گر چه ز خوي نازکت سوخته گشت جان من

گر چه ز خوي نازکت سوخته گشت جان من شاعر : امير خسرو دهلوي سوي تو مي کشد هنوز اين دل ناتوان من گر چه ز خوي نازکت سوخته گشت جان من دور شنيده مي‌شود در دل شب فغان من خواب نماند خلق را در همه شهر از غمت ور کشيم به رايگان گرد سر تو جان من گردهيم به جان امان نزل ره تو عمر من در ره او ازين هوس خاک شد استخوان من دور مکن ز دامنش گرد من اي صبا ازانک
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر چه ز خوي نازکت سوخته گشت جان من
گر چه ز خوي نازکت سوخته گشت جان من
گر چه ز خوي نازکت سوخته گشت جان من

شاعر : امير خسرو دهلوي

سوي تو مي کشد هنوز اين دل ناتوان منگر چه ز خوي نازکت سوخته گشت جان من
دور شنيده مي‌شود در دل شب فغان منخواب نماند خلق را در همه شهر از غمت
ور کشيم به رايگان گرد سر تو جان منگردهيم به جان امان نزل ره تو عمر من
در ره او ازين هوس خاک شد استخوان مندور مکن ز دامنش گرد من اي صبا ازانک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط