دوش تا صبح يار در بر بود

شاعر : انوري

غم هجران چو حلقه بر در بوددوش تا صبح يار در بر بود
دي همه روز اگرچه بر سر بوددست من بود و گردنش همه شب
کارم از عشق چون زربر بودبا بر همچو سيم ساده‌ي او
شب دوشين ز شکل ديگر بودگرچه شبهاي وصل بود خوشم
يا ز هر شب رخش نکوتر بوديا من از عشق زارتر بودم
من ندانم که آن چه اختر بودکس نداند که آن چه طالع بود
انوري با فلک برابر بوداز فلک تا که صبح روي نمود