تو مرا گر پياده‌ام منکوه

شاعر : انوري

که مرا از پيادگي گله نيستتو مرا گر پياده‌ام منکوه
پاي‌بند طويله و گله نيستجنبش آسمان به نفس خودست
که ترا جاي لاف و مشغله نيستدر سواري تو لاف فخر مزن
حرکت جز به سعي زلزله نيستتو چو کوهي و در مفاصل کوه
کو به نوعي از جهان فرسوده نيستنيست يک تن در همه روي زمين
در زمانه هيچ شخص آسوده نيستنيست بي‌غصه به گيتي هيچ کار
کار گيتي بر کسي پيموده نيسترنده مي‌بايد چنانک آيد ز پيش