گر باز دگرباره ببينم مگر اورا شاعر : انوري دارم ز سر شادي بر فرق سر او را گر باز دگرباره ببينم مگر اورا تلخ از چه سبب گويد چندين شکر او را با من چو سخن گويد جز تلخ نگويد کاندر دو جهان دوست ندارم مگر او را سوگند خورم من به خدا و به سر او يارب مرسان هيچ بلايي به سر او را چندان که رسانيد بلاها به سر من رخساره کنم سرخ ز خون جگر او را هر شب ز بر شام همي تا به سحرگه