اي غم تو جسم را جاني دگر

شاعر : انوري

جان نيابد چون تو جاناني دگراي غم تو جسم را جاني دگر
هر زماني تازه ايماني دگراي به زلف کافر تو عقل را
هر دم اندر ديده پيکاني دگروي ز تيره غمزه‌ي تو روح را
از تو بهتر هيچ برهاني دگرنيست بر اثبات يزدان نزد عقل
بي‌گمان گويد که يزداني دگرگر ببيند روي خوبت اهرمن
هر دلي بيهوده دنداني دگراي فرو برده به وصلت از طمع
هر کسي سر از گريباني دگروي برآورده ز عشقت در هوس
بهتر از درد تو درماني دگرنيست بيمار غم عشق ترا
اي به از جان هست فرماني دگردل به فرمانت به ترک جان بگفت