليبغض المومن الضعيف الذى لا دين له، فقيل له: و ما المومن الضعيف الذى لا دين له؟ قال: الذى لاينهى عن المنكر.
و قيل له(ص) : إتهلك القريه و فيها الصالحون؟ قال: نعم قيل: لم يا رسول الله(ص)؟ قال: بتهاونهم و سكوتهم عن معاصى الله.[23]
سستى و مسامحه در اين دو فريضه از مهلكاتى است كه فساد و زيانش فراگير و شرش به همه مردم سرايت مى‏كند، زيرا اگر بساط امر به معروف و نهى از منكر برچيده شود، دين و آيين الهى برچيده مى‏شود. رسول گرامى اسلام فرمودند: خداوند متعال بر مومن ضعيفى كه دين ندارد غضب مى‏كند. پرسيدند: مومن ضعيف كيست؟ فرمود: كسى كه نهى از منكر نمى‏كند. به پيامبر(ص) گفته شد: آيا سرزمينى كه در آن مردمى صالح باشند، ممكن است به هلاكت و نابودى افتند؟ فرمود: آرى! گفتند: براى چه يا رسول الله؟ فرمود: به سبب سستى و سكوتشان در برابر معاصى خدا.
مرحوم ملا مهدى نراقى با برشمردن برخى از منكرات عظيم، نظير: بدعت در دين، ظلم، جهل به اصول و فروع اعتقادى و... بر هر فرد مسلمانى واجب مى دانند كه جهت اصلاح خود و ديگران، امر به معروف و نهى از منكر كند. بخشى از كلام ايشان قابل تإمل و دقت است:
فلو إمكن لمومن دين إن يغير هذه المنكرات كلا، إو بعضا بالإحتساب فليس له إن يقعد فى بيته، بل يجب عليه الخروج للنهى و التعليم و... [24]
پس اگر براى مومن دين دارى ممكن باشد كه همه يا بعضى از اين منكرات را دفع و منع نمايد، نبايد در خانه بنشيند، بلكه بر او واجب است كه براى بازداشتن و تعليم و آشنا كردن مردم از خانه بيرون آيد.
اين بخش از سخنان ايشان ذهن و وجدان خواننده را به يك ديد تطبيقى نسبت به منكراتى كه در جامعه وجود دارد متوجه مى‏سازد و انسان‏هاى غيور را به نوعى شورش، عليه منكرات دعوت مى‏نمايد.
مطالعه مباحث ظلم و عدالت در جامع السعادات نيز آشكارا انسان‏ها را به عدالت و ستيز عليه ظلم و استبداد و بى‏عدالتى‏هاى شايع در آن زمان، دعوت مى‏كند و در واقع اين مباحث نراقى(ره) نوعى صدور انديشه را در پى دارد.

ب: اخلاق اجتماعى

در محيط خانواده و كار... امور و رفتارمان نسبت به ديگران به حسب موارد، متفاوت است، پدر نسبت به فرزندان، مدير نسبت به كارمندان و... با توجه به اختلاف موارد، نظر كلى و اجمالى اسلام اين است كه گاهى بايد سخت‏گيرى و گاهى بايد تغافل و چشم پوشى كرد تا كار غلط و اشتباه به عنوان يك جريان عادى تلقى نشود و اشتباه هميشه «اشتباه» شناخته شود و در هر حال بايد رعايت جانب اعتدال را كرد.

ج: اخلاق مسلمانان با غير مسلمانان (روابط بين الملل)

«در بينش توحيدى اسلام «بشريت» داراى يك جوهر است... اسلام با نفى تعصب‏هاى نژادى و قومى و تإكيد بر جهان منشى به عنوان يك نظام كامل الهى، زمينه بسيارى از كژانديشى‏ها و تنگ نظريها را از ميان برد.» [25]
پرهيز از برخورد غير منطقى با آرا و عقايد ساير ملل و پيروان ديگر اديان، در صدر اسلام را بايد از مهم‏ترين سبب‏ها و عوامل رشد و شكوفايى اسلام به حساب آورد. حضور گسترده اهل كتاب در جوامع اسلامى و مذاكرات و مباحث و گفت وگوهايى كه علماى آن‏ها با ائمه(عليهم السلام) و اصحاب آنان داشته‏اند. شاهد مدعاى ماست. بنابراين در برخورد مسلمانان با ديگر جوامع اصل بر نيكى و عدل است كه خداوند فرموده است:
(لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم إن تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين). [26]
«خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند، نهى نمى‏كند، چرا كه خداوند دادگران را دوست دارد».
اندكى تإمل و دقت در آيه شريفه، مسلمانان را به سوى اين حقيقت كه غيرمسلمانان اعم از كافران و مشركان و پيروان ديگر اديان بر دو دسته‏اند، هدايت مى‏كند.
دسته اول: كسانى كه در نظام اسلامى و يا در بيرون نظام اسلامى در ساير كشورها زندگى مى‏كنند و كارى به نظام اسلامى و مسلمانان ندارند. سفارش قرآن كريم اين است كه به آنان نيكى كنيد و نسبت به آن‏ها به عدالت رفتار كنيد.
اما دسته دوم: كسانى‏اند كه عليه نظام اسلامى و مسلمانان توطئه مى‏كنند.
در اين جا برخورد مسلمانان و جامعه اسلامى چگونه بايد باشد؟
خداوند متعال، براى برخورد با اينان به گفت‏وگو فرمان داده است:
(و لاتجادلوا اهل الكتاب الا باللتى هى إحسن). [27] (و جادلهم بالتى هى إحسن). [28]
جدال إحسن، فرصتى است براى اينان، باشد كه هدايت بشوند، اما اگر عمل و رفتار اين‏ها موجب فساد در زمين شد و قصد كوتاه آمدن هم ندارند، آيا باز هم بايد برخورد مسامحه كارانه داشته باشيم؟!
علامه ملا محمد مهدى نراقى مى‏فرمايند:
ثم ينبغى إلا يتواضع للمتكبرين، اذ الانكسار و التذلل لمن يتكبر و يتعذر مع كونه من التخاس و المذله المذمومه، يوجب اضلال هذا المتكبر، و تقريره على تكبره، و اذا لم يتواضع له الناس و تكبروا عليه ربما تنبه و ترك التكبر... و لذا قال رسول الله(ص): اذا رإيتم المتواضعين من امتى فتواضعوا لهم و اذا رإيتم المتكبرين فتكبروا عليهم فان ذلك لهم مذله و صغار. [29]
سزاوار است كه متكبران را تواضع نكنند، زيرا فروتنى و تذلل براى متكبر علاوه بر اين كه تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زيادى تكبر متكبر مى‏شود و وقتى مردم براى او تواضع نكنند و بر او تكبر نمايند، بسا كه متنبه شود و تكبر را رها كند. به همين جهت رسول خدا(ص) فرمود: هرگاه متواضعان امت مرا ببينيد، براى ايشان تواضع كنيد و هرگاه متكبران را ببينيد، بر آن‏ها تكبر كنيد كه اين باعث ذلت و كوچكى آن‏هاست.
اين منطق اسلام در برابر دشمنانى است كه علنا پرچم مبارزه عليه نظام اسلامى برافراشته‏اند؛ لذا نه تنها كوتاه آمدن در مقابل اينان روا نيست، بلكه توصيه و سفارش اسلام مقابله به مثل مى‏باشد؛ يعنى بايد با تكبر و از موضع قدرت با آن‏ها برخورد شود. البته اسلام به اين حد اكتفا نكرده و لعن و نفرين اين گروه از كفار و مشركان را جايز، بلكه مستحب مى‏داند.
ملا مهدى نراقى در اين باره مى‏فرمايند:
و اما اللعن فلا ريب فى كونه مذموما لإنه عباره عن الطرد و الابعاد من الله تعالى... و المجوز من الشرع انما هو اللعن على الكافرين، و الظالمين، و الفاسقين كما ورد فى القرآن... و ما قيل من عدم جواز ذلك الا على من تثبت لعنه فى الشرع كفرعون و ابى جهل و... كلام ينبغى إن يطوى و لا يروى ؛ اذ المستفاد من كلام الله عزوجل و كلام رسول(ص) و كلام ائمتنا الراشدين(عليهم السلام) جواز نسبته الى الشخص المعين، بل المستفاد منها إن اللعن على بعض اهل الجمود و العناد من إحب العبادات، و إقرب القربات. [30] قال الله سبحانه: (ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار اولئك عليهم لعنه الله و الملائكه و الناس اجمعين). [31]
و اما لعن شكى در مذموم بودن آن نيست، زيرا لعن عبارت است از راندن و دور كردن از خداى تعالى... لعنى كه شرع مقدس تجويز كرده، لعن بر كافران، ظالمان و فاسقان است، چنان كه در قرآن وارد شده است. اين كه بعضى گفته‏اند: لعن كسى جايز نيست، مگر اين كه لعن او از طرف شرع ثابت شده باشد، مانند فرعون و ابوجهل و... سخنى است كه قابل قبول نمى‏باشد، زيرا آنچه از كلام خداى عزوجل استفاده مى‏شود اين است كه لعن بعضى از منكران و معاندان از محبوب‏ترين عبادات و بهترين راه‏هاى تقرب به خداى تعالى است. خداوند سبحان مى‏فرمايد: كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد.
ملا مهدى نراقى(ره) در ادامه به رواياتى از پيامبر اكرم(ص) و ائمه طاهرين(عليهم السلام) كه افراد و يا گروه‏هايى را لعن كرده‏اند، استشهاد كرده و در پايان چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند:
و بالجمله اللعن على روسإ الظلم و الضلال و المجاهدين بالكفر و الفسوق جائز، بل مستحب.
لعن سران ستم و گمراهى و كسانى كه در راه گسترش كفر و عصيان تلاش مى‏كنند جايز، بلكه مستحب است.
قرآن كريم وظيفه مسلمانان را در برابر دشمنان معاند و توطئه گر صريحا بيان مى‏دارد، آن جا كه مى‏فرمايد:
(قد كانت لكم إسوه حسنه فى ابراهيم و الذين معه اذا قالوا لقومهم انا براوا منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوه و البغضإ إبدا حتى تومنوا بالله وحده الا قول ابراهيم لإبيه لإتسغفرن لك). [32]
براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم [ مشرك ] خود گفتند: ما از شما و آن چه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم. ما نسبت به شما كافريم و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد، جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [ عمويش آذر ] گفت كه براى تو آمرزش طلب مى‏كنم.
ابراهيم(ع) اسوه و سرمشق خوبى است، مگر در آن جا كه به پدرش [ عمويش ] وعده طلب آمرزش داد؛ يعنى حتى به كفار وعده استغفار هم ندهيد، كارى كه ابراهيم(ع) كرد. البته وعده ابراهيم براى طلب آمرزش، پيش از اظهار كفر از سوى عمويش آذر بود.
قرآن در جاى ديگرى مى‏فرمايد:
(فكلما تبين له إنه عدو لله تبرإ منه). [33]
هنگامى كه براى او روشن شد كه وى [ عمويش آذر ] دشمن خداست، از او بيزارى جست.
آيات ديگرى كه درباره منافقان و برخى از اهل كتاب وجود دارد و نيز سيره عملى پيامبر اكرم(ص) درباره آنان، بحث مستقلى مى‏طلبد.

تسامح در حوزه فقه

شمارى از صاحبان انديشه از اصل تسامح به عنوان ابزارى براى گسترش و رواج انديشه‏هاى خود استفاده مى‏كنند و به طور كلى رفع موانع فعاليت‏هاى فرهنگى اعم از سخنرانى‏ها و برگزارى مجالس، انتشار كتاب و مطبوعات، فيلم و... و مخالفت با هر نوع برخورد فيزيكى در اين زمينه، دفاع از آزادى و... را خواستارند. اين دسته در مقام ارائه دليل بر مدعايشان به ادله ذيل تمسك مى‏كنند:
(و ما جعل عليكم فى الدين من حرج). [34] (يريد الله بكم اليسر و لايريد بكم العسر). [35] (لا يكلف الله نفسا الا وسعها). [36] (و ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج). [37]
پيامبر اكرم(ص) فرموده است:
«بعثت على الشريعه السمحه السهله»، [38] «دين محمد حنيف». [39] «لم يرسلنى الله بالرهبانيه و لكن بعثنى بالحنيفيه السمحه».[40]
به مقتضاى آيات و روايات فوق هر گونه عسر و حرجى در دين منتفى است و اسلام دين سهولت و سماحت مى‏باشد.
از جمله فقيهانى كه به طور دقيق و موشكافانه به بحث و بررسى قاعده عسر و حرج در فقه اسلامى پرداخته است، محقق فاضل ملا احمد نراقى است. وى اين بحث را در كتاب عوائد الايام مفصل مطرح مى فرمايند. ما نيز به جهت روشن شدن زواياى اين بحث به اختصار به طرح آن از ديدگاه اين فقيه مدقق و محقق مى‏پردازيم. ايشان در عائده نوزدهم، ضمن چند بحث به بررسى عسر و حرج پرداخته، در مبحث اول ادله نفى عسر و حرج و مشقت را بررسى كرده، مى‏فرمايد: آنچه كه عقل و اجماع بر آن قائم شده اين است كه تحميل عسر و حرج در برخى موارد و نسبت به بعضى از افراد قبيح است و مراد هم از عسر و حرج آن مقدارى است كه از وسع و طاقت افراد خارج و تكليف به مالايطاق باشد.
از آيات نيز به آنچه كه قبلا ذكر كرديم استناد مى‏كنند و از اخبار هجده روايت را ذكر كرده كه در واقع مواردى از استشهادات ائمه(عليهم السلام) به قاعده فوق مى‏باشد. محقق نراقى سپس به ذكر معانى شش‏گانه:
1. طلاقه،
2. سعه،
3. استطاعه،
4. اصر،
5. حرج،
6. عسر مى‏پردازند و مراتب هر يك را بيان مى‏دارند. [41]
محقق فاضل ملا احمد نراقى در پايان چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند:
مقتضاى ظواهر آنچه كه از ادله گفتيم اين است كه عسر و حرج رإسا منتفى هستند و تشخيص موارد نيز با عرف است.
ايشان دو سوال را مطرح مى كنند كه موجب اخلال در نتيجه فوق مى‏باشد و مسير جديدى را براى بحث باز مى كنند كه عبارت‏اند از:
1. انتفاى عسر و حرج عموما چگونه با تكاليف سخت و احكام مشكلى كه عرف شكى در عسر و حرج بودن آن‏ها ندارد، قابل جمع است، مثل روزه گرفتن در روزهاى گرم و طويل تابستان، جهاد و... .
2. شارع مقدس در بسيارى از تكاليف راضى به كم‏ترين مشقتى براى مكلفين نيست و اخبار شاهد ماست، ولى در عين حال در بسيارى ديگر از تكاليف عسر و حرج وجود دارد و ائمه(عليهم السلام) آن را نفى نكرده‏اند. [42]
محقق نراقى سپس به توجيهات و تإويلاتى كه فقها در پاسخ به اين دو سوال مطرح كرده‏اند پرداخته و تمام آن ها را نقد مى‏كنند و نتيجه‏گيرى مى‏كند كه:
و التحقيق إنه لا حاجه الى ارتكاب إمثال هذه التإويلات و التوجيهات، بل الإمر فى قاعده نفى العسر و الحرج كما فى سائر العمومات المخصصه الوارده فى الكتاب الكريم، و الإخبار الوارده فى الشرع القويم، فان إدله نفى العسر و الحرج تدلان على انتفائهما كليه لإنهما لفظان مطلقان فيفيدان العموم. [43]
بنابراين، قاعده عسر و حرج اصلى است كه خروج از آن احتياج به دليل خاص دارد و تكاليف شاقه و سخت نيز داراى ادله خاص هستند: و قد ورد فى الشرع التكليف ببعض الإمور الشاقه، و التكاليف الصعبه إيضا.
اشكال: تكاليف شاقه و سخت در اسلام يكى دو تا نيستند و اگر همه آن‏ها را از تحت قاعده عسر و حرج خارج كنيم، تخصيص كثير لازم مى‏آيد.
جواب: تخصيص عمومات به مخصصات كثير و زياد «ليس بعزيز» كم نيست، بلكه امرى شايع در إدله احكام مى‏باشد و سيره فقها نيز بر همين روش ادامه دارد. بنابراين نتيجه آن كه قاعده عسر و حرج عموميت و شمول دارد و در همه موارد عسر و حرج مادامى كه مخصصى نباشد عمل به اين قاعده واجب است، اما با آمدن مخصص به قاعده تخصيص عمل مى‏كنيم و تمام تكاليف شاقه از اين باب هستند. [44]
اما پاسخ به سوال دوم كه ائمه (عليهم السلام) در بعضى از امور راضى به كم ترين مشتقى نبوده‏اند و با استدلال به قاعده عسر و حرج در آن، بعضى موارد را منتفى كرده‏اند. اين احتجاج مثل استدلال ائمه براى حليت بعضى از إشيإ است به قول خداوند متعال كه «قل لا إجد...». [45]
محقق نراقى در پايان به نقل از شهيد اول (ره) موارد شمول اين قاعده را نقل مى‏فرمايد. [46]
نتيجه آن كه دين اسلام به خودى خود شريعت سمحه و سهله است نه اين كه ما به استناد اخبار و آيات موجود در اين رابطه، هر گونه عملى را توجيه كنيم.
نكته ديگر مشهود در كلام قائلان به تسامح، نفى هر گونه برخورد فيزيكى با افراد و گروه‏ها بود كه بايد گفت كه اسلام دين حد و حدود و تعزيرات است.
محقق نراقى ولايت در حدود و تعزيرات را در زمان غيبت براى فقيه ثابت دانسته و إدله‏اى نيز بر آن اقامه مى‏كند و اقامه حدود و تعزيرات را در عصر غيبت بر فقيه جامع الشرائط واجب مى‏داند:
و هل ذلك [ ثبوت الولايه ] لهم على سبيل الوجوب إو الجواز؟ الظاهر من القائلين بثبوت الولايه [ كه خود ايشان هم جزء قائلين است ] الاول [ يعنى الوجوب ] حيث استدلوا باطلاقات الإوامر، و بافضإ ترك الحدود الى المفاسد، و صرحوا بوجوب مساعده الناس لهم و هو كذلك. [47]
ثبوت ولايت در حدود و تعزيرات بر سبيل وجوب است و استدلال آقايان اين است كه اگر حدود ترك شوند، جامعه را فساد مى‏گيرد و بر مردم هم واجب است فقيه جامع‏الشرائط را بر اين امر يارى كنند».
عقل آدمى نيز به اين حكم مى‏كند كه اجراى حدود و تعزيرات بهتر از اين است كه جامعه اسلامى به لجن كشيده شود و امنيت رنگ بازد.
اگر واقعا در اين گونه امور كه زمينه انحراف مسلمانان را فراهم مى‏كند و فساد جامعه را به دنبال دارد، تسامحى در كار بود، حداقل در صدر اسلام نسبت به مسجد سازى اعمال مى‏شد؛ در آيه كريمه مى‏خوانيم:
(والذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المومنين و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان إردنا الا الحسنى (و الله يشهد انهم لكاذبون لا تقم فيه إبدا). [48]
[ گروهى ديگر از آن‏ها] كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيان رساندن [ به مسلمانان ] و [ تقويت ] كفر و تفرقه افكنى ميان مومنان و كمين گاهى براى كسى كه از پيش با خدا و پيامبرش مبارزه كرده بود. آن‏ها سوگند ياد مى‏كنند كه جز نيكى نظرى نداشته‏ايم، اما خداوند گواهى مى‏دهد كه آن‏ها دروغ گو هستند. هرگز در آن [ مسجد به عبادت ] نايست».
بنابراين سمحه و سهله بودن دين به معناى خوش‏آيندى انسان‏ها از تمام احكام نيست و نفى كامل هر گونه مشقت در احكام اسلامى منافى با هدف دين است و همان طور كه گذشت تساهل و تسامح در اصول جارى نيست.
استاد شهيد مطهرى مى‏فرمايند:
[ » پيغمبر اكرم ] در مسايل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملايم بود و با گذشت بود. گذشت‏هاى بزرگ و تاريخى‏اش يكى از علل پيشرفتش بود، اما در مسايل اصولى و عمومى آن جا كه حريم قانون بود، سختى و صلابت نشان مى داد و ديگر جاى گذشت نمى‏دانست. پس از فتح مكه و پيروزى بر قريش تمام بديهايى كه قريش در طول بيست سال نسبت به خود او مرتكب شده بودند، ناديده گرفت... اما در همان فتح مكه زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شده بود و جرمش محرز گرديد. خاندان آن زن كه از اشراف قريش بودند و اجراى حد سرقت را توهين به خود تلقى مى‏كردند، سخت به تكاپو افتادند كه رسول خدا(ص) از اجراى حد صرف نظر كند. بعضى از محترمين، صحابه را به شفاعت برانگيختند. رنگ رسول خدا(ص) از خشم برافروخته شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مى‏توان به خاطر افراد تعطيل كرد؟ هنگام عصر آن روز در ميان جمع، سخنرانى كرد و فرمود: اقوام و ملل پيشين از آن جهت سقوط كردند و منقرض شدند كه در اجراى قانون الهى تبعيض مى‏كردند. هر گاه يكى از اقويا مرتكب جرم مى‏شد، معاف مى‏شد و اگر ضعيف و زيردستى مرتكب مى‏شد، مجازات مى‏گشت. سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست در اجراى [ عدل ] درباره هيچ كس سستى نمى‏كنم، هر چند از نزديك‏ترين خويشاوندان خودم باشد». [49]

نتيجه

اسلام دين سمحه و سهله است و بر صلح و دوستى و رفتار نرم و رفق و مدارا با ديگران تإكيد مى‏كند، اما در دفاع از حقانيت خود و اجراى حدود و احكام الهى و حفظ ارزش‏هاى اسلامى، هيچ گونه تسامحى نمى‏ورزد و ايستادگى در برابر توطئه‏ها و دشمنى‏ها را بالاترين ارزش‏ها مى‏داند.
اميد آن كه توانسته باشيم در اين كوتاه سخن، حق مطلب را ادا كرده باشيم. از خداوند متعال مى‏خواهيم كه به ما توفيق شناخت هر چه بيش‏تر عالمان شيعى و پيمودن راه و روش آنان را به همگان عنايت فرمايد و اين دو عالم بزرگ را در بهشت برين در كنار سفره بهترين بندگانش مهمان فرمايد. ان شإ الله.

پى نوشت:

[1]. ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، ج 3، صص 99 110، ماده: «سهل» و «سمح».
[2]. المنجد، ماده: «سهل» و «سمح».
[3]. محمد معين، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1078، ماده «تسامح».
[4]. لسان العرب، ج 4، ص 434، ماده «دهن».
[5]. سعيد الخورى الشرتونى، اقرب الموارد، ماده: «دهن».
[6]. مجله حوزه، ش 97، به نقل از مجله «نامه فرهنگ» شماره 28، ص 28، و همان صص 147 و 150 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهيد مطهرى.
[7]. همان .
[8]. سيد على محمودى، تساهل منفى و تساهل مثبت، كيهان فرهنگى، سال دوم، ش 2.
[9]. قلمرو تساهل وتسامح در نظر شهيد مطهرى، مجله حوزه، ش 97، نقل از: مجتبى مينوى، «تسامح آرى يا نه»، ص 130، (موسسه فرهنگى انديشه معاصر).
[10]. جواد پور روستايى، نقدى بر نظريه تساهل دينى و سياسى، جمهورى اسلامى، مرداد 1377، به نقل از «تحليل عوامل مكتوب جان لاك در باب تساهل و مدارا»، كيهان فرهنگى سال هشتم، شماره 9 و تساهل مثبت و منفى، سال دهم، شماره 2.
[11]. همان.
[12]. مجله حوزه، شماره 97، ص 150، نقل از «نهج الفصاحه، گردآورى ابوالقاسم پاينده، ح 142، ص 2735 و ر. ك: معراج السعاده، ج 1، بحث رفق و مدارا.
[13]. همان، ص 151، به نقل از آقا جمال خوانسارى، «شرح غرر و درر آمدى»، (تصحيح جلال الدين محدث ارموى)، ج 4، ص 140 دانشگاه تهران.
[14]. همان، ص 155، به نقل از: تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 60، دار صادر، بيروت.
[15]. جامع السعادات، ج 1، ص 302.
[16]. لازم به تذكر است در مواردى كه نظر محقق فاضل، ملا احمد نراقى نيز با پدر يكى مى باشد، ترجمه را از معراج السعاده نقل كرده‏ايم، ر. ك: معراج السعاده، (موسسه انتشارات هجرت، 1376)، ص 221.
[17]. جامع السعادات، ج 1، ص 300.
[18]. معراج السعاده، ص 220.
[19]. جامع السعادات، ج 1، صص 322 323 و ر.ك: معراج السعاده، ص 237.
[20]. جامع السعادات، ج 1، ص 389.
[21]. همان، ج 2، صص 240 و 241.
[22]. همان.
[23]. همان.
[24]. همان.
[25]. مجله حوزه، شماره 97، ص 159، به نقل از: مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام (ترجمه غلام حسين يوسفى و محمد حسن مهدوى اردبيلى)، ص 132، نشر طوس.
[26]. ممتحنه (60): 8.
[27]. عنكبوت (29): 46.
[28]. نحل (16): 125.
[29]. جامع السعادات، ج 1، ص 399.
[30]. همان، صص 353 352.
[31]. بقره (2): 161 و ر.ك: معراج السعاده، ص 261.
[32]. ممتحنه (60): 4.
[33]. توبه (9): 114.
[34]. حج (22): 78، و در دين [ اسلام ] كار سنگين و سختى بر شما قرار نداد.
[35]. بقره (2): 185، خداوند اراده دارد راحتى شما را و نه زحمت و سختى شما را.
[36]. بقره (2): 286، خداوند هيچ كس را جز به اندازه تواناييش تكليف نمى‏كند.
[37]. مائده (5): 6، خداوند نمى خواهد براى شما سختى قرار دهد.
[38]. كافى، ج 5، ص 494، ح 1، (دار التعارف، بيروت): مبعوث شده‏ام بر شريعت سهل و آسان.
[39]. همان، ج 3، ص 395، ح :8 دين پيامبر خدا محمد(ص)، مستقيم است.
[40]. همان، ج 5، ص 494، ح :1 خداوند مرا به گوشه‏گيرى و انزوا نفرستاده است، بلكه به آيينى مستقيم، آسان و با گذشت مبعوث شده‏ام.
[41]. عوائد الايام، (تحقيق مركز الإبحاث و الدراسات الإسلاميه، قم، مكتب الإعلام الإسلامى، مركز النشر، 1375)، صص 181 و 186.
[42]. همان، ص 187.
[43]. همان، ص 192.
[44]. همان، ص 193.
[45]. انعام (6): 145.
[46]. همان، ص 202، به نقل از القواعد و الفوائد، ج 1، ص 123.
[47]. همان، ص 553 و ر.ك: وسائل الشيعه، ج 18، ص 377، ابواب حد الزنا، ب 16.
[48]. توبه (9): 108 و 107.
[49]. مجله حوزه، ش 97 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهيد مطهرى نقل از: مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 2، ص ؛257 صحيح مسلم، ج 5، ص 114.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط