تو مي روي و به نظاره‌ي تو چشم جهاني

شاعر : امير خسرو دهلوي

بگو که آگهي از عاشقان دلشده يا نيتو مي روي و به نظاره‌ي تو چشم جهاني
که هست هر خم مويي از و شکنجه‌ي جانيغلام پنجه‌ي مرغول هندوانه‌ي اويم
آلوده‌ي کرشمه‌ي دشنام او بگويبستان دعاي سوخته‌اي و ز لبش مرا
اين مي‌کشد که پيش بد انديش مي کنيجو ري که مي کني تو مرا آن نمي‌کشد