جفاي گنبد گردان به پايه‌اي برسيد

شاعر : انوري

کز آن فرازتر اندر ضمير پايه نماندجفاي گنبد گردان به پايه‌اي برسيد
مدبران را تدبير تشت و خايه نماندخرد چو مورچه در تشت حيرتست ازآنک
که کوه را به مثل دستگاه سايه نمانداز آفتاب حوادث چنان بسوخت جهان
چو در سواد و بياض زمانه دايه نماندکدام طفل تمني کنون رسد به بلوغ
به هم سرايه توان داد و هم سرايه نماندطمع ببر ز سرايي که نظم عيش درو
مجاهزان فلک را مگر که مايه نماندجهان وظايف روزي و امن باز گرفت