اي غارت عشق تو جهانها شاعر : انوري بر باد غم تو خان و مانها اي غارت عشق تو جهانها سرها همه در سر زبانها شد بر سر کوي لاف عشقت از جسم پياده گشته جانها در پيش جنيبت جمالت صد نعل فکنده آسمانها در کوکبهي رخ چو ماهت چون در نگرند از کرانها نظارگيان روي خوبت زينجاست تفاوت نشانها در روي تو روي خويش بينند هستيم ز عمر بر زبانها گويم که ز عشوهاي عشقت الحق هستي تو خود از آنها گويي که ترا از آن زيان بود ديگر نپرد از آشيانها تا کي...