گر چه ز خوي نازکت سوخته گشت جان من

شاعر : امير خسرو دهلوي

سوي تو مي کشد هنوز اين دل ناتوان منگر چه ز خوي نازکت سوخته گشت جان من
دور شنيده مي‌شود در دل شب فغان منخواب نماند خلق را در همه شهر از غمت
ور کشيم به رايگان گرد سر تو جان منگردهيم به جان امان نزل ره تو عمر من
در ره او ازين هوس خاک شد استخوان مندور مکن ز دامنش گرد من اي صبا ازانک