گر مرا روزگار يارستي

شاعر : انوري

کار با يار چون نگارستيگر مرا روزگار يارستي
گرنه با روزگار يارستيبرنگشتي چو روزگار از من
همه مقصود در کنارستيبرکنارم ز يار اگرنه مرا
اين چه ژاژست کاش خارستينيست در بوستان وصل گلي
بار يک وصل در شمارستيهجر بر هجر مي‌شمارم و هيچ
کاشکي روي انتظارستيبيش از اين روي انتظارم نيست
اي دريغا که روزگارستيروزگارست مايه‌ي همه کار
که اگر بر خريت بارستيبارکش انوري حديث مکن
در همه کارهات کارستيدر همه نامهات نامستي