تو مرا گر پياده‌ام منکوه

تو مرا گر پياده‌ام منکوه شاعر : انوري که مرا از پيادگي گله نيست تو مرا گر پياده‌ام منکوه پاي‌بند طويله و گله نيست جنبش آسمان به نفس خودست که ترا جاي لاف و مشغله نيست در سواري تو لاف فخر مزن حرکت جز به سعي زلزله نيست تو چو کوهي و در مفاصل کوه کو به نوعي از جهان فرسوده نيست نيست يک تن در همه روي زمين در زمانه هيچ شخص آسوده نيست نيست بي‌غصه به گيتي هيچ کار کار گيتي بر کسي پيموده نيست رنده مي‌بايد چنانک آيد ز پيش ...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تو مرا گر پياده‌ام منکوه
تو مرا گر پياده‌ام منکوه
تو مرا گر پياده‌ام منکوه

شاعر : انوري

که مرا از پيادگي گله نيستتو مرا گر پياده‌ام منکوه
پاي‌بند طويله و گله نيستجنبش آسمان به نفس خودست
که ترا جاي لاف و مشغله نيستدر سواري تو لاف فخر مزن
حرکت جز به سعي زلزله نيستتو چو کوهي و در مفاصل کوه
کو به نوعي از جهان فرسوده نيستنيست يک تن در همه روي زمين
در زمانه هيچ شخص آسوده نيستنيست بي‌غصه به گيتي هيچ کار
کار گيتي بر کسي پيموده نيسترنده مي‌بايد چنانک آيد ز پيش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط