شاها زمانه بنده‌ي درگاه جاه تست

شاعر : انوري

اسلام در حمايت و دين در پناه تستشاها زمانه بنده‌ي درگاه جاه تست
بهتر گواه عدل بود و او گواه تستفيروزشاه عادلي و بر دوام ملک
خورشيد عکس گوهر پر کلاه تستگردون غبار پايه‌ي تخت بلند تو
در شان بدسگال تو و نيکخواه تستهر آيت از عنا و عنايت که منزلست
بر گوشه‌هاي کنگره‌ي بارگاه تستسير ستارگان فلک نيست در بروج
بر سمت تو و رايت و گرد سپاه تستچشم مجاهدان ظفر نيست بر قدر
تقدير گفت سايه‌ي چتر سياه تستراي تو گفت خرمن مه را که چيست آن
تعريف خويش کرد که خاشاک راه تستقدر تو گفت چرخ نهم را که کيست اين
تا سال و ماه دور کند سال و ماه تستاي خسروي که واسطه‌ي عقد روزگار
با نوبتيت گفته که خورشيد داه تستبا نوبتت فلک به صدا هم سخن شده
گفتم که زنده جان نژندم به جاه تستبا خاک بارگاه تو من بنده انوري
گفت انوري بهانه چه آري گناه تستقسمم ز خدمت تو چرا دوري اوفتاد
بگذر که عالمي همه آب و گياه تستگفتم که آب جيحون، گفتا خري مکن
عيب از خيالهاي دماغ تباه تستگفتم به طالعم خللي هست گفت نيست
اندر ازاي مجلس شه بلخ چاه تستيوسف ني نه بيژن اگرنه بگفتمي
اي حضرتي که عرش نمودارگاه تستگفتم توقف من از اين جمله هيچ نيست
بر مدت کشيده و روز به گاه تستزان اعتمادهاست که چون روز روشنم
گفتم که حفظ دولت تشويش کاه تستگفتا ضمان تو که کند اي شغب فزاي
از عدل شه خطاب رسد کين نه کاه تستتا کهربا چو دست تصرف برد به کاه
پيروز شاه احمد بوبکر شاه تستپيروز شاه باد و ندا از زمانه اين