بيا تا ببيني که من بر چه کارم

شاعر : انوري

نيايي ميا برگ اين هم ندارمبيا تا ببيني که من بر چه کارم
چه بايد جهاني به هم برنيارمبه جاني که بي‌تو مرا مي‌برآيد
غمي دارم آنجا نه بي‌دستيارمدلي دارم آنجا نه بي پاي مردم
اگر کار اين است بر هيچ کارممرا گويي از عشق من بر چه کاري
غمي مي‌ستانم دمي مي‌سپارممنم گاه و بي‌گاه در دخل و خرجي
نفس برنياورد يعني که زارمغمت با دلم گفت کز عشق چوني
که در سايه‌ي دولتش سر برآرمچه گويي غم تو بدان سر درآرد
اگر هيچ باقي است بر روزگارمفراقا به روز خودت هم ببينم