گر باز دگرباره ببينم مگر اورا

شاعر : انوري

دارم ز سر شادي بر فرق سر او راگر باز دگرباره ببينم مگر اورا
تلخ از چه سبب گويد چندين شکر او رابا من چو سخن گويد جز تلخ نگويد
کاندر دو جهان دوست ندارم مگر او راسوگند خورم من به خدا و به سر او
يارب مرسان هيچ بلايي به سر او راچندان که رسانيد بلاها به سر من
رخساره کنم سرخ ز خون جگر او راهر شب ز بر شام همي تا به سحرگه