صاحبا دين و ملک بي‌تو مباد

شاعر : انوري

کز جهان کار اين و آن دارندصاحبا دين و ملک بي‌تو مباد
از خداي و خدايگان دارندزانکه اين دو وديعتند که خلق
کاب و رونق درين زمان دارندملک و دين را زمان زمان تو باد
تا که گويندگان زبان دارندتويي آنکس که ذکر مدت تست
شکر شکر در دهان دارندعالمي دئر پناه نعمت تو
کمر عهد بر ميان دارندامتي در وفاي خدمت تو
اين که اين چار قهرمان دارنددامن عرصه‌ايست جاه ترا
اين که اين هفت پاسبان دارندگوشه‌ي طارمي است قدر ترا
خانه چون راه کهکشان دارنددوستان از تواتر کرمت
فتنه در مغز استخوان دارنددشمنان از تراکم سخطت
که اثرهاي بي کران دارندضبط عالم به تيغ و کلک کنند
تيغ ترکان کاردان دارندکلک فرزانگان کارگزار
همه از نعمت تو جان دارندزين کروه آنکه اهل انعامند
همه از دست تو جهان دارندزان گروه آنکه اهل اقطاعند
که کساني که اين مکان دارندجود مي‌گفت با کرم روزي
چه نکوتر که بر چه سان دارندگر جهانداري به شرط کنند
که کريمان جهان چنان دارندکرم از سوي تو اشارت کرد
که بدو خرج جاودان دارندکيسه پرداز بحر و کان کف تست
کش همه سر بر آستان دارندطاعت آموز انس و جان در تست
هرچ اضافت به بحر و کان دارندهمه در مهر خازنت بادا
هرکه نسبت به انس و جان دارندهمه با داغ طاعتت بادند
منتي تا بر آسمان دارندپاي بر خاک هر زمين که نهي
يک دو صفحه به پيش من برخوانددوستي در سمر کتابي داشت
به يکي بيت بدره‌اي بفشاندکه فلان شخص در فلان تاريخ
عالمي را فراز تخت نشاندوان دگر پادشه به يک نکته
اين سخن بر زبان نشايد راندگفتم اي دوست نرهاتست اين
که خود از نسلشان کسي بنماندآخر اين قوم عاديان بودند