اسلام در حمايت و دين در پناه تست | | شاها زمانه بندهي درگاه جاه تست |
بهتر گواه عدل بود و او گواه تست | | فيروزشاه عادلي و بر دوام ملک |
خورشيد عکس گوهر پر کلاه تست | | گردون غبار پايهي تخت بلند تو |
در شان بدسگال تو و نيکخواه تست | | هر آيت از عنا و عنايت که منزلست |
بر گوشههاي کنگرهي بارگاه تست | | سير ستارگان فلک نيست در بروج |
بر سمت تو و رايت و گرد سپاه تست | | چشم مجاهدان ظفر نيست بر قدر |
تقدير گفت سايهي چتر سياه تست | | راي تو گفت خرمن مه را که چيست آن |
تعريف خويش کرد که خاشاک راه تست | | قدر تو گفت چرخ نهم را که کيست اين |
تا سال و ماه دور کند سال و ماه تست | | اي خسروي که واسطهي عقد روزگار |
با نوبتيت گفته که خورشيد داه تست | | با نوبتت فلک به صدا هم سخن شده |
گفتم که زنده جان نژندم به جاه تست | | با خاک بارگاه تو من بنده انوري |
گفت انوري بهانه چه آري گناه تست | | قسمم ز خدمت تو چرا دوري اوفتاد |
بگذر که عالمي همه آب و گياه تست | | گفتم که آب جيحون، گفتا خري مکن |
عيب از خيالهاي دماغ تباه تست | | گفتم به طالعم خللي هست گفت نيست |
اندر ازاي مجلس شه بلخ چاه تست | | يوسف ني نه بيژن اگرنه بگفتمي |
اي حضرتي که عرش نمودارگاه تست | | گفتم توقف من از اين جمله هيچ نيست |
بر مدت کشيده و روز به گاه تست | | زان اعتمادهاست که چون روز روشنم |
گفتم که حفظ دولت تشويش کاه تست | | گفتا ضمان تو که کند اي شغب فزاي |
از عدل شه خطاب رسد کين نه کاه تست | | تا کهربا چو دست تصرف برد به کاه |
پيروز شاه احمد بوبکر شاه تست | | پيروز شاه باد و ندا از زمانه اين |