در دست غم يار دلارام بماندم

شاعر : انوري

هشيارترين مرغم و در دام بماندمدر دست غم يار دلارام بماندم
از دست دل ساده سرانجام بماندمبردم ندب عشق ز خوبان جهان من
سرگشته همه عمر در آن گام بماندميک گام به کام دل خودکامه نهادم
دلسوخته شد آخر و من خام بماندمآتش زدم اندر دل تا جمله بسوزد
بشکست قضا پايم و بر بام بماندمبر بام طمع رفتم تا وصل ببينم
افسوس که من در گو ايام بماندمياران همه رفتند ز ايام حوادث