در حدود ري يکي ديوانه بود

شاعر : انوري

سال و مه کردي به سوي دشت گشتدر حدود ري يکي ديوانه بود
آمدي در قلب شهر از طرف دشتدر تموز و دي به سالي يک دو بار
زير قرب و بعد ازين زرينه طشتگفتي اي آنان کتان آماده بود
توزي و کتان به گرما هفت و هشتقاقم و سنجاب در سرما سه چار
ورچه ما را بود بي‌برگي چه گشتگر شما را با نوايي بد چه شد
بر شما بگذشت و بر ما هم گذشتراحت هستي و رنج نيستي