گرچه شب سقطه‌ي من هر که ديد

شاعر : انوري

پاره‌اي از روز قيامت شمردگرچه شب سقطه‌ي من هر که ديد
گنج بزرگست پس از رنج خردعاقبت عافيت‌آموز را
کي برم از گردش او دستبردمن چو نيم دستخوش آسمان
نقش الهي نتواند ستردنقش طبيعي سترد روزگار
تانشوي بر سر پي همچو کردپي نبري خاصه در اين حادثه
پاي براين راه جه بايد فشردواقعه از سر بشنو تا به پاي
تا بشناسم سبب صاف و دردسوي فلک مي‌شدم الحق نه زانک
تا کلهيت آيد از اين هفت بردمنزلتت گفت شوي بنگري
روح برو از غم هجرم بمردخاک چو از عزم من آگاه شد
راه نکو عهدي وياري سپردحلم مرا باز برو دل بسوخت
بار دگر زي کره‌ي خاک برداز فلکم باز عنان باز تافت