صدري که ازو دولت و دين جفت ثباتست

شاعر : انوري

آن خواجه‌ي شرعست که سلطان قضاتستصدري که ازو دولت و دين جفت ثباتست
هم قاعده جنبش وهم اصل ثباتستآن عقل مجرد که وجود به کمالش
اين دانم وآن ذات که داند که چه ذاتستاز نسبت او دولت ودين هر دو حميدند
کان را همه اوصاف فلک فرع و زکاتستاوصافت بزرگيش چه اصلي و چه ماليست
آري چکند کسب شرف کار کفاتستگردون ز کفايت به کف آورد رکابش
بر سده‌ي او باش که جودي نجاتستطوفان حوادث اگرآفاق بگيرد
ذات تو جهانيست که بيرون ز جهاتستاي آنکه جهت پايه‌ي جاه تو نيابد
در ذمت احرار چو صوم است و صلوتستاي قبله احرار جهان خدمت ميمونت
هر جا که رود ذکر تو گويي عرفاتستتو کعبه‌ي آمالي و ز قافله‌ي شکر
در بازي اول قدرش گويد ماتستگر دست به شطرنج خلاف تو برد چرخ
آنرا که ز سيلي قدر بيم وفاتستدر خدمت ميمون تو گو راه وفا رو
کان معجزه‌ي جمله‌ي اوصاف وصفاتستاي کلک گهربار تو موصوف به وصفي
وين حکم نه حکميست که محتاج ثقاتستآتش که بر او آب شود چيره بميرد
گرچه فلکش دجله و نيلست وفراتستکلک تو شهابيست که هرگزبنميرد
تمکين ولاتست و مراعات رعاتستفرخنده قدوم تو که کمتر اثري زو
ابرست قدوم تو و اقبال نباتستاقبال جناب تو مرا نشو و نما داد
گفتي که عظامم زلگدکوب رفاتستمن بنده چنان کوفته‌ي حادثه بودم
در قلزم دست تو مگر آب حياتستبوسيدن دست تو درآورد به من جان
هر روز به توقيع دگرگونه براتستتا مقطع دوران فلک را به جهان در
تا بر اثر نعش فلک دور بناتستبادا به مراد تو چه تقدير و چه دوران
دوشيزه‌ي شيرين حرکات و سکناتستاين خدمت منظوم که در جلوه‌ي انشاد
کز شعر غرض شعر نه آواز رواتستزان راوي خوش‌خوان نرسانيد به خدمت